بازدید 16198
۲

حکایت آن شهر که خدا آزاد کرد

جزییات آزادسازی خرمشهر به روایت سرلشكر پاسدار غلامعلی رشيد
کد خبر: ۲۴۶۱۳۶
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۴:۱۸ 21 May 2012
سرلشكر پاسدار غلامعلي رشيد، جانشين رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح  در عمليات بيت‌المقدس، فرمانده قرارگاه فتح سپاه و از یادگاران آن روزهای سخت و همیشه ماندگار در تاریخ این سرزمین است. ایشان در مسجد ولي عصر مورخ 1/3/86 در جمع پيشكسوتان هشت سال دفاع مقدس، برادران عزيز ارتشي، جهاد سازندگي و سپاهي، درباره جزییات این عملیات و آثار و پیامدهای آن سخن گفته‌اند. با سپاس از سردار رشید، متن سخنرانی ایشان برای نخستین بار منتشر می‌شود.

بسم الله الرحمن الرحيم

لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینه علیهم و اثابهم فتحاً‌ قریبا (۱۸) و مغانم کثیره یاخذون‌ها و کان الله عزیزاً‌ حکیما (۱۹) وعدکم الله مغانم کثیره تاخذون‌ها فعجل لکم هذه و کف ایدی الناس عنکم و لتکون آیه للمومنین و یهدیکم صراطاً‌ مستقیما (۲۰) و اخری لم تقدروا علی‌ها قد احاط الله بها و کان الله علی کل شی قدیرا (۲۱)

بی‌گمان، خداوند از مؤمنان هنگامی که در زیر آن درخت (درخت سدر در حدیبیه) با تو بیعت می‌کردند، خشنود شد. پس آنچه را در دل‌های آنان بود (از اخلاص و حسن نیت و وفاداری) دانست در نتیجه بر آنان آرامش و اطمینان قلب نازل کرد و پیروزی نزدیکی (پیروزی خیبر) را به آن‌ها پاداش داد (۱۸) و نیز غنیمت‌های فراوانی را که در فتح آینده دریافت می‌کنند و خداوند همواره مقتدر شکست ناپذیر و دارای حکمت است (۱۹)

خداوند غنیمت‌های فراوانی را که در آینده به دست می‌آورید، به شما وعده داده و این (غنیمت) را زود‌تر به شما داد و دست‌های تعدی را از شما بازداشت و برای آنکه این پیروزی‌ها، نشانه‌ای از قدرت و رحمت خدا برای مؤمنان باشد تا شما را به راهی راست هدایت نماید.(۲۰)

و نیز به شما وعده داده غنایم دیگری را که تاکنون بر آنها دست نیافته‌اید. قطعاً‌ خداوند بر آن‌ها احاطه دارد و خدا همواره بر همه چیز تواناست. (۲۱)


آیات نورانی که خوانده شد، مربوط به خاطره‌ای است که در آخرین دقایق پیش از آغاز عملیات فتح المبین به توصیه حضرت امام، با تفألی که به قرآن زده شده، از سوی آقا محسن، پیش روی ما قرار گرفت، در قرارگاه مرکزی کربلا، در روز آخر اسفند سال ۶۰ و آقای علایی آن را با صوت زیبا قرائت کردند که اگر فرصت بود خاطره را بیان خواهم کرد.

به نظر اینجانب در آیات ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ خداوند بزرگ،‌ وعده پیروزی می‌دهد به رزمندگان ایران اسلامی در دو عملیات فتح المبین و بیت المقدس. آیه ۲۱ به اعتقاد اینجانب عجیب است و به نظر می‌رسد، وعده نصر و پیروزی به رزمندگان اسلام می‌دهد؛ حتی در جنگی پس از جنگ ایران ـ عراق و انشاءالله که وعده پیروزی بر قوای استکبار جهانی باشد این آیات درست اول صفحه قرآنی بود که تفأل زده شد؛ قرآنی با ترجمه آقای الهی قمشه‌ای و صفحه آن هم ۶۹۴ بود.

من می‌خواهم تشکر بکنم از برادر عزیزم امیر شمخانی که مثل همیشه میدان دار حرکت خداپسندانه‌ای دیگر شدند و به مناسبت‌های گوناگون جنگ در هشت سال دفاع مقدس، همه یاران قدیمی و همرزمان و برادران ارتشی ـ جهادی ـ سپاهی و بسیجی را در مسجد، این مکان مقدس زیر یک سقف گرد می‌آوردند دیداری تازه می‌کنند و متأثر از این نشست‌ها، ارتباط و برادری‌ها محکمتر می‌شود و قطعاً این نشست‌ها در اتحاد ملی و انسجام دینی و اسلامی که توصیه سال مقام معظم رهبری است، تأثیر فوق‌العاده‌ای دارد و انشاءالله موجب رضای خداوند بزرگ است و قطعاً‌ همه مسئولین نظام هم خوشحال می‌شوند.

نکته‌ای دیگر این که با این مجالی که دست داده در مورد برادر عزیزم امیر شمخانی، من احساس می‌کنم که وی پیرامون جنگ و عملیات‌ها و نقش مهمی که همیشه عهده دار بوده، کم سخن می‌گوید و بزرگواری می‌کنند و میدان را به دیگران می‌دهند. ممکن است عده‌ای به اشتباه فکر کنند که لابد دیگران مسئولیت‌های سنگین‌تر از ایشان داشته‌اند، ولی من می‌خواهم اینجا شهادت بدهم اشهد بالله که برادر عزیزم آقای شمخانی در ماه‌ها و ایام اولیه تجاوز سنگین دشمن ـ که حضور فیزیکی او به ظاهر ترس آور بود ـ همچون عمود خیمه جنگ در استان خوزستان و ایلام و تکیه‌گاه همه ما بود.

من و آقای رئوفی و آقای کوسه چی در دزفول و شهید جهان آرا در خرمشهر، آقای مهدی کیانی و آقای بنادری در آبادان، آقای عزیز جعفری و آقای غلامپور و آقای بشردوست و شهید دقایقی در سوسنگرد، آقای مرتضی صفار و شهید بقایی در شوش، همه ما به ایشان تکیه داشتیم و حرف دل ما را به مسئولین می‌زد و بعد هم که آقا محسن فرمانده سپاه شدند، ایشان قائم مقام سپاه شدند و ممکن است به ظاهر و عده‌ای تصور کنند در تهران مستقر شد.

آقا محسن، نخستین فرمانده کل سپاهی بود که به محض انتصاب از سوی حضرت امام آمد به جبهه‌های جنگ و تا پایان جنگ نرفت و اداره شورای سپاه را بیشتر به آقای شمخانی سپرد و آقای شمخانی هم شورای سپاه و هم عقبه سپاه را به خوبی اداره می‌کرد و هم من شهادت می‌دهم که هیچ عملیاتی نبود که حضور پیدا نکند و نقش پس از آقا محسن را عهده‌دار نباشد؛ یعنی در عملیات‌ها هم قائم مقام سپاه بود و متواضعانه بدون اسم و رسم، هر کاری که احساس می‌کرد، آقا محسن نیازمند کمک است، با تمام قدرت در آن صحنه آماده می‌شد و کمک می‌کرد.

