بازدید 7664

اساتید ایرانی از آینده خاورمیانه گفتند

«برزگر» : کاری که امریکا انجام می دهد بازتعریف روابط با نیروهای ملی جدید است که از میانه انقلاب ها بیرون آمده اند. /«سجادپور» فضا در سیاست خارجی امریکا اهمیت بالایی دارد. به عنوان مثال فضای جنگ سرد، پس از جنگ سرد، بعد از 11 سپتامبر، بعد از روی کار آمدن اوباما و... هر کدام متفاوت بوده و در سیاست خارجی امریکا اثرگذار بوده است./«هادیان» : من می‌خواهم در این جا آلترناتیوهای موجود را بررسی کنم. یک آلترناتیو این است که از این وضعیت موجود یک دیکتاتوری جدید به هر وسیله ممکنی چه دینی، چه نظامی و چه هر چیز دیگری ظهور ‌کند
کد خبر: ۱۷۲۲۵۷
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۰ - ۲۰:۳۲ 21 June 2011
اساتید ایرانی روابط بین الملل در هشتمین نشست از سلسله نشست های «دیپلماسی ایرانی» با محوریت آمریکا و خاورمیانه به بررسی وضعیت اعتراضات عربی و آینده خاورمیانه پرداختند که مشروح آن در ادامه می آید:

دکتر «کیهان برزگر» استاد دانشگاه و رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه در هشتمین نشست از سلسله نشست های بررسی سیاست خارجی با محوریت " آمریکا و خاورمیانه"، بحث خود را به "آمریکا و بهارهای عربی" اختصاص داده و گفت:

یک بحث مقوله تفکر ایدئولوژیک آمریکا نسبت به جهان است  که در آن سیاست خارجی امریکا سعی در حکمرانی بر جهان دارد. تفکر ایدئولوژیک آمریکا به دنبال اعمال نوعی هژمونی است و  بحث حکمرانی جهانی هدف نهایی لیبرالیسم غربی است. تسلط بر جریان های فکری همواره در سیاست خارجی آمریکا وجود داشته است. تفکر لیبرالیستی مبتنی بر بوروژوازی در اواخر قرت 18 و 19 نگاه غالب بر روابط بین الملل بوده است. مارکسیست به گونه ای سعی کرد تفکر لیبرالیستی غربی را مورد نقد و چالش قرار دهد. نمونه این تقابل را در دیدگاههای ویلسون رئیس جمهوری آمریکا با انقلاب روسیه بعد از جنگ جهانی اول شاهد بودیم. با به وجود آمدن این تقابل غرب با طرح جریان استعمار زدایی در مسیر یکدست کردن جهان بر آمد.

 اساس این تفکر این بود که نیروهای ملی برآمده از خیزش های ملی و مردمی در نهایت به سمت غرب گرایش خواهند داشت. به دنبال آن غرب سعی کرد تا تضادهای موجود در مارکسیست را به سود خود رقم بزند. سپس مسئله تقابل مارکسیسم و امپریالیسم بوجود آمد.  اکنون ما مسائل جهان عرب را هم می توانیم در این چهارچوب تعریف کنیم. سوار شدن غرب بر موج خیزشهای ملی در منطقه با هدف ادغام جهان عرب در جریان لیبرالیسم غربی و به تبع حکمرانی جهانی با رهبری آمریکا و غرب.

موتور این تفکر لیبرالسیم غربی باز کردن فضای سیاسی و اقتصاد بازار است . در منطقه خاورمیانه هم تفکری وجود دارد دال بر بین المللی بودن این منطقه. در ایران هم این تفکر که ایران یک کشور بین المللی به نوعی ادامه این جریان است. این نوع تفکر معتقد به تسلط لیبرالیسم غربی بر جریان های سیاسی و اقتصادی جهان است. این همان تضاد میان بین الملل گراها و منطقه گراها. بین الملل گراها اساسا به تکنولوژی برتر غرب، لیبرالیسم، طبقه متوسط، فضای باز سیاسی و غیره متمرکز می شوند. در مقابل منطقه گراها بیشتر بر مفاهیمی چون امیت ملی، منافع، مبارزه برای استقلال و مخالفت با تفسیر گسترده از زور تاکید دارند.

این کارشناس مسائل خاورمیانه در ادامه می گوید: در این چهارچوب بحث مهمی وجود دارد و آن هم موضوع "بهار عرب" که چالشی برای سیاستهای حکمرانی جهانی آمریکا در منطقه خاورمیانه به حساب می آید. چالش فعلی امریکا در منطقه برقراری تعادل بین ارزش ها و منافع خود است. انقلاب هایی در منطقه در حال جریان است و واشنگتن به دنبال سوار شدن بر این جریان ها است. رئالیست های ملی گرا از منظر امریکا باید زمام امور را در کشورهای هدف انقلاب همچون مصر، لیبی، سوریه، و حتی بحرین بر عهده بگیرند. البته در جهان عرب  همچنان میل به ارزش های غربی در سطح نخبگان، ساختارهای سیاسی-اقتصادی، فضای مجازی، ورود به دانشگاه های غربی و غیره وجود دارد. مساله اما مقاومت حکومت ها در درون خاورمیانه است.

 تضاد اصلی در اینجا یک دست کردن دنیا و مقاومت هایی که در منطقه انجام می گیرد و البته می تواند به نفع لیبرالیست ها هم پیش برود. البته برخی مقاومت ها هم مانند جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. به همین دلیل شدید ترین فشارها برای منزوی کردن ایران در جریان است. چین هم در گذشته با این مساله روبه رو بود و این کشور همچنان به نوعی با تفکر لیبرالیسم غربی در تضاد است اما به سازش مورد نظر خود هم با آن رسیده است .

«کیهان برزگر» در ادامه جبهه های تعریف شده در منطقه که پس از بهار عربی ایجاد شدند؛ آنها را به سه دسته تقسیم کرد. نخست، نیروهای طرفدار امریکا عربستان سعودی و  اسرائیل. عربستان سعودی در حوزه مدیریت سیاست خارجی در منطقه فوق العاده بازیگر قدرتمندی است. ابزارهای عربستان عبارتند از منابع مالی، لابی گسترده در سطح منطقه ای و جهانی و استفاده از ایدئولوژی. ریاض شاید بازیگر جذابی برای منطقه نباشد اما توانست در یک دهه اخیر موفق عمل کند که نمونه آن بحران عراق است که ایاد علاوی در انتخابات پارلمانی عراق یعنی کشوری که اکثریت شیعه را دارد  توانست حزب نخست باشد.

 عربستان پشت پرده می توانند موفقیت های بسیاری را به نام خود ثبت کند. شاید عربستان تهدیدی امنیتی برای ایران نباشد اما می تواند با لابی های خود قدرتمند عمل کند. این کشور توانست  بحران بحرین را هم حداقل در کوتاه مدت به نفع خود کنترل کند. برخی دیدگاهها در غرب وجود دارند که شاید در گذار زمان  ریاض به ناچار در تقابل با واشنگتن قرار گیرد. مهم ترین چالش امریکا بحث های مربوط به ارش های دمکراتیک و حقوق بشر ریاض است. اما بنظرم به هر حال این دو کشور در چهارچوب ساختار همکاری های استراتژیک خود به تقویت روابط ادامه خواهند داد.

اسراییل: زمانی که اسراییل انقدر قدرتمند باشد و اعراب ضعیف آنقدر ضعیف، معمولا گفته می شود که صلحی بین دو طرف صورت نمی گیرد. رژیم صیهونیستی همیشه سعی در استفاده حداکثری از مسائل را دارد. با این همه در شرایط فعلی واشنگتن به دنبال کاستن از مطالبات اسراییل و به نتیجه رساندن مذاکرات صلح است. این رژیم از اصلی ترین بازندگان تحولات جهان عرب است چرا که اتحادهای خود را با بسیاری از دوستان قدیمی از دست داده و همین مساله می تواند منجر به امتیاز دهی نسبی این رژیم شود.  

 دوم، نیروهای میانه رو، مصر و ترکیه: مصر بازیگری بسیار مهم است. چالش اصلی آمریکا نوع حکومت آتی در مصر است. در زمان مبارک، ائتلاف هایی که با غرب انجام گرفت نقش مصر را در منطقه به حداقل ترین سطح رساند. بازگشت مصر به صحنه معادلات منطقه ای به معنای بازتعریف نقش این کشور در مناقشه اعراب و اسرائیل است. مصر جدید در جهان عرب به روزهای طلایی خود باز می گردد. امریکایی ها به دنبال بحث های رئالیستی و ملی گرایی در مصر هستند و در این مسیر تمام تلاش خود را می کنند که مصر در چهارچوب نظم مد نظر  آمریکا حرکت کند. ایران هم در این مسیر سعی کرد تا به سرعت با مصر روابط دیپلماتیک برقرار کند که تاکنون صورت نگرفته است.

ترکیه: بعضی معتقدند که ترکیه بازنده تحولات جهان عرب است. اینها اعتقاد دارند سیاست "مشکلات را به صفر رساندن" ترک ها با تحولات لیبی و سوریه و موضع گیری ترکیه با چالش جدی روبه رو شده  است. تعادل بین ارزش ها و منافع چالشی جدی برای حزب عدالت و توسعه در میانه انقلاب های عربی بوجود آورده است. ترک ها چندان به بشار اسد امیدوار نیستند اما همچنان اولویت خود را در چهارچوب انجام اصلاحات در حکومت موجود می دانند. البته افکار عمومی هم با ورود مهاجران سوری به ترکیه حساس شد. نقش ترکیه به عنوان بازنده یا برنده بسیار اهمیت دارد. از سوی دیگر، با ورود مصر به صحنه معادلات صلح، این کشور می تواند جایگزین مناسبی برای دیدگاههای میانه رو در منطقه باشد. این مسئله می تواند چالشی برای نقش ترکیه باشد. البته ترکیه با موضع گیری سریع سعی کرده تا از تحولات موجود در جهت ایفای نقش منطقه ای خود حداکثر بهره را ببرد.

سرانجام نیروهای مخالف، ایران و سوریه: بازیگری ایران در تحولات به نوعی خنثی بوده است. ایران می توانست فعال تر از این عمل کند. دولت فعلی ایران به دنبال حفظ رابطه با اعراب است و از تنش زدایی پرهیز می کند. تهران به دنبال دوست یابی جدید در منطقه است. سیاست فعلی ایران ادامه همان سیاست ثابت ماندن ژئوپلیتیک قدرت و سیاست منطقه است. اما این موضع ایران چالش ها و فرصت هایی را به دنبال داشته است. چالش ها از این منظر که در حوزه خلیج فارس بحث توازن قوا مطرح است و قدرت یابی بازیگری به نام عربستان به نفع منافع ملی ایران نیست. مثلا اگر ایران در بحرین موضع فعال نداشته باشد نقش آن چندان دیده نخواهد شد. در مورد سوریه نیز باید صبر کرد و دید تحولات به چه سمتی سوق می یابد. مطمئنا آمریکایی ها حداکثر فشارها را بر سوریه به منظور تغییر حکومت این کشور یا حداقل تغییر سیاستهای این کشور در منطقه وارد خواهند کرد.

«کیهان برزگر» بحث پایانی را به تلاش غرب به حفظ هژمونی جهانی اختصاص داده و می گوید: کاری که امریکا انجام می دهد بازتعریف روابط با نیروهای ملی جدید است که از میانه انقلاب ها بیرون آمده اند. امریکایی ها برای حکومت های آتی در مصر، تونس، لیبی، بحرین، سوریه و حتی عربستان سعودی برنامه دارند. آنها به دنبال اجرای حکمرانی جهانی با محوریت لیبرالسم غربی در خاورمیانه هستند و البته که مقاومت ها هم ادامه دارد و ریشه چالش های جدیدی در منطقه خواهد بود.

 
دکتر «سجادپور»، دیپلمات باسابقه و استاد دانشگاه گفت:  سیاست خارجی خاورمیانه ای امریکا را دارای ابعاد گوناگون تاریخی، فرهنگی، ایدئولوژیک، استراتژیک و امنیتی، اقتصادی و ... دانست و عنوان کرد که این کشور از قرن 19 به این سو تلاش کرده است مثل همه قدرت های جهانی با حضور در خاورمیانه صاحب قدرت شود.

وی اشاره کرد که در این زمینه نباید تنها به افسانه ها توجه کرد بلکه می بایست براساس واقعیات پیش برویم. به گفته او، امریکا در طول این سال ها بخشی از خاورمیانه و مسائل مربوط به آن بوده و هست و تقریبا هیچ مسئله ای در این منطقه نیست که به امریکا برنگردد. حضور در دو جنگ جهانی، جنگ های منطقه و نیز تعاملات استراتژیک با متحدانش در خاورمیانه گویای این مسئله است.

«سجادپور» با طرح این پرسیش که فهم سیاست خارجی امریکا در این منطقه چگونه امکان پذیر است، به شرح جغرافیای خاورمیانه و تشکیل شدن آن از 22 کشور عربی و سه رژیم غیر عرب یعنی ایران و ترکیه و رژیم صهیونیستی پرداخت و گفت: برای فهم سیاست خارجی امریکا در خلیج فارس، شامات، شمال آفریقا و شاخ آفریقا باید به سه عنصر منظومه ها، رفتارها و رخدادها توجه کنیم. این سه مقوله ابزارهای ما در تحلیل سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه هستند.

وی ادامه داد: منظومه اول منظومه الزامات قدرت جهانی است. قدرت های جهانی در پنج سده گذشته جز با دسترسی به خاورمیانه نمی توانسته اند شکل بگیرند؛ از پرتغال و اسپانیا گرفته تا انگلیس و امریکا. و هر زمان که قدرت این کشورها در منطقه افول کرده، قدرت جهانی شان نیز افول کرده است. منظومه دوم، متغیرهای تعیین کننده سیاست خارجی امریکاست. ما شاهد هستیم که نهادهای متنوعی در امریکا روی موضوع منطقه کار می کنند که بعضا نگرشی واحد بین آنها وجود ندارد. در سال های اخیر نقش وزارت خزانه داری امریکا نیز بسیار پررنگ شده و از زمان 11 سپتامبر به این سو مسئول برنامه ریزی تحریم ها بوده است.

وی به نقش آفرینی موثر نهادها و نخبگان امریکا اشاره کرد و افزود: مقایسه بین اوباما و بوش پسر نشان دهنده نگرش متقاوت و مختلف آنها به خاورمیانه است. اما مهم ترین مسئله، واقعیت هاست. این واقعیت بسیار مهم است که خاورمیانه منطقه ای پویا و درحال تحول است و خیلی از این تحولات خارج از فهم و خواست امریکاست. بنابراین نباید خارج از واقعیت، همه مسائل و پدیده های خاورمیانه را مهندسی شده توسط امریکا قلمداد کنیم.

«سجادپور» منظومه سومی را نیز تشریح کرد و گفت: منظومه سوم، منظومه زمانی و فضایی است. فضا در سیاست خارجی امریکا اهمیت بالایی دارد. به عنوان مثال فضای جنگ سرد، پس از جنگ سرد، بعد از 11 سپتامبر، بعد از روی کار آمدن اوباما و... هر کدام متفاوت بوده و در سیاست خارجی امریکا اثرگذار بوده است.

این تحلیلگر مسائل امریکا به بخش دوم سرفصل های مورد اشاره اش یعنی "رفتارها" رسید و گفت: رفتارهای سیاست خارجی امریکا بعد از جنگ جهانی دوم ناشی از موقعیت قوی این کشور در جهان بوده است. پس از قدرت گیری امریکا در جهان شاهد چارچوب های رفتاری جدیدی از امریکا در منطقه هستیم. مهم ترین آنها ثبات رفتاری امریکا در منطقه بوده، مانند اهمیتی که همواره برای امنیت رژیم اسرائیل قائل بوده است. ثبات دیگر، به مسئله انرژی مربوط می شود که همچنان اهمیت خودش را در سیاست خارجی این کشور حفظ کرده است. موضوع دیگر ثبات در برخورد با رادیکالیسم است که زمانی در قالب جنگ با القاعده، زمانی به صورت مقابله با انقلاب اسلامی ایران و زمانی به صورت جنگ با کمونیسم متجلی شده است. این رفتار در 60 سال گذشته ثابت بوده است.

وی البته اشاره کرد که امریکا در طول این مدت با چند تغییر و تحول غیرقابل پیش بینی در منطقه نیز روبرو بوده که نمونه ای از آن انقلاب ایران در سال 57 و نیز تغییر سیستم های سیاسی در خاورمیانه بوده است. به گفته سجادپور، امریکا همواره اصول و چارچوب هایش را در برابر این تغییرات حفظ کرده و خواسته هژمونی همیشگی اش را بر منطقه اعمال کند.

این کارشناس مسائل سیاست خارجی امریکا اضافه کرد: امریکا همیشه سعی کرده است مسائل پیش آمده در منطقه را مندیریت کند. البته این به معنی آن نیست که در همه موارد توانسته آنها را حل کند ولی کوشیده است به نحوی مدیریت کند تا منافع خود را تامین کرده باشد. اما این مدیریت بعضا مشحون از تناقض نیز هست. درواقع در برخی مواقع این مدیریت خوب پیش نرفته و جواب مثبت نداده است. یکی از دلایل شیوع تفکرات ضدامریکایی در منطقه ناشی از همین سوء مدیریت بوده است.

او در بررسی مفهوم سوم مورد نظر خود "رخدادها" به تغییرات اخیر خاورمیانه اشاره کرد و گفت: در مسائل هفت ماه اخیر خاورمیانه دیدیم که امریکا واکنش های تعجب برانگیزی از خودش نشان داد و در شوک به سر می برد. البته بخش علمی و دانشگاهی مرتبط با خاورمیانه در امریکا عمدتا با دانش و موفق عمل کرده است ولی همیشه اینطور نبوده که یافته ها و تحلیل های آنها به سیاست خارجی امریکا تبدیل شود.

«کاظم سجادپور» اضافه کرد: اساتید و پژوهشگران امریکایی همیشه از کاستی دموکراسی در خاورمیانه صحبت کرده اند ولی امریکا نشان داده که بیش از دموکراسی متوجه ثبات در منطقه است و بنابراین منافع استراتژیک خود را دنبال کرده است. نگرانی امریکا از مسئله ثبات در عربستان و موضوع جانشینی در این کشور جزو مصادیق این نگرش است. امریکا در عین اینکه می دانست کسری دموکراتیک در منطقه وجود دارد ولی پیش بینی انفجار چند ماه پیش خاورمیانه را نکرده بود و با شوک روبرو شد و تاثیر این شوک هنوز نیز در رفتارش مشخص است.

وی در پایان به موضوع تطبیق دادن مدیریت امریکا پرداخت و گفت: مدیریت امریکا همیشه در همه کشورها یکسان نبوده است. سیاست امریکا در بحرین، لیبی، سوریه، مصر و تونس و... الگوی واحدی را نشان نمی دهد و می توانیم بگوییم آنچه باعث این تفاوت شده است، منفعت محوری امریکاست.

دکتر «ناصر هادیان»، استاد دانشگاه و پژوهشگر و تحلیلگر مسائل ایران و امریکا، دیگر سخنران هشتمین نشست از سلسله نشست های بررسی سیاست خارجی با محوریت " آمریکا و خاورمیانه" بود.

وی در ابتدای سخنرانی خود گفت: اولا قبل از هر چیز باید بگویم که وقتی می‌گوییم خاورمیانه باید آن را تعریف کنیم. من با مفهوم خاورمیانه که همگان به کار می‌برند، مشکل دارم. این خاورمیانه‌ای که می‌گوییم، کجاست. بر خلاف این که بسیاری درباره سیاست‌ها و استراتژی امریکا در خاورمیانه می‌گویند، امریکا هیچ سیاست واحدی در خاورمیانه ندارد. حتی کسانی که حرف از امنیت اسرائیل می‌زنند، ویژگی‌هایی که از این نوع رابطه می‌گویند منطبق با ملت‌ها است. امریکا در هر جایی سیاستی را منطبق با متغیرهای آن منطقه و "نیشن استیت" آن کشور تعریف می کند.

وی سپس وارد بحث خود شد با طرح چند پرسش گفت: ایران و امریکا در قبال تحولات خاورمیانه چه سیاست‌ها و تاکتیک‌هایی را انجام می‌دهند؟ بحث ما چیستی اتفاقات امروز است. چه اتفاقی در حال رخ دادن است و کشورها چه می‌خواهند؟ بحث دیگر این است که ایران و امریکا چه رویکردی به تحولات خاورمیانه دارند و چگونه عمل می‌کنند. دیگر این که دو طرف این تحولات را چگونه "فریم" یا چارچوب‌بندی می‌کنند؟

چیستی موضوع چیست؟ هر کسی نامی به آن می دهد. یکی می‌گوید انقلاب است و دیگری می‌گوید شورش و قیام است، یکی می‌گوید درگیری مسلحانه است و ... من می‌گویم دقیقا نمی‌دانم چیست. می توانم بگویم که هنوز انقلاب نیست. نه در مصر و نه در تونس انقلابی رخ نداده است چون هنوز قواعد همچنان پابرجا است. بنابراین سخت است که به آنها انقلاب بگوییم. شورش هم نیست چون ساز و کارهای شورش نیست. اما این که چه می خواهند این است که مردم ناراضی هستند. غالبا از وضعیت اقتصادی ناراضی هستند. مردم از این که تحقیر می‌شدند خشمگین بودند. برای تظاهرکنندگان آزادی مهم است. از سویی می‌خواهند حکومت‌ها و تحرکاتشان بومی نیز باشد.

حالا چرا این اتفاقات در حال رخ دادن است؟ برخی می‌گویند وقتی مردم پیش زمینه خاصی نسبت به مسائل دارند، به مرور تعارضاتی را در ذهنشان به وجود می‌آورد که این مسئله اعتراض‌هایی را موجب می‌شود که جبنه سیاسی جمعی به خود می‌گیرد چرا که یک طرف دولت است و طرف دیگر مردم معترض.

وی در ادامه افزود: تئوری دیگری که مطرح است محرومیت نسبی است. به این دلیل نسبی، چرا که مثلا در بنگلادش یا بسیاری از کشورهای دنیا وضعیت اقتصادی بدتر از مصر است ولی انقلابی در آنها رخ نمی دهد. چون نسبیتی میان وضعیت اجتماعی مردم با مطالباتشان و واقعیت‌ها وجود دارد.

نظریه دیگر مربوط به هانتینگتون است. هانتیگتون به نظم سیاسی اشاره می کند. آن چه مهم است، نظم سیاسی آینده خاورمیانه است. آنچه می بینیم دولت ضعیف و جامعه ضعیفی است که نمی‌توانند نظمی را ایجاد کنند. نگرانی من این است که این جوامع به سمت فروپاشی حرکت کنند یعنی چیزی شبیه افغانستان. اگر حکومت ها نتوانند نظم را برقرار کنند تهدیدهای امنیتی شدید ایجاد می‌شود. هانتینگتون می‌گوید اگر نهادهایی که وجود دارند جوابگوی نیازها نباشند، حکومت ها بی ثبات می‌شوند. یعنی چیزی که اکنون شاهدیم و ممکن است در یک سال آینده عواقب و نتایج آن را ببینیم. مسئله این است که اگر وضعیت خوش فعلی بگذرد، تازه مطالبات انبوه مردمی آغاز می‌شود. مثلا در مصر، با گذر از وضعیت فعلی تازه مطالبات آشکار خواهد شد. در مصر دیگر نهادی برای پاسخگویی نیست در عین حال نهادی نیز برای تامین مسائل امنیتی وجود ندارد.

دکتر «هادیان» سپس گفت: من می‌خواهم در این جا آلترناتیوهای موجود را بررسی کنم. یک آلترناتیو این است که از این وضعیت موجود یک دیکتاتوری جدید به هر وسیله ممکنی چه دینی، چه نظامی و چه هر چیز دیگری ظهور ‌کند. البته نباید تنوع های قومی و اجتماعی را نادیده گرفت.

آلترنتیو دیگر حکومت دموکراتیک است. واقعیت این است که من چندان به این مسئله خوش بین نیستم. وضعیت فعلی جوامع پاسخگوی تشکیل یک حکومت دموکراتیک نیست. در این کشورها جوامع متشکلی وجود ندارد که بتواند موازنه ایجاد کند از این رو نمی توان گفت حکومت های دموکراتیکی ایجاد خواهد شد.

وی سپس به نگاه‌ها و عملکردهای ایران و امریکا در قبال تحولات موجود اشاره کرد و گفت: نخستین پرسش این که بر اساس این وضعیت ایران و امریکا قرار است چگونه عمل کنند؟ به اعتقاد من دیدگاه دو طرف نسبت به وضعیت فعلی علی رغم صحبت‌هایشان چندان تفاوتی با هم ندارد. همه آنها می‌دانند که مردم چه مطالباتی دارند، مطالبات اقتصادی و اجتماعی آنها چیست، از این رو به اعتقاد من نگاه‌هایشان چندان فرقی ندارد.

اما چگونه عمل می‌کنند؟ شما ببینید امریکا در سوریه، لیبی و بحرین چگونه عمل می‌کند همان شیوه را ما نیز داریم. در مقام عمل هر دو بر اساس "نیشن استیت" عمل می‌کنند. در هر دو حالت این مسئله تلفیقی از ارزش ها و منافع است. در این جا زرنگی امریکایی ها این بوده است که طوری سیاست‌ها و استراتژی خود را تلفیق و تدوین و کرده‌اند که فورا با تحولاتی که رخ می دهد خود را سازش می دهند. مثلا بر سر مصر سه بار مواضع خود را عوض کردند. آنها گیر ندادند که چون 30 سال از مبارک حمایت کردیم حالا باید حمایت کنیم. ولی تلفیق ما انعطاف پذیری کمتری از امریکایی ها دارد.

وی در ادامه می‌افزاید: در مورد بحث فریمینگ یا چارچوب‌پذیری، امریکاییها این حرکت‌ها را در قالب این که این یک حرکت آزادی خواهی و دموکراسی خواهی است و هیچ ایدئولوژی خاصی ندارد، می برند. آغاز حرکت را هم تحولات سال 88 تهران می دانند.

ما دنبال چه هستیم؟ ما می گوییم این بیداری اسلامی است. ما می گوییم مردم خواهان حکومت دینی بومی هستند و در نهایت می خواهند به حکومت اسلامی برسند. برای ما آغاز این وضعیت انقلاب 57 خودمان است.

حالا پرسش این است که این فریم‌ها یا چارچوب‌بندی‌ها چه محدودیت‌هایی دارند؟ به نظر من در فریم کردن موضوع امریکایی‌ها حواسشان بیشتر جمع بوده است. یعنی به گونه ای رفتار کرده‌اند که می‌توانند در هر زمانی تعدیل کنند و انعطاف به خرج دهند در حالی که ما کمتر انعطاف به خرج داده ایم در عین حال آنها سعی کرده‌اند خواسته‌های خود را نیز در این چارچوب‌بندی دخالت دهند. در حالی که ما یک چارچوب بندی بسیار سختی داریم. به هر حال در سوریه عده ای با ما بد شده اند یا در مصر عده ای علیه ما موضع گرفته اند. به اعتقاد من ما باید انعطاف بیشتری در این زمینه داشته باشیم. بیداری اسلامی را به معنای حکومت اسلامی ندانیم.

حالا تبعاتش برای ایران چیست؟ به نظر من مثبت بوده است. مثلا در مصر هر کسی سر کار بیاید نسبت به ما کمتر خصمانه خواهد بود. اگر بتوانیم از این وضعیت استفاده کنیم بسیار خوب است. ولی متاسفانه من گمان نمی‌کنم چنین اتفاقی بیفتد چون دیپلماسی ما متاسفانه در این زمینه چندان فعالیت خوبی از خود نشان نداده است.

دومین مسئله این است که بتوانیم رقابت خود با امریکا را مدیریت کنیم. مثلا با کشورهایی که درگیر این ماجرا هستند، مثل تونس و مصر به گونه ای مدیریت کنیم که در نهایت منافعمان لحاظ شود. رابطه با کشورهای ترکیه و عربستان بسیار مهم است. عربستان واقعا تهدیدی برای ما است. عربستان منابع گسترده ای را علیه ما تدارک دیده و هزینه می کند تا ائتلافی علیه ما شکل بگیرد. به اعتقاد من بسیاری از دعواهای منطقه ای را عربستان مدیریت می کند. در حالی که امریکا دعواهای خود را با ایران وارد جهانی کرده‌اند. مثلا پرونده هسته‌ای ما اکنون برای امریکایی‌ها بعد جهانی دارد.

«هادیان» در نهایت گفت: روسیه و چین نیز که بهترین وضعیت برایشان مهیا شده است. آنها تلاش دارند از دعوای فعلی نهایت استفاده را ببرند و استراتژی اتخاذ کنند که نهایت استفاده را ببرند.

برای نتیجه‌گیری بحث‌هایم باید بگویم که ما به واسطه تحولات منطقه در حاشیه رفته‌ایم. البته عده ای می‌خواهند ما را دوباره به مرکز توجه‌ها برگردانند که البته تا به حال موفق نشده‌اند ولی تلاش دارند که موفق شوند. ما باید به گونه‌ای مدیریت کنیم که به مرکز ماجراها نرسیم.  

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی
آخرین اخبار