با اینکه ورزش گرانی است، اما اگر سرتان را کمی بالا بگیرید، درخواهید یافت که این موضوع نتوانسته مهجوریت این رشته را سبب شود؛ شاید به این دلیل که چنین تجربهای را نمیتوان جور دیگری کسب کرد.
به گزارش «تابناک»، با پیمودن خیابانهای منتهی به کوههای شمال تهران، اگر مسیرتان را از دربند و درکه به سمت کوههای شمال غرب یا شمال شرق کج کنید، آسمانی خواهید یافت که در آن برخی در اوج شادی و ذوق هستند؛ آنهایی که تن به آسمان میسایند و هر روز عصر، به ویژه در روزهای تعطیل شمارشان اینقدر زیاد میشود که از دید هیچ کسی پنهان نمیمانند.
از جمله نقاطی در تهران که در آن چتر بازی انجام میشود، جایی نزدیک پارک کوهسار در منطقه شهران است. میگوییم چتربازی چون بسیاری از مردم اینقدر شناختشان از این فعالیت کم است که اگر بگوییم پاراگلایدر، ممکن است نشناسند و برایشان قابل درک نباشد که چرا علاقهمندان این رشته به چتر کمانی خود «بال» میگویند و خود را «خلبان» مینامند.
هر چقدر دیدن تصاویر و مناظر پاراگلایدرهایی که در آسمان پراکنده شده و به آهستگی این سو و آن سو میروند، برایمان جالب است، پیوستن به ایشان هم میتوان جالب و جذاب باشد. پروسهای ساده که اگر ترس از ارتفاع نداشته باشید و گرانی پرواز را هم به تجربه کردنش ببخشید، با سوار پاترول شدن آغاز میشود و یک ساعت تمام نشده، به پایان میرسد اما تمام نمیشود، چون تازه دنیای جدیدی مقابل چشمانمان باز میکند که علاقهمندان به این رشته از آن با «اعتیادآور بودن پرواز» یاد میکنند.
تقریبا جای تخفیف کمی در نرخها میتوان یافت که آن هم در روزهای پایانی هفته به هیچ میرسد؛ ۱۵۰ هزارتومان برای پرواز، بیست هزار تومان برای کرایه مسیر و بیست هزار تومان برای دوربین فیلمبرداری که این آخری را میشود از آن صرفنظر کرد، ولی کسی بیخیالش نمیشود!
علی که سالهاست هر روز و هر روز، بارها پریدن با یک همراه را در اینجا تجربه میکند و نان از این راه میخورد، درباره پرواز در این منطقه این گونه توضیح میدهد: هر روز مسافران زیادی برای پریدن به اینجا میآیند و پس از آنکه نامنویسی کردند و مقدمات کار انجام شد، با هم سوار ماشین شده، بالا میرویم و میپریم. برای خیلیهایشان تجربه بینظیری است و ذوقزده میشوند.
او در پاسخ به اینکه آیا آموزشی برای این کار لازم است، میگوید: خیر. برای ما وزن مسافر و سلامت بدنیاش مهم است، چون در انتخاب نوع چتر و در نهایت پریدن و فرود اهمیت دارد. باید وزن مجموع ما و مسافرمان از حدی کمتر یا از سقفی بیشتر نباشد و علاوه بر آن چون مسافر باید در آغاز پرواز بدود و در پایان راه به فرود کمک کند، لازم است توان بدنی داشته باشد. همین نکات در کنار شرایط مساعد جوی کافی است و آموزش خاصی برای پراندن مسافرها وجود ندارد.
البته اگر بخواهید خودتان تکی بپرید، لازم است یکی دو میلیون تومان برای پانزده جلسه آموزش بپردازید و بعد که مجوز پرواز از فدراسیون گرفتید، هشت تا پانزده میلیون تومان صف خرید بال کنید. جدای اینها تهیه لباس و تجهیزات هم جزو هزینههایتان خواهد بود و دست آخر باید روی پرداخت مبالغ جانبی مثل کرایه حمل و نقلتان تا بالای کوه هم تن دهید؛ در یک کلام گران است و برای کمتر کسی مناسب به نظر میرسد.
اما همه اینها را که پشت سر بگذاریم، وقتی از ارتفاع بالای دو هزار متری پریده و به آسمان نزدیک شویم، تنها چیزی که برایمان اهمیت خواهد داشت، لذتی بینظیر است که مشابهش را سراغ نداریم. اینقدر بینظیر که میتوان مدعی شد، خلبانان هم مشابهش را تجربه نکردهاند. شهر زیر پایمان کوچک میشود و ارتفاع چند صد متریمان از زمین، بیشباهت به نگاه کردن به ته چاهی عمیق نیست.
اگر از آن پایین پاراگلایدرها و سرنشینانشان نقطه دیده میشوند، از آن بالا شهر به ماکتی کوچک تبدیل شده که آلودگی آسمانش را فرا گرفته، بیقوارگیهایش توی ذوق میزند، کمتر نشان سرسبزی در سطح گسترده آن میتوان یافت و حتی برخی مشکلاتش را میتوان ریشهیابی کرد؛ اینکه چرا مردم چنین شهر زهوار در رفتهای شاد نیستند، غرق مشکلاتند و... .
البته عمر پرواز بسیار کوتاهتر از اینهاست که بتوان در چنین مواردی دقیق شد؛ پیمودن اختلاف هفتصد متری محل پریدن تا مکان فرود، ده تا پانزده دقیقه طول میکشد و لذت فراوان این تجربه و صندلی راحتی که روی آن نشستهاید، مشکلات را از یاد میبرد، به ویژه اگر خلبان پروازتان فرد واردی باشد و حرکات آکروباتیکی برایتان اجرا کند که به رغم سالها تکرارش، هنوز برای خودش هم هیجانآور است، چه برسد به کسی که نخستین پرواز را تجربه میکند.
شاید اگر همین آدرنالین ترشح کردنهایی است که پرواز را با هیجان گره میزند، نبود، نه کسی از اعتیادآور بودن این ورزش سخن میگفت، نه چنین ورزشی به ایران میآمد و نه از گسترش آن در شهرهای گوناگون میشنیدیم؛ گسترشی که اگر گرانیها مانعش نبود، حالا کوههای چسبیده به خیلی از شهرها مکانی شده بود برای تن به آسمان ساییدن و تفریح کردن به قلیان کشیدن، دور دور کردن در خیابان، فستفود گردی، کافهنشینی، قهوه خانه رفتن و امثال آن محدود نمیشد.