حقوق بشر، از اساسیترین و ابتداییترین حقوقی است که هر فرد به طور ذاتی، فطری و به صرف انسان بودن از آن بهرهمند میشود. این تعریف ساده عواقب و بازتاب اجتماعی و سیاسی مهمی را برای جامعه و حکومتها به دنبال دارد و از دیرباز همواره محل بحث و جدلهای فراوان میان ملتها و دولتهای مختلف بوده است. حقوق بشر، امروز نیز از مهمترین موضوعات جوامع مختلف در سطح داخلی و بینالمللی محسوب میشود. آنچه در ذیل ملاحظه میکنید گفتگو با دکتر مهدی گلجان عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، در خصوص ارتباط آموزههای دینی و حقوق بشر است:
س: اعلامیه حقوق بشر در طول تاریخ همواره محل اختلاف و بحث و جدل بوده، به عنوان یک متخصص مسایل تاریخی، خصوصاً در حوزههای تاریخ معاصر ایران و روابط سیاسی و بینالملل آن، دلایل این مسأله را چه میدانید؟
ج: اعلامیه جهانی حقوق بشر در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید و از آن زمان تاکنون، این اعلامیه 30 مادهای همواره موضوع بحث و اختلاف بوده و محققان کشورهای مختلف به بررسی آن پرداختهاند. بررسی نه از این جهت که چیزی بر آن بیافزایند یا از آن کم کنند (البته ممکن است چنین نتیجهای نیز فراهم آید)، بلکه از این حیث که کشورهای مختلف خواستهاند خود را با آن بسنجند. یعنی به دنبال این بودند که آیا میتوان اعلامیه حقوق بشر را به عنوان یک معیار یا میزان سنجش مورد قبول دانست؟
این بحث در کشورهایی که از نظر دینی ریشههای محکمتری دارند به ویژه کشورهای اسلامی، جدیتر بوده و همچنان هم ادامه دارد. البته در این بین چند سوال مطرح است؛ از جمله اینکه نقش ما در این خصوص چیست؟ آیا این اعلامیه را قبول داریم یا اصلا به آن نیازمندیم؟ آیا در اسلام تمام این قوانین و حتی بیشتر از آن لحاظ نشده؟ آیا به طور کلی جوامع دینی خود را نیازمندِ اعلامیه حقوق بشر میدانند؟ و... .
س: دین و آموزههای آن، حقوق بشر را تایید نموده یا خیر؟ یعنی دین به لحاظ قدمت و پیشینه، اساساً پذیرش چنین چیزی را دارد؟
ج: ابتدا باید دید اعلامیه 30 مادهای حقوق بشر چه تناسبی با آموزههای ادیان مختلف دارد و در چه بخشهایی با آنها مغایرت دارد. در حوزههای علمیه مسیحیت، یهود و اسلام چه سنی و چه شیعه روی این اعلامیه کار شده و نسبت آن با آموزههای دینی مورد بررسی قرار گرفته. به نظر من رابطه دین و حقوق بشر و علیالخصوص اسلام و حقوق بشر بر سه دیدگاه استوار است؛ یک عدهای معتقدند که میان اسلام و حقوق بشر، توافق کامل و جامع وجود دارد و هر آنچه اسلام میگوید دقیقاً همانی است که حقوق بشر و بالعکس.
گروه دوم برخلاف دسته اول، معتقدند که حقوق بشر و اسلام صددرصد با هم در تعارض هستند. این افراد عقیده دارند آموزههای اسلام و ادیان ابراهیمی خدامحور است، در حالی که آموزههای حقوق بشر بر محور انسان شکل گرفته. اما گروه سوم بر این عقیدهاند که بین آموزههای حقوق بشر و آموزههای ادیان به ویژه اسلام، اشتراکات زیادی وجود دارد و در حوزهی عمل میتوانند با یکدیگر تعامل داشته باشند. به نظر من دیدگاه سوم به واقعیت نزدیکتر است. نه فقط اسلام بلکه همه ادیان و پیامبران الهی، نقش بزرگی در نهادینه شدن ارزشهای حقوق بشری داشتهاند. همچنین حقوق بشر محصول فرهنگ و تمدن بشری است و نمیتوان آن را به فرهنگ و تمدنی خاص محدود کرد.
س: چه اشتراکاتی میان آموزههای اسلامی و اعلامیه حقوق بشر وجود دارد؟
ج: ببینید اعلامیه 30 مادهای حقوق بشر بر سه اصل فلسفی استوار است: آزادی، برابری و عدالت. اگر میخواهیم به اشتراکات اسلام و حقوق بشر پی ببریم باید دین اسلام را از این نقطهنظر مورد بررسی قرار دهیم. به نظر من توحید به عنوان نخستین و مهمترین اصل در اصول دین اسلام، بر آزادی و آزادگی تاکید دارد و انسانها را به رها شدن از شر بتها، ستمگران و غارتگران دعوت میکند. در اسلام بر برابری همهی انسانها از حیث رنگ، نژاد، قوم، ثروت، طبقه و جایگاه اجتماعی تاکید میشود و از این حیث هیچ تفاوتی میان دیدگاه اسلامی و مباحث مطرح شده در اعلامیه حقوق بشر وجود ندارد. عدالت نیز از اصول مسلم اسلام است و خداوند بارها در قرآن انسانها را به برپایی عدالت امر فرموده. وقتی در اصول فلسفی و اساسی میتوان این اشتراک را دید، باید به سراغ فرعیات رفت و اشتراکات را در آنها هم جستجو کرد.