بسیاری از صحنه‌ها را دیدم که در عملیات خیبر و بدر، خیلی کمک کرد. ما داشتیم می‌رفیتم جزیره مجنون، دیدم آقای شمخانی با یک بیسیم PRC۷۷ کنار جاده در داخل یک چاله معمولی در برابر بالگردها نشسته و در حال ساماندهی خلبان است.

آقای شمخانی به من فرمودند، شما از ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر حرف بزنید. من عرض کردم این جمع نشسته‌اند که ما از عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر حرف بزنیم و شاید صورت خوشی نداشته باشد و به ایشان گفتم: اجازه بدهید در یک مجلس جداگانه‌ای این بحث مطرح شود و به خود عملیات بیت المقدس بپردازیم.

موضوع را باید جدا از هم ببینیم. چرا ما سایه این موضوع را بر عملیات بیت المقدس می‌اندازیم و عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر را کم رنگ می‌کنیم؟
 
عملیات بیت‌المقدس یکی از دوازده عملیات بزرگ و گسترده ما در هشت سال دفاع مقدس، بود. این عملیات‌ها، ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس و والفجر مقدماتی و یکم، عملیات رمضان، خیبر و بدر و فاو و کربلای ۵ و والفجر ۱۰ بود.

در عملیات بیت‌المقدس انصافاً همه نیروهای ارتش و سپاه بودند و شاید دو سوم نیروی زمینی ارتش بود؛ لشکر ۹۲ و ۲۱ و ۷۷ و ۱۶ و تیپ‌های متعدد مثل ۵۵ هوابرد و ۲۳ نوهد و ۵۸ ذوالفقار و ۳۷ زرهی و یگانهای سپاه هم همینطور تمام یگانهای سپاه هم در این عملیات بودند ۳۱ عاشورا، ۴۱ ثارالله، ۴۳ نور به فرماندهی شهید بزرگوار علی هاشمی ۲۱ امام رضا (ع)، ۸ نجف، ۱۴ امام حسین (ع)، ۲۵ کربلا، ۷ ولیعصر، ۲۷ حضرت رسول، ۱۹ فجر، ۳۳ المهدی و ۴۶ فجر و ۲۲ بدر. و هوانیروز و نیروی هوایی ارتش و حتی نیروی دریایی ارتش و کل تجهیزات مهندسی جهادسازندگی در این صحنه‌ها حضور داشتند.

در اینجا من می‌خواهم درباره اهمیت فتح خرمشهر و عملیات بیت المقدس به نکاتی بپردازم.


برای بیان اهمیت فتح خرمشهر، می‌توان عملیات بیت المقدس را از زوایی مختلفی مورد بررسی قرار داد.
ما می‌خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که فتح خرمشهر چه نقش و جایگاهی در روند تحولات جنگ داشته است؟

ما می‌توانیم برای پاسخ به این پرسش، به چند نکته اشاره کنیم. فتح خرمشهر پایان یک دوره و آغاز یک دوره جدید است و ماهیت جنگ را تغییر داد. به هر حال دشمن در آغاز تجاوز از مرز‌ها عبور می‌کرد و شهرهای بسیاری از ما به اشغال دشمن درمی‌آمد و پانزده تا بیست هزار کیلومتر مربع از خاک ما را دشمن تصرف کرد.

در سال اول جنگ موفق نشدیم هیچ نقطه‌ای از سرزمینهای اشغالی را آزاد کنیم، ولی در سال دوم جنگ، تحول بزرگی اتفاق افتاد و با یک استراتژی نظامی و عملیات‌های موفق و سلسله وار، دشمن را با قدرت به عقب راندیم تا به مرز‌ها رسیدیم.

عمده عملیاتهای ما در استان خوزستان بود و نیمه جنوبی استان ایلام. دشمن در مرز خوزستان و انتهای جنوبی استان ایلام ـ‌ که جمعاً نزدیک ۳۰۰ کیلومتر مرز داریم ـ ۱۰ هزار کیلومتر مربع از سرزمینهای ما را اشغال کرده بود و در مابقی مرز که حدود ۱۰۰۰ کیلومتر است، ۵ تا ۶ هزار کیلومتر مربع را اشغال کرده بود و این اهمیت مناطق اشغالی را در خوزستان می‌رساند. ما با چهار عملیات پی در پی در سال دوم جنگ، نزدیک به ده هزار کیلومتر مربع را آزاد کردیم.

دوره جدید با فتح خرمشهر آغاز و یک تصمیم استراتژیک توسط حضرت امام و شورایعالی دفاع گرفته شد و ما وارد خاک عراق شدیم و جنگ به شش سال دیگر ادامه پیدا کرد.

با فتح خرمشهر، ماهیت جنگ عوض شد؛ یعنی تا پیش از فتح خرمشهر اگر اهداف صدام و رهبران بعثی عراق براندازی و سقوط نظام و تهدید جدی انقلاب اسلامی و نابود انقلاب و لغو قرارداد سال ۱۹۷۵ بود، با فتح خرمشهر همه این اهداف از میان رفت و ایران را به قله پیروزی رساند و بر عکس عراق در آستانه سقوط قرار گرفت. قدرت نظامی عراق که توانسته بود ظرف یک تا دو سال قدرتهای جهان و حتی قدرتهای منطقه را متقاعد ساخته بود که قدرت نظامی عراق قدرت بزرگی است و توانست ایران را شکست بدهد و ایرانی‌ها نتوانستند او را شکست دهند، همه این‌ها با فتح خرمشهر از بین رفت و صدام در آستانه سقوط قرار گرفت.

نکته مهم دیگر آن که خطری که آمریکایی‌ها با پیروزی انقلاب اسلامی احساس کردند، دوباره برای آن‌ها با آزادی خرمشهر ابعاد گسترده‌تری پیدا شد، چون دشمنان ما با تحمیل جنگ آمده بودند قدرت انقلاب را در مرزهای ایران مهار کنند. اکنون پس از فتح خرمشهر دوباره این امکان برای انقلاب اسلامی پدید آمد که قدرت تأثیرگذار بر همه مسائل منطقه باشد.

