بازدید 24694
۶

مسير درست عمل انديشه و انديشه عمل

محمدتقي امراللهي
کد خبر: ۳۷۱۴۷۵
تاریخ انتشار: ۲۴ دی ۱۳۹۲ - ۱۲:۱۶ 14 January 2014
انسان ازآغاز راه پر پيچ و خم انديشيدن خويش در همه حال در جستجوي بنيادي ترين سوال هاي خويش پر مشغول بوده است و در اين رهگذر گاه نور روشني آنچنان به چشمان او مي تابيده که از بيم نابينايي دست بر چشم خود گرفته است و گاه آنچنان در تاريکي مطلق محبوس شده که حتي کوره راهي براي ديدن آنچه او به دنبال پاسخ آن بوده باقي نمانده است. گستره سوالات او از شخصي ترين سوالات چون حقيقت وجود و هدف هستي فردي خويش تا پيچيده ترين آرمانشهر هاي قابل تصور براي يک جامعه انساني در نوسان بوده است.

در اين بين يافتن يک دکترين رفتاري جامع و پويا دغدغه هميشگي او بوده است دکتريني که به او بگويد اصالت سود و ضرر را چه چيز مشخص مي کند و آنچه به او معنا مي دهد  قدرت اوست يا ثروت يا معنويت و يا تفکر و يا صرف هستي او موجوديتي غير قابل انکار و معنادار است.
انديشه فکري آرمانگرايي (ايده اليسم) و واقع گرايي (رئاليسم) زاييده تفکر چنين انساني است که در ابعاد مختلف زندگي او از انديشه فلسفي گرفته تا رويکرد سياست خارجي بازتاب يافته است.

انسان گاه متمايل به اصالت اخلاق،بينش و اهميت روح مي شده است و خود از ماديت متجسم خويش غافل وبعضا منکر آن بوده و گاه آنچنان مجذوب خود و زمين اعطايي از سوي پروردگار خويش مي شده است که فراموش مي کرد علاوه بر اين اندازه گيري هاي مرئي ، در پشت پرده وجود بي شمار عناصر نامرئي در زندگي او موثر اند. شايد براي اولي روح گرايي کهن شرقي مثال خوبي باشد آنجا که بودا و نيروانا و درجايي ديگر کنفوسيوس حاضرند و براي دومي تمدن امروز غرب اينجا که سخن از امثال مارکس گرفته تا نيچه ها به ميان مي آيد؛ هرچند بي ترديد اين دو مثال متمايز همه تاريخچه گذشته و رويکرد امروز انسان حاضر نبوده اند و نيستند و تنها در گستره جغرافيايي خود معنا مي يابند اما اجزاي مهمي در ضعف شناخت خود،طبيعت،علم و فراتر از همه اين ها عالم وجود و پروردگار قادر متعال را در ميان بشر نشان مي دهند.

آنچه «بايد» در قياس با آنچه «هست» صورت بگيرد تا انسان از غل و زنجير واقعيت ها رها شود و در فضايي ايده آل از حقيقت قرار بگيرد با نگاهي لطيف تر آرمانگرايي سخن از فطرت پاک انسان دارد سخن از اميد و آرزوهايي است که انسان آرمانگرا ابتدا ستايشگر و سپس تعقيب کننده مصر آنها تا برقراري کامل است و تامين رضايت انسان در سعادت او تعريف مي شود. در گستره روابط بين الملل دولتها به بلوغي رسيده اند که مي توانند در جامعه جهاني همسو با يکديگر در يک صف واحد در کنار ملتها قرار بگيرند در اينجا نکته مهم توجه به قدرت مشروع به عنوان ابزاري براي دستيابي به جامعه اخلاقي است ؛ ولي در واقع گرايي سخن از شرارت انسان و غريزه جانشين فطرت پاک اوست. آنچه "هست" محترم و مورد ستايش است و روابط بر اساس منافع عموما مادي تعريف مي شود. در چنين فضايي هر فرد يا دولت مسئول است تا به وابستگان خود (خودفرد،خانواده،شهر،کشور،دولت،کارمندان،جامعه و...)بيانديشد و حول نظم موجود حداکثر توان فکري و ابزاري خود را به کار گيرد تا به بيشترين بازده و پايدارترين اقتدار –به هر قيمتي- دست يابد به همين موازات تامين رضايت انسان در فايده بردن او از داشته هاي بالقوه و بالفعل است و دراينجا اتفاقا اين اخلاق است که گاهي به عنوان يک ابزار براي رسيدن به قدرت بالادستي به حساب مي آيد.

آنچه نگران کننده است اين است که در اين کارزار آن سان که سخن از اعتقاد ديني و اقتدار قدرت الهي در قالب يک ايدئولوژي مدون آمده است تحت تاثير نگاه غرب به قلمروي جغرافيايي دنياي وحياني و براساس تجربه شکست خورده کليسا آن را نگاه آرماني صرف، بي بنيان عقلي ،توهم زده و پر شور و اشتياق درون خالي اي يافته ايم که در مقابل پيشرفت تکنولوژيک غرب غالبا با انحراف از حقيقت ابتدايي خود مانع حرکت انسان بوده و او را ناتوان در تعيين سرنوشت از پيش تعيين شده خويش  نشان داده است حال آنکه نگاه سکولار و آزاد غربي يا درست تر نگاه اباحه گرمبتني برانديشه هابز و لاک و اسلاف و امثال ايشان نگاه واقع بينانه ، علمي، موجب شکوفايي و عملياتي دانسته شده است. البته اين سخن که از نگاه غرب راه درست راهي براساس حقايق جامعه و ناظر به جنبه علمي و عملي جوامع و بدون در نظر گرفتن هيچ آرمان و اميد فطري و اعتقادي است سخني به دور از واقعيت است. هستي يک جامعه و مشروعيت يک حکومت با تعريف توانايي و تسلط آن در ساختن اميد و تحقق اهداف جامعه وابسته به آن تعريف مي شود و اگر نه اين بود توسعه بي محاباي غرب را نمي توانست انگيزشي باشد. جامعه اي در حرکت است که با ايمان به خداي يگانه و اعتماد به بزرگي عزم خويش ،خود باور و مومن به امکانات خود باشد.در اين بين در غرب آرمان يک آرمان الهي نيست به جاي اين رنگمايه الهي در جهت تسريع و تکميل کمبود هاي فطري،فکري و ناکامي هاي انساني معنا مي يابد. مضاف بر اين پاراديم اهداف مادي وعيني است و در درجه اول اولويت و اهميت منافع ملي است که قرار دارد به همه اين ها عنصري از رضايت کاذب را که اغلب به رفاه و تفريح بر مي گردد اضافه کنيد که در نهايت آرمان ترکيبي از همه اينها ابزاري براي ابراز قدرت و ماندگاري سياسي است و نه چيز ديگر.
اما ما در جامعه اسلامي خود هيچگاه به يک الگوي منسجم و کلي دست نيافتيم و هميشه در اين چالش پيچيده و پر تنش دست و پا زده ايم.

 گاه در شور و اشتياق يک انقلاب بزرگ آنچنان آرمان ها را زنده و در دسترس ديده ايم که فقط "آرمان" ها را ديده ايم و از داشته هاي خود،چه خوب و چه بد، غافل مانده و واقعيت را در مقابل حقيقت ناديده گرفتيم اين شده است که بي توجه به احوالات جامعه اسلامي-ايراني خود -در همه ابعادش- و موقعيت جهاني کشورمان چه به لحاظ سياسي و ژئوپلتيک و چه نظامي و امنيتي و همينطور جايگاه نظام جهاني در روند معادلات بين الملل دست به تصميماتي زده ايم که به دليل فقدان عقبه واقعي و عينيت، ذبح کننده آرمان هاي به حق و اعتقادات فرابشري ما بوده اند و در فرجام، هم به جايگاه امروزي ما در ميان جامعه جهاني لطمه وارد آورده است و هم با مايوس سازي ملت و سرخوردگي آن ها از دستيابي به آرمانشهر نسبي خويش سبب وارد آمدن آسيب هاي جدي و غير قابل جبراني به بدنه نظام اعتقادي و اميد در آن  شده است.

  و گاه به عکس آنچنان محدود به واقعيت شده ايم که اين بار از حقيقت دور مانده و از آن جايگاه واقعي خود که در ابتدا وامدار آرماني و ارزشي بودن انقلاب اسلامي بوده است فاصله گرفته ايم اين به اين معناست که دقيقا اينجا که به دنبال به چشم زدن عينک واقع بيني بر چشمان بوده ايم حال واقعي خود را به نفع ديگران به عقب کشانده ايم و از نگاهي ديگرعرف را جايگزين شرع ساخته ايم. براي مثال بسياري از واقعيات ناپسند و زشت امروز ما که از آن به معضلات و ناهنجاري هاي اجتماعي نام برده مي شود به علت تغيير سليقه عمومي جامعه از شهادت طلبي و خدا محوري به رفاه طلبي و انسان محوري اي است که زمينه ساز آن انحراف از جريان شکوفنده ايمان به خداي حکيم و قدير و جانشيني و در نتيجه بزرگي انسان در زمين است واين همان خط اصيل اتکال به خداوند در مسير حرکت استعلايي آدمي از خوب به سوي متمايل به بهترو در نهايت به عالي متعالي است.

در اين بين علاوه بر تحت تاثير قرار گرفتن جامعه ما در هر روزگار از يکي از اين دو انديشه، بارها رو به تصوراتي غلط والتقاطي آورده ايم. گاه سخن از ترکيب اين دو شده است که براي هر فرد پژوهشگري روشن است تکه هاي سازنده هر يک از اين دو انديشه غالبا در جهت مخالف با ديگري در کنش است و از اين رو ترکيب اين دو بدون در نظر گرفتن ماهيت ذاتي عنصرهاي ذيل آنها از نگاه عملگرايي کاري بي اتمام و بي فايده و از نگاه دين مداري ،بي ارتباط ترين شکل ممکن به "رنگ خدايي"داشتن است علاوه بر اين تجربه به ما آموخته است که اين رويکرد همچون گفتمان کنار دستي خود تفکيک است آنجا که هر يک از اين دو در الگوهاي رفتاري و عملي،فرصت را براي نابخردان و سودجويان در هر جايگاه و مقامي براي دون دانستن ارکان حاکميت نظير قانون و ولايت فقيه مهيا مي سازد و آنها را کمک مي کند تا برپايه هواهاي نفساني و حب وبغض هاي درون و برون گروهي و همچنين رقابت هاي داخلي و خارجي، بي توجه به يک رويه صحيح و مستدل، به نام مصلحت و به نام حدود اختيارات دست به روابط و اعمالي بزنند يا از انجام وظايفي طفره بروند که به کام خود و سلسله طولي و مکتبي مريد يا مراد خود باشند و بالطبع به حقوق و منافع مادي وحضور معنوي امت و ملت آسيب برسانند و جايگاه انسان را با محوريت خداوند تبارک وتعالي به سر منزل مقصود  نرسانده اميد ها را اندک اندک نااميد سازند.   

 آرمانگرايي در چارچوب(يا در گستره واقع گرايي)
همانگونه که در تئوري، آرمان يک هدف از پيش ساخته شده است در عمل نيز دستيابي به آرمان به عنوان يک هدف نهايي پذيرفته مي شود اما اين حرکت براصل و بنياني استوار است که مادامي که واقعيت ها اين فرصت و پشتوانه کافي را براي رسيدن به هدف ميسر مي سازند آرمان ها معنادار باقي خواهند ماند.

 مثلا کوهنوردي را تصور کنيد که هدف او رسيدن به قله کوه است اين يک هدف فکري و تئوريک است او صعود خود را از جايي که هست، بر بستري از واقعيت ها، آغاز مي کند و تا جايي که زمان، توان و مکان به او فرصت مي دهد پيش مي رود اما او الزاما زمان کافي ندارد که به قله برسد؛ بدبينانه اينکه ممکن است در بين راه حادثه اي پيش بيايد و او از ادامه حرکت خود باز بماند و يا مثلا در مورد توان، از شدت خستگي و نداشتن آذوقه کافي از حال برود و در نبرد با يک حيوان وحشي حتي کشته شود.

 او در همه حال بر مبناي آرمان خود عمل کرده است آرمان او که از روي کاغذ تجسم عيني يافته و عزم او جذب شده تا به اوج برسد و البته در اين رهگذر واقعيت ها هم خواسته (مثلا طول مدت زمان صعود) يا ناخواسته (مثلا برف و بوران شديد) به او تحميل مي شوند يا او آنها را انتخاب مي کند.
 البته برنده کسي است که تا جايي که مي تواند با استفاده از اطلاعات کافي و دقيق از جمله پيش بيني آب و هوا يا تجربيات ديگران، ابزار و امکانات لازم ودردسترس مثل يخ شکن،غذاي گرم و آنچه با چنين مسافرتي اساسا همخواني دارد، اهداف امکان پذير و آرامش فکري و رواني و توکل برخدا بتواند خود را بر طبيعت،که در اينجا شايد رقيب اصلي او باشد، و نفس خويش و ديگران که با او رقيب هستند در عمل تحميل کند؛ يعني انتخاب کننده باشد و براي هر اتفاقي هرچند پيش بيني نشده برنامه ريزي و ابتکارعملي در دست داشته باشد.

با همين شرايط فردي را در نظر بگيريم که واقع گرايي را در گستره آرمانگرايي درست مي داند چنين فردي با توجه به اندازه گيري هاي خود و بررسي شرايط واقعي، تصور مي کند از جايي که ايستاده است بتواند به سمت بالا تا 10متر صعود کند در ابتدا اين يک مسئله مطلقا کمي است در ضمن در گستره آرمانگرايي  حرکت تا رسيدن به قله را در نظر خود دارد؛ مطلب به اين شکل نمود مي يابد کسي مي خواهد 10متر به سمت بالا برود او اين 10متر را در فضايي طي مي کند که اجازه دارد و آرمانش به صعود به قله منتهي مي شود. وي هنگامي که 10متر را طي مي کند هنوز توان دارد اما ديگر هدفي عيني وجود ندارد که او به سمت آن نيل کند. اين مطلب هم ناظر به سو استفاده يک فرد"با علم" از دو مفهوم درست و مقدس براي رسيدن به مقاصد خويش است براي مشخص شدن بيشتر مطلب فردي را در نظر بگيريد که با توجه به واقعيات به دست آمده مي داند در فاصله 10متري او درخت گردويي است همچنين مي داند که با فتح قله به او پاداشي مي دهند و يا افتخاري مي آفريند در همين حال از امکانات و تجهيزاتي که براي فتح قله به او تعلق گرفته استفاده مي کند اما هنگامي که به درخت گردو مي رسد چيدن گردو به آرمان و دلمشغوي او مبدل مي شود و همه کاري را که از دست او بر مي آيد انجام نمي دهد. و هم متوجه اين مطلب که يک فرد"غافل" به پوچي و بي هدفي منبعث از اين طرز تفکر محکوم مي شود در مثال هنگامي که او به درخت گردو نرسد چون واقعيت مبناي فکري او غلط از کار در آمده است مي انديشد که اگر واقعيتي که براساس آرمان بوده غلط باشد پس آرمان به طرز اولي اشتباه و ناکارآمد است و اسا "آرمان" نيست و اگر برسد نظاره گر است که او هرجاي ديگري به دنبال هر چيز ديگري هم مي توانست برود در حالي که به آرمانش خيانت نکرده باشد حتي مي توانست هيچ کاري نکند و آرمان را در سر داشته باشد نهايتا سرگردم به همه چيز شک مي کند و از آرمان هايش روي گردان مي شود.

فرد مثال اول براي رسيدن به آرمان خود در چارچوب واقع گرايي گام بر مي دارد و در صورت داشتن آرمان واقعي و مسير آرماني مبتني بر واقعيت ها بي ترديد به آنچه مي خواهد مي رسد(سعيد) يا در آن راه در حالي که همه کوشش خود را به کار گرفته است به صورت طبيعي مي ميرد(فقيد) که تا حد توان خود به آرمانش رسيده است و يا در راه آن کشته مي شود (شهيد)که چيزي زيباتر از آن نيست.

صورت هاي مختلف آرمان و واقعيت به اين نتايج منجر مي شوند:
اگر تنها آرمان ملاک باشد و مولفه ديگر، واقعيت، مطرح نشود يقينا بدون نقطه آغاز و ادراک واقعي شرايط معادله نا معتبر و تنها ذهني است.

اگر تنها واقعيت ملاک باشد و مولفه آرمان مطرح نشود با وجود امکان در گستره واقعيت، يقينا بدون هدف حرکتي صورت نمي گيرد چون انگيزه اي وجود ندارد.

اگر واقعيت در کنار آرمان ديده شود اما واقعيت تنها در مسير حرکت باشد و آرمان،واقعي نباشد آرمان واقعي ميسر نخواهد بود و موجب سرخوردگي،نااميدي و بي ايماني مي گردد.

اگر واقعيت در کنار آرمان ديده شود اما تنها آرمان، واقعي باشد و مسير غير واقعي باشد در حرکت به دنبال يک مقصد درست،رهروان دچار هلاکت مي شوند.

اگر آرمان در کنار واقعيت ديده شود اما تنها در مسير، و آرمان به عنوان هدف مجسم نباشد حرکت با انگيزه صورت مي گيرد اما در هنگام رسيدن به آرمان، تناسبي بين آرمان ابتدايي و نتيجه نهايي وجود ندارد و آرمان عملا مسخ شده است.

اگر آرمان در کنار واقعيت ديده شود اما تنها در هدف و مسير از آرمان خالي باشد، چنين چيزي منجر به استفاده از هر ابزار نامشروعي براي رسيدن به آرمان مي شود همان چيزي که "هدف وسيله را توجيه مي کند" و اين برداشت غلط عين ضديت با آرمان و جهت آن است.

حال با در نظر گرفتن يک اصل اساسي که حرکت بر مبناي آرمان و ايدئولوژي است و اين حرکت با ياري واقعيتي که محصول زمان حال حاضر يا هر زمان مقصود ديگري است اين سوال مطرح مي شود که چگونه مي توان آرمان را از گزند آنچه واقعيت نيست اما احتمالا به نام واقعيت خورانده مي شود و سبب وقفه در رسيدن به حقيقت مي شود مصون داشت؟

شناخت واقعيت بسيارمشکل و پيچيده است در ماهيت واقعيت بازيگران اصلي يا طراحان اوليه اي دخالت دارند که واقعيت را بر مبناي جهان بيني خود تعريف و تشريح کرده اند. در عين حال پويايي جهان و عوامل متداخل در آن در دامنه هاي بي شمار سبب مي شود تا تعريف واقعيت دگرگون شود و عوامل قوت و ضعف جابه جا گردد و حتي در برهه اي اين عوامل براي صاحبان يا فاقدان آن ناشناخته و دست نخورده باقي بمانند.

اما واقعيت دست کم آن چيزي است که هست و ما آن را مي بينيم يا در مراتبي قادر به مشاهده و درک آن هستيم و به دو دسته مزايا يا معايب، فرصت ها و چالش ها تقسيم مي شود.
در طرف فرصت آنچه هست و به صورت بالقوه و بالفعل داريم و قادر هستيم آماده سازيم از تجهيزات نظامي وتوان تسليحاتي بازدارنده گرفته تا خودکفايي در محصولات کشاورزي و صنعتي و از ايمان و التزام عملي به خدا وتوان تفويض شده او به خود تا معرفت و شناخت فرد فرد جامعه از فضا و به عبارت ديگر بصيرت مردم را شمل مي شود.

در جانب چالش آنچه نيست و اين سبب به وجود آمدن مشکل و فشار مي شود ازفقدان فرصت برابر اقتصادي و سياسي ناشي از تحريم گرفته تا عدم مديريت متناسب با شرايط ناشي از اهمال و بي توجهي مسئولي و از کمرنگ شدن عينيت اعتقادات و اخلاق در رفتار وعملکرد مردم نسبت به يکديگر تا تغيير سليقه و گزينش در انتخاب افراد به عنوان مثال با خويشاوند سالاري که جايگزين صالح سالاري يا شايسته سالاري شده است.

البته اين دو بازه بسيار طولاني و مطالعه آن نيازمند زمان کافي و بررسي عميق است که در اينجا مجال آن نيست اما با مقايسه وجود و يا عدم وجود مولفه ي"اميد" در هر يک از اين شرايط مي توان به درستي از اهميت انتخاب راه اميدوارانه براي رسيدن به هدف و حقيقت آگاه شد. چنانکه موتور حرکتي جامعه و عامل پيوند دهنده واقعيت و آرمان، اميد است. البته در رابطه با اميد بايد واقعيت را همانند آرمان مهم تلقي کرد تا گرفتار ياس و بد بيني نشد.
"مصلحت" عنصر بسيار مهم و حياتي ديگري در اينجاست اهميت مصلحت به عنوان مقوله اي که مي تواند در رسيدن به حقيقت و آرمان وقفه ايجاد کند کليدي است.

 درستي استفاده از اين عنصر چون پذيرش قطعنامه 598 توسط حضرت امام خميني(رحمة الله عليه) هرچند در بيان خود آن بزرگوار جام زهري است که جامعه را از حقيقت نهايي آرمان اصيل انقلاب خود دور مي کند و ايشان از اين بابت متاثر است اما جايگاه ايشان به عنوان ولي فقيه ضامن اين مطلب است که با معرفت کامل به کليه اتفاقات و واقعيت هاي داخلي و خارجي چنين انتخابي صورت مي گيرد و نتايج آن در نهايت به صلاح جامعه و در مسير حرکت روبه جلوي آن است. يا در مسئله سلمان رشدي که دقيقا عکس اين مطلب صورت مي گيرد و به ظاهر واقعيت ناديده گرفته مي شود خروج سفراي اروپايي و اقدامات عليه ايران با اتهام زدن واهي نقض حقوق بشر اما در حقيقت آنچه اتفاق مي افتد مسئله اي به صلاح جامعه و در مسير اعتلاي آن است. سخن از خطير بودن مصلحت انديشي است جايگاه فرد و رصد تمام جوانب و کمک گرفتن از متخصصان و کارشناسان صالح و مومن امري سازنده و پيش برنده در مسير حرکت رو به رشد است که البته با بي توجهي هر فردي در دخالت در علوم و مباحثي که در حوزه تخصصي او نيست و يا او در آن رشته به اندازه کافي اطلاعات، اخبار و منابع خبري در دسترس ندارد زمينه ساز مصلحت انديشي ناکارامد و زيان آور مي شود که در آخر اهميت ايدئولوژيکي مصلحت انديشي از روي ايمان و بصيرت را به سخره گرفته و اين توان بالقوه را با تصميم گيري فردي و از روي هوي و هوس يکسان مي انگارد. در چنين موقعيتي به علت سهل انگاري و يا جاه طلبي شخص يا گروه، در زماني که نياز به يک تصميم بزرگ پيش مي آيد اقناع عمومي و حمايت صورت نمي گيرد.

مباحث مطرح شده به خوبي شاهدي بر اين مدعي هستند که:
1. انسان از آغاز سير انديشه خود همواره به دنبال رسيدن به يک نگاه جامع و عملياتي در شرايط مختلف بوده است.
2. آرمان گرايي بدون توجه به واقع گرايي در مفاهيم عملي بي معنا، بي نتيجه و بي پشتوانه است.
3. واقع گرايي نيز بدون توجه به آرمان گرايي سبب نگاه فاقد انگزيشي، بي تحرک و منجمد مي شود.
4. ترکيب آرمان گرايي با واقع گرايي تنها در مدل آرمان گرايي مبتني بر واقع گرايي به همه دستاوردهاي تعيين شده دست مي بايد.
5. آرمان گرايي در مسير خود نياز به در نظرگرفتن فرصت ها و چالش هاي موجود دارد که در حوزه واقعيت تبيين مي شود.
6. واقعيت اعم از فرصت ها و چالش ها مي بايست به دقت و با نگاه موشکافانه و با تکيه بر پويايي جامعه و نظام جهاني تبيين و مورد ارزيابي قرار گيرد.
7. اميد به عنوان يک مولفه کليدي بايد به نحو شايسته در حرکت به سوي آرمان و تشويق بر پايه مزيت هاي موجود يا رد معايب نا به جا مورد تاکيد قرار گيرد.
8. مصلحت انديشي يکي از ابزارهاي مهم در وقفه انداختن در رسيدن به آرمان است که ممکن است با استفاده صحيح و به جا، به دليل اهميت واقعيت کوتاه مدت، به ظاهر آرمان را ناديده بگيرد اما در عمل آن را از نابودي و هر گزندي مصون دارد.

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۶
انتشار یافته: ۶
با سلام و خسته نباشید
ممنون از مقاله ی عالی و پویاتون .قلم خیلی قوی دارید.خسته نباشید.
موفق و پیروز و سربلند باشید.
بسیار مقاله ی پر محتوا و جالبی بود
با ارزوی موفقیت برای شما محمد اقا
مقاله جالب وپرمحتوایی بود
بسیار عالی محمد جان. نگفته بودی دست به قلم هم هستی؟ ماشالاه
بسیار عالی... مشکلی که در بسیار از جوامع اکنون آسیایی دیده می شود نادیده گرفته شدن واقعیت و حقیقت است و همواره داشتن آرمانهای دور و فراتر از واقعیت... که تنها فرد شایسته ی می تواند با نادیده گرفتن انگیزه شخصی و داشتن دید جمعی و منفعت ملی و آینده نگری راهگشا و مدبر باشد.
موفق باشید.
حیدری
درسته دوست گرامی.متاسفانه امروزه کشورها مخصوصا جوامع غربی از نبود اصلی مهم به نام دین و مذهب در کارهای دنیوی خویش رنج میبرند. آرمانهایی که مردم جوامع مدرن بدنبال ان هستند بدون همراهی عقل سلیم وچراغ هدایت میسر نخواهدبود.مردم به اصطلاح مدرن به دنبال کشف حقیقت هستند. غافل از اینکه حقیقت و رسیرن به ان جز در پرتو عنایت الهی میسر نخواهد بود. ومن الله توفیق.
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی
آخرین اخبار