بازدید 21433
به مناسبت هشتمین سالگرد شهادت حاج داود کریمی:

سرداری طراح، که تراشکاری ساده بود

مسئولیتی که گرفتنی باشد، واویلاست. من گمان می‌کنم اگر کسی در کاری وارد نباشد و یا از او لایق‌تر باشد و مسئولیتی را قبول کند، خیانت کرده‌ است. من کار اصلی‌ام تراشکاری است. دوست دارم با مردم عادی زندگی کنم، چون خودم را آدمی عادی می‌دانم.
کد خبر: ۲۷۰۵۸۰
تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۵:۲۹ 05 September 2012
هشتمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج داود کریمی، عصر فردا پنجشنبه (شانزدهم شهریور ماه) در قطعه ۲۹ گلزار بهشت زهرا (س) برگزار می‌شود؛ رزمنده‌ای که زخم‌هایش را ذخیره آخرتش می‌دانست و امیدوار بود، خداوند درد‌هایش را واسطه صدور مجوز دیدار با دوستان شهیدش قرار دهد.

به گزارش «تابناک»، تا صحبت از فرماندهان مظلوم جنگ می‌شود، خیلی‌هایمان به یاد حاج کاظم آژانس شیشه‌ای می‌افتیم که برای دفاع از رزمنده دیروزش، حاضر است بر سر زندگی خود نیز دست به قمار عاشقانه بزند؛ تصویری تلخ و زیبا که در قاب سینما دل‌ربایی می‌کند.
اکنون می‌خواهیم از «حاج داودی» بگوییم که او هم از فرماندهان جنگ بود و البته پیش از آن، اوستای تراشکار شناخته می‌شد. فرمانده بسیاری از شهیدان، اما با آه بسیار و افسوسی بی‌پایان؛ آن گونه که در کتاب «یک روز یک مرد می‌آید»، پسرک نگاهش را از صورت حاج داود می‌گیرد و دست‌های او را در حال تنظیم دستگاه تعقیب می‌کند و در‌‌ همان حال به سراغ پرسش‌هایی که در ذهنش تلنبار شده می‌رود:

ـ حاجی، آدم بزرگا چه کسانی هستند؟

حاج داود با حوصله پاسخش را می‌دهد: من خیلی از آن‌ها را می‌شناختم؛ اما همه‌شان شهید شدند. اگر می‌خواهی آدم‌های بزرگ را ببینی، باید بروی به بهشت زهرا و از قطعه شهدا دیدن کنی. خودشان را که نه، عکسشان را می‌بینی!

ـ راست می‌گویند که شما فرمانده آن‌ها بودید؟

حاج داود برای چند لحظه کارش را‌‌ رها می‌کند؛ چه فایده، فرمانده‌ای که از گردان و لشگرش جا بماند که دیگر فرمانده نیست.‌ ای کاش من هم یک نیروی عادی و بی‌نام و نشان بودم.

وقتی این کلمات از دهانش خارج می‌شود، اشک در چشمانش حلقه می‌بندد. پسرک سرش را پایین می‌اندازد؛ اما هنوز سوال دارد.

ـ شما چرا پس از جنگ مسئولیتی نگرفتید؟!

مسئولیتی که گرفتنی باشد، واویلاست. من فکر می‌کنم اگر کسی در کاری وارد نباشد و یا از او لایق‌تر باشد و مسئولیتی را قبول کند، خیانت کرده ‌است. من کار اصلی‌ام تراشکاری است. پس از آنکه جنگ تمام شد، بر سر حرفه‌ام برگشتم. دوست دارم با مردم عادی زندگی کنم، چون خودم را آدمی عادی می‌دانم».

 
زندگی‌نامه سردار شهید حاج داود کریمی

شهید داود کریمى، در روز بیست و هفتم بهمن ماه سال ۱۳۲۶ در محله سلسبیل تهران دیده به جهان گشود. هشت سال بیشتر نداشت که پدرش درگذشت و نان آور خانواده شد تا سرانجام مجبور شود که در سیزده سالگی با مدرسه بدرود گفته و به گونه‌ای دیگر تحصیل کند؛ درس گرفتن از جامعه و روزگار.

در دوران جوانی از طریق یکی از دوستانش با مردى به نام «حاج آقا روح الله» آشنا و همین آشنایی سبب می‌شود در آینده، زمانی که جامعه ایران پر از شور و التهاب انقلابی‌گرى بود، او هم با گروهى از رفقایش، گروه «فجر اسلام» را به راه بیندازند؛ گروهی قوی که حتی توانست اعتماد افرادى مانند شهید دکتر سید محمد حسین بهشتى و شیخ محمدرضا مهدوى کنى را هم به خود جلب کرد.