نکته دوم که می‌توان در پاسخ به این پرسش گفت، این که موازنه نظامی به سود ایران به شکل تعیین کننده‌ای تغییر کرد و ایران به عنوان یک ایران بر‌تر و یک ایرانی که غلبه کرده بر یک قدرت نظامی که همه قدرت‌ها پشت سر او هستند، در برابر دیدگان ملت‌ها قرار گرفت و تا پیش از این، عراق به عنوان قدرت بر‌تر به شمار می‌رفت، ولی با فتح خرمشهر این موازنه نظامی به سود ایران و ملت و نیروهای مسلح تغییر کرد. همچنین جایگاه ایران در عرصه نظام بین‌المللی ارتقا پیدا کرد.

نکته بعدی اینکه همه مبارزین و ملت‌هایی که علاقه به انقلاب اسلامی داشتند، مثل فلسطین، لبنان، مصر و مردم افغانستان، مطمئن شدند که انقلاب اسلامی شکست ناپذیر است و خیلی خوشحال شدند و به مبارزه امید پیدا کردند و در فردای پیروزی فتح خرمشهر، حزب الله لبنان متولد شد که ۲۵ سال از مبارزات آن‌ها می‌گذرد و قدرت بسیار تأثیرگذاری هستند.
 
همچنین در درون کشور مردم اطمینان پیدا کردند لیبرال‌ها یک سال فقط شعار دادند و هیچ نقطه روشنی از دشمن پس نگرفتند و اطمینان پیدا کردند که این قدرت نظامی متکی بر فرماندهان حزب‌اللهی و با ایمان، می‌تواند از منافع ملت ایران دفاع کند و تهدید را دور و تهدید را شکست بدهد.

نکته بعدی که می‌توان گفت با فتح خرمشهر ابعاد و ماهیت قدرت نظامی ایران آشکار شد دشمن پیش از این باور نمی‌کرد که قدرت جدیدی شکل گرفته که این همه تحولات را ایجاد کرده و این‌ها خرمشهر را فتح کردند. تا فتح خرمشهر قدرت این نیرو را ندیده و ارزیابی نکرده بودند ولی با این پیروزی قدرت این نیروی نظامی جدید آشکار شد و آن‌ها به شدت وحشت کردند.

نکته پایانی، نگرانی صدام و کسانی که پشت سر صدام بودند یعنی حامیان منطقه‌ای و جهانی صدام از فتح خرمشهر، آزادی خرمشهر نبود، بلکه پیامدهای فتح خرمشهر بود که بر موازنه منطقه‌ای تأثیر گذاشت و موازنه را به سود ایران تغییر داد. با فتح خرمشهر، نشانه‌های شکست عراق برای همه آشکار شد و ظهور قدرت نظامی جدید ایران، مهمترین نقطه نگرانی دشمن بود.

من یادم هست در آن روزهای پیروزی عملیات بیت المقدس، نخست وزیر اسرائیل بگین بود، گفت: اگر نیروهای ایران از دجله عبور کنند، ما با آن‌ها مقابله خواهیم کرد و حقیقتاً نگران بودند که این قدرت سرزمین عراق را در هم کوبد و به طرف قدس حرکت کند. این ملاحظات باعث شد که دشمنان ایرانی، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها به ویژه، به این فکر افتادند که این قدرت را مهار کنند.

آنان به شدت وحشت کردند و شروع کردند به تلاش همه جانبه برای مقابله با این قدرت نظامی و تقویت عراق در همه زمینه‌های گوناگون. سه روز پیش گزارش‌های خبری را نگاه می‌کردم. یک ژنرال عراقی که سخنگوی صدام بوده، با تلویزیون الشرقیه مصاحبه کرده و گفته بود، سفارتخانه‌های روسیه، آمریکا، فرانسه، عربستان همه عراق را در کشف نیروهای نظامی ایران که می‌خواهند حمله کنند، کمک می‌کردند.

یک سال پیش، گمان می‌کنم اسفند ۸۴ بود که بنیاد حفظ آثار جنگ، کل وابستگان کشورهای بیگانه در تهران، از کشورهای اروپایی و آفریقایی و آسیایی و آمریکایی را جمع کردند و می‌خواستند بازدیدی از جبهه‌های جنگ داشته باشند و به من گفتند، توضیحی پیرامون جنگ به آن‌ها بدهم.


من آن‌ها را جمع کردم و داخل یک سالن و عملیات فتح المبین و بیت المقدس را توضیح دادم.
نمی‌خواستم وارد جزییات بشوم. یکی از وابسته‌های نظامی کشورهای عربی، در جاهایی تردید داشت و پرسش‌‌هایی می‌کرد. من وارد جزییات شدم و چون خودم در صحنه جنگ و فرمانده قرارگاه فتح بودم، عبور از رودخانه کارون را خیلی ریز‌تر توضیح دادم. همچنین عبور از تنگه ذلیجان در کوه میشداغ و دور زدن تنگه رقابیه و محاصره دشمن را با جزییات توضیح دادم و این گونه بود که هیچ تردیدی در ذهن آن‌ها نماند.

در آخر جلسه وابسته نظامی ایتالیا به گمانم، که ارشد آن‌ها بود، پرسید شما در این جلسه برای ما از دو عملیات حرف زدید و با آمار و ارقام ثابت کردید که دو سپاه ارتش عراق را متلاشی کرده‌اید و نزدیک چهل هزار نفر اسیر گرفتید و همین مقدار هم کشته و مجروح کردید. (برادران می‌دانند که در‌‌ همان موقع ارتش عراق دارای چهار سپاه بود و عمده ارتش عراق‌‌ همان سپاه دوم در مقابل بغداد بود و سپاه چهارم در غرب کرخه و سپاه سوم در شرق بصره و سپاه یکم فقط یک لشکر پیاده داشت در اطراف کرکوک) ایشان گفت، شما دو سپاه را نابود و متلاشی، هزار دستگاه تانک نابود کردید و همین میزان نفربر خودرو به غنیمت گرفتید. پس چرا جنگ به پایان نرسید؟

من به ایشان گفتم که شما از زاویه خوبی نگاه کردید. در هر جنگ متعارف دیگری اگر چنین حادثه‌ای رخ می‌داد، قطعاً متجاوز شکست می‌خورد و اگر پشت سر صدام قدرت‌ها نبودند، یقیناً جنگ در خرداد سال ۶۱ با فتح خرمشهر و با پیروزی ملت ایران و شکست ارتش عراق به پایان می‌انجامید، ولی آمریکایی‌ها و روس‌ها و شما اروپایی‌ها و تمام اعراب آمدید پشت سر صدام و مانع از سقوط او شدید. بله باید جنگ تمام می‌شد و دشمن شکست خورده بود، ولی متأثر از کمک‌های حامیان منطقه‌ای و جهانی سقوط نکرد.

صدام پیش از جنگ، سی میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت و صد میلیارد دلار هم در هشت سال جنگ، خودش خرج کرد، شصت تا هفتاد میلیارد دلار هم اعراب کمک او کردند و جمعاً نزدیک به دویست میلیارد دلار هزینه کرد و با تجهیزات بسیار مدرنی در مقابل ما صف آرایی شده بود و به اضافه اینکه تمام سیستم‌های اطلاعاتی به کمک او آمده بودند.

