به گزارش «تابناك»، دو قطار در مکاني مجهول در روسيه با يکديگر تصادف ميکنند كه يکي از آنها، حامل «کلاهک هستهاي» بوده و در نتيجه انفجار هستهاي رخ ميدهد و باعث ميشود هزاران نفر کشته و مجروح شوند و تشعشعات هستهاي آن نيز بسياري از شهرهاي روسيه و اروپا را فرار گيرد.
اما تحقيقات نشان ميدهد که همراه اين کلاهک هستهاي، 9 کلاهک هستهاي نيز وجود داشته است که به وسيله «عوامل ناشناس» ربوده شده است. نيز برخورد دو قطار و انفجار هستهاي نمايشي بوده است که محل 9 کلاهک هستهاي ديگر را مخفي نگهدارد. ماهوارههاي جاسوسي آمريکا که سرزمين روسيه را در کنترل دارند، در همان دقايق نخست، در جريان امور قرار ميگيرند و ستاد ويژهاي در کاخ سفيد تشکيل ميشود.
دکتر جوليا کيلي، «متخصص در امور هستهاي» و «توماس ديوو»، افسر عاليرتبه آمريکايي که متخصص در مبارزه با تروريسم است، پيگيري پرونده را از سوي کاخ سفيد به عهده ميگيرند. آنان بر اين باورند که جريان يک «اقدام تروريستي» است و پشت آن، تعدادي تروريست حرفهاي و عناصري از مافياي روسي هستند.
اما حال اين پرسش مطرح است كه اهداف آنها چيست؟ نقشه عمليات روي ميز تحليلگران آمريکايي، محدوده عمليات را در چچن، آذربايجان و ايران نشان ميدهد؛ بنابراين، با بررسي شواهد، معلوم ميشود که هدف اوليه تروريستها، «انتقال کلاهکهاي هستهاي به ايران» است.
«توماس ديوو»، افسر عاليرتبه کاخ سفيد، در تماس با همتاهاي روسياش گفت: کلاهکها در حال انتقال به ايران است. او به همراه سه بالگرد نظامي آمريکا از پايگاههاي آمريکا در ترکيه به سوي روسيه حرکت ميکند و بدون اطلاع قبلي، وارد حريم هوايي روسيه ميشود تا جلوي انتقال کلاهکهاي هستهاي را به ايران بگيرد، اما نيروهاي پدافند ضدهوايي به آنها اخطار ميدهند که فضاي روسيه را ترک کنند.
توماس ديوو به آنها ميگويد که براي جلوگيري از انتقال کلاهکهاي هستهاي به ايران که توسط عدهاي تروريست به سرقت رفته، عازم اين مأموريت شده، اما نيروهاي روسي توجهي نميکنند و يک بالگرد ارتش آمريکا را سرنگون ميکنند. اين در حالي است كه تيم نظامي آمريکايي با توجه به هدف والايي که دارند! به اين امر توجهي نميکنند و به سوي توقف کاميون حامل کلاهکهاي هستهاي حرکت ميکنند و موفق ميشوند که همه تروريستها را در خاک روسيه از بين برده و کلاهکها را باز پس گيرند.
اما بررسيها نشان ميدهد که يک بمب هستهاي ديگر باقي مانده و توسط يک تروريست ديگر، به جايي ديگر انتقال يافته و همين جاست که عمليات از نو آغاز ميشود...
همه اين داستان در شب گذشته، همزمان با برگزاري کنفرانس آناپوليس رخ داد؛ محل اين اتفاق هم جايي جز کانال تلويزيوني MBC Action وابسته به عربستان سعودي نبود.
داستان به فيلم The Peacemaker (سازنده صلح) بازميگردد که در سال 1997 ساخته شد. نيکول کيدمن و جورج کلوني، دو قهرمان اصلي فيلم هستند. اين فيلم همچون همه فيلمهاي آمريکايي، قهرمانسازي خيالي و ارايه تصويري بشردوستانه از دولت و ارتش آمريکاست که حتي براي حفظ مصالح و امنيت جهاني تا داخل مرزهاي روسيه و البته بدون هماهنگي قبلي! نيز وارد عمل ميشود، به گونهاي که اصلا دولتي، ارتشي و تشکيلاتي در مسکو براي مبارزه با تروريسم و کشف عوامل سرقت ده کلاهک هستهاي وجود ندارد. در اين فيلم، چندين بار ايران «متهم اصلي» سرقت ده کلاهک هستهاي معرفي ميشود و اين با تأکيد بر اين نکته بود که کلاهکهاي هستهاي مسروقه در حال انتقال به ايران هستند، اما بعدها معلوم ميشود که داستان نادرست است و در پايان، آخرين بمب هستهاي سر از نيويورک در نزديکي سازمان ملل درميآورد.
البته اينجا نيز عناصر فيلم نشان نميدهند که نيروهاي پنتاگون که تا داخل روسيه براي عمليات پيشروي ميکنند، چگونه اجازه ورود يک بمب هستهاي به خاک خود را ميدهند و عاجز از جلوگيري آنند. اين فيلم يکي از مصاديق بارز تيره کردن چهره ايران است و نشان ميدهد که تهران در تلاش براي به دست آوردن سلاحهاي کشتار جمعي و از جمله کلاهکهاي هستهاي است. اين رويکرد، يکي از نشانههاي بارز هاليوود است که در ده سال اخير با همکاري نزديک و صميمانه پنتاگون عليه کشورمان طراحي و اجرا ميشود.
قهرمان فيلم جورج کلوني، اکنون شخصيتي فراتر از يک هنرپيشه دارد که به پاس خدمات سياسياش به پنتاگون، مانند «آرنولد شوارتزينگر»، (فرماندار کنوني کاليفرنيا) يک چهره بشردوستانه نيز پيدا کرده است، با اين تفاوت که «شوارتزينگر»، يکي از اعضاي حزب جمهوريخواه بود، اما «کلوني»، يکي از نزديکان و چهرههاي حزب دمکرات به شمار ميرود.
او در انتخابات سال 2004 آمريکا از کانديداي حزب دمکرات «جان کري» حمايت كرد و در سال 2006 از دارفور در غرب سودان بازديد كرد؛ مکاني که اکنون يک تراژدي انساني در حال وقوع است که البته يکي از عوامل آن آمريکاست که با طمع بسيار به دنبال به دست آوردن منابع زيرزميني اين منطقه دست نخورده جهان است.
انتخاب نام فيلم نيز بسيار با ظرافت سياسي برگزيده شده است. اگر به نام اين فيلم The Peacemaker دو حرف UN اضافه کنيد (UN Peacamaker) و سپس آن را در گوگل يا ياهو جستجو کنيد، صفحهاي زيبا به شما نشان داده ميشود. اين صفحه «سايت سازمان ملل متحد» است که روي آن چهره دبيرکل کرهاي و نماي ساختمان سازمان ملل قرار دارد.
اکنون در اين سازمان بخشي ويژه با نام «ساخت صلح يا سازنده صلح» وجود دارد که در 10/10/2006 راهاندازي شده است و در بردارنده اطلاعاتي جامع درباره اسناد، نوشتهها، قراردادها و کساني است که از سال 1945 تا کنون براي برقرار صلح در جهان تلاش کردهاند. همزمان، بازي کامپيوتري با همين نام در آمريکا به بازار آمد که به مناقشه فلسطين و اسرائيل ميپردازد. اين بازي دو طرف دارد که يکي رئيس خودگردان فلسطين و ديگري نخستوزير اسرائيل است و شما بايد در يک فاصله زماني مناسب، صلح را بين دو طرف برقرار کنيد. در اين بازي کامپيوتري به شکل ماهرانهاي قلع و قمع فلسطينيها توسط ارتش اسرائيل، مباح شمرده و عنوان دفاع مشروع به آن داده شده است و اين حق را به اسرائيل ميدهند که مقاومت فلسطينيها را با نام افراطيگري و تروريسم سرکوب کند.
و اما باز هم ميشود از کنار فليم «سازنده صلح» به راحتي گذشت؛ مثل همه فيلمهاي آمريکايي که در ايران و خارج از کشور پخش ميشود و عنوان و موضوعات آن را به شکل عام تجارتي، بازاري و بينندهپسند گذارد، اما ما و همه ميدانند که همه فيلمهاي جنگي آمريکا با حمايت و هماهنگي وزارت دفاع آمريکا «پنتاگون» ساخته ميشود. اين امر از تجهيزات نظامي که در اين فيلمها به کار گرفته ميشود، قابل مشاهده است. اين فيلم نيز پر از صحنههاي نظامي و بهکارگيري وسايل و تاکتيکهاي نظامي مدرن است که جز با کمک پنتاگون ميسر نيست. در همين نقطه است که فيلمهاي هاليوودي با منافع ملي آمريکا تلاقي پيدا ميکند.
با صرف نظر از همه اين امور، انتخاب زمان پخش اين فيلم از کانال MBC Action است. امروز در شهر آناپوليس آمريکا، کنفرانس بينالمللي به نام «صلح» با حضور بيشتر کشورهاي عربي و طرفهاي غرب و اسرائيل در جريان است، حال آن که «بوش»، رئيس جمهور آمريکا و اولمرت، «نخست وزير رژيم اشغالگر قدس» در دو روز اخير، مذاکراتي درباره پرونده هستهاي ايران داشته و تأکيد کردهاند که ايران به دنبال سلاح هستهاي است. در آن سوي دنيا در چين، «سارکوزي»، رئيسجمهور فرانسه، بيمحابا از در اختيار داشتن سلاح هستهاي توسط ايران سخن رانده است. همه اين امور و از جمله زمان پخش فيلم، ميتواند تصادفي باشد و ميتواند حساب شده باشد. بينندگان اين فيلم و خوانندگان اين تحليل بايد خود قضاوت کنند.