س: در پاسخِ سوال دوم به رابطه اعلامیه حقوق بشر و آموزههای ادیان مختلف اشاره کردید، چه رابطهای میان حقوق بشر و آموزههای اجتماعی وجود دارد؟
ج: بله، علاوه بر ارتباط اعلامیه حقوق بشر با آموزههای دینی، ارتباط این اعلامیه با آموزههای غیردینی مانند دروس دانشگاهی، علوم رفتاری و تربیتی نیز بررسی شده است از تربیت خانوادگی گرفته تا سایر رفتارهای اجتماعی. این بحث از این جهت مهم است که در بحث آموزههای اجتماعی، تفاوت بنیادین میان نوع نگرش و عملکرد جوامع شرقی و غربی وجود دارد. همین بحث رانندگی در جامعه ما را در نظر بگیرید. درست رانندگی نکردن هر چند از نظر ذهنی غیراخلاقی به حساب میآید، اما در عمل غیراخلاقی نیست.
ولی در جهانبینی غربی مقوله اخلاق بیش از آن که نظری و ذهنی باشد، عملی و رفتاری است. یعنی شما هر قدر هم درست فکر کنی و درست حرف بزنی، ولی وقتی اشتباه رفتاری خصوصاً در حوزه اجتماعی انجام میدهی، عملی غیراخلاقی مرتکب شدهای. به این ترتیب مهم این است که بدانیم این اعلامیه چه نسبتی با این گونه آموزههای غیردینی و رفتارهای اجتماعی مانند رانندگی، ایستادن در صف، تهیه بلیت و دیگر سئون زندگی دارد. آنچه مسلم است، اعلامیه 30 مادهای حقوق بشر، بیشتر جنبه عملی دارد، یعنی بیشتر بر رفتار تمرکز میکند تا نیت. شما هر نیتی داشته باشی مهم نیست، اگر رفتارتان اخلاقی باشد، پذیرفته است. ولی اگر رفتار ناپسندی انجام دهی (خصوصاً در ضایع کردن حقوق دیگران) نیت، اهمیتی ندارد. به همین جهت است که اعلامیه حقوق بشر با رفتارهای اجتماعی، ارتباط تنگاتنگی پیدا میکند.
س: دینی بودن جامعه یا دینی نبودن آن چه رابطهای با حقوق بشر دارد؟
ج: قبل از اینکه به بحث تاثیر دینی بودن یا نبودن جامعه بر حقوق بشر بپردازیم بهتر است توضیحی در خصوص آموزش در جوامع مختلف بدهم. آموزشهای دینی و غیردینی در جوامع مختلف از چند اصل مهم و مشترک پیروی میکنند:
1. متن محور هستند
2. مخاطب محور هستند
3. معلم، مرشد یا راهنما محور هستند
البته امروز شیوه چهارم یا بُعد چهارمی هم به آنها اضافه شده که به عنوان آموزشهای «قید محور» یا «روش محور» شناخته میشود. یعنی در آنها هیچ یک از اصول مورد اشاره، مهم نیست و روش آموزش، اصل و اساس محسوب میشود. در هر چهار مورد، نسبتی که اعلامیه حقوق بشر با آموزش برقرار میکند این است که همه مردم حق دارند از آموزش برخوردار شوند. نکتهی مهم این است که این اعلامیه بر بهرهمندی همگانی از حق آموزش تاکید دارد، اما در مورد اینکه چه چیزی آموزش داده شود، موضعگیری نمیکند. اینجاست که تفاسیر ما از این حقوق مطرح میشود که منظور از آموزش چه بوده و چرا چنین آموزشی مدنظر قرار گرفته. در جوامع دینی و سنتی که نظامهای آموزشی تحت تاثیر مکاتب دینی و حوزههای علمیه قرار دارند، تفاسیر ارایه شده مبتنی بر متون کلاسیک و مقدس الهی هستند. البته در این گونه جوامع آموزش «مرشدمحور» نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. در جوامع پست مدرن، مدرن و سکولار که بخش اعظم آن کشورهای اروپایی هستند، آموزش مخاطبمحور در راس امور قرار دارد. اما جوامعی هم هستند که به این سه اصل پایبند نبوده و آموزش متدمحور را مهم میشمارند. آمریکاییها معتقد به چنین شیوهای هستند و آثار آن را تقریبا در همه عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری این کشور مشاهده میکنیم.
س: نقش دین در آموزش بشر برای استفاده از حقوق طبیعی خود چه قدر است؟
ج: انسانها در دنیای جدید حق دارند که از حکومتهای خود بخواهند به آنها آموزش بدهند، تا بتواند از حقوق خود دفاع کنند. به تعبیر دیگر در دنیای امروز انسان معتقد به 2 چیز است؛ نخست اینکه دارای حق است و دوم اینکه لازم است بداند چگونه از حقوق خود، استفاده کند. یکی از نکاتی که در مورد ادیان مختلف مطرح میشود این است که ادیان تکلیفمحور هستند؛ به تعبیر بهتر یک سری وظایف و رفتارها را به بشر تکلیف میکنند. اما امروزه انسانها بیش از آنکه تکلیفمحور باشند، حقمحور هستند. انسانها مدعی هستند که از یک سری حقوق برخوردارند و این حقوق باید در اختیارشان قرار گیرد. این حقوق از آزادی اندیشه و بیان گرفته تا حق انتخاب لباس را شامل میشود.
بهترین و مهمترین وظیفه دین در یک نظام حقی، آموزشِ حُسن استفاده از حقوقی است که در اختیار آدمی قرار گرفته. یعنی در عین اینکه یک سری موارد را به انسانها تکلیف میکند که البته انجام آنها برای سعادت دنیا و آخرت انسانها لازم است، در عین حال آنها را از حقوق خود آگاه کرده و شیوه استفاده درست از این حقوق را نیز به آنها آموزش میدهد. این مسأله نه تنها نافی اصول و فروع دین نیست، بلکه میتواند مؤید دین نیز باشد هم در اصول و هم در فروع. حکومتهای دینی میتوانند از این پتانسیل نهفته در درون خودِ دین برای تایید و تاکید بیشتر دین استفاده کنند. چیزی که شاید برخی از پژوهشگران این حوزه را دچار تردید کرده، این است که مبادا با باز گذاشتن دست بشرِ حقوقمحورِ تکلیف گریز، بساط دین و دینداری از جامعه رخت بربندد که اتفاقا برعکس؛ در اینجا دین باید فضا را مدیریت کند و همین انسان حقمدار را زیر چتر حمایت خود بگیرد.
س: امروزه در دنیا مراکز مهم و سازمانهای حقوق بشری بسیاری فعالیت دارند، از کمیسیون حقوق بشر گرفته تا انجمنها و تشکلهای وابسته به دیگر نهادهای بینالمللی. این گونه مراکز معتقدند در جوامع اسلامی به ویژه کشورهایی چون عربستان، ایران و... حقوق بشر رعایت نمیشود. آیا این جوامع بر تکیه بر دین توانستهاند پاسخ روشنی به این ابهامها بدهند؟
ج: ببینید دین معیارهای حقوق بشری را تا جایی قبول دارد و به آنها احترام میگذارد که به پایه و اساس خود دین لطمه نزنند. شارع بر اساس احکام و استنباط دینی یک سری حدودی تعیین کرده که برخی از آنها با حقوق بشر امروزی دچار پارادوکس میشوند، مثل قانون مجازات اسلامی. اکنون باید دید چه کسی این حکم را قطعی شمرده؟ صادرکننده این احکام خالق بشر و از همه نسبت به او دلسوزتر است. خداوند با شناخت و آگاهی کامل از انسان، این حدود را تعیین کرده و عمل به آنها به معنی زیر پاگذاشتن حقوق بشر نیست.
از این گذشته، در دین، دست شارع برای اجتهاد باز گذاشته شده و او میتواند با توجه به مقتضیات زمان و مکان تشخیص دهد که آیا اجرای یک حکم مثلاً اعدام، لازم است یا خیر. در واقع تفسیر و تحلیل به عهده مجتهد گذاشته شده است. به تعبیر بهتر آنچه مرحوم استاد مرتضی مطهری در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» به آن اشاره میکند، همین است که فقها و مجتهدان و قواعد فقهی تا چه حد قدرت و اجازهی انعطاف در برابر زمان و شرایط آن را دارند. آنچه مسلم است اجتهاد در فقه به همین معنا است، یعنی دست فقیه برای برداشت مطابق با زمان باز است.
البته این به معنای زیر سوال بردن اصول دین نیست، ولی فقیه میتواند حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال اعلام کند. دقت کنید که این حرام و حلال را استنباط فقهی تثبیت میکند. اصول بر جای خود باقی هستند، ولی نگاه فقیه به زمانه و درک شرایط آن خیلی مهم است. درک عالمانه فقهای امروز از مبانی حقوق بشر و اعلامیه جهانی حقوق بشر به معنای عقب نشینی از فقه سنتی نیست، بلکه به معنی در نظر گرفتن شرایط زمان است. هم اکنون در ایران، فقها و مراجع دینی، مشاوران زبده و نخبهای در کنار خود دارند که با ارایه مشاورههای لازم، فضا را برای درک درست از زمان برای مجتهد فراهم میکنند.
نکتهای که به نظر میرسد مفتیان عربستان سعودی از آن غافل هستند! حتی زمانی قرار بود شورای اجتهاد و فقها تشکیل شود تا مراجع به هم مشورت بدهند. این یعنی روز به روز فضای دینی ما و مبانی حقوق بشر به هم نزدیکتر میشوند و ما با دنیای پیرامون نه از سر انفعال، بلکه از باب تعامل، ارتباط سازنده و تاثیرگذار دوسویه داریم.