پرسش دوم که در همین زمینه می‌توان مطرح کرد، این است که این پیروزی (فتح خرمشهر) چگونه حاصل شد؟ برخی از عزیزان احساس می‌کنم هنوز نمی‌خواهند باور کنند که در سال دوم جنگ اتفاق بزرگی رخ داد. یک تفکر خلاقی آمد و روند جنگ را به این شکل درآورد.

صحنه جنگ صحنه رویارویی استراتژی‌ها و افکار و اراده فرماندهان است؛ یعنی تفکرات با هم می‌جنگند. در دو سوی صحنه نبرد، علاوه بر تانک و توپ و هواپیما و نیروی انسانی و سرباز در یکطرف با نیروی کم و طرف دیگر با نیروی زیاد، این‌ها که فیزیک جنگ است و اصل تفکر است که در جنگ حرف اول را می‌زند، در کدام طرف جنگ تفکر برتری وجود دارد؟ تفکر خلاقی وجود دارد؟ آن است که استراتژی خلق می‌کند، راهبرد و راهکار تعیین می‌کند.

چگونگی جنگ را تفکر فرماندهان معلوم می‌کند. من دو سال پیش مصاحبه‌ای از یک فرمانده دیدم که گفته بود ما یک سال صبر کردیم تا توانستیم به دشمن نزدیک شویم و بعد مناطق اشغالی را آزاد کردیم! واقعاً مشکل ما همین بود؟! و بعد که نزدیک شدیم غلبه پیدا کردیم؟ ما که در سال نخست از‌‌ همان روزهای اول به دشمن نزدیک بودیم و حفظ تماس ما برقرار بود.

ما در‌‌ همان سال اول در بعضی جا‌ها تا ۱۰۰ متری با دشمن فاصله داشتیم، چرا آزادسازی انجام نشد؟ ما باید بپذیریم که در سال دوم یک تحول انجام شد؛ یعنی در هر صحنه که فرماندهانی باایمان و فکور‌تر و باتدبیر‌تر و هوشمند‌تر باشند، می‌توانند به بهترین شکلی از امکانات استفاده کنند.

در سال نخست جنگ، ما (آقایان حسنی سعدی، قاسم سلیمانی، موسوی قویدل هاو عزیز جعفری و سوداگر و دیگر عزیزان) بودیم اما آن تفکر خلاق نبود که ما را جمع کند. شهید صیاد شیرازی هم بود و آقا محسن هم بود ولی این‌ها در رأس قدرت سپاه و ارتش نبودند. یاد مطلبی تاریخی افتاده‌ام. می‌خواهم آن را عرض کنم ـ البته معنایش مقایسه فرماندهان عزی ما (شهید صیاد ـ آقا محسن رضایی) با نادر نیست ـ شهید مطهری می‌فرماید، افرادی مثل نادر روح بزرگی داشته‌اند ولی بزرگوار نبودند.

بله فرماندهان بزرگوار ما هم روح بزرگ و هم دل بزرگی داشتند و هم بزرگوار بودند.
می‌گویند وقتی که نادر قوای خود را بسیج کرد و به کوبیدن نیروهای محمود افغان ادامه داد تا رسید به اطراف مورچه خورت اصفهان، دید سربازی خیلی عالی می‌جنگد. خود را رساند به او گفت، فلانی پس در این چند سال گذشته تو کجا بودی که این محمود افغان اینطور آمد تا اصفهان؟ آن سرباز گفت: من بودم نادر نبود!
 
می‌خواستم همین نکته را اشاره کنم در سال دوم تحولی متاثر از تفکر و عزم و اراده فرماندهان بزرگوار ما پدید آمد که آن سرآغاز پیروزی‌ها شد.

تفکر خلاق را در سال دوم جنگ همه این فرماندهان عرضه کردند. ما با‌‌ همان امکاناتی که داشتیم، دشمن را مورد حمله قرار دادیم و پیروز شدیم. در سال دوم، بی گمان امکانات ما از سال نخست جنگ کمتر بود. ابزار و امکانات ارتش ما در سال نخست جنگ بیشتر بود. تانک، هلی کوپ‌تر و توپخانه بیشتری داشتیم و در چندین عملیات ناموفق، بخشی از امکانات ارتش از بین رفته بود و جایگزین هم نشد و این روند تا آخر جنگ وجود داشت.
 
بنابراین تفکر خلاق در سال نخست جنگ وجود نداشت. همچنین در بسیاری از عملیات‌ها که ما شکست خوردیم، از عدم شناخت ما نسبت به دشمن بود. و همین طور بهره گیری از تمام امکانات و منابع در چهارچوب یک استراتژی موفق وجود نداشت. سال دوم جنگ بود که ما همه امکانات و منابع را به کار گرفتیم. آیا در سال اول در این کشور، سپاه و نیروهای مردمی، جهاد سازندگی نبودند و این‌ها جزء منابع کشور نبودند؟ بودند اما یک عده‌ای مانع حضور این‌ها در جنگ در کنار ارتش می‌شدند.

در خاطرات شهید صیاد نکات بسیار خوبی است. ایشان در کتاب ناگفته‌های جنگ هم می‌گوید در سال دوم یک تحول بزرگی روی داد. مطالبی یادداشت کرده‌ام از این کتاب که فرازهایی از آنرا می‌خوانم.

«سال نخست جنگ تحمیلی اوضاع به گونه‌ای گذشت که این را باید از زبان آن‌هایی که در صحنه و در جریان بودند، شنید. ارتشی‌ها (قدیمی‌ها) دوران تلخ سال اول را یادشان هست.
برای برادران سپاه، صحنه عمل که می‌دانی برای کار داشته باشند، برایشان ایجاد نشده بود» (صفحه ۱۹۵)

شهید صیاد از سال نخست جنگ به عنوان توقف یاد می‌کند؛ «یک سال توقف، دلالت بر این می‌کرد که نیروهای خودی کم کم دارند به ناامیدی می‌رسند که بتوانند حداقل دشمن را در خاک خودمان نابود یا از آن بیرون کنند. اطراف بنی صدر را مشاورینی گرفته بودند که به جز یک مقدار آگاهی‌های تئوری، از علم نظامی چیزی سرشان نمی‌شد. آنان بنی صدر را امیدوار کرده بودند که به زودی حساب دشمن را می‌رسیم با‌‌ همان روحیه ناسیونالیستی حتی در اتاق‌های جنگ راحت طرح نابودی دشمن را نشان می‌دادند و فلش‌ها نشان دهنده این بود که دشمن نابود می‌شود. بنی صدر هم گمان می‌کرد آن فلش‌ها که روی نقشه کشیده شده، در روی زمین هم راحت انجام می‌شود. دو سه عملیات هم انجام داده بودند. تکی در هویزه انجام دادند. شاید هفتصد، هشتصد اسیر هم گرفتند ولی صدایشان را درنیاورند که چه بر سرمان آمد و در بانکی که دشمن زد، چگونه عقب زده شدیم و قتل عامی که بچه‌های سپاه شدند (که البته یک حماسه شد)» (صفحه ۱۹۸) وقتی نتیجه تلاش‌ها اینطوری شد، یک سال گذشت و به جایی نرسیدیم.‌‌ همان طراحان نظامی به بنی صدر برآورد داده و آمده بودند که دلیل توقف و دلیل اینکه نمی‌توانیم جلو برویم این است که توان رزمی ما نسبت به دشمن در سطح پایین تری است و با این توان نمی‌شود جنگید. باید توان رزمی را بالا برد. هواپیما، ‌تانک، توپ، مهمات و جنگ افزارهای دیگر و... ما عقب هستیم» (صفحه ۱۹۹).