خود حاج داود این گروه را «تیپ کارگری» می‌نامید. در ابتدا «فجر اسلام» و سازمان مجاهدین خلق روابط بسیار گرمى دارند تا اینکه از سال ۵۲ ارتباط این دو گروه مخفى با هم قطع می‌شود، چرا که اعضاى گروه «فجر اسلام» اعتقاد داشتند که سازمان به بیراهه مى رود.

حاج داود در ششم شهریور ماه ۱۳۴۹ ازدواج می‌کند و ثمره این ازدواج یک دختر و سه پسر است؛ غافل از اینکه شهریور در تقویم آینده زندگی حاج داود هم، مناسبتی بزرگ برایش تدارک دیده است.

وی حرفه تراشکاری را برگزیده و حالا برای خودش اوستایی شده و از سوی دیگر، یک لحظه از فعالیت سیاسی و چریکی هم غافل نشده است. سال ۵۵ اما شرایط تغییر می‌کند و کودتاى درونى سازمان مجاهدین و بازداشت و شهادت بسیارى از نیرو‌ها سبب مى‌شود که او هم به همراه بسیارى از همفکرانش، راهى قلب تپنده مبارزات ضداستعمارى آن روز شود.

او از میان «لبنان»، «فلسطین» و «الجزایر»، گزینه نخست را بر‌می‌گزیند تا فرصتی برایش فراهم شود که در آنجا با شهید دکتر مصطفى چمران و شهید محمد منتظرى همراه شده و پس از مدتى نیز به سبب استعدادش از رتبه شاگردى به معلمى ارتقا پیدا کرده و مربى نیروهاى چریکى در لبنان شود.

البته این سفر زیاد به درازا نمی‌کشد تا جوان سابق جنوب شهری، مردی با تجربه باشد که در اواخر سال ۵۶ به وطنش بازگشته تا در کنار دوستان و همراهانش، چهار هیأت مذهبى در منطقه «نازى آباد» براى مبارزه با رژیم طاغوتی شاه تأسیس و سازماندهى کند؛ رخدادی که تا پیروزی انقلاب در کشورمان امتداد می‌یابد و سبب می‌شود، وی مسئول کمیته انقلاب اسلامی نازی‌آباد شود.

در ادامه مسیر زندگی، شهید داود کریمی از اعضای اصلی تشکیل دهنده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و عضو هیأت مرکزی سپاه تهران می‌شود و با آغاز جنگ به منطقه جنوب و سپس غرب کشور می‌رود تا بر پایه آموخته‌های خویش در لبنان، مسئول آموزش نظامی سپاه شود. البته مدتی کوتاهتر از یک سال به فرمانده سپاه تهران منصوب می‌شود و دوره‌ای هم در بنیاد شهید به خدمت می‌پردازد.

البته نقطه اوج حضور وی در دوران دفاع مقدس، به شکستن حصر آبادان برمی‌گردد که از یک سو کشور در شرایط خوبی نبود و از سوی دیگر ،بحث بر سر نوع تاکتیک اتخاذی برای عملیات آزادسازی شدید بود؛ عملیاتی که امروزه ثابت شده از شاهکارهای رزمندگان کشورمان در دفاع مقدس بوده است.

وی سپس در فاصله سال‌های ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ به شرق می‌رود تا با سمت فرماندهی قرارگاه مرکزی محمد رسول‌الله و قرارگاه‌های تاکتیکی تابعه شرق کشور، طرح «والعادیات» را برای مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر پی بگیرد.

شهید کریمی در عملیات جنگی فاو با فرو افتادن بمب‌های شیمیایی، سلامت خود را از دست می‌دهد و «شیمیایی» می‌شود اما معالجات را نیمه کاره‌‌ رها کرده و با عملیات مرصاد که همزمان با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد برای مقابله با حمله مجاهدین خلق طراحی شده بود، بار دیگر در نبرد حاضر می‌شود، تا این بار هم ترکش گلوله‌ای در قلبش جا بگیرد.

جنگ به پایان می‌رسد، ولی حاج داود، تنها جایی که برای رفتن برمی‌گزیند، کارگاه تراشکاری و قالبسازی در صالح آباد است که به گفته دوستانش، محقر‌تر از کارگاه سابق است، تا این که در خرداد ۱۳۸۲ بیماری‌اش شدت گرفته و بستری می‌شود.

پزشکان کاری از دستشان برنیامد تا آنکه وی را در دی ماه ۱۳۸۲به آلمان فرستادند. پزشکان آلمانی تشخیص داده بودند که بیماری او ناشی از مسمومیت شیمیایی حاصل از گازهایی است که در جنگ به کار رفته بود؛‌‌ همان دود زرد رنگ که بویى آزاردهنده و تهوع آور داشت و هم شهید کریمی آن را از فاو در یاد داشت و هم بسیاری دیگر از رزمندگان آن روز و شیمیایی‌های امروز.

خودش درباره روند درمانی می‌گوید: «سال ۷۵ پای سمت چپم دچار ضایعه شد، اما به آن بی‌توجه بودم ولی چند سال بعد دچار خونریزی شدیدی شد. سال ۸۰ چند عمل جراحی روی پایم انجام شد اما دوباره شرایط بد‌تر شد، سال ۸۲ به علت شدت جراحات قطع نخاع شدم. پس از آن، شش عمل دیگر روی بدنم انجام شد ولی بی‌نتیجه بود.

پس از آن به آلمان رفتم. پرفسور نعمتی آنجا حضور داشت، آن‌ها دو عمل سخت روی بدنم انجام دادند و دوازده ترکش را از نواحی حساس خارج کردند و پس از آن تشخیص دادند که بر اثر گازی به نام نوکس است.

پس از مدتی به همراه پرفسور نعمتی به ایران برگشتم. وی سی ترکش دیگر را از بدنم بیرون آورد. دو بار ستون فقراتم را عمل جراحی کردند؛ اما بی‌تأثیر بود و دوباره فلج شدم. قرار شد، همه دنده‌های قفسه سینه‌ام را تعویض کنند؛ اما به علت خطراتی که داشت، دیگر هیچ عملی روی بدنم انجام نشد. هم‌اکنون این ضایعه هر روز در حال پیشروی است... .

این بیماری و بستری شدن در بیمارستان برایم سرگرمی شده است. این زخم‌ها ذخیره آخرتم هستند. شاید با این درد‌ها، خداوند اجازه دیدار با دوستان شهیدم را به من بدهد. (انشاءالله)».

آخرین روزهای شهید حاج داود کریمی


و این قصه پر درد ادامه پیدا می‌کند تا شانزدهم شهریور ماه ۱۳۸۳ که داوود کریمی، جامه شهادت به تن کرده و حسرتش به پایان می‌رسد؛ حالا زمانی رسیده که دردهای سردار دیروز به پایان برسد. رزمنده‌ای که حضورش در جبهه‌های دفاع مقدس و طراحی عملیات‌های پیچیده موجب نشد تا تراشکاری را به کار دیگری ترجیح بدهد و حتی بی‌مهری‌هایی که بعد‌ها برخی به دلایل سیاسی در حقش روا داشتند هم خم به ابرویش نیاورد.

رهبر معظم انقلاب در پيامي به مناسب شهادتش، وي را «مرد با ايمان و ايثارگر» و «داراي صدق و صفا» معرفي نمودند و در بخشي از اين پيام به همان نيت قلبي شهيد كريمي و آروزي ديرينه‌اش اشاره و فرمودند: اينجانب آزمايش دشوار الهي در دوران ابتلا به عوارض دردناك آسيب شيميايي را براي او «هديه اي معنوي» براي «رشد و اعتلاي روحي» آن شهيد عزيز مي‌دانم. خداوند او را با «شهداي صدر اسلام» محشور فرمايد.

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۲
در انتظار بررسی: ۱۲۲
انتشار یافته: ۸۳
كجايند آن مردان بزرگ و بي ادعا
روحش شاد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۲۲:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۵
اگر اشتباه نکنم از حضرت امام صادق (ع) هم حدیثی با مضمون این گفته شهید بزرگوار داریم که: "من فکر می‌کنم اگر کسی در کاری وارد نباشد و یا از او لایق‌تر باشد و مسئولیتی را قبول کند، خیانت کرده ‌است."
واقعا په مردانی رفتند...
ناشناس
| United States |
۱۰:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۶
اگر اشتباه نکنم این فرمود مولا علی ع در نهج البلاغه است :کسی در کاری وارد نباشد و یا از او لایق‌تر باشد و مسئولیتی را قبول کند، خیانت کرده ‌است
سلام
خداوند روح این مرد بزرگ را قرین رحمت فرماید
خدایا به حق این بزرگ مردان مسولین ما را قدر شناس خدمت به این مردم و این کشور بنما و وحدت را به کشور ما ارزانی دار.
روحش شاد و یادش گرامی
پاسخ ها
محمد
| Iran, Islamic Republic of |
۱۹:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۵
همه شهدا برای همه ایرانیان عزیزند و کسی که به این نظر رای منفی داده واقعا کم لطف بوده است
براي شادي روحش
الفاتحه
هنوزهم مردانی که دنیا را گذرگاه میدانند در جامه هست یادشان گرامی باد
اشک هایم لیاقت تو را ندارد
بوسه‌ی لبهای ابدیت بر خاک راه تمام شهدا
جاودانه ماندی ای شهید. خداوند همه ما را بیامرزد.
چقدر کم اند مدعیان جبهه و جنگ دیروز و بی ادعاهای امروز.
خدایش رحمت کند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد. اميدوارم كشور عزيزم ايران همواره بزرگ مرداني اينچنين بپرورد
بخشی از نوشته های این کتاب در فیلم زندگی خصوصی استفاده شدهحاج داوود با حوصله جوابش را می‌دهد: من خیلی از آن‌ها را می‌شناختم؛ اما همه‌شان شهید شدند. اگر می‌خواهی آدم‌های بزرگ را ببینی باید بروی به بهشت زهرا و از قطعه شهدا دیدن کنی. خودشان را که نه، عکسشان را می‌بینی!
من هم از رزمندگان دوران دفاع مقدس هستم اما وقتي اين تصاوير و نوشته ها را خواندم از خودم خجالت كشيدم و شرم دارم كه با وجود اين از جان گذشتگان خود را هنوز رزمنده بنامم درود بر روان پاك همه شهدا
خدایا اینها کی بودند؟ ما کی هستیم
با سلام
من حدود 6 ماه فیزیوتراپیست سردار داوود در منزلش در محله خانی آباد بودم. خانه اش کوچک بود ولی دلش دریا بود. واقعا مرد با اراده و با حوصله ای بود. ورزشهای سنگینی که با او کار میکردم را با دقت و تلاش فراوان ادامه میداد و همیشه میگفت "من با توکل بر خدا با این بیماری میجنگم تا هر جایی که خودش مصلحت بداند باید بروم". خیلی مرد متین و افتاده ای بود. من همیشه قبطه صبر و توکل این مرد خدا را میخورم. خداوند بیامرزدش و ایشان را باشهدای کربلا محشور گرداند.
پاسخ ها
میثم کریمی
| Iran, Islamic Republic of |
۱۹:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۵
سلام آقای دکتر نگهبان
خوب هستید ؟ خیلی خوشحال شدم متن شما رو خوندم، مادر و برادرهایم هم خیلی به شما سلام میرسونند ، زحمات شما و سایر دوستان هرگز از یاد ما نرفته و نمی رود . انشالله فرصتی بشود زیارتتان کنیم .ارادتمند شما میثم کریمی
مردان قبیله شعله بر دوش شدند
با آتش و خاک و خون هم آغوش شدند
حالا که تمام شهر در خواب خوش است
مردان قبیله هم فراموش شدند.
روحت شاد مرد بزرگ.
خدایاتوبه‏!‏‏!‏‏!فقط همین‏*‏‏*‏‏*‏
آنکس که تراشناخت جان راچه کند/فرزندوعیال و خانمان راچه کند/دیوانه کنی هردوجهانش بخشی /دیوانه تو هر دو جهان را چه کند نثار شادی روح آن مردان بی ادعا که رفتند صلوات
روحش شاد باد
روحش شاد ویادش گرامی باد
کجاینداین مردان بی ادعا
وای بر ما ملت زنده کشِ مرده پرست.
واقعاً چند نفر دیگر از این مجاهدان فی سبیل الله وجود دارند و ما بعد از مرگشان از وجود آنان خبردار می شویم.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۲۱:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۵
البته بعضی را هم حتی بعد از مرگشان هم خبر دار نمی شویم . مانند جانباز شهید دکتر عباسی که اخیرا به رحمت خدا رفتند و فرماندار خرمشهر در زمان جنگ و هم رزم شهید جهان آرا بودند.
زبان و قلم از بیان خلوصش قاصر . اما سایت محترم تابناک از دردهای بسیار سنگینش نفرموده یادم است اونموقع که این عزیز تازه شهید شده بود در روزنامه خوندم که دردش به قدری زیاد بود که آمپولهای مسکن کارساز نبودن و مهره هایی از ستون فقرات کمرش را خارج نموده و شلیلنگ وصل کرده بودند که دائما مرفین براش تزریق میشد . تو رو خدا یه فاتحه دیگه براش بخونید . اجرکم عندا...
خداوند برعلودرجاتش بیافزاید
درود بر این سردار ازاده و مظلوم ....

ما همیشه سرباز راه تو هستیم حاجی ...
دوست عزیز ای کاش مرده پرستی هم برای ما باقی می ماند
من نمی دانم آیا باز هم مثل حاج داوود ،داریم یا نه ولی انصافا جاشون خالیه تو زندگی ما
من شنیدم ایشان با یک دوچرخه قدیمی می رفت سر کار(تراشکاری) و به فرزندش هم اجازه نداده از سهمیه ی رزمندگی بابای بزرگوارش برای قبول شدن در کنکور استفاده کند و با این همه جانفشانی که برای ایران و ایرانی و اسلام انجام داد اما خود را وکیل و وصی مردم نمی دانست
باز هم درود بر شرف شما تابناکیها با هر مرام و قصدی که دارید برای اینکه یادی از این مرد بزرگ کردید
درود بر روانهای پاکی که در راه میهن بزرگ و دین و ایمانشان جان دادند و درود بر شهید جاوید حاج داوو سردار قلبهای ما
سلام خوب بود در زمان حیات این بسیجی واقعی هم این مطالب گفته می شد و بیشتر برای مردم اشنا می گردید این بردار شهید خیلی مظلوم بود
خیلی دلم گرفت
یاد باد آن روزگاران یاد باد
خوش بحالشون، ای کاش من هم یک هزارم بلکه یک بینهایتم ای مرد بودم.
خدا رحمت کنه
جا داره همین جا به پسرش حاج صادق که دوستش هستم تسلیت بگم
خداوند با بهترین انسانها محشورش فرماید.
یاد و خاطره این مرد بزرگ و بی ادعا را گرامی می داریم.در آخرین روزهای عمر با برکتش دیداری از وی داشتیم. در اوج رنج و درد هنوز لبخند شیرینی برلب داشت و با دوستان شوخی می کرد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه

دنیا ذوستان چه اتراقی کردند در این خانه
خدایا به آبروی مردان بی ادعا مارا نیز ...
من در جنگ فرمانده گردان بودم چه به جا گفتی حاج داود -- کسی که از گردان و گروهانش جا بمونه دیگه فرمانده نیست
خدایا چه سخت هست انسان بودن و ماندن
- خرده گیری به جرم پر از احساس بودن - شنیدن و لب بر نیاوردن

دوستان عزیز متاسفانه ما در مقابل این عزیزان بی مسولیت هستیم چراکه برایمان سخت است که در جمعی عمومی از رزمندگان دوران دفاع مقدس دفاع کنیم در حالی که خیلی از وقت ها می بینیم که چه طور به ارزش کار اونا توهین میشه
بعضی ها انتظار دارند که حتی این جانبازان عزیز با هزینه خودشان درمان شوند و نسبت به درمان درد آنها هم بخیل هستند که من نمونه اینها را زیاد دیدم و شنیدم
ای کاش همه درد های این عزیزان به اون آدمایی که حرف مفید خوب می زنن منتقل شه تا مزه ی درد کشیدن و درمان رایگان را تا جان دادن بکشند.
من واقعا برای اون کسایی متاسفم که وقتی پسر یک شهیدی با سهمیه شهدا وارد دانشگاه می شه زخم زبونش می کنن ولی پسر اساتید دانشگاه را اکرام هم می کنن این در حالی هست که در سهمیه شهدا باید 80 درصد آخرین نمره فرد قبولی با سهمیه آزاد را کسب کرده باشه ولی پسر یک استاد دانشگاه کافی توی رشته دلخواه توی دانشگاه زابل قبولشه بعد منتقلش می کنن دانشگاه بابا مامانش
این نمونه هایی از بی فرهنگی برخی در جوامع ما هست که نسبت به این عزیزان و خانواده هاشان اعمال می شه
روح پاکش با امیرالمومنین محشور باد
نمیدانم چه کار خوبی در این دنیا انجام داده بودم که توفیقی شد که در بیمارستان به عیادت این بزرگ مرد بروم اگر روزی بخواهم لحظات خوب زندگی ام را بشمارم قطعا دیدار آن عزیز با آن چهره گشاده و چشمانی نافذ و قدرتی که نا خود آگاه هنوز وجوداش را در کنار روحم حس می کنم در صدر آنها خواهد بود شاید ما را هم به شفاعتی ...
صلوات و فاتحه بروح پرفتوح ان عزیز سفر کرده.
ما باید به حالم خودمون گریه کنیم که ماکجاییم وانها کجا
خدایا توبه هایم را بپذیر
فقط حسرت می خورم
دست ما رو هم بگیر
خدا رو شکر که مردمی چنین بزرگ هنوز هم هستند . گرچه که دیر شناخته می شوند اما نفسشان در جامعه می پیچد و مرامشان همه را تحت الشعاع قرار میدهد . حتما به واسطه وجود چنین بزرگان ناشناسی خداوند ما را از بلاها دور میکند و ما از دعای آنهاست که سالها در آسایشیم . صدام برای همیشه نفرین این ملت را به دنبال خواد داشت . نفرین ابدی بر او باد .
واقعا خجالت کشیدم از این غفلتی که گریبانگیر همه مان شده و روزمرگی ناشی از دسته بندی و هوای نفس که این روزها از آنهایی سر میزند که توقع نداشتیم . لذا امیدوارم خدا همانطور که پس از شهادت حسن مقدم مجددا نظر لطفی به ما کرد و به یکباره زرق و برق دنیا را پیش رویمان خوار کرد ، در سالگرد شهادت حاج داوود یک تلنگری هم به آنانی بخورد که در دهه شصت آرزوی دیدن داوود کریمی را داشتند ولی حاج داوود خیلی کم از جبهه به تهران می آمد . شاید فقط یکسال .
اینان مدل زندگی در این دنیای فانی هستند از این نشانه های خدا درس بگیریم
دلم واسه خودم مي سوزه يه زماني خيلي با شهدا دوست بودم اما حالا دوست صميمي شيطان شدم.خدايا خودت به حق اين شهيد سعيدوبقيه شهدا دوباره منو ودوستام رو با شهدا مانوس كن
من موندم اینایی که منفی میدن خجالت نمیکشن؟!!!
جزسکوت وخاموشی دیگرچه میتوان گفت؟ وقتی حاج داوودهابه گوشه ای بروند...
حاج داوودجان رمان زندگیت راخواندم ودردل خون گریستم روحت همیشه جاودان باد.
كجايند آن مردان بزرگ و بي ادعا
روحش شاد
چند وقت پيش فيلم سينمايي زندگي خصوصي آقاي فرح بخش رو مي ديدم كه در صحنه اي به اين شهيد بزرگوار اشاره شده بود و ديالوگ هاي جالبي رو در اون فيلم به ايشون نسبت داده بودند كه دقيقا منطبق با شخصيت اين بزرگوار بود . يادش گرامي .
درود بر تمام شهیدان جنگ تحمیلی و درو مخصوص بر روح پاک شهید حاج داود کریمی... زندگی ساده و بی ریایی داشت ... تو جنوب شهر بزرگ شد و در کنار مردم هموم منطقه زندگی کرد و به بزرگی رسید... خدایش بیامرزد
چقدر بد عمل کردیم به وصیت امام ره ....واجازه دادیم سرداران بزرگ درپیچ و خم دنیا طلبی ما آن بزرگان ناشناخته و غریب بمانند وجامعه ما که شدیدا به آنها نیاز داردبی بهره باشد
جناب آقای میثم کریمی
سلام. مدت کوتاهی ارکوثر لفتخار آشنایی با شما پیدا کردم.ربّ کریم شما و وابستگان عزیز شهیدمان را در دو دنیا اجری زیبا و در خور شأن و پروردگاریش عطا کند، شما نیز کم زجر نکشیدید.او که دراعلا علیین است و امثال من، مقام او را نه درک می کنیم و نه می فهمیم، ما دیروز رزمندگانی بودیم بی لیاقت که هم سفرۀ ابرمردان شهید و جانباز و آزاده بودیم و امروز بر خان پر نعمت شان نشسته ایم و بر مردم مهربان کشورم فخر فروشی می کنیم و دنبال سهم خویش از انقلاب مظلوم و اسلام مظلومتر هستیم. فقط این را می فهم که: اگر اسلام حق است ومرگ هم همینطور و قیامتی هست و پاسخ دادنی انچنان و معصومین غلیهم السلام فرموده اند(که هست)، دیر نیست که ما مدعیان انقلاب اسلامی و جنگ و جبهه و جهاد و دین باوری، باید در مقام پاسخی سخت باشیم به نجفی ها و پورات ها و دستواره ها و همتها و کریمی ها و همه آنها که ما شاهد قطعه قطعه شدنشان در جبهه و جان فدا کردن تدریجی آنها در شهر بودیم و هستیم. راستی چقدر سخت شده است دینداری و حفظ همه باورهای اصیل انقلاب و چه راحت است ادعای حمایت از آقا سید علی مظلوم در جلوت و در خلوت آن کار دیگر کردن و تمسخر دینمداران و ابر مردان جهاد در روزهای آتش و خون. مرگ بر هرچه دورویی و دو رویان و زنده باد صداقت و صفا و مردانگی و اهالی آن. والعاقبة للمتقین.
ان شاا... که همنشین اربابش حضرت سیدالشهدا باشد.
ما راست قامتان تاریخیم
ای کاش من و من و من و ما می شنیدیم و می فهمیدیم این جمله ها را یا خدا من با این کوله بار طمع حسادت فقر ایمان و بیچارگی چگونه توفی خواهی کرد وا حسرتا به روز حسرتا من رحم کن خدایا خود کمکم کن خودت
سلام ، خوشا به حال آنانکه سرمست از لیقتشان رفتند وبالاتر از لیاقتشان بودند
خدایا هدایتمان فرما ی و مهدی فاطمه برسان .
الهم عچجل لولیک الفرج
یقینا آرامش وسربلندی امروزایران اسلامی ثمره تلاش وسخت کوشیهای سرداران وعزت آفرینانی چون حاج داود است قدرشان رابدانیم وتلاشهایشان راارج نهیم ،بنده دورادوربااین بزرگ مردآشنایی بودم وتوفیق همکاری بامیثم عزیزرانیزداشتم برای آن شهیدعزیزغفران الهی وبرای خانواده صبورومقاومش سربلندی وسلامتی خواستارم
با تشکر از تابناک
که این سرداران بزرگ را به نسل جوان معرفی می نماید.
لطفا دوران بعد از جنگ این سردار را تا رفتن ایشان به کارگاه را هم بیان می کردید .
جان به قربان شهیدی که پس از کشته شدن
غسلش از خون بود و گرد غریبی کفنش

روح همه شهدای بزرگ ایران زمین شاد

خدا به ما هم توانایی شبیه اینها بدهد
ان شاء الله
من مدت كمي در بنياد شهيد با ايشان همكار بودم و در آن مدت چنان شيفته مرامش شدم كه هنوز هم امثال ايشان را كمتر در جامعه مي بينم ، رزمنده اي بي ادعا متواضع و مديري لايق در عرصه اجتماع ،خدا ايشان را با شهداي كربلا محشور كند .
به خدا نمیتونم اشکم رو کنترل کنم.ای کاش ما هم در رکابشان بودم
کمی در مورد اونهایی که هنوز زنده اند بنویس نباید فراموش بشند شاید تونستی وجدان آدمهایی که مدعی شهدا و جانبازها هستند رو یکم قلقلک بدی!
وقتی دردها و رنج های تو را دانستم از خودم شرمم آمد که من هم بگویم یک جانباز شیمیایی هستم تو با رفتار و کردار و عملت داغ بر سینه دشمنان این ملت گذاشتی و هرگز اجازه ندادی از بی مهری هایی که بر تو رفت دشمنان این ملت سوء استفاده کنند انتخاب تو بهترین بود روحت شاد و یادت گرامی باد و خداوند به ما توفیق دهد که راه شما عزیزان را ادامه دهیم.والسلام
سلام بر قبیله عشق ؛ شهیدان و جانبازان و آنانی که در صراط شان ثابت قدمند...آنانند که راه دشمن را سد کرده اند ....
شهدا ماندگارترین آثار تاریخ کشورند
این شهدا هستند که برکت این مملکت هستند.شادی روحشان صلوات
لطفا تا این مردان و زنان بزرگ زنده و در قید حیات هستند معرفی و از زندگیشان بنویسید
هنوز آثار و یاد و نام این شهیدان بزرگوار است که این مملکت را سروپا نگه داشته است ای کاش کسانیکه هم اکنون به جایگاهی رسیده اند این توجه را داشته باشند که مناصب و مقامات دنیوی آنان محصول رشادتها و از خود گذشتگی این انسانهای بزرگوار است . روح حاج داود قرین رحمت حق و یاد و نامش در تاریخ این مرز و بوم پاینده باد.
خوش به سعادت تمام شهداي اسلام
سردار واقعی عشق وجهاد بهشت گوارای
وجودت خوشا بسعادتت اشک خجل از
عظمت وجودت
سردار مارا شفاعت کن-ازمولایت بخواه مارااین دنیا پرستی نجات دهد
شادی روح همه شهدا وامام شهیدان اجماعا صلوات
روحش شاد باد. واقعا این شهیدان سرمایه های بزرگی برای ما هستند ولی افسوس که ما قدر اونا رانمی دانیم
میثم جان
چقدر زود اما سخت گذشت این سالها و هنوز شیرینی یکبار زیارت شهید بزرگوار در ذهنم مانده .... او یک مرد بود....
خانواده معزز حاج داود کریمی سلام .....همین عزت وبزرگواری عزیزانی مثل حاجی داود هاست که مایه سرافرازی ملت ایران دراین جهان وانفساست اوکه به خواسته ولیاقت خود که همان شهادت بود رسید ولی برای بعضی ازنظر دهندگان بدبخت وتنگ نظر متاسفم که در مواردی نظر مثل خودشان منفی داده اند انشائ ا.. . روحش با شهدای کر بلا محشور باد
قطعه 29 بهشت زهرا قسمتی از بهشت
هر چی تو زندگی دارم از حاجیه خدایا جایگاهی رفیع تر از چیزی در تخیل ماست به عطا کن دست ما راهم همانطور در زمین گرفتی در آخرت بگیر روحت شاد
برای من حاج داود یه اسطوره است یه بار یه مستند از شبکه خبر از ایشون دیدم تا آخر عمرم یادم نمیره .خدا کنه یه بار دیگم پخش کنن
من 2 تا خاطره از شهید داود کریمی دارم که دوست دارم اینجا بیان کنم.الان که دارم می نویسم اشک از چشمانم سرازیر شده با اینکه سالهاست گریه نکرده بودم.من بعد از جنگ چون زیاد روزنامه می خوندم اسم داود کریمی را زیاد شنیده بودم و خوانده بودم.ولی هیچ وقت نه عکشو دیده بودم و نه از موقعیت کار در کارگاه تراشکاری حاج داود چیزی می دونستم.تا اینکه استخدام بانک ملت شدم و به شعبه طالح آباد منتقل.گاهی وقتها مردی خوش سیما و همیشه لبخند بر لب و البته مودب و متین را می دیدم که در صف می ایستاد و کار بانکی خودش را انجام می داد و می رفت.خود بخود مهر این مرد بر دلم نشست از متانتی که داشت تا اینکه کم کم متوجه شدم با همه آدمها و ارباب رجوع ها فرق می کند و بیشتر با ایشان آشنا شدم البته در سلام و علیک و تعارف و حال و احوال پرسی.و یکبار که بیشتر به اسمش روی فیش بانکی بیشتر دقت کردم دیدم که این اسم چقدر برام آشناست و دیگه رفتارهای داود کریمی را بیشتر زیر نظر گرفتم.ولی اون لباس کارگری کجا و رفتار بسیار ساده و خودمانی کجا و سردار دواود کریمی که من قبلا اسمش را زیاد خوانده بودم کجا!!!تا اینکه بعد از چند ماه به خودم اجازه دادم از ایشون سوال کنم و انقدر ساده و بی تکلف ذهن کنجکاو منو پاسخ داد که اینبار به صداقت تائید جواب سوالم شک کردم ولی بعد از مدتها پرس و جو از دیگران و همکارانش که به بانک می آمدند به یقین رسیدم که بله ایشان سردار بزرگ جنگ ایران با عراق هستند و خدا می داند که هرگز از اسمش و مسئولیتش جهت خارج از نوبت انجام شدن کارش سوءاستفاده نکرد و شد الگوی اخلاقی و بزرگ مردی و یک انسان واقعی و وطن پرست برالی من.واما خاطره دوم این بود که یک غروب تاریک و سرد زمستانی کنار خیابان منتظر سواری بودم که دیدم یک پیکان مدل پائین جلوی پام ترمز کرد بغل راننده نشستم و داخل ماشین از بیرون آن سرد تر بود و راننده کلاهی به سر کشیده بود تا پائین گوشها را پوشش قرار دهد.و اورکت مندرس خود را نیز تا بالای گردن یقه آنرا بالا کشیده بود.ابتدا سلام دادم و جواب سلام و تن صدا برایم آشنا آمد ولی نگاه که کردم تاریکی و پوشش کلاه و اورکت مانع از شناختن راننده گردید.من که خوشحال زود سواری پیدا شده بود تا به مقصد برسم دوباره یک نیم نگاهی به راننده انداختم دیدم لبهایش دارد تکان می خورد و فهمیدم که دارد ذکر می گوید کمی بیشتر دقت کردم دیدم بله سردار بزرگ ایران حاج داود کریمی است.ابتدا فکر کردم برای مخارج زندگی دارد مسافر کشی می کند و گفتم شاید خجالت بکشد و خودم را معرفی نکردم و در بین راه چند مسافر دیگه هم در صندلی عقب جای گرفتند و هنگام پیاده شدن مسافرین و خودم دیدم که حاج داود کرایه قبول نمی کند گویا در آن سرمای سوزناک با وسیله نقلیه داغون خود قصد کمک به عابرین و مسافرین در راه مانده را داشت و در آخر می گفت صلوات بفرستید برای پیاده شدن.نمی دونم روح بزرگ این مرد از گفتن زوایای پنهان زندگی زندگیش که گویا فقط با خدا عهد بسته بود از من راضی خواهد بود یا نه ولی لازم بود در این دنیایی که هر کس دنبال منافع شخصی خویش است همگی بدانیم که چه مردان بزرگی در جبهه ها فداکاری کردند.یک مرد که واژه مرد را رو سفید کرد.
سلام منم خودم رزمند وجانباز دورران جنگ هستم واز اینکه هنوز زنده ام ونتونستم کار مفیدی بعداز جنگ برای کشورم انجام بدم از خودم واین شهدای بزرگ وار شرمنده ام ای شهدای عزیز وبزرگوار ما را هم فراموش نکنید التماس دعا از شما داریم
چون طبق آیه قرآن به زنده بودن شما اعتقاد داریم
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی
آخرین اخبار