بازدید 10067

نگاه شما: فرصت شمردن تنوع فرهنگی

بخش «نگاه شما» برای ارائه و معرفی «نگاه» مخاطبان «تابناک» به همه موضوعات است. هر مخاطب «تابناک» می‌تواند با مد نظر قرار دادن شرایط همکاری با این بخش، «نگاه» خود را ارسال کند تا در معرض دید و داوری دیگر مخاطبان قرار گیرد.
کد خبر: ۳۷۶۶۹۰
تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۲ 06 February 2014
سید موسی موسوی پژوهشگر علوم انسانی در مطلب ارسالی برای «نگاه شما» نوشت:

کمتر از یک قرن پیش با روی کار آمدن رضاخان در ایران روندی در مدیریت کشور طرح‌ریزی شد که مصائب ناشی از آن تاکنون گریبان‌گیر ساکنان این مرز و بوم بوده است. استعمارگران غربی طرحی پیچیده و بلند مدت را برای حفظ منافع خود در ایران و منطقه طرح‌ریزی کردند که بر اساس آنان دولتها و ملتهای منطقه را برای همدیگر دشمن تعریف کنند. زمانیکه آنها اشغال نظامی را دیگر غیر ممکن دانستند، پروژه¬ای را تعریف کردند که طبق آن بر اذهان مردم سلطه کنند. به تعبیری با شکل دهی نحوه تفکر ملتها و اقوام همواره سعی کرده‌اند سلطه خود را در کشور و منطقه  حفظ کنند.

غربیها در این مسیر مهمترین عامل انسانی یعنی "هویت جمعی" مردم را نشانه گرفتند. هویت جمعی تعریف مایِ جمعی انسان است که بر این اساس "خود جمعی" و "دیگری جمعی" را شناخته و بین آنها تفاوت قائل می‌شود. هویت جمعی عامل اساسی در کنش جمعی انسان‌ها است و لذا با کنترل آن می‌توان کنش جمعی ملتها را به نفع خود در اختیار گرفت. در هویت جمعی علاوه بر مفهوم "ما"، مفهوم"دیگری" نیز شناسایی می‌شود و این همان چیزی است که غربیها به آن علاقه‌مند بوده و هستند.  با روی کار گماشتن رضاخان تمامی کاری که غربیها مد نظر داشتند تعریف "هویت مطلوب غرب" برای ایرانیان بود و حال اینکه این هویت مطلوب چه اندازه با واقعیات این سرزمین همخوانی داشت، برای آنها مهم نبود. آنها علاقه‌مند بودند تا دایره "ما" و "دیگری" برای انسانهای این سرزمین را خودشان تعیین کنند به ترتیبی که در مواقع لازم بتوانند احساساسات مردم را در تقابل همدیگر قرار داده و تنشهای دائمی را در منطقه سازمان دهند. آنچه که مطلوب غربیها است، شکل دهی احساسات جمعی و متضاد انسانهای این سرزمین و برنامه‌ریزی بلند مدت برای ایجاد شکافهایی است که در مواقع لازم از آن بهره ببرند.

پروژه ملت‌سازی بر اساس شاخصه‌های تک قومیتی

هدف غرب در حمایت از رضاخان و عُمال او نه دلسوزی برای زبان فارسی و نه دلسوزی برای مردمان ایران بود. بلکه آنها دوست داشتند با تدوین پروژه‌های تاریخ سازی و هویت سازی، خاطرات جمعی و سپس احساسات مردم را کنترل کنند. هویت جمعی ایرانیان که بایستی "برآیند هویتی تمام اقوام باشد" به ناگاه در یک پروژه سیاسی مسیری یک طرفه را پیمود. غربیها از این محمل چندین هدف بلند مدت را دنبال می‌کردند:

1- شروع ملت‌سازی نوین در ایران بر اساس روندهایی بوده‌است که به برجسته سازی مقاطعی از تاریخ می‌پرداخت که درگیری و منازعات میان اقوام مختلف را در بر داشته باشد. بدین ترتیب حمایت از ناسیونالیسم افراطی نه به منظور دوستی با فارس زبانان این مملکت بلکه به منظور دستکاری در خاطرات جمعی و حافظه تاریخی آنها و دشمن سازی اعراب و ترکها بود. طبیعی است که همه اینها ملتهای مسلمان هستند و در صورتیکه در حافظه جمعی مسلمانان "دیگری" و در یک روند افراطی "دشمن" از میان خودشان تعریف شده باشد، تضمین کننده منافع غربیها خواهد بود. چنین روندی منجر به آغاز قوم ستیزی در ایران گشت که آثار زیانبار آن شامل همه اقوام ترک، کرد، عرب، لر، بلوچ، ترکمن و ... بود.

2- آنها همچنین با رواج "عرب ستیزی" و "ترک ستیزی" هدف دیگری نیز داشتند که در قبال آن ایرانیان فارس زبان را شرمگین از گذشته اسلامی خود بکنند و به علت اینکه حضور و گسترش اسلام در منطقه و کشور توسط اینها رخ داده، ایرانیان در مسیری گام بردارند که به حالت مطلوب غرب یعنی "احساس شرم از بخشی از هویت خود" بیانجامد. با اینکه در آن سالها در ایران حکومت دینی وجود نداشت، دشمنی آنها نه با ذات دین بلکه "هویت دینی اسلامی" بود که سراسر مردم منطقه را به هم پیوند داده و موجبات احساسات مثبت در بین مردمان منطقه بود. از نظر آنها ما مسلمان هستیم چون در کشورهایی زندگی می‌کنیم که پیشینه اسلامی دارد، حتی اگر حاکم آن رضاخان بی‌دین و یا مردمانی باشند که تعهد آنچنانی به دین ندارند. در این اثناء متأسفانه کسی هم از خود نمی‌پرسید که اروپائیانی که به لحاظ قومی و زبانی تا این حد متنوع هستند، چرا پذیرش مسیحیت در بین آنها بوجود آورنده دشمنی با اقوامی که در ابتدا به ترویج آن پرداخته‌اند، نبوده است!؟

برای غربیها "دیگری" ساکنان کشورهای اسلامی هستند اما این مردمان نباید آگاه به این مسأله شوند و بهتر است از درون برای آنها "دیگری" تعریف کرد به گونه‌ای که وقتی صحبت از آن می‌شود نه انگلیس و نه سایر کشورهای اروپایی یا آمریکایی بلکه به یاد اعراب و ترکها افتاده و آنها را دشمن تاریخی خود بپندارند!

3- غربیها از همان آغاز می‌دانستند که ادامه روند پروژه افراطی‌گری ناسیونالیسم فارسی در کشوری مانند ایران که ترکیب جمعیتی آن به لحاظ زبانی متنوع است، می‌تواند منجر به بروز شکافهایی گردد. شکافهای مورد علاقه غربیها بعدها می‌توانست منجر به بروز تنشهایی از نوع دلخواه آنها شود. غربیها احساسات فارس زبانان را در حالی در تقابل با هویت‌های ترک و عرب، کرد، لر، بلوچ، ترکمن و... قرار دادند که در این کشور جمعیت کثیری از هر دو اینها زندگی می‌کنند. آنها آنچنان با ترویج باستان‌گرایی فارسی و تقبیح تاریخی اقوام و نسبت دادن علل عقب ماندگی به آنها و اسلام احساسات افراطی‌گرایی فارسی‌گرایی را طوری دامن زدند که بعدها نیز سر مسائل ساده هویتی بین اینها هیچ گونه روند متعادلی نتواند شکل بگیرد. آنها از تقابل احساسات مردم با زبانهای مختلف در این کشور و طراحی مسیری که به اختلافات قومی دامن زند و بر سر راه حلهای منطقی گره ایجاد نماید، خشنود می‌شوند. سلطه زبانی یک قوم، طراحی هویت ملی بر اساس شاخصه‌های افراطی یک قوم و طراحی چهره اهریمنی از سایر اقوام می‌توانست رانتهایی را برای قوم حاکم ایجاد کند که در ادامه منجر به بروز شکافهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی گشته و زمینه ساز منازعات قومی‌گردد.

الگوهای مدیریت تنوع فرهنگی

سه الگوی رایج در مدیریت تنوع فرهنگی عبارتند از:

1- تهدید شمردن تنوع فرهنگی: این روش الگوی غالب دوران نوپایی مدرنیسم است که در ایران زمان رضاخان از آن استفاده می‌شد. در این روش تنوع فرهنگی تماما به عنوان یک تهدید به شمار رفته و باید حذف شود. افرادی که از هر حیثی نسبت به گونه مطلوب حاکمیت تفاوت دارند، ذاتا خطرناک و مجرم شمرده می‌شوند. این روش غیر انسانی بارها و با روشهای گوناگون در زمان حکومت پهلوی‌ها در ایران به کار گرفته شد و موجبات بروز چالشها و شکل گیری خاطرات جمعی منفی در بین اقوام ساکن در ایران نسبت به یکدیگر شد. حتی یک بررسی سطحی در تاریخ معاصر نشان می‌دهد که چنین روندی نه تنها مؤثر نبوده بلکه موجبات بروز تنشهای بسیار خطرناکی شده است که هزینه آن را مردمان این کشور داده‌اند.

2- نادیده گرفتن تنوع فرهنگی: در این الگو تنوع فرهنگی تهدید نبوده اما ارزش خاصی را نیز ندارد. مدافعین این روش سعی دارند با نشان دادن هزینه‌های ناشی از پرداختن به امر تنوع فرهنگی آن را امری نا مطلوب جلوه دهند. این روش که دیدگاه صرفا اقتصادی و کوتاه بینانه نسبت به فرهنگ دارد، به ارزش محتوای فرهنگی جوامع توجهی نکرده و با بی ارزش شمردن آن جامعه‌ای تولید می‌کند که دارای خلاءهای ارزشی بوده و زمینه‌ساز وقوع جرائم اجتماعی است. زیرا یکی از کارکردهای فرهنگ ایجاد مکانیزمی برای کنترل اجتماعی جوامع است که با حذف آن و تبدیل انسان به یک موجود صرفا اقتصادی و سودجو این مکانیزم نیز از بین می‌رود.

3- فرصت شمردن تنوع فرهنگی: در این الگو تنوع فرهنگی نه تنها تهدید نیست، بلکه فرصتی است بی‌نظیر در توسعه جوامع که حتی از منظر اقتصادی نیز حائز اهمیت است. انسانها با پیشینه‌های فرهنگی متفاوت توانایی تولید اندیشه‌هایی ناب در مسیر توسعه را خواهند داشت. همفکری و مساعدت اعضای یک جامعه فرهنگی متکثر بیش از جامعه‌ای که دارارای فرهنگ یک گونه است، می‌تواند تولید فکر و خلاقیت را داشته باشد. نکته مهم و اساسی در این الگو این است که نباید تفاوتهای فرهنگی را منشاء بروز اختلافات و تولید احساساتی کرد که وجود خود را در نفی دیگری ببیند. با اینکه دوران شروع نوگرایی در ایران در تقابل با این الگو و از الگوی نوع اول بود اما پیشینه همزیستی مسالمت آمیز اقوام ساکن در ایران فرصتی بی‌نظیر در استفاده از این الگو داده است. گذشته از آن سابقه مدیریت تنوع فرهنگی در ایران نشان می‌دهد که استفاده از الگوهای نوع اول و دوم نه تنها مناسب نبوده بلکه تولید کننده جریانهایی است که بر اختلافات قومی دامن زده و عواطف انسانها را در مقابل هم قرار می‌دهد و حتی نادیده گرفتن تنوع فرهنگی موجبات زمینه‌سازی استحاله فرهنگی ایرانیان در برابر فرهنگ‌های بیگانه گشته و خویشتن گریزی را ممکن می‌سازد.

مثال معروف استفاده از این الگو سوئیس است که در آن چهار زبان به طور همزمان رسمی هستند اما کشورهای کمتر توسعه‌یافته‌ای مانند افغانستان، عراق و ... نیز چندی است که از این الگو استفاده می‌کنند که نشان می‌دهد استفاده از آن آنچنان نیازمند منابع مالی عظیمی نیست.

ظرفیتهای ناشی از تنوع فرهنگی در ایران

 در حالی که دولت محترم در طول یکسال گذشته، از پیش از انتخابات تا کنون وعده‌هایی را جهت تحقق مطالبات اقوام و دادن بهای بیشتر به زبان و فرهنگ آنها داده و در این مسیر گامهای مثبتی نیز در حال برداشتن است. توجه به زبان از آن روی مهم است که زبان مهمترین مؤلفه فرهنگی بوده و هر زبانی علاوه بر انتقال فرهنگ، در نوع خود اندیشه است. اما متأسفانه عده‌ای از اصحاب فرهنگ به مخالفت با سیاستهای دولت برخواسته و تدریس زبان مادری را توطئه می‌خوانند. چنین رویکردی در مواجهه با خواسته‌های تاریخی و قانونی اقوام از آن روی بیشتر نامناسب است که اعضای محترم فرهنگستان زبان فارسی به مخالفت با آن برخواسته‌اند و رویه‌ای را یادآور می‌شود که مربوط به دوران مدیریت نوپای مدرنیسم رضاخانی است. باید توجه داشت که تقابل عناصر هویتی فارسی در برابر سایر اقوام آثار بسیار بدی را در جامعه متکثر ایران خواهد گذاشت. هر گونه نفی حقوق زبانی اقوام از سوی فرهنگستان زبان فارسی یا سایر مراکز فرهنگی فارسی می‌تواند به ایجاد اندیشه و احساسات ضدفارسی رقم بزند و این همان توطئه واقعی است که غرب مدتها برای آن نقشه کشیده است. روشنفکران و سیاستمدارن کشور باید توجه کنند که احساسات مردم را در مقابل هم قرار ندهند. همچنین فعالین هویت طلب قومی نیز باید بدانند که رویکردهای ضد انسانی عناصر پهلوی را به حساب مردم فارس نباید گذاشت. مردمان این مرز و بوم سالها بدون هیچ نوع تنشی در کنار هم زیسته‌اند و احقاق حقوق زبانی و هویتی اقوام و اهمیت قائل شدن به زبان فارسی نباید به منزله نفی یا حذف دیگری قلمداد شود. اینک زمان آن رسیده است که شاخصه‌های هویت ملی با مطالعات عمیق جامعه‌شناختی به گونه‌ای تعریف بشود که دربردارنده هویت تمام اقوام باشد. مهمترین عنصر هویتی مردمان این کشور تنوع و رنگهای مختلف زبانی و مذهبی است که در صورت مدیریت اثربخش نه تنها تهدید نبوده بلکه فرصتهای زیادی را به همراه دارد که به برخی از اینها اشاره می‌شود:

1- به رسمیت شناختن، استفاده و ترویج زبان اقوام نه تنها تهدیدی برای امنیت ملی و سرزمینی نیست بلکه تحکیم بخش آن نیز می‌باشد. تولید احساسات همدلانه، پذیرش خود (قومی) بدون نفی دیگری (قومی) می‌تواند زمینه مناسبی برای توسعه کشور قلمداد شود. اقوام ساکن در ایران می‌توانند زمینه‌ساز تبادلات فرهنگی با کشورهای همسایه نیز باشند. با ایجاد عواطف مثبت نسبت به همدیگر زمینه‌های تحرکات خشن و تقابلانه در سطح منطقه کاهش یافته و توسعه گام به گام را در پی آورد. از این منظر توسعه زبان اقوام بیمه‌ کننده آرامش منطقه نیز خواهد بود.

2- ایران به عنوان کشوری متنوع از حیث زبان، فرهنگ و مذهب می‌تواند الگوی توسعه دموکراسی بومی در منطقه باشد. تنوع و پیشینه‌ای که در ایران وجود دارد در هیچ یک از کشورهای همسایه دیده نمی‌شود. مدیریت با رویکرد مثبت و پذیرش تنوع فرهنگی در ایران، می‌تواند زمینه‌ای مناسب برای الگو قرار گرفتن ایران از سوی کشورهای همسایه شود.

3- اهمیت دادن به تنوع فرهنگی منجر می‌شود نه تنها نخبگان قومی به فکر مهاجرت به کشورهای همسایه نیفتند بلکه زمینه‌ای برای ایجاد علاقه‌مندی در نخبگان کشورهای همسایه و بکارگیری و استفاده از دانش آنها باشد. جامعه‌ای که در آن رنگهای گوناگون وجود دارد جذابتر از جامعه تک رنگی خواهد بود.


4- اهمیت دادن به زبان اقوام منجر می‌شود محتوای فرهنگی اقوام و ارزشهای اجتماعی آنها حفظ شود. بدین ترتیب ظرف فرهنگی جامعه غنی‌تر از آنی خواهد بود که با الگوهای نامناسب و غیر بومی پر شود.

5- این روند همچنین تولید کننده انگیزه برای مشارکت بیشتر مردم در همه‌جای ایران در ساخت کشور خواهد بود. حس پذیرش انسان و هویت او می‌تواند علاقه‌مندی انسان را برای تلاش و تعلق بیشتر فراهم کند.

6- مبنای توسعه در صورتی که از پایه‌های فرهنگی کشور صورت بگیرد ماندگار، بومی و سازگار با جامعه خواهد بود. چنین شکلی از توسعه عوارض کمتری نسبت به رویکردهای تجویزی از سوی کشورهای پیشرفته داشته و زمینه ساز سایر جنبه‌های توسعه‌ای از قبیل توسعه اقتصاد، سیاست و دموکراسی است. از این منظر ‌توجه به زبان و فرهنگ اقوام امری ضروری است.

در پایان امیدوارم تدریس زبان اقوام در مدارس نه تنها در محل سکونت آبا و اجدادی آنها بلکه در شهرهای مهاجر پذیری مانند تهران نیز صورت بگیرد، چرا که تهران الگوی غالب شهرها در ایران بوده و محل زندگی اقوام گوناگونی است که می‌توانند تجربه همزیستی مسالمت آمیز خود را به سایر شهرها نیز منتقل کنند. همچنین امید دارم اصحاب قلم و روشنفکران در قبال این موضوع با اهمیت، منفعل نبوده و با رویکردی انتقادی نسبت به رویه‌ای که از زمان پهلوی رواج یافته پرداخته و زمینه‌ساز رشد فکری جامعه در پذیرش تنوع فرهنگی باشند.


* برای آشنایی با شرایط و نحوه همکاری با «نگاه شما» اینجا را کلیک کنید.


تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # توماج صالحی # خیزش دانشجویان ضد صهیونیست # سیل
آخرین اخبار
وب گردی