در مورد وحدت ارتش و سپاه می‌گوید در سال اول، مخالف این وحدت بودند. متاسفانه مسئولین رده بالای ارتش در سال اول به شدت مخالف پدید آمدن این وحدت بودند می‌گفتند: این دو ارگان با هم نمی‌خوانند پاسدار‌ها چهره‌های تازه کار هستند و تخصص ندارند. ارتش سازمان یافته است نباید این‌ها بیایند اوضاع بهم می‌خورد (صفحه ۲۰۲).

بنابراین ویژگی‌های یک استرات‍ژی موفق این بود که من عرض کردم همه در سال دوم جنگ اتفاق افتاد؛ بهره‌گیری از همه امکانات و منابع و اعتماد بنفس و خلاقیت و شناخت دقیق از دشمن و انطباق با واقعیات، ویژگی‌های استراتژی ما در سال دوم جنگ بود؛ بنابراین، تفکر بر‌تر و خلاقیت و ترکیب جدید نیرو‌ها که برادران ارتش و سپاهی و جهادسازندگی و بسیجی‌ها بودند و ید واحد شدند علیه دشمن و با طرح ریزی‌های عالی، حمله کردند و آن عملیات‌ها پیروز شد.

 ارتش عراق در همه سطوح غافلگیر شد و نفهمید و درک نکرد که این قدرت چگونه شکل گرفته است. ارتش‌‌ همان ارتش بود، ولی نیروهای مردمی و جهادی و سپاه آمدند و یک ترکیب جدید شکل گرفت و این پیروزی‌ها به دست آمد.

ارتش عراق در تمام سطوح، هم در سطح استراتژیک و تاکتیک و هم در سطح عملیات، ‌ غافلگیر شد و تا آخر هم نتوانست تاکتیک ما را بفهمد؛ بنابراین، روندی که با مقاومت در برابر تجاوز ارتش عراق در حمله به ایران شکل گرفته بود، این جریان جدید فرصت پیدا کرد و مجال یافت، ‌رشد و بسط پیدا کرد و این پیروزی حاصل شکل گیری و تکامل‌‌ همان قدرت دفاعی جدید بود. ماهیت این پیروزی‌ها باید تجزیه و تحلیل شود؛ ماهیت این پیروزی‌ها، ریسک فرماندهی، روش دستیابی به پیروزی‌ها، فرماندهی و کنترل، ابتکار عمل و خلاقیت، هدایت نیرو‌ها در شب، آموزش حین جنگ و تدبیرهای عالی فرماندهان در همه ابعاد نیروی انسانی،‌ لجستیک، اطلاعات و بسیاری از موضوعات دیگر باید بررسی شود تا اهمیت این موضوع روشن شود.

برای نمونه، شما برگردید به شب عملیات بیت المقدس و ببینید کدام یک از شما جرات دارد دو سوم نیروهای خود را از رودخانه کارون عبور دهد و اگر نشد چی؟ شما تصمیم گرفته‌اید دو سوم این قوا را از رودخانه عبور دهید و یک منطقه به این بزرگی را تصرف کنید. این خیلی ریسک و قدرت و دل بزرگی می‌خواهد. این‌ها باید بررسی شود تا ابعاد این عملیات‌ها مثل فتح خرمشهر معلوم شود.

پرسش آخری که من در این زمینه دارم این است که روش مواجهه با این پیروزی‌ها چگونه است؟

ما امروز شاهد این هستیم که روش درستی در پیش نمی‌گیریم. برای نمونه، به من پیشنهاد شده در این جلسه درباره علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر صحبت کنم. چرا باید ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر که این سوال را اپوزیسیون داخلی، تولید کرد، همزمان با فتح خرمشهر طرح شود؟

بله به این سوال هم باید پاسخ داد ولی نه به این شکل که با طرح این پرسش، بر این پیروزی بزرگ سایه بیندازد، در حالیکه این دو مسأله جدا از هم هستند. به این پرسش، بله باید پاسخ داد ولی در زمان و شرایط مناسب.

همچنین هنوز ماهیت این پیروزی و تحول بزرگی که در ابعاد سیاسی و نظامی ایجاد کرد، روشن نیست و ناشناخته مانده است و ما بیشتر در ایام سوم خرداد تبلیغات می‌کنیم.
دشمنان به اعتقاد من درک بهتری از آزادسازی خرمشهر دارند. آن‌ها فهمیدند چه شد و چه اتفاق مهمی رخ داد.

نکته مهم بعدی این است که ما بیاییم به جای مناقشه درباره نقش نیروهای ارتش یا سپاه در جنگ این تفکر را مورد توجه قرار دهیم که پیروزی چگونه حاصل شد. این تفکر جدید نظامی متعلق به سپاه یا ارتش فقط نیست، متعلق به همه است و در عین حال ما نباید بگوییم اتفاقی نیفتاده و یک روند طبیعی در جنگ طی شده است.

ما همیشه از وجه اثباتی می‌آییم خرمشهر را مورد بررسی قرار می‌دهیم. یک بار این پرسش را از خودمان بپرسیم که اگر نمی‌توانستیم خرمشهر را متکی بر قدرت نظامی آزاد کنیم جنگ چه سرانجامی پیدا می‌کرد؟ بیاییم یک بار اینطور بررسی کنیم آن موقع اهمیت فتح خرمشهر معلوم و حقیقت این عملیات روشن می‌شود و وزن این فتح معلوم خواهد شد.

در این باره فرضیات متعددی را می‌توان مثال زد:

فکر بکنید دشمن پیش از تهاجم ما می‌آمد به تمام حاشیه غربی رودخانه کارون می‌چسبید یعنی مثل گوشه شمال شرق خرمشهر. آیا ما می‌توانستیم به این راحتی از کارون عبور کنیم یا اینکه از خرمشهر عقب نشینی می‌کرد؟

یکی از نگرانی آقا محسن در مرحله سوم عملیات بیت المقدس این بود که نکند ارتش عراق خرمشهر را‌‌ رها کند و ما برویم در خرمشهر بدون کوبیدن دشمن و شکست او، این یکی از نگرانی‌ها بود یا قطعنامه‌ای نوشته می‌شد مثل قطعنامه‌ای که در ۴۸ ساعت قبل از عملیات رمضان به نام ۵۱۴ نوشته شد و به تصویب رسید.

در این قطعنامه آتش بس و خاتمه فوری عملیات‌ها و عقب نشینی نیرو‌ها بود، فکر کنیم این قطعنامه مثلاً ۵ اردیبهشت نوشته می‌شد و عراق هم عقب نشینی می‌کرد یا فکر کنید عملیات بیت المقدس مثل عملیات رمضان می‌شد ما عملیات می‌کردیم، ولی فتحی در کار نبود و موفق نمی‌شدیم دشمن را شکست دهیم در این صورت چه می‌شد؟

بنابراین از این زاویه اگر ما عملیات بیت المقدس را مورد بحث قرار دهیم اهمیت فتح خرمشهر برای ما روشن می‌شود و اما چند کلمه در مورد عملیات بیت المقدس هم عرض کنم.
ما حقیقتاً شرایط دشواری داشتیم. کسی تصور نکند ما شرایط آسانی داشتیم خیلی دشوار بود و در اضطراب بودیم دشمن هیچ کمبودی نداشت به لحاظ نفرات و تجهیزات. احساس هم می‌کردیم حمله به این دشمن خیلی دشوار و سخت است و حتی احتمال شکست هم می‌دادیم نقطه قوت ما، فرماندهان و رزمندگان ما بودند انسان‌هایی صادق،‌ با ایمان و با دل‌ها و روح‌های بزرگ، شجاع و باتدبیر و هوشمند و به خدا امیدوار.

من شهادت می‌دهم! والله فرماندهان ما نه ماجراجو بودند و نه توهم داشتند و نه بدون کار و بررسی و طراحی و شناسایی عمیق و بحث‌های فراوان و تفکر، هیمن طوری، خشک و خالی توکل بر خدا کنند و توسل پیدا کنند نه والله اینطور نبود.

سیر کار را اگر فرصت باشد من شرح بدهم معلوم می‌شود. ماه‌ها کار صورت گرفت برای این دو عملیات فتح المبین و بیت المقدس* چون دشمن هیچ کمبود نداشت و همه گونه تجهیزات را داشت و ما فکر می‌کردیم حمله به این دشمن خیلی دشوار و سخت است اولین جلسه را با برادران ارتش در تاریخ ۱۰/۱ گرفتیم. بعد از عملیات فتح المبین بلافاصله آماده شدیم برای عملیات بعدی من حساب کردم حداقل ۲۰۰ نفر روزی ۱۵ ساعت کار می‌کردند در حدود یک ماه (۳۰ روز) این را حساب کنیم کار بسیار سنگین بود وسعتی که ما می‌خواستیم عملیات بکنیم سی برابر وسعت منطقه عملیات ثامن الائمه، ده برابر وسعت عملیات طریق القدس و بیش از نیمی از سرزمین لبنان بود. ما حدود شش هزار کیلومتر مربع عملیات کردیم و شما از هر جایی که می‌خواستید عملیات بکنید، باید از رودخانه عبور کنید؛ در شمال رودخانه کرخه و در شرق رودخانه کارون بود در جنوب رودخانه اروند بود و آن طرف در غرب هم هور هویزه بود یعنی دشمن محصور بود بین این آب‌ها و به مدت ۲۲ ماه زمان در اختیار دشمن بود و در حد کافی میدان مین و استحکامات و سنگر درست کرده بود و این موانع طبیعی هم موانع غیرقابل عبور بودند و ما باید از تمام موانع طبیعی و مصنوعی عبور می‌کردیم و طرح ریزی عملیات یک کار بسیار مهمی بود و ما با برادران ارتش در تمام امور هماهنگی داشتیم اما در بحث طرح ریزی جداگانه عمل می‌کردیم.

تیمی را آقای رضایی آماده کرده بود که من و شهید باقری و آقا رحیم و آقای عزیز جعفری و آقای غلامپور بودیم و یک تیم هم شهید صیاد شیرازی آماده کرده بود و شامل امیر موسوی قویدل، امیر شاهان، ‌امیر معین وزیری، ‌ امیر بختیاری و امیر مفید و امیر نوابی و با آن کار می‌کردند و نزدیک بیست روز طرح ریزی‌ها طول کشید. بعد اعضاء دو تیم می‌آمدند در یک جای مشترکی در قرارگاه مرکزی پیش آقای رضایی و شهید صیاد شیرازی توضیح می‌دادند.

آنجا در انتخاب راهکار اختلاف بسیار شدیدی داشتیم؛ یکی از راهکار‌ها این بود که متکی بر معبر زمینی استفاده کنیم‌‌ همان جاده اهواز به خرمشهر و باید ۱۲۰ کیلومتر می‌کوبیدیم تا برسیم به خرمشهر. راهکار دوم مثل عملیات هویزه بود هم از زمین و هم از رودخانه عبور کنیم. در راهکار سوم، عبور از رودخانه کارون با حداکثر قوا بود که مورد توجه قرار گرفت.

دشمن دو آرایش داشت؛ یک آرایش عمومی و یکی هم خاص خرمشهر داشت و یک عمده قوایی در حاشیه جنوبی کرخه کور داشت و یک عمده قوایی در درون شهر خرمشهر، ‌ یک آرایش خاص در شهر خرمشهر و حتی شمال خرمشهر را کانال زده بودکه اگر قوای ایران پیشروی کردند لااقل از طرف شمال به آسانی وارد خرمشهر نشوند و نقطه ضعف دشمن همین منطقه مقابل هالوب تا دارخوین در غرب کارون بود.

آقای رضایی همیشه با یک آنتن یک دایره مجازی روی نقشه می‌کشید و می‌گفت اینجا قلب منطقه است. اگر به اینجا دست پیدا کردیم، موفق می‌شویم این دایره از گوشه کوشک بود تا ایستگاه حسینه و تا مرز و یک دایره به وسعت ۵۰۰ کیلومتر مربع و می‌گفت اگر ما اینجا را از دشمن بگیریم و به این منطقه برسیم، موقعیت دشمن به خطر می‌افتد و چهار خطر احساس می‌کند؛ اولاً احساس می‌کند که لشکر ۵ و ۶ محاصره می‌شود. نگرانی و خطر دوم و سوم از نظر دشمن این بود که نشوه و بصره در خطر قرار می‌گیرد و چهارم تصرف خرمشهر را احساس می‌کند و بین این چهار ابهام و تردید سردرگم می‌شود.

موضوع دوم که بسیار بحث انگیز بود، سرپل گیری بود؛ آیا ما باید پس از عبور از کاروان یک سرپل کوچک بگیریم یا بزرگ؟ حالا که راهکار عبور از کارون تثبیت شد یک عده می‌گفتند سرپل کوچک بگیریم می‌گفتیم چرا می‌گفتند برای اینکه ما یک دفعه نمی‌توانیم یک خیز بلند بردایم و یکباره از کارون به جاده یعنی ۲۵ کیلومتر پیش برویم.

عمده قوای ما هم پیاده بود نه اینکه تانک و نفربر نداشتیم، چون ما گردان تانکمان نسبت به عراق بسیار کمتر بود، استعداد گردان تانک ما در ارتش بین ۱۷ تا ۲۰ دستگاه بود آن هم بهمن ماه سال ۶۰ نه سال ۶۱،‌ در حالیک ه گردان تانک عراق ۴۳ دستگاه بود و به دلیل کمک‌های خارجی همیشه کامل بود.

تأکید فرماندهان این بود که منطقه سرپل وسیع و بزرگ باید تصرف شود و سرزمین ۸۰۰ کیلومتر مربعی را تصرف کنیم.

بنابراین معنای مانور نظامی ما در عملیات بیت المقدس و انتخاب راه کار عبور از کارون با استفاده از دو قرارگاه فتح و نصر (عمده قوا)، یعنی پرهیز از نقاط قوت و زدن به نقطه آسیب پذیر و ضعف دشمن بود. این دکترین عملیاتی ما بود که هشت سال عمل کردیم. حالا دوستان ما در ستاد مشترک سپاه آمده‌اند این را در زورق پیچیده‌اند و نامی عاریه‌ای و تقلیدی و ترجمه یک لغت لاتینی را بر این نوع دکترین ما گذاشته اند به نام دکترین نامتقارن ـ که ترجمه لغت ا سه متر یک است ـ می‌گوییم معنی این نامتقارن چیست؟ می‌گویند پرهیز از نقاط قوت دشمن و حمله به نقاط ضعف و آسیب پذیر دشمن. می‌گوییم که این‌‌ همان دکترین عملیاتی ما در هشت سال جنگ است؛ البته جمله اضافه‌ای هم می‌گویند پرهیز از قرینه سازی که این در ذات‌‌ همان جمله اول است.

عملیات تصویب شد و ما با قرارگاه‌های متعددی که درست کرده بودیم تحت فرماندهی قرارگاه مرکزی کربلا، حمله کردیم با قرارگاه‌های فتح، نصر و قدس، نیروی زمینی ارتش ۳ لشکر و ۵ تیپ شامل ۶۰ گردان و نیروهای سپاه ۱۴ تیپ بودند شامل ۱۲۰ گردان. بحث تجهیزات ارتش بحث جداگانه‌ای است که باید مورد توجه قرار گیرد و تجهیزات ارتش کمک فوق العاده‌ای به ما کرد؛ از قبیل توپخانه، خمپاره ۱۲۰ م. م ـکاتیوشا و غیره و هوانیروز که از امکانات خوبی برخوردار بود، شامل ۲۴ فروند کبری و ۲۲ فروند ۲۱۴ و ۱۵ فروند شنوک و نیروی هوایی ارتش که برای روز اول عملیات ۲۰ سورتی پرواز می‌کرد و روزهای بعد ۶ سورتی پشتیبانی می‌کرد و پدافند هوایی ارتش و ترابری هواپیما‌ها در عقب جبهه.

و جهاد سازندگی که بیشتر از ما و ارتش ماشین آلات مهندسی کمک کرد و بیشتر از سپاه و ارتش وسایل و امکانات در میدان جنگ آورده بود. ارتش ۳۶ دستگاه ماشین آلات داشت، سپاه ۶۰ دستگاه و جهاد سازندگی ۹۰ الی ۱۰۰ دستگاه به میدان آورده بود. در مقابل، لشکرهای بسیار زیادی از دشمن سرراه ما بود، لشکر ۵ مکانیزه و ۶ زرهی و ۱۵ و ۱۱ پیاه در خط و درگیر بودند.

لشکر‌های احتیاط شامل ۳ زرهی و ۱۲ زرهی و ۷ پیاده و ۹ زرهی و تی ۱۰ زرهی گارد و به همراه ۱۵ تیپ (از قبیل ۳۱ و ۳۲ و ۶۰۵، ۴۱۷، ۱۰۹، ۶۰۱ و...) دشمن در مجموع ۴۱ گردان تانک داشت و هر گردان ۴۳ تانک در اختیار داشت معادل ۱۴۰۰ تانک بودند. ۳۸ گردان مکانیزه داشت قریب ۱۳۰۰ دستگاه که سرجمع ۲۷۰۰ دستگاه تانک و نفربر داشت و ۴۰ گردان پیاده با پشتیبانی هواپیما و هلی کوپتر‌ها. ۳۰ گردان توپخانه داشت معادل ۵۰۰ قبضه داشت.
با این توضیحات حمله برای ما بسیار دشوار بود خود پیچیدگی رودخانه کارون بحث زیادی دارد فقدان آموزش و تجربه برای یگانهای عبورکننده ما از رودخانه یکی از مشکلات بود چون بحث این بود که ۵ تا ۶ لشکر را باید عبور دهیم که دست‌کم نیاز به شش تا هفت پل داشت که تعداد پل ما سه عدد بود مشکلات محدودیت در زمینه امکانات عبور و امکانات مهندسی و تامین جاده همزمان با عبور سرپل گیری، ‌ هوشیاری دشمن، نداشتن عارضه بین رودخانه تا جاده همه این‌ها برای ما مشکل بود.

همچنین از مکان عملیات، دشمن اطلاع داشت و می‌دانست ما می‌خواهیم در این منطقه عملیات کنیم زیرا این آخرین عملیات برای تصرف باقی مانده مناطق اشغالی در خوزستان بود.

ما با بهترین درک و فهم مانور عملیات را انجام دادیم و ویژگی‌های عملیات ما، غافلگیری در تاکتیک بود و تهاجم به جناح دشمن و نقطه ضعف دشمن بود از طریق عبور از کارون و شناسایی دقیق و برآورد درست از توان و استعداد دشمن و طرح ریزی عالی.
عملیات ساعت ۱۲: ۳۰ شب و در روز دهم اردیبهشت سال ۶۱ با رمز یا علی بن ابیطالب (ع) آغاز شد.
آقا محسن طی تحلیلی احتمال حمله اسرائیل به لبنان را همزمان با عملیات بیت المقدس می‌داد، که این حادثه بعد از عملیات اتفاق افتاد.

مرحله اول را ما به سرعت عمل کردیم و رسیدیم به جاده اهواز ـ خرمشهر و توانستیم بین ۳۰ تا ۳۵ کیلومتر از جاده را تصرف کنیم و سرپلی به وسعت ۷۰۰ الی ۸۰۰ کیلومتر مربع را تصرف کنیم؛ دشمن به ما پاتک زد.

شب دوم و شب سوم با یک تلاش فراوان توانستیم اهداف باقی مانده را تصرف کنیم.
مرحله دوم را یک هفته بعد یعنی هفدهم اردیبهشت آغاز کردیم و رسیدیم به مرز، یگانهای تحت امر سپاه در قرارگاه فتح شامل تی ۲۵ کربلا به فرماندهی مرتضی قربانی بود و تی ۸ نجف به فرماندهی شهید احمد کاظمی و تی ۱۴ امام حسین به فرماندهی شهید حسین خرازی که با لشکر ۹۲ اهواز و تی ۵۵ هوابرد ادغام شده بودند از طرف ارتش مسئول قرارگاه فتح شهید نیاکی بود و از طرف سپاه من فرمانده بودم.
 
در مرحله دوم ما یک بحران عجیبی گرفتار شدیم دشمن از جنوب از‌‌ همان منطقه شلمچه رو به شمال حمله کرد به قرارگاه نصر و بخش زیادی از منطقه نصر را تصرف کرد و همه فرماندهان قرارگاه کربلا و قرارگاه فتح جمع شدیم در سنگر فرماندهی قرارگاه نصر دشمن با حداکثر قوا پاتک کرده بود به منطقه قرارگاه نصر – تمام یگان‌های قرارگاه نصر شامل لشکر ۲۱ حمزه و تیپ‌های ۲۷ محمدرسول الله (ص) و ۷ ولی عصر (ع) با تمام قدرت با دشمن درگیر شده بودند. حاج احمد متوسلیان برای اینکه تجسم کند که وضع چقدر بحرانی و دشوار است، شاسی بیسیم را فشار می‌داد و به آقا محسن که از قرارگاه کربلا جلو آمده بود در قرارگاه نصر، ‌می‌گفت، گوش کن آقا محسن، ببین چه خبر است و صدای رگبار گلوله‌ها و شلیک آر پی جی‌ها و انفجار گلوله‌ها شنیده می‌شد.

حاج احمد متوسلیان می‌گفت، همه افراد دور و برم رفته‌اند به جنگ. فقط من مانده‌ام (که احمد مجروح بود و عصا زیر بغل داشت) می‌گفت، محمود شهبازی، همت و همه کادر فرماندهی تیپ دارند می‌جنگند.

آنقدر نیروهای ما و عراقی‌ها قاطی هم شده بودند که یک بسیجی، ‌فرمانده تیپ ۲۴ مکانیزه را اسیر کرد. نارنجک انداخته بود در نفربرش و بخشی از صورت آن فرمانده متلاشی شده بود و چند ساعت بعد از اسارت، مرد و وقتی که من خطر را احساس کردم به سرعت خودم را رساندم نزد شهید احمد کاظمی و در طول راه مرتباً‌ فریاد می‌زدم توی بیسیم که رو به جنوب آرایش بگیرید، چون آرایش یگانهای قرارگاه فتح رو به غرب بود روی د‍ژ مرز.

به هر حال وقتی رسیدم پیش احمد کاظمی، ایشان با سرعت دستور داد خاکریزی عمود بر مرز رو به جنوب بزنند و برادران جهاد سازندگی یک خاکریز عصا شکل زدند. احمد با بلندگو دستی فریاد می‌زد و بچه‌های تیپ را پشت خاکریز کشاند. یک برادر استوار ارتشی هم تاوی داشت آورد به کمک. تانک‌های دشمن رسیدند به خاکریز ما و برادران با آرپی جی و تاو حمله کردند و ده،‌ پانزده تانک زدند و دشمن از حرکت ایستاد و قرارگاه نصر نیز شب و روز بعد منطقه را ترسیم کرد و مواضع از دست رفته را پس گرفت.

پس از مرحله دوم، ما مرحله‌ای را با تعجیل آغاز کردیم که کار را تمام و یکسره کنیم که موفق نشد، تی ۲۵ کربلا و تی ۵۵ هوابرد را از قرارگاه فتح شرکت کردند و به اضافه یگان‌های قرارگاه نصر، قرار بود در منطقه شلمچه در داخل مرز خودی از شمال به طرف جنوب حرکت کنند و خود را به بوارین برسانند و عقبه دشمن را ببندند و کار را تمام کنند که دشمن مقاومت کرد و ما موفق نشدیم؛ این در حقیقت مرحله سوم بود.

مرحله سوم یا چهارم را ما با تاخیر شروع کردیم و ما سیزده روز ماندیم و می‌اندیشیدیم که چه کاری انجام دهیم و ما بحران کشف راهکار داشتیم آیا از حاشیه کارون برویم آیا از دروازه شهر خرمشهر وارد شهر بشویم، آیا ما دوباره تاکتیک شلمچه را انجام دهیم.

در پایان ما به این نتیجه رسیدیم که کل مانور را تمرکز دهیم بین جاده و مرز و کمبود نیرو هم داشتیم به قرارگاه فجر. هم گفتیم شما یک قرارگاه کوچک درست کنید. سه تیپ آمد؛ یک تیپ از لشکر ۷۷ و دو تیپ از سپاه بنام تی ۱۹ فجر و تیپ ۳۳ المهدی و آمدیم یک قرارگاه درست کردیم بین فتح و نصر در این مرحله و دیگر لشکر ۹۲ با ما نبود چون منطقه قرارگاه فتح در مرز را به او سپردیم و یگان‌های قرارگاه فتح فقط تیپ ۸ نجف و تیپ ۱۴ امام حسین (ع) بود؛ البته شهید نیاکی با توپخانه لشکر‌ تا آخر ما را همراهی کرد.

و روز دوم خرداد حمله صورت گرفت و یادم هست که ساعت ۱۰ صبح با شهید احمد کاظمی تماس گرفتم و به ما گفت خرمشهر آزاد شد و به آقای رضایی بگو،  من رفتم پیش احمد کاظمی.‌‌ همان ساعت ۱۰ صبح در خرمشهر و ما رفتیم داخل خانه‌ها و دیدیم دشمن از آنجا رفته است و گروه گروه در حال تسلیم شدن هستند و ساعت ۱۵: ۳۰ بعدازظهر این پیروزی اعلام شد.

* خاطره استخاره و رفتن آقا محسن به تهران و جماران و رسيدن به محضر امام

مطالب بیشتر در این باره را می‌توانید در ویژه نامه آزادسازی خرمشهر بخوانید.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۷
انتشار یافته: ۲
چرا خرمشهر باز سازی نمی شود؟مگه قرار نبود آقای احمدی نژاد شهر دار آنجا شود.؟
حيرت آوره ،ناز شستشون
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی