بازدید 3811

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز

کد خبر: ۱۶۴۹۱۷
تاریخ انتشار: ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۰۹:۴۳ 16 May 2011
كيهان

«نهنگ به گل نشسته» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن مي‌خوانيد:
اين روزها سالروز شكل گيري نطفه نامشروعي به نام رژيم جعلي و وحشي صهيونيستي متفاوت از تمامي 63 سال گذشته است. از 15مه 1948 كه با اشغال فلسطين و پيامدهاي شوم اين رخداد سياه آن روز به يوم النكبه ـ روز نكبت ـ نام گرفت تا ديروز 51 مه 2011 همواره و بي وقفه يك نبرد تمام عيار در جريان بوده است. از همين روي؛ در اين كارزار نفسگير و در پهنه 6 دهه گذشته برخوردها و كشاكش‌ها به نبردها و درگيري‌ها رسيد و حتي قد كشيد و 2انتفاضه- 1987و2000- ملت فلسطين گواه بود بر اينكه «آرمان فلسطين» سدي مستحكم خواهد بود در برابر جاه طلبي‌ها و زياده خواهي‌هاي صهيونيست‌ها و ايده چپاولگرانه «از نيل تا فرات».

هرچند شواهد و قرائن غيرقابل خدشه در سال‌هاي اخير آشكارا نشان مي‌دهد كه ناقوس مرگ رژيم صهيونيستي به صدا درآمده است و با حركت تل آويو در مسير افول و اضمحلال هر روز اين صداي بلند بهتر براي افكار عمومي در مقياس جهاني شنيده مي‌شود.

اما تحولات كنوني منطقه خاورميانه و شمال آفريقا گويا نقش كاتاليزوري را برعهده گرفته كه «پروسه مرگ» را شتاب بخشيده است.

صهيونيست‌ها و مقامات كودك كش تل آويو پس از 6 دهه تجاوز و كشتار و خونريزي و جنايات ددمنشانه در پي جنگ‌هاي متعدد و به صحنه آوردن تمامي توان و پتانسيل خود براي تحقق از نيل تا فرات امروزه نظاره گر اين هستند كه افق‌هاي صهيونيزم به ياس و ناكامي كشانده شده است.

با آغاز خيزش و خروش ملتهاي منطقه در بستر بيداري اسلامي نه تنها ديگر از لفاظي‌ها و رجزخواني‌هاي مقامات صهيونيستي خبري نيست بلكه اقارير عجزآلود و اعترافات تكان دهنده سران تل آويو به وضوح دلالت بر آن دارد كه آينده اسرائيل همچون شخصي است كه در حالت احتضار نفس‌هاي او به شماره افتاده است.
همين 2 هفته پيش بود كه يواف گالانت فرمانده سابق ارتش اسرائيل به اين واقعيت اعتراف كرده و اظهار داشت موج بيداري اسلامي خاورميانه، آينده اسرائيل را به خطر انداخته است.

اما بايد ديد چه شده است كه «گالانت» اين فرمانده ارشد نظامي اسرائيلي اين چنين آشفته و سراسيمه اعتراف مي‌كند كه موجوديت اين رژيم جعلي به خطر افتاده است؟ چرا نتانياهو، ليبرمن، ايهود باراك و حتي خود شيمون پرز در هفته‌هاي گذشته بارها به صحنه آمدند و از شكل گيري يك «انقلاب اسلامي ديگر» در منطقه پس از انقلاب اسلامي ايران اظهار نگراني و خطر مي‌كنند؟ جاي سؤال نيست كه نشريه‌اي چون «هاآرتص» صريحا و بدون پرده مي‌نويسد كه «بهمن اسلامي خاورميانه» منطقه را دربر خواهد گرفت؟

طرفه آنكه گويا رسانه‌هاي غربي هم ديگر قادر نيستند دست به تحريف و شانتاژ و سانسور بزنند و با جنگ رواني هم كه شده چند صباحي حيات اين فرزندخوانده ايالات متحده را تضمين نمايند، از جمله، روزنامه واشنگتن تايمز در بحبوحه تحولات منطقه بدون صغري و كبري چيدن رسانه اي، رفت سر اصل مطلب و نوشت: «در آينده شاهد پايان حيات اسرائيل خواهيم بود. » انگار نه انگار كه 5 روز قبل از آن دولت اوباما از «حق وتو» در شوراي امنيت استفاده كرده و قطعنامه تحت حمايت اعراب در سازمان ملل كه در مورد غيرقانوني بودن شهرك سازي‌هاي رژيم صهيونيستي بود را وتو كرد؛ هزينه‌اي سنگين براي بقاي اسرائيل اما ترجيع بند تحليلگران و رسانه‌ها و ناظران كماكان اين است: «آينده اسرائيل در خطر»...
در امتداد همين خط است كه به موازات سونامي تحولات سياسي ماه‌هاي اخير تجمعات و تظاهرات چند روز گذشته در منطقه به مناسبت شصت و سومين سالروز روز نكبت معنا و مفهومي عميق تر از سالها و دهه‌هاي پيش پيدا كرده است. سه روز پيش مصري‌ها در شهر اسكندريه در حمايت از آرمان فلسطين تظاهرات كردند.

 تظاهراتي كه به اسكندريه ختم نشد و دو روز قبل مردم مصر با تجمع در ميدان التحرير مقاومت فلسطين را به مقاومت خود در انتفاضه مصر گره زدند.
و اين اتفاق بزرگ در اردن، لبنان، تركيه و... نيز رقم خورد و آرمان ملت مظلوم فلسطين نه در كرانه باختري و سرزمين‌هاي اشغال شده بلكه در پهنه منطقه فرياد كشيده شد.


ملت ما

«جنگ افزارهاي تازه عليه ايران» عنوان یادداشت امروز روزنامه ملت ما به قلم شهرام گيل آبادي است که در آن می خوانید:
واكاوي فضاي فرهنگي كشور در بستر شبكه‌هاي ماهواره‌يي افقي را پيش روي ما مي‌گشايد. با بررسي دكترين كشوري مانند امريكا به عنوان پيشاهنگ تضايد نظام گستر‏‏ استنتاج يك نتيجه روشن دور از دسترس جلوه نمي‌كند كه ايران با موقعيتي استتثنايي در منطقه‌يي جغرافيايي قابل اهميت از نظر ژئوپلتيكي اين كشور را بايد در صف كشورهاي نه تنها همراه بلكه در دسترس براي قدرت‌ها قرار مي‌داد.  با وجود جمهوري اسلامي ايران نه انگاره همراهي بلكه شعار عدم سلطه‌پذيري باعث شد ارتباطات حتي ديپلماتيك از موضع عزت ديده شود.

اين جابه‌جايي كه به پارادايم كشوري با شعار « نه شرقي نه غربي» ارتباط پيدا مي‌كرد كشورهايي مانند: امريكا و انگليس را وارد دور تازه‌يي از انگيزه دست اندازيهاي سياسي كرد. تمامي مولفه‌هاي تثبيت شده توسط جمهوري اسلامي نقاط تعارض آشكار اين كشور‌ها بود كه به چالش كشيده شد. با ايستادگي در موضع عزت و حفظ اصول از سوي جمهوري اسلامي كشورهاي غربي و امريكا محوري مشترك براي مقابله با ايران تعريف كردند.

با نگاهي در زماني به مصاديق در مي‌يابيم اين هم يابي و محور مشترك باعث شد راه‌هايي گوناگون را براي مقابله انتخاب كنند تا جايي كه بوش رييس‌جمهوري وقت امريكا در صفحه 497 كتاب خاطرات خود بيان مي‌كند: « من به وزارت دفاع دستور دادم تا نسبت به نيازمندي‌هاي حمله به ايران مطالعه كند».بوش در همين كتاب مي‌نويسد: « مذاكره با حكومت‌هاي مستبد براي دموكراسي نتيجه بخش نيست » پس از اين نظر، امريكا و اروپا با آميزه‌يي از مذاكره و تحريم راه تازه‌يي را تقويت مي‌كنند. بوش ادامه مي‌دهد: « اقدام نظامي همواره مطرح بوده است اما اين گزينه آخر من است، من تمام گزينه‌ها را با توني بلر در ميان گذاشته‌ام».

با توجه به مولفه‌هاي اسلامي، ايراني كه پيوند انديشگي و حركتي عزت نفس ملي براي حفظ سرزمين مادري در هر ايراني ايجاد مي‌كرد امريكا در غرب با طرحي از سوي « نيكولاس برنر» مشاور وزير امور خارجه امريكا تحت عنوان « آنفولانزاي نيويوركي» مواجه شد. اين طرح دكترين تازه‌يي با پايه  فرهنگي، امنيتي را براي برخورد با ايران بنا نهاد. اين دكترين كه انگاشت آن حركتي استحاله‌يي در بين مردم ايران بود پنج كليد واژه اصلي را براي حركت خود بنياد نهاد. «اسلام، ايران، نظام اسلامي، رهبران، مردم» اين طرح با حمايت كنگره امريكا مواجه شد و جنس رويارويي با ايران شكل متفاوتي پيدا كرد. با بررسي عملكرد و گفتارهاي متعدد سياست‌گذاران امريكايي اين حركت جديد و استراتژيهاي آن در طول زمان چارچوبه‌يي مشخص را به نمايش گذاشت. «جيمز كي، گلاسمن» معاون ديپلماسي عمومي امريكا در دوره بوش و مدير اجرايي موسسه مطالعاتي جورج بوش در سخنراني خود باعنوان «محدوديت‌هاي ديپلماسي فرهنگي و راهي به سوي جلو » در سرويس بين‌المللي دانشگاه امريكن مي‌گويد: در« 1- ديپلماسي عمومي امريكا بايد محبوبيت امريكا را افزايش دهد، 2- امريكا بايد آموزش زبان انگليسي به جوانان مسلمان خصوصا ايراني را جدي بگيرد.

3- پيشنهاد تاسيس شبكه ماهواره‌يي براي پخش فيلم‌هاي ممنوعه ايراني 4- ايراني‌ها را باموسيقي و هنر به مبارزه براي آزادي دعوت كنيم. 5- ما مي‌خواهيم ايراني‌ها طلب آزادي كنند».
گلاسمن در اين سخنراني با طرح ارايه ويزاي آسان براي سفر به امريكا اشاره مي‌كند و هدف از اين عملكرد را: « ما بجز راه‌اندازي و تقويت شبكه‌هايي مانند راديو فردا و صداي امريكا بايد مبادلات آموزشي و بازديدها و ابزارهاي امريكايي مانند، يادگيري توانمندي ارتباطات با استفاده از تكنولوژي‌هاي برتر را در اختيار ايرانيها قرار دهيم و فرصت بازديد از امريكا را فراهم‌سازيم چون پس از بازگشت به كشور خود فرهنگ آنجا را ارتقاء مي‌بخشند».اندروالبرتسون مدير اجرايي پروژه « دموكراسي در خاورميانه » در نشست كنگره با عنوان « ايران: يك سال پس از انتخابات» مي‌گويد: « به علت استفاده بالاي ايراني‌ها از اينترنت، مصرف رسانه‌هاي بين‌الملل و وجود طبقه متوسط قوي، فرصت بسيار خوبي پديد آمده تا بامردم اين كشور ارتباط برقرار كنيم». البرتسون باحمايت از تحريم‌هاي چند جانبه ايران توسط دولت اوباما گفت‌وگو با متحدان عرب اين كشور را راهي براي فشار به ايران معرفي مي‌كند.


خراسان

«فردوسي و ما» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن مي‌خوانيد:
هزار سال از سرايش «شاهنامه» اين شاهکار بي همانند ادب پارسي مي‌گذرد و بي گمان تا نبض شعر و ادب و شور و حماسه و دانايي و فرهيختگي در جان آدميان و به ويژه ايرانيان مي‌تپد، شاهنامه اين شاهکار ماندگار، هميشه و هماره همچون رودخانه‌اي پرشکوه تاريخ امروز و فرداي بشر را و همه خردمندان، فرهيختگان، سخن شناسان، گوهرشناسان و اهل فهم و معنا را و بلکه عامه مردم را به ميهماني زلال هميشه جاري خود فرا مي‌خواند و هر کس از کوچک و بزرگ و عالم و عامي مي‌تواند به فراخور حال خود از اين بزرگ رود هميشه جاري بهره گيرد و کام تشنه خود را از اين «آب حيات» ادب پارسي سيراب کند.

بزرگمرد سراينده اين بي بديل اثر هنري و حماسي از آن جا که خود خردمندي فهيم و حکيمي فرزانه است، به باريک بيني و نکته سنجي هر چه تمام تر در شاهنامه ژرف گفتارهايي خداباورانه، حق مدارانه، عدالت گسترانه و نيکوکارانه و انسان مدارانه را چنان زيبا و پرشکوه به نظم آورده که هيچ کاخ بلند و فرازمندي را حتي نمي‌توان با خشتي از خشت‌هاي کنگره کاخ خراب ناشدني و تا ثريا قد کشيده شاهنامه شبيه دانست.

پي افکندن کاخي از نظمي چنين فاخر و حماسي و پرمغز و معنا و درس آموز زندگي و يکتاپرستي و اخلاق و جوانمردي، آزادمردي همچون حکيم ابوالقاسم فردوسي را سزاست که يکتاپرست و مسلماني دل آگاه و آزادانديشي فرزانه و جوانمردي وطن خواه و ايران دوستي عزتمند و غيرتمدار و پارسي سرايي انديشمند و گرانقدر است.

گرانمايه انسان و ايراني پاک نهادي که ۳۰ سال از بهترين سال‌هاي عمر و زندگي خود را صرف سرودن و سرايش و بلکه آفرينش شاهکاري ماندگار کرد تا خورشيدي تابناک باشد در هميشه تاريخ فراروي انسان‌هاي يکتاپرست و حق باور و راهنمايي باشد براي گام نهادن تشنه کامان، رهپويان طريق انسانيت، اخلاق و آزادگي و جوانمردي و فتوت و عدالت.

فردوسي اين گرانمايه انسان پاکزاد و پاک نهاد، کاخي بلند و بلکه قله‌اي فرازمند بر تارک زبان و ادب پارسي برافراشت تا که از ستيغ آن آب حيات بر جان بسي تشنه کام زبان و ادبيات پارسي جاري شود و زنده کننده و احياگر زبان و ادب پارسي و فرهنگ و هويت ايراني و ايران زمين باشد.

او به نام خداوند جان و خرد ۶۰ هزار بيت شعر پارسي مي‌سرايد و در قالب ۳ دوره اساطيري، پهلواني و تاريخي ژرف گفتارهايي پرمغز و پرمعنا و مفهوم را به نظم در مي‌کشاند و به شيوه‌اي باورمندانه و خردمندانه ضمن احياي زبان و فرهنگ ايراني و باز تاباندن هويت ايراني و ايرانيان صاحبان و ساکنان «اين کهن بوم و بر» به روشني به همگان در هميشه تاريخ مي‌فهماند و مي‌نماياند که يکتاپرستي و حق مداري و عدالت محوري و فتوت و آراستگي به خلق و خوي انساني و آزادگي و جوانمردي و در پي معنا و رضايت حق بودن و ايستادگي در مقابل ديوان و ددان و ظالمان اصلي ترين و ناب ترين و گرانقدرترين ارزش‌هاي وجود هر انسان است.

و چه بلند همت و آزادانديش مرد و بيدار دل مسلماني بود حکيم فرزانه توس که اين چنين زيبا ايران را يک تمدن و فرهنگ و ملت ريشه دار و يکتاپرست و غيرتمند و آزادمنش را سرود. سرايشي که در هميشه تاريخ ايران بلکه جهان جاري خواهد بود.

اما قصه جفاي ما به سراينده «شاهنامه پاينده» خود قصه‌اي پرغصه است که معلوم نيست اين قصه پرغصه را آيا پاياني هست يا...


جمهوري اسلامي

«تير خلاص به استراتژي خاورميانه‌اي آمريكا» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:
طي دو روز گذشته، مردم بسياري از كشورهاي عربي به مناسبت روز نكبت، اقدام به تظاهرات ضد صهيونيستي كردند. اين تظاهرات، در كشورهاي اردن، لبنان و مصر بيش از ساير كشورها نمود داشت. مردم مصر در اين ميان از اينكه با سقوط ديكتاتوري حسني مبارك، بعد از 32 سال توانسته‌اند آزادانه به گذرگاه رفح بروند و در آنجا به حمايت از مردم فلسطين و عليه رژيم صهيونيستي تظاهرات نمايند، بسيار خوشحال به نظر مي‌رسيدند.

روز نكبت، روز تأسيس رژيم صهيونيستي در 25 ارديبهشت سال 1327 است كه اكنون 63 سال از آن مي‌گذرد. ملت مظلوم فلسطين، در اين 63 سال هر چند ظلم‌هاي زيادي را متحمل شده لكن با مقاومت تاريخي در برابر اشغالگران و حاميان آنها به ويژه آمريكا، توانسته عملكرد تحسين برانگيزي در كارنامه خود به ثبت برساند. قطعاً همين مقاومت، يكي از عوامل اصلي سقوط ديكتاتور مصر و ناكارآمدي سياست خاورميانه‌اي آمريكا بوده و ناكامي‌هائي كه دولت آمريكا اكنون در خاورميانه عربي از جمله فلسطين با آن مواجه است از نتايج آن مي‌باشد.

به فاصله كوتاه پس از بازگشائي دائمي "گذرگاه رفح" و امضاي توافقنامه "آشتي ملي فلسطيني ها"، اساس ديپلماسي خاورميانه‌اي آمريكا فرو ريخت. جرج ميچل، فرستاده ويژه آمريكا به خاورميانه پس از دو سال تلاش ناكام در مذاكرات سازش، وادار به استعفا شد. اگرچه در تبليغات رسانه‌اي چنين وانمود مي‌شود كه گويا وي شخصاً در اين زمينه تصميم گرفته، ولي شواهد محكمي در اختيار است كه نشان مي‌دهد نه تنها وي مجبور به كناره گيري شده، بلكه سقوط وي نيز نشانگر شكست كامل سياست خاورميانه‌اي آمريكا و شاخص روشني براي اثبات درماندگي روزافزون اوباما و دستيارانش در قبال تحولات پرشتاب منطقه است.

عمده‌ترين حادثه‌اي كه استعفاي اجباري جرج ميچل را الزامي نمود، توافقات آشتي ملي فتح و حماس در قاهره بود كه در واقع "تير خلاص استراتژي خاورميانه‌اي آمريكا" محسوب مي‌شود. براي درك روابط علت و معلولي در پرتو اين تحولات، لازم است به اين مسئله توجه خاص داشته باشيم كه "حذف كامل و نابودي مقاومت اسلامي در منطقه" اعم از لبنان و فلسطين و ساير كشورهاي عرب، اساس استراتژي خاورميانه‌اي آمريكا، رژيم صهيونيستي و حتي رژيم‌هاي خائن عرب را تشكيل مي‌دهد.

در چارچوب تلاش براي تحقق همين استراتژي بود كه جنگ 33 روزه عليه لبنان و جنگ 22 روزه عليه غزه شكل گرفت ولي هر دو مورد به شكست كامل و خفت بار ارتش صهيونيستي و حاميانش منجر شد.

علاوه بر اين، دولت "اسماعيل هنيه" به فاصله‌اندكي پس از كسب رأي اعتماد از مجلس ملي فلسطين در معرض تحريم همه جانبه حتي از سوي رژيم خائن عرب قرار گرفت. بدين ترتيب "محاصره نظامي غزه" نيز به عنوان يك "اقدام تكميلي" به منظور تسريع در انزواي "دولت مقاومت" عليه مردم غزه شكل گرفت و تشديد گرديد تا بلكه بتواند ساكنان غزه را عليه دولت مقاومت برانگيزد و آنها را وارد "فاز شورش" كند. اما رژيم صهيونيستي، رژيم كمپ ديويدي مصر وساير كشورها در جبهه ارتجاع عرب تحت فشار مشترك آمريكا و اتحاديه اروپا نتوانستند مردم غيرتمند غزه را به زانو در آورند و به كرنش در برابر اشغالگران وادار سازند.

حسني مبارك بارها با خشم عليه مقاومت اسلامي در منطقه عربده مي‌كشيد و هشدار مي‌داد كه آنها را از صفحه روزگار محو مي‌كند ولي همه ديدند كه خودش از صحنه حذف شده و براي نجات از محاكمه و مجازات، به تمارض متوسل شده است. قطعاً بدون سقوط مبارك، امكان امضاي قرارداد آشتي ملي فلسطيني‌ها ميسر نمي‌بود. يقيناً محاصره غزه استمرار داشت و فرصتي براي گشودن "گذرگاه رفح" به وجود نمي‌آمد. حتي انزواي امروز اشغالگران صهيونيست و رژيم‌هاي خائن عرب هم از بركات سقوط مبارك است كه نصيب منطقه شده است.

بدين ترتيب استعفاي "جرج ميچل" را بايد جزو آثار و تبعات قيام ملت‌هاي منطقه ارزيابي وفهرست نمود.


رسالت

«بازخواني شعار مهرورزي» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است که در آن می خوانید:
يكي از شعارهاي كليدي آقاي احمدي‌نژاد در دولت نهم و دهم شعار "مهرورزي" بود. رئيس‌جمهور بارها در بيانات خود از مهرورزي به مومنين و مردم سخن گفته است. (1)

اين سخن او گرم و دلنشين است: "محبت ومهرورزي پايه زندگي اجتماعي است. اگر محبت بيايد كينه‌ها و دشمني‌ها مي‌رود و دل‌ها به هم گره مي‌خورد. " (2)

همچنين اين سخن كه؛ "توسعه مهرورزي يك اصل پايه در حفظ وحدت و برادري و رمز همه موفقيت‌هاست. اصلي‌ترين ماده وحدت، محبت و مهرورزي است. لذا مهرورزي يك اصل مهم در دولت است. "(3)

متاسفانه رفتاري كه از آقاي رئيس‌جمهور بويژه طي يك ماه اخير ديده مي‌شود نشانه‌اي از مهرورزي ندارد.

آقاي رئيس‌جمهور خود را مومن‌ترين فرد به ولايت فقيه مي‌داند اما 11 روز حكم ولي فقيه را در مورد نصب آقاي مصلحي ناديده مي‌گيرد و با حالت قهر مي‌رود در خانه مي‌نشيند. آيا اين نشانه مهرورزي و محبت به ولي است؟ آيا اين نماد تولي به ولايت فقيه است؟

آقاي رئيس‌جمهور مي‌گويد: "هر وقت رهبري فرماني بدهد همان شب آن را به وزرا ابلاغ مي‌كنم. مبادا تا صبح زنده نباشم و امر رهبري زمين بماند. " اما امر رهبري، رهبري را كه به او فرمود به مصلحت كشور و شما نيست وزير اطلاعات را بركنار كنيد 11 روز بر زمين مي‌گذارد و با تاخير آن را مي‌پذيرد!

آيا اين تبليغ و ترويج محبت و مهرورزي نسبت به مولا و مقتداي خود است؟ آقاي رئيس‌جمهور به استناد ماده 53 قانون برنامه سه تن از وزراي خود را عزل مي‌كند. در حالي كه مسئله ادغام وزارتخانه‌ها نه به دار است و نه به بار!

آقاي فروزنده معاونت برنامه‌ريزي و نيروي انساني نهاد رياست جمهوري مصوبه دولت در مورد ادغام را روز 14 ارديبهشت و رئيس‌جمهور در حكم بر كناري سه وزير آن را 18 ارديبهشت اعلام مي‌كند و اين در حالي است كه حتي يك سطر از اين مصوبه در هيچ يك از نهادهاي اطلاع رساني دولت موجود نيست كه معلوم شود
 كم‌و كيف اين ادغام چگونه است.

مردم نمي‌دانند امري كه ظرف دو سال بايد طبق ماده 53 قانون برنامه اجرا شود چگونه است كه هنوز شرح وظايف به تصويب مجلس نرسيده است و وزراي وزارتخانه‌هاي جديد راي اعتماد نگرفته‌اند، امر ادغام از نظر رئيس‌جمهور خاتمه يافته است كه عذر خدمت وزراي وزارتخانه‌هاي بزرگ ادغام شده در وزارتخانه كوچك را خواسته‌اند.

اين چه مهرورزي به مردم است كه وزارتخانه‌اي كه 80 درصد بودجه مملكت به واسطه يا بي‌واسطه به آن مربوط است در وزارت نيرو ادغام مي‌شود. در اين ادغام آن كه بايد برود وزير نيرو است نه وزير نفت! آن هم وزير نفتي كه پس از گذشت 38 سال رئيس اوپك است! رئيس‌جمهور در دوره نهم و دهم تاكنون نزديك به 20 تن از كساني را كه براي همكاري در هيئت وزيران دعوت كرده بود، بدون حتي يك سطر توضيح به مردم بركنار كرد. وزراي بر كنار شده هم نجابت به خرج دادند و اين بي‌مهري را پاسخ ندادند. آيا اين نوع برخورد با رجال سياسي كشور پرده‌اي از عمل به شعار مهرورزي آن هم از نوع حفظ وحدت و برادري است؟

رئيس‌جمهور بر اساس تفسير شوراي نگهبان براي اجراي ماده 53 قانون برنامه پنجم، بايد اول لايحه اهداف و شرح وظايف وزارتخانه‌هاي ادغام شده را به مجلس بدهد، دوم وزير وزارتخانه جديد را براي راي اعتماد به مجلس معرفي كند و سوم وزير راي اعتماد گرفته بيايد آن اهداف و شرح وظايف را عملياتي كند.


قدس

«روز نکبت، روز درس عبرت» يادداشت روز روزنامه قدس به قلم محمد کرمي است كه در آن مي‌خوانيد:
در سال 1917 ميلادي بيانيه‌اي منتشرشد که بر اساس آن، نخستين دولت صهيونيستي در فلسطين اشغالي شکل گرفت. نام اين اعلاميه«بالفور» بود که بر اساس مندرجات آن تمام اراضي فلسطين به دست يهوديان افتاد و در واقع، شروعي براي اعلام هويت رژيم صهيونيستي بود.

پانزدهم ماه مي‌1948 ميلادي (مصادف با 25 ارديبهشت 1327 هجري شمسي) رژيم صهيونيستي پس از خروج نظاميان انگليسي از فلسطين، موجوديت خود را به جهان اعلام کرد و فصلي متفاوت را در تاريخ اين سرزمين رقم زد. در ميان هلهله و غريو اروپاييان که در پي فراموش کردن گناه خود برآمده بودند، در فلسطين مردمي قرباني جنايت اروپاييان مي‌شدند و تاوان گناه را پس مي‌دادند که هيچ گاه مرتکب نشده بودند. 15 ماه مه روز فاجعه و شوم ترين روز براي مردم فلسطين است و به همين دليل به روز «نکبت» نامگذاري شده است.

اکنون پس از گذشت 63 سال از سالروز اشغال رسمي فلسطين، مردم اين سرزمين اگرچه هنوز اسير ددمنشيهاي رژيم اشغالگر قدس هستند، اما تحليل ساده‌اي از وضعيت تل آويو نشان مي‌دهد سردمداران اين رژيم، نه تنها به آرمانهاي خود نرسيده‌اند، بلکه هر روز در محاصره بيشتر افکارعمومي جهان و دشمنان خود گرفتار مي‌آيند.

بايد اذعان کرد، ايده صهيونيسم اگرچه در سالهاي اوليه تشکيل اسرائيل روندي صعودي -با توجه به حمايت غرب از اين رژيم- داشت، اما در سالهاي اخير با شکستهايي همچون دوبار شکست به دست حزب ا... در سالهاي 2000 و 2006 روندي نزولي داشته است. آنها امروز از درون با مشکلات متعددي مواجه هستند که عمده ترين آن، مهاجرت معکوس از اسرائيل و دلسردي شديد مردم مستقر در سرزمينهاي اشغالي از ادامه تلاش براي گسترش و استقرار صهيونيسم است.

رژيم صهيونيستي، بخصوص در سالهاي پس از انقلاب اسلامي، نه تنها موفق نشده قلمرو خود را گسترش بدهد، بلکه روز به روز از وسعت مرزهاي آن نيز کاسته شده است.

اين اما تنها مشکلات رژيم صهيونيستي نيست، زيرا به لحاظ ساختار حکومتي هم سردمداران اين رژيم دچار ضعف و سردرگمي زياد هستند، تا آنجا که حتي رسانه‌هاي وابسته آنها نيز از پوشاندن اين ضعفها ناتوان مانده و در مواقع بسياري به آن اعتراف کرده‌اند.

روز «نکبت» ، اگرچه مفهوم زيبايي را با خود حمل نمي‌کند، اما سالهاست توانسته نسل جوان فلسطيني را به ياد ظلمي که متحمل شده است، بيدار نگه دارد و همين بيداري بود که در دو جنگ لبنان و غزه استواري دو ملت فلسطين و لبنان را به رخ صهيونيستها کشاند.

عقب نشيني صهيونيستها در سال 2005 از نوار غزه پس از 38 سال اشغالگري و پيروزي جريان اسلامگرا در انتخابات فلسطين، از ديگر برکات اين بيداري است.
امروز هويت ملت فلسطين براي همه جهانيان شناخته شده است و مقاومت پايدار فلسطينيان باقي مانده در سرزمينهاي اشغالي باعث زنده ماندن درخت شهامت در اين سرزمينها شده است. درختي که اميدواريم بزودي ثمره آن را همه آزادگان جهان ببينند، ثمري که بي گمان جز فروپاشي رژيم صهيونيستي نخواهد بود.


سياست روز

«نرخ سكه و ارز، حباب يا واقعي» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم بيژن كيامنش است كه در آن مي‌خوانيد:
نوسان‌هاي پر فراز و نشيب نرخ سكه و ارز در هفته‌هاي گذشته ، ديدگاه‌ها و ارزيابي‌هاي گوناگوني را از سوي مسئولان پولي و بانكي در پي داشته است. برخي از مديران سياست‌هاي پولي و بانكي ، اين رويداد را به حبابي بودن بازار سكه و ارز ارزيابي كرده‌اند. بدين خاطر نيز بارها به مردم گوشزد كرده‌اند كه از ورود به اين بازار پر حباب پرهيز كنند. اما با آنكه اين سخنان مديران بانكي و بورسي كشور بارها و بارها در سطح وسيع به مردم ابلاغ شده است ، اما همچنان تقاضا براي خريد سكه و ارز در بازار رو به افزايش است.

در اين شرايط پرسش اين است كه نوسان‌هاي رخ داده در بازار سكه و ارز در چند هفته گذشته آيا بر منطق اقتصادي و پيش بيني‌هاي مردم از افق اقتصادي كشور رخ داده است يا آنكه براستي حبابي در بازار شكل گرفته است. حبابي كه علي الاصول در پي حضور سفته بازان و دلالان بر بازار چيره شده و هم اكنون نيز ممكن است اين حباب درآستانه تركيدن باشد و... هرچند كه بحث حبابي بودن بازار سكه و ارز در دو هفته گذشته، بيشتر از سوي رييس كل بانك مركزي به ميان آمده است ، اما واقعيت آن است كه طرح اين دست ديدگاهها نيز تاكنون نتوانسته است چيزي از جهت گيري‌هاي بازار و تشنگي روز افزون خريداران سكه و ارز بكاهد. با اين وجود به نظر مي‌رسد كه ديدگاه‌ها و ارزيابي‌هاي مطرح شده از سوي رييس كل بانك مركزي ، عمدتا پايه و اساس تصميم گيري‌هاي اين بانك براي مهار و مديريت فضاي به وجود آمده بوده است. سياست‌هايي كه عمدتا به دو نرخي شدن سكه و ارز و تشكيل صف‌هاي بلند خريد در برابر برخي از شعبه‌هاي بانكي انجاميده است. اما بانك مركزي با بكار گيري اين برنامه‌ها نيز ، تاكنون نتوانسته بازار سكه و ارز را به سوي تعادل كامل هدايت كند.

همين نكته باعث شده است كه برخي از كارشناسان اقتصادي ، دلايل وقوع بازار كنوني سكه و ارز را نمايان شدن كاركرد برخي از ساختار‌هاي اقتصادي به ويژه سياست‌هاي پولي و بانكي كشور ارزيابي كنند. برابر اظهارات اين گروه از اقتصاددانان ، اگر بازار سكه و ارز به خاطر حضور سفته بازان و دلالان شكل مي‌گرفت ، عرضه كم و بيش سكه و دلار از سوي بانك مركزي مي‌توانست بر
جهت گيري‌هاي چند هفته گذشته اين بازار اثر بگذارد و در كوتاه مدت ، مهار اين بازار دوباره در دست بانك مركزي قرار بگيرد. اما با وجود دخالت‌هاي كم و بيش اين نهاد تصميم گير در كشور ، هم اكنون بر شدت نوسان نرخ‌ها افزوده شده است. به گونه‌اي كه بازار سكه و ارز رسما به سوي دو نرخي شدن پيش رفته است.

بي گمان زيان‌هاي آشكار دو نرخي شدن سكه و ارز در بازار بر كسي پوشيده نيست. اما كاركرد و پيامد فضاي كنوني در بازار سكه و ارز ، شكل گيري بستر‌هاي رانت خواري و دلالي است. به گونه‌اي كه با دسترسي به نرخ‌هاي رسمي سكه و ارز و نيز فروش آنها در بازار متقاضان ، به راحتي مي‌توان به سودها و درآمدهاي بزرگي دست يافت. به سخن ديگر در شرايط كنوني برخي از فعالان رسمي و غير رسمي بازار با ارزيابي دقيق شرايط اقتصادي ، دلار و ارز را از بانك مركزي با نرخ پايين خريداري مي‌كنند و با استفاده از رانت موجود در بازار، دلار‌ها و سكه‌هاي خريداري شده را به قيمت بالاتر در بازار به فروش مي‌رسانند و در اين رهگذر به سودي بالا دست مي‌يابند.

در اين صورت شايد بتوان گفت كه بازار كنوني سكه و ارز ، همچون موتوري است كه به شكل معكوس به حركت درآمده است و با شتاب گرفتن حركت معكوس اين موتور ، تنها يك رويداد در چشم انداز آينده اقتصاد كشور قابل پيش بيني است ؛ رشد انبوه بازيگران اقتصادي در برابر توسعه ملي...


مردم سالاري

«سال جهاد اقتصادي و وزارتخانه‌هاي معطل اقتصادي» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوه است كه در آن مي‌خوانيد:
آنچه که تاکنون از پيام‌ها و ابلا غيه‌هاي مقام معظم رهبري مي‌توان به روشني دريافت، سهم مسايل اقتصادي در اين پيام‌ها و ابلا غيه‌ها و وزن سنگين آرمان‌هاي رشد توسعه اقتصادي در منظر مقام معظم رهبري است. ابلا غيه اصل 44 قانون اساسي به منظور افزايش سهم بخش خصوصي در اقتصاد کشور، ابلا غيه سندچشم انداز 20 ساله کشور به منظور رسيدن ايران به جايگاه اول منطقه درسال 1404 خورشيدي، نامگذاري سال‌ها به نام‌هاي مرتبط با مسايل اقتصادي از جمله سال اصلا ح الگوي مصرف، سال همت مضاعف و کارمضاعف، سال جهاد اقتصادي، همگي نشاندهنده نقش مهم آرمان رشد و توسعه اقتصادي در نظام جمهوري اسلا مي‌ايران است.

 اما اين که مسوولا ن در بخش‌هاي مختلف حاکميت، از مجمع تشخيص مصلحت نظام به عنوان بازوي مشورتي رهبري تا قواي سه گانه به ويژه قواي مقننه و مجريه تا چه حد در جهت تسهيل مسير حرکت کشور به منظور نيل به اين آرمان‌ها به وظايف خود عمل کرده‌اند، موضوعي است که بايد با دقت کافي مورد بررسي و موشکافي قرار گيرد. ظواهر امر حاکي از آن است که برخي مسوولا ن و دست اندرکاران امر، به وظايف ذاتي خود در جهت نيل به اين اهداف و آرمان ها، آنگونه که شايسته بوده، عمل نکرده‌اند.

تازه ترين نمونه را مي‌توان در سال جاري از شيوه عملکرد مسوولا ن اجرايي دريافت که در سالي که از سوي مقام معظم رهبري به عنوان سال جهاد اقتصادي، نامگذاري شده و هنوز 2 ماه از آغاز آن سپري نشده است، وزارتخانه‌هاي اقتصادي کشور که در پيشاني حرکت دولت براي تحقق شعار جهاد اقتصادي قرار دارند، در برزخ و سردرگمي به سرمي برند و در بحث ادغام، معطل تعيين وزير و سرپرست هستند. ماه‌ها از سرپرستي وزير مسکن و شهرسازي بر وزارت راه و ترابري سپري مي‌شود و عليرغم پايان مهلت قانوني دولت براي انتخاب وزير- حتي در صورت ادغام- خبري ازمعرفي اين فرد نيست.

وزارتخانه‌هاي نفت و نيرو، بازرگاني و صنايع و معادن و کار و رفاه ناگهان ادغام مي‌شوند، سه وزير عزل مي‌شوند و احکام سرپرستي سه وزير ديگر براي سه وزارتخانه ديگر، آن هم در شرايطي که همچنان وزير وزارتخانه خودهستند موجي از سردرگمي را ايجاد مي‌کند. البته دراين نکته ترديدي نيست که ادغام وزارتخانه ها، يک تکليف قانوني است که براساس برنامه پنجم توسعه کشور، دولت موظف به انجام آن است و کسي مخالف اجراي اين تکليف قانوني نيست. بلکه نکته، چگونگي پيمودن فرآيند ادغام است که آنچه طي هفته‌هاي اخير در اين مسير شاهد بوده ايم، تنها اختلا ف نظر و جنجال و چالش بوده و بس.

به راستي چه اشکالي داشت وزيران عزل شده، بر مسووليت خود باقي مي‌ماندند تا با ارسال لا يحه ادغام وزارتخانه‌ها از سوي دولت به مجلس، فرآيند ادغام وزارتخانه‌ها در آرامش کامل و بدون ايجاد خلل در عملکرد وزارتخانه‌هاي اقتصادي کشور اجرا شود؟ اينکه دو يا سه وزير، علا وه بر مسووليت کنوني خود، سرپرستي وزارتخانه ديگر را هم برعهده بگيرند، نه تنها در فعاليتهاي جاري وزارتخانه تحت امر آنها خلل ايجاد مي‌شود، بلکه وزارتخانه ديگر هم در سرگرداني و بلا تکليفي به سر مي‌برد.

اگر همان زمان که وزير مسکن و شهرسازي سرپرست وزارت راه و ترابري هم شده بود و به شوخي به خبرنگاران مي‌گفت به صورت زوج و فرد در دو وزارتخانه حاضر خواهد شد، با جديت بيشتري در مقابل اين وضعيت واکنش نشان داده مي‌شد. شايد امروز شاهد نبوديم که شش وزارتخانه ديگر هم همان وضعيت را پيدا کنند. در سال جهاد اقتصادي زيبنده نيست که هشت وزارتخانه اقتصادي کشورد ر چنين شرايطي به سر ببرند، در حالي که مي‌شد ادغام وزارتخانه‌ها را با هزينه‌هاي کمتري انجام داد.


ابتكار

«دم خروس واقعيت زير قباي انکار» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي‌خوانيد:
اصولگرايان در چند سال اخير، به‌ويژه از زماني‌که فکر کردند سکان اجرايي کشور را در دست دارند ( يعني دولت‌هاي نهم و دهم )، يک استراتژي را در دستور کار خود قرار دادند که با وجود ناکارآمدي اين استراتژي، همچنان بر استفاده از آن تأکيد مي‌شود و آن، «انکار» مکرر اتفاقاتي است که يا قبلاً افتاده يا بعداً مي‌افتد.

نگاه به آمار خبرهاي تکذيب‌شده و سپس تأييدشده، به‌خوبي اين موضوع را نشان‌ مي‌دهد. تکذيب عزل و نصب مسئولان و جابه‌جايي در رده‌هاي مختلف دولتي، تکذيب خبر پرونده‌هايي که بعداً قوه‌قضاييه آنها را تأييد کرد، انکار اتفاقاتي که در پشت‌صحنه رخ مي‌دهد در رسانه‌ها و تأييد آن پس از مدتي در همان رسانه‌ها و....
اين موضوع نشان مي‌دهد که «انکار» به‌عنوان يک ابزار، اگرچه مخاطبان عمومي را اقناع نمي‌کند، اما ناکارآمدي آن براي استفاده‌کنندگانش هنوز چندان روشن نيست.

اين مي‌تواند به شکاف عميقي ميان آنان و مخاطبانشان منجر شود. وقتي مخاطبان تکذيب يا انکار موضوعي را مي‌شنوند که قرائن ديگر تاييد مي‌کند، به بي اعتباري انکار کنندگان و انکارهاي پياپي آنان بيشتر مطمئن مي‌شوند.

در چند سال اخير، انکار و تکذيب، جايگاه ويژه‌اي در ادبيات اصولگراياني پيدا کرده است که تقريباً به‌گونه‌اي بي‌رقيب، قواي کشور را در دست داشته‌اند. انکار اختلاف‌ها و شکاف‌ها و صف‌بندي‌ها، در‌حالي‌که نمودهاي آن به‌خوبي در جامعه هويدا بوده است، تنها خيال انکارکنندگان را به‌نحو مضحکي راحت مي‌کند، حال آنکه ديگران «دم خروس» را زير قباي انکار و تکذيب مشاهده مي‌کنند.

در دو سال اخير، انکار شکاف و تشتت در اردوگاه اصولگرايي، نه‌تنها باعث رفع آن نشده، که اعتبار انکارکنندگان را به‌شدت زير سؤال ‌برده است. جالب اينکه طيفي اين انکار و تکذيب‌ها را بيشتر به‌کار مي‌برد که به جريان عقلاي اصولگرا معروف شده و بيشتر در پي «آبروداري» بوده‌اند. اما آنچه دراين‌ميان از آن غفلت شده، اعتماد آسيب‌ديده هواداران آنان در جامعه بوده است که صداي واقعيت‌ها را بسيار بلندتر از تکذيب و انکار مي‌شنوند.

در اتفاقات چند هفته گذشته، به‌خصوص خانه‌نشيني يازده‌روزه احمدي‌نژاد، اگرچه حتي تکذيبي هم در کار نبود، اما سکوت مراجع رسمي و خبري، ضمن ايجاد سردرگمي در جامعه، تنها دستاوردي که داشته، بي‌اعتباري خودشان بوده است. اين در حالي است که بازگشت وي به جلسه هيئت‌دولت با پوشش خبري وسيعي همراه بوده است. (از تيتر يک روزنامه‌ها گرفته است تا خبرهاي مفصل صداوسيما)
اگر فرض کنيم که برخي از مردم تنها از طريق رسانه‌هاي داخلي از اوضاع و احوال کشور باخبر مي‌شوند، به‌يکباره با خبري مواجه مي‌شوند که از پيشينه آن هيچ اطلاعي ندارند. به طور مثال برخي در حالي سخنان احمدي‌نژاد را در هيئت‌دولت، از تلويزيون مي‌شنيدند که به خانه‌نشيني خود اشاره مي‌کرد، درحالي‌که هيچ اطلاع رسمي از اين موضوع نداشتند.

اصولگرايان چندان از اين استراتژي استفاده کرده‌اند که بسياري از هواداران خود را دچار ترديد کرده‌اند که آيا خبر امروز تکذيبيه‌اي هم به‌دنبال دارد يا نه؟ اين طيف وسيع چندان به انکار اختلافات خود پرداخته‌است که اکنون شجاعت پذيرش واقعيت دودستگي را نيز از دست داده‌است و مجبوراست که براي يکدست نشان‌دادن جناح خود، گروه ديگر را ناديده گرفته يا حذف کند، چنان‌که پيش از اين، برخي اطرافيان رئيس‌جمهور او را فردي اصولگرا ندانسته و حساب آراي وي را از اصولگرايان با سابقه جدا کرده‌اند و از سوي ديگر نيز اصولگرايان گروه مقابل در پي آن برآمده‌اند که مدعي امروز خود را با برچسبي تحت عنوان «جريان انحرافي» از اردوگاه اصولگرايي و چرخه اجرايي کشور حذف کنند. اين اختلافات شديد، که گاه به دشمني مي‌زند، در حالي از پرده برون مي‌افتد که پيش از اين، اختلافات کوچک و جزئي، مانند اسرار طبقه‌بندي‌شده از مردم پنهان نگه داشته مي‌شد.

اشتباه بزرگ اين افراد اين است که تنها خود را بازيگر صحنه مي‌بينند و نمي‌دانند که بخش بزرگي از نمايش، در چشم و ذهن و جان تماشاگران شکل مي‌گيرد و پيام همان است که آنان دريافت مي‌کنند، نه کلمات دست‌وپا‌شکسته و حرکات ناقصي که بر صحنه ديده مي‌شود.


حمايت

«اصول جهاد اقتصادي و رفع تحريمها» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم سيد محمد مهدي غمامي‏ است كه در آن مي‌خوانيد:
سال 1390 سال "جهاد اقتصادي" ناميده شد سالي كه نه نيازمند شعار، تبليغ و ارايه آمار، بلكه محتاج باور و عمل آحاد ملت از جمله مسوولان است. بايد باور كنيم كه نه تنها مي‌توانيم بلكه با همت و كار مضاعف مكلف به جهد برنامه ريزي شده و ايمان به هدف، در مسير تعالي و پيشرفت كشور هستيم. با گذشت بيش از سي و دو سال از انقلاب، ملت و دولت توفيقات قابل توجه كسب كرده استولي تا نقطه مطلوب و جايگاه شايسته و سرآمد، فاصله در بسياري از زمينه‌ها بسيار است فاصله‌اي كه در دهه گذشته عزم جدي كم شدن آن پديدار شده و صرفاً نيازمند تلاش مضاعف عمومي و هدفمنداز جمله در توليد علم و اقتصاد است. ‏

‏ با اين وجود و در وضعيت كنوني براي جبران سالهاي استبداد و استعمار و ضمناً رهايي از اقتصاد متكي به نفت و دسترسي به توسعه و عدالت اقتصادي از يك سو بايد طرح كلي جهاد اقتصادي ترسيم و تفصيل شود تا حداقل مفاد ماده (234) قانون برنامه پنجساله پنجم توسعه جمهوري اسلامي ايران در خصوص رشد اقتصادي هشت درصد ، كاهش شكاف پس انداز و سرمايه گذاري به چهل درصد ، كاهش نرخ بيكاري به هفت درصد و كاهش ضريب جيني (فاصله طبقاتي دو دهك بالا و پايين) به سي و پنج درصد محقق گردد و از سوي ديگر با توجه به كارشكنيهاي متمركز غرب عليه كشور مخصوصاً از طريق تحريم عليه پيشرفتهاي ايران مخصوصاً در زمينه‌هاي تكنولوژيك و تئوريك، ظرفيتهايي در جهت بي اثر و بي اعتبار كردن اين تحريمها ايجاد شود. ‏

‏ مباني جهاد اقتصادي ‏
‏ "جهاد به عملي پيگير و برنامه ريزي شده و متاثر از اعتقادات اله اطلاق ميگردد كه بعد از مرحلهاي دروني و ناظر به خودسازي معنوي منجر به تلاشي فداكارانه در راستاي همان اعتقادات و البته براي حفظ و تعالي تماميت جامعه اسلامي مي‌شود. " به اين ترتيب جهاد اقتصادي تلاشي است كه نه هدف آن منافع شخصي، بلكه حفظ و قدرت بخشيدن به كشور با تأكيد بر حوزه اقتصاد است. چنين مفهومي وقتي شكل ميگيرد كه همه شهروندان علي الخصوص خواص بيش از همه و عملاً تعهد خود را به جهاد اقتصادي به اثبات برسانند. (الناس علي دين ملوكهم) تعهدي كه اولاً نشان دهد مسوولان منافع مالي - اقتصادي خود را با دستيابي به مناصب انتخابي و انتصابي دنبال نمي‌كنند و در اين مسير متعهد به سيستمي نظارتپذير در قالب مدل اصل (142) قانون اساسي، بدون هيچ استثناء و امّا و اگر هستند و ثانياً با اغناع وجودي خود مبني بر كارآمديشان نسبت به منصبي كه اشغال كردهاند از تمامي ظرفيتها و دانشي كه دارند صرفاً براي اعتلاء كشور و افزايش بهرهوري دستگاه مربوطشان بهرهبگيرند. ايشان حسب بالاتر بودن جايگاهشان، بايد تعصب بيشتري بر مبارزه با نظام رانتها و فساد اداري داشته باشند. درچنين وضعيتي با بوجود آمدن بستري كارا و سالم از سيستم و نيروي انساني مطلوب و قانونمدار؛ گامهاي عملي براي جهاد اقتصادي در اجراي سياستهاي كلي اصل (44) و هفت محور ديگر آغاز ميگردد:اصلاح نظام يارانه، اصلاح نظام مالياتي فراگير و عادلانه، اصلاح نظام توزيع کالا و خدمات، اصلاح نظام بهرهوري، اصلاح نظام گمرکي، اصلاح نظام بانکي و ارزش‌‌‌گذاري پول ملي با حذف (4) صفر. ‏

‏ بي اثر و بي اعتبار كردن تحريمها‏
‏ فارغ از اينكه بايد اطلاعات و سواد هر تكنولوژي و گرايش علمي را در اختيار داشته باشيم و به همين جهت بايد رأساً اقدام به توسعه و تسريع فرآيند توليد علم و دسترسي به فناوريهاي روز کنید ولي به هر تقدير ظرفيت عملياتي سازي هر فناوري و نياز را بايد با رعايت قاعده "منابع محدود و نيازهاي نامحدود" و قاعده "اولويتها" اجرايي کنید. به اين ترتيب بايد بطور همزمان راهكارهايي مدون در خصوص بي اثر كردن تحريمها اقتصادي و مالي؛ و حتي فراتر از آن بي اثر كردن انحصارها و ممنوعيتهاي دسترسي به اطلاعات، كالاها و خدمات مورد نياز كشورمان را طراحي و به اجرا بگذاريم. ‏


آفرينش

«ابهام در نابوکو و جايگاه ايران» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد:
چندي پيش رينهارد ميتچک، مدير عامل پروژه خط لوله گازي نابوکو، در تازه‌ترين اظهارات خود در باکو اظهار داشت که اجراي پروژه خط لوله گازي نابوکو به تاخير انداخته شده و به سال 2013 سپرده شده است. اين خط لوله که قرار بود اجراي آن در سال 2012 شروع شود تا در سال 2015 بتواند ترانزيت گاز ترکمنستان، آذربايجان و عراق توسط اين خط لوله آغاز شوداينک به نظر مي‌رسد با موانعي چند روبرو شده است. در اين بين از يک سو هنوز اختلافاتي عمده در مورد چگونگي بهره گيري كشور‌ها از گاز کشورها وجود دارد و همچنين مذاکراتي پيرامون عقد قرارداد فروش گاز توسط کشورهاي تأمين‌کننده گاز ادامه دارد.

از سوي ديگر نيز با توجه به ابهام‌ها و چالش‌هاي موجود بر سر راه اجراي اين پروژه بزرگ گازي متقاعد کردن سهامدران اين پروژه براي سرمايه گذاري ادامه دارد و در واقع کشورهاي بزرگ مصرف کننده نسبت به تامين گاز مصرفي خود توسط کشورهايي همانند آذربايجان و ترکمنستان دچاردودلي و ترديد شده‌اند گذشته از اين هم چالش مهم قره‌باغ نيز مشکل مضاعفي براي امنيت اين پروژه و جذب سرمايه آن است.

علاوه براين روسيه نيز با عملکرد حساب شده خود در جهت تداوم تسلط بر بازارهاي گازي اروپا مي‌کوشد تا موانعي رقابتي وسياسي را در راه اجراي نابوکو ايجاد کند، چنانچه اين کشور از يک سو هم قيمت گاز وارداتي از آذربايجان را بيش از قيمت متوسط جهاني گاز بالا برده و از طرفي هم قيمت گاز وارداتي از ترکمنستان را افزايش داده است و از سويي نيز با تمرکز بر روي خط لوله و پروژهاي گازي مهمي همچون جريان جنوبي و جريان شمالي موجب شده است تا مسکو هم چنان داعيه دار اصلي صادرات گاز به اروپا باشد.

در اين بين نيز اروپايي‌ها که از اين روند انحصار روسيه در صادرات گاز ناراضي هستند و اميدوارند که با تنوع بخشيدن به مسيرهاي ترانزيت گاز قدرت چانه‌زني بر سر قيمت انرژي را افزايش و امنيت صادرات منابع هيدروکربني خود را بالا برند اکنون به دنبال راه براي برون رفت از تداوم انحصار روسيه هستند، برون رفتي که موجب طرح پروژهايي همانند نابوکو شد.

در اين ميان اگر به جايگاه ايران در اين معادلات بنگريم از يک سو هر چند اروپايي‌ها به گاز ايران تمايل بيشتري دارند، اما فشار‌هاي امريکا مانع از مشارکت ايران در نابوکو شد گذشته از اين نيز روسيه نيز خود تمايل زيادي به سهم بري ايران از صادرات گاز به اروپا ندارد و خواهان حفظ قدرت توليدي خود براي اروپايي هاست. در اين بين اکنون که پروژه نابوکو با موانعي بيشتر روبرو شده است جدا از خوشحالي روسيه بايد ديپلماسي انرژي کشور ما نيز در جستجوي انجام مذاکرات و گفتگو‌هاي بيشتر با اروپايي‌ها براي صادرات گاز به اين قاره مهم و بازار مصرفي باشد.

در اين ميان هر چند در سالهاي اخير خط لوله‌اي همانند پرشين پايپ لاين و خط لوله اسلامي گاز و... توسط مقامات کشور براي صادرات گاز به اروپا مطرح شده است اما بايد گفت هرچند ذخاير ايران بعد از روسيه داراي بيشترين حجم گاز در جهان بوده و کشورمان داراي پتانسيل بزرگي براي صادرات و تصرف بازارهاي گازي جهان مي‌باشد اما ديپلماسي انرژي کشور در قياس با پتانسيل‌هاي کشور به نظر ضعيف عمل كرده است. در اين بين اکنون به نظر ميرسد با توجه به مشکلات بر سر ساير خطوط لوله گازي اين امر فرصتي است که مسئولان کشور در راه عقد قراردادهاي گازي با کشورهاي اروپايي و همچنين تلاش در جهت صادرات گاز به اين قاره در ميان مدت و بلند مدت بکوشند.


دنياي اقتصاد

«توسعه صنعت نفت و سایه سنگین ادغام» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دکتر محمودرضا فیروزمند است كه در آن مي‌خوانيد:
1- خبر ادغام، انحلال یا حذف وزارت نفت از آن دست خبرهايی است که علاقه‌مندان به سرنوشت صنعت نفت کشور را دل‌نگران، بلکه بیمناک می‌کند. دل‌نگران از آنچه سیاست ادغام یا انحلال ممکن است بر سر این صنعت استراتژیک بیاورد،...

... سیاستی که هیچ‌کس حداقل در دو وزارتخانه نفت و نیرو حاضر نیست مسوولیت آن را بپذیرد که هیچ، حتی ظاهرا از آن مطلع هم نبوده‌اند. قبول ندارید، مصاحبه مسوولان بلندپایه هردو وزارتخانه طی چند روز اخیر را بخوانید که برخی آشکارا از این تصمیم اظهار بی‌اطلاعی کرده و برخی تلویحا از این تصمیم اعلام برائت كرده‌اند. اما چرا باید نگران بود؟

2- در باب اینکه تصمیم در خصوص ادغام این دو وزارتخانه حاصل چه فرآیندی است، دو سناریوي کلی قابل تصور است. اول آنکه بر این باور باشیم که مانند تمامی سیستم‌های مدیریتی مدرن و قاعده‌مند، ادغام حاصل کار تیم‌های کارشناسی خبره و اهل فن از هر دوي این وزارتخانه‌ها است که پس از روزها و شاید ماه‌ها بحث و بررسی، به این نتیجه رسیده‌اند که چنین ادغامی، به‌رغم تمامی عواقب آن، بخش انرژی کشور را متحول خواهد کرد؛ اما وقتی معاون برنامه‌ریزی وزیر نفت می‌گوید: «نظر كارشناسي از وزارت نفت براي ادغام با وزارت نيرو خواسته نشد» ، یا وقتی یکی از معاونان کلیدی وزیر نیرو می‌گوید: «ما هيچ نقشي در اين مصوبه نداشتيم» ، آیا نمی بایست نتیجه گرفت که نه تنها بدنه کارشناسی و مدیریتی این وزارتخانه‌ها در این فرآیند به بازی گرفته نشده‌اند، بلکه حتی عالی‌ترین سطوح مدیران در این دو وزارتخانه از این تصمیم بی‌خبر نگه داشته شده‌اند؟ اما سناریوي دوم، یا به عبارتی تنها سناریوي ممکن این است که بنا به مصلحتی که از دید کارشناسان و اهل فن مغفول مانده است، تصمیم‌گیران در دولت به این نتیجه رسیده‌اند که بدون نیاز به رجوع به آراي کارشناسی کسانی که بیشترین اهلیت و صلاحیت را برای اظهارنظر در این باره دارند، سلیقه خود را ملاک تصمیم در خصوص آینده صنعت نفت کشور قرار دهند. اعمال سلیقه‌ای که می‌تواند ضربات سنگینی بر آینده صنعت نفت، بلکه بر آینده نظام اقتصادی کشور که به شدت به درآمدهای نفتی وابسته است، وارد آورد. آیا انتقادات کارشناسان به این سیاست، حتی از درون بدنه دولت را نمی توان دلیلی بر «سلیقه‌ای بودن» اين ادغام‌ تلقی كرد؟

3- نوشته حاضر نمی‌خواهد به نقد موشکافانه عواقب و تاثیر چنین اقدام شتاب‌زده‌ای بر بدنه کارشناسی صنعت نفت بپردازد، بدنه کارشناسی‌اي که طی چند سال اخیر از خوف اینکه مافیا یا خائن به منافع ملی خوانده شود، محافظه‌کار شده است، تصمیماتی را که قبول ندارد اجرا می‌کند، دیر تصمیم می‌گیرد، این قدر دیر که در برخی موارد مانند میادین مشترک، این تصمیمات دیرهنگام قصه تجویز دارو برای بیماری است که چند روز است مرده است.

این نوشته همچنین نمی‌خواهد به یاد صاحبان این تصمیم بیاورد که این ادغام با کوچاندن کارشناسان نفتی چه بر سر این صنعت خواهد آورد. کارشناسانی که لازم نیست راه دوری بروند، همین بیخ گوش دکل‌های نفتی ما در خلیج‌فارس، فقط لازم است روی دکل‌های نفتی آن طرف آب مشغول کار شوند تا چندین برابر حقوقی که حالا می‌گیرند، دریافت کنند. سیاه نمايی نیز نمی‌کنیم، فقط از باب نظر کارشناسی، این نکته را به کسانی که صنعت نفت را نمی‌شناسند باید گوشزد کرد که صنعت نفت، فارغ از اهمیت حیاتی آن در اقتصاد ملی، به دلیل جنبه‌های قوی بین‌المللی، مانند وزارت خارجه است، جای آزمون و خطا نیست؛ به اين معنا که هر اقدام ناسنجیده‌ای می‌تواند جایگاه ما در صنعت بین‌المللی نفت و به تبع آن منافع ملی ما را به خطر بیندازد. از همین رو است که دلسوزان این صنعت پیوسته توصیه به ثبات، ثبات و باز هم ثبات در بدنه مدیریتی و سازمانی این صنعت دارند که این توصیه نه از سر انقلابی نبودن یا از باب ارادت به این یا آن وزیر یا این یا آن وزارتخانه، بلکه از سر آگاهی از ابعاد فاجعه باری است که عدم ثبات برای این صنعت به ارمغان می‌آورد؛ صنعتی که بدون برنامه‌های بلندمدت و ساختارهای باثبات و مصون از تغییرات غیرمتعارف و مدام، هرگز توسعه نمی‌یابد که هیچ، ادامه حیات هم نخواهد داد.


جهان صنعت

«شأن ایران در ریاست اوپک» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم مهرداد میهن‌دوست‌ است كه در آن مي‌خوانيد:
بلاتکلیفی بهترین واژه برای وصف حال این روزهای قلب اقتصاد ایران است. کشور ما بیش از یکصد سال است که وابستگی شدیدی به نفت دارد و به زعم کارشناسان روز به روز هم این وابستگی بیشتر می‌شود و در این میان وزارت نفت به عنوان قلب اقتصاد کشور شناخته می‌شود.

پس از جنجال‌های ادغام که هنوز هم پایان نیافته، میرکاظمی به زعم رییس‌جمهور با نامه‌ای تقدیر شد و ماموریت خود را پایان یافته دید. او البته پیش از این نامه محل کار خود را ترک کرده بود و از 20 اردیبهشت‌ماه دیگر به خیابان طالقانی و طبقه پانزدهم ساختمان وزارت نفت نرفت. تا همین جا هم بی‌وزیر بودن وزارتخانه‌ای به بزرگی نفت جای تعجب و تاسف دارد اماموضوع وقتی تاسفبارتر می‌شود که به ریاست دوره‌ای ایران بر اوپک توجه کنیم. پس از 37 سال وزیر نفت ایران نه با شایستگی شخص وزیر که به دلیل انتخاب دوره‌ای بر صندلی ریاست تکیه زد تا مانوری تبلیغاتی برای دولتی‌ها فراهم شود‌ اما گویی ریاست میرکاظمی بر اوپک نیز مانند صدارتش در وزارت نفت دولت مستعجل بود و او این پست را از دست داد.

 حال کشورهای عضو اوپک رییس جدید خود را نمی‌شناسند و معلوم نیست از این پس رییس اوپک چه کسی خواهد بود حتی نماینده دایمی ایران در اوپک نیز از این سردرگمی بی‌نصیب نمانده است.

خطیبی روز گذشته ابتدا در مصاحبه نامجو، وزیر نیرو را سرپرست موقت اوپک اعلام و تنها چند ساعت بعد حرف خود را پس گرفت تا او نیز مانند مردم و کارشناسان نداند چه در انتظار اوپک است. در این حال با معرفی سرپرست وزارت صنایع و رفاه از سوی احمدی‌نژاد معلوم شد که رییس دولت یا هنوز به جمع‌بندی برای معرفی سرپرست نرسیده و یا قرار است خود سرپرستی این وزارتخانه را به عهده گیرد که در هر دو حالت وجهه بین‌المللی کشورمان در میان کشورهای عضو اوپک با خدشه مواجه می‌شود.

اگر خوشبین باشیم باید بگوییم دیگران خبر از اختلافات و اتفاقات داخل ایران ندارند اما آنچه می‌بینند این است که ایران در انتخاب وزیر نفت و البته رییس اوپک بی‌ثبات‌ترین روزها را تجربه می‌کند. ای کاش دست‌کم سردرگمی یک کشور ایران را به 12 کشور دیگر (اعضای اوپک) سرایت نمی دادیم و عنوانی که پس از چند دهه و با سختی به ایران رسیده است را این چنین با چالش مواجه نمی‌ساختیم تا کشورهای دیگر به ایران و تصمیم‌های دولتی ایران بیمناک شوند چرا‌که از رییس کابینه‌ای که دولت خود را قانون‌محور می‌نامد این انتظار می‌رفت که این موضوع را سریع حل کند تا شان و اقتدار ریاست ایران بر این نهاد خدشه‌دار نشود و تردیدهایی بر نظم و قانون‌مداری ایران در عرصه‌های بین‌المللی وارد نشود.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی