«چيزي براي باختن ندارم» اين آخرين حرف مردي است كه متهم است سال گذشته مرد آشپز را به قتل رسانده است.
به گزارش جوان، نماينده دادستان تهران روز گذشته در جايگاه شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران قرار گرفت و كيفرخواست را توضيح داد. او گفت: اين پرونده با كنجكاوي همسايه مرد آشپز در يكي از خيابانهاي اطراف ميدان شوش تهران به جريان افتاد. او وقتي ديد آشپزباشي كه شهاب نام داشت چند روزي است مغازهاش را باز نكرده ابتدا با تلفن همراهش تماس گرفت و زماني كه با پيغام خاموش بودن گوشي مواجه شد، خودش را از راه ديوار به داخل مغازه شهاب رساند و در آنجا با جسد بيجان او در حالي كه دستهايش با روسري بسته شده بود، روبهرو شد و پليس را با خبر كرد.
نماينده دادستان تهران ادامه داد: بررسيهاي اوليه پليس نشان داد كه عامل يا عاملان قتل بدون هيچ درگيري وارد محل شده و بعد از حادثه هم فرار كردهاند. پس از انتقال جسد به پزشكي قانوني مأموران آخرين تماسهاي مقتول را بررسي كردند و متوجه شدند او با يكي از دوستانش كه كيان نام داشت، قرار ملاقات داشته است. تحقيقات بيشتر هم نشان داد كه كيان پس از حادثه به اتهام سرقت بازداشت و به زندان محكوم شده بود. بنابراين او را بازداشت و از او بازجويي كردند. متهم در اولين بازجوييها جرم خودش را انكار كرد اما مدتي بعد اقرار كرد كه مرد آشپز را به خاطر طلبي كه از او داشته كشته است.
متهم گفت: از مقتول 800 هزار تومان طلب داشتم. روز حادثه مقداري حشيش مصرف كردم و به مغازهاش رفتم تا پولم را بگيرم و به شهرستان بروم. گفت پولم را نميدهد. من هم عصباني شدم و دستمالي به دور گردنش انداختم و خفهاش كردم. بعد هم از محل فرار كردم. نماينده دادستان متهم را گناهكار دانست و برايش درخواست صدور مجازات قانوني كرد. بعد از اينكه اولياي دم درخواست قصاص كردند، قاضي متهم را به جايگاه دعوت كرد.
متهم گفت: من قتل را قبول ندارم و حرفهايي كه زدهام تحت فشار مأموران بوده و حالا آن را انكار ميكنم.
او ادامه داد: قرار بود مقتول براي دو افغاني شناسنامه جعلي بگيرد و من شناسنامهها را به يك رابط بدهم تا به دستشان برساند. بابت هر شناسنامه هم 20 هزار تومان به من ميرسيد. روز حادثه هم به مغازه مقتول رفتم. شناسنامهها را گرفتم و داخل ساكم گذاشتم. بعد هم براي كاري بيرون رفتم و ساك را داخل مغازه گذاشتم. بعد از اينكه كارم را انجام دادم، دوباره برگشتم. ساكم را برداشتم و به دنبال كار خودم رفتم. من براي كارم شاهد هم دارم اما كسي حاضر نشد حرفهاي شاهد مرا بشنود. بعد از آن به اتهام سرقت دستگير شدم و به زندان افتادم. يك روز مأموران به سلول من آمدند و مرا بازداشت كردند. آنجا بود كه فهميدم شهاب كشته شده است.
متهم ادامه داد: دست مقتول از دنيا كوتاه شده و تحقيقات پرونده هم نشان ميدهد كه او مشكل اخلاقي داشت و روابط ناسالمي با ديگران برقرار ميكرد و احتمال ميرود هنگام يكي از اين روابط كه ميان مقتول و يك زن معلول بوده حادثه اتفاق افتاده باشد. آن زن يك بار به من گفت همراه مردي به محل كار مقتول رفته و دست و پاي او را بسته بود تا از آنجا سرقت كند. البته من حرف او را جدي نگرفتم و حالا آن را مطرح ميكنم.
قاضي گفت: شما در بازجوييها حادثه را شرح داده و صحنه جرم را بازسازي هم كردهايد. بارها نزد بازپرس اقرار كردهايد كه به خاطر طلبي كه از مقتول داشتيد و او حاضر به پرداخت آن نبود، يك سيلي به او زدهايد كه روي زمين افتاده، بعد هم با روسري دستهايش را بسته و با ساعد خفهاش كردهايد. بعد هم نزد بازپرس درخواست گذشت كردهايد.
متهم گفت: قبول دارم كه اين حرفها را زدهام اما حالا آن را انكار ميكنم، چون انگيزهاي براي كشتن او نداشتم. هيئت قضات بعد از شنيدن دفاعيات متهم و وكيل مدافع او وارد شور شدند.