بازدید 92458

روايت خواندني منجي رفسنجاني از ترور

اول فكر كردم كه يكي از پاسدارها آمده. اما ديدم نه، غريبه است. پريدم جلو. آقاي هاشمي را پرت كردم روي زمين. خودم را انداختم روي آقاي هاشمي و دست‌هايم را دور سر او گرفتم. اين پدرسوخته نيز هيچ ابا نكرد. دستش را زير دست من آورد و دو تا تير پشت سر هم خالي كرد. احتمال داد كه آقاي هاشمي كشته شده است...
کد خبر: ۱۱۲۹۳
تاریخ انتشار: ۰۵ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۰:۳۳ 25 May 2008
عفت مرعشي، همسر اكبر هاشمي رفسنجاني، پس از 29 سال از ترور همسرش، روايتي خواندني از جزييات ترور هاشمي به دست داده است.

او كه مشهور است ازخودگذشتي‌اش باعث نجات جان هاشمي شده، مي‌گويد: اين افراد يكي، دو روز پيش از اتفاق، آمدند زنگ منزل ما را زدند. بچه‌ها در را باز كردند. پرسيدند: منزل آقاي هاشمي؟ بعد سركي داخل حياط كشيدند و رفتند. زمان ترور روز جمعه بود، روز پنجشنبه آقاي هاشمي در ميدان 25 شهريور (هفت تير) سخنراني داشت. خيلي درباره منافقين و آمريكا صحبت كرده بود. پس از ترور شهيد مطهري، خيلي درباره جنايت منافقين صحبت مي‌كرد. يك بار در قم، يك بار هم در ميدان 25 شهريور خيلي راجع به منافقين صحبت كرد. روز جمعه ما ميهمان داشتيم. يكي از دوستان خودم آمده بود. آقاي مهديان نيز به ديدن آقاي هاشمي آمده بود. برادرم نيز منزل ما بود. وقتي منافقين شهيد مطهري را شهيد كردند، امام(ره) گفته بودند كه براي آقاي هاشمي محفاظ بگذارند. منتها حفاظت در آن زمان خيلي جدي نبود. دو تا محافظ بودند، يك نفر نيز راننده بود.

وقتي آقاي هاشمي مي‌آمد خانه، محفاظان را مرخص مي‌كرد و آنها مي‌رفتند. آن روز دو نفر از محافظان نبودند. يكي از آنها آمده بود تا با محسن در خانه درس بخواند. چون شام درست نكرده بودم، محسن را صدا كردم برود براي ميهمان‌ها غذايي بخرد. وقتي محسن رفت، ميهمان‌ها هم رفتند. برادرم هم رفت. بعد از مدتي در خانه را زدند. آقاي هاشمي جلوي تلويزيون سخنراني خودش را كه در ميدان 25 شهريور انجام داده بود، گوش مي‌كرد. من مي‌خواستم وضو بگيرم. زنگ خانه را كه زدند، كارگر ما رفت در را باز كرد. آمد، گفت كه دو نفر هستند پيامي از طرف آقاي ناطق نوري براي آقاي هاشمي دارند. آقاي هاشمي گفت: «اسمشان را سؤال كنيد، ببينيد كي هستند». من گفتم حالا اسمشان هرچه باشد، شما از كجا مي‌شناسيد كه كي هستند. اگر نمي‌خواهي آنها را ببيني، بگو نيايند اگر هم مي‌خواهي، بگو بيايند. داخل، آنها را دم در معطل نكن.

آقاي هاشمي گفتند كه بگو بيايند داخل. من رفتم وضو بگيرم. آن زمان خانه ما خيلي جمع‌وجور بود. آن خانه را خريده بوديم كه بسازيم، اما چون آقاي هاشمي زندان رفته بود، هيچ فرصتي پيش نيامد تا آن را بسازيم. به همين خاطر رفتم چادر نمازم را بردارم و نماز بخوانم. از مقابل اتاق كه رد شدم، ديدم انگار دو، سه نفر دارند كشتي مي‌گيرند. تعجب كردم، چون آقاي هاشمي داخل آن اتاق بودند. در را باز كردم ديدم كه ايشان با يك نفر گلاويز شده‌اند. يكي از منافقين در اتاق بيشتر نبود. يك نفر هم جلوي در حياط ايستاده بود. پاسدار ما نيز در حياط بود كنار حوض. غروب بود و هوا تاريك شده بود. پاسدار از پشت شيشه مي‌بيند كه آقاي هاشمي با يك نفر ديگر گلاويز شده‌اند. من در را كه باز كردم و اين صحنه را ديدم. رفتم داخل. آن مرد چند بار به صورت آقاي هاشمي زده بود و صورت او سياه شده بود. بعد نفر دوم منافقين با اسلحه وارد اتاق شد. اول فكر كردم كه يكي از پاسدارها براي كمك آمده. اما ديدم نه، اين آدم غريبه است. پريدم جلو. آقاي هاشمي را پرت كردم روي زمين. يادم آمد كه منافقين به سر آقاي مطهري شليك كرده بودند. خودم را انداختم روي آقاي هاشمي و دست‌هايم را دور سر او گرفتم. اين پدرسوخته نيز هيچ ابا نكرد. دستش را زير دست من آورد و دو تا تير پشت سر هم خالي كرد. يك تير هم زد به ديوار اتاق و از در رفت. احتمال داد كه آقاي هاشمي كشته شده است. او كه رفت، من بلند شدم. ديدم خون از شكم آقاي هاشمي بيرون زده. چادري را كه براي نماز برداشته بودم، دور بدن آقاي هاشمي بستم. فاطمه شروع كرد به جيغ زدن و گريه كردن. گفتم: جيغ نزن، برو ماشين خبر كن.

او رفت. خودم هم دويدم داخل كوچه و داد زدم: همسايه‌ها يك ماشين. همسايه‌ها يك ماشين. در حالي كه دو تا ماشين در خانه داشتيم، اما راننده نبود كه بتواند ماشين‌ها را ببرد. آقايي وارد خانه ما شد، گفت: ماشين آماده است. من اول وحشت داشتم. گفتم نكند اين آقا از منافقين باشد. حالم خوب نبود، گفتم: شما منافق نيستيد؟ گفت: نه، خانم من همسايه شما هستم. آقاي هاشمي را بغل كرديم و گذاشتيم توي ماشين. مهدي هم پريد داخل ماشين. من بدون جوراب و كفش سوار ماشين شدم تا برويم به بيمارستان. رفتيم بيمارستان شهدا. تا ما به بيمارستان برسيم، فاطمه از خانه با بيمارستان تماس گرفته و گفته بود كه پدرم تير خورده، بيمارستان را آماده كنيد.

در خيابان ما به يك چراغ قرمز طولاني برخورديم. من سرم را از ماشين بيرون آوردم و به پليسي كه سر چهارراه بود، گفتم: چراغ را سبز كن. آقاي هاشمي در اين ماشين است. تير خورده. پليس سريع چراغ را سبز كرد. رسيديم دم بيمارستان. ديديم كه منتظرند. همسايه ما، آقاي هاشمي را بغل كرد و خودش برد به داخل آسانسور. من هم همراهش رفتم. وارد بخش كه شديم، ديديم همه چيز آماده است. آقاي هاشمي را گذاشتند روي تخت. دكترها به من گفتند كه شما برو بيرون. گفتم: من بيرون نمي‌رم. مي‌ترسم و اطمينان ندارم. همزمان دوستان آقاي هاشمي نيز رسيدند. مثل اين‌كه فاطمه به آنها زنگ زده بود و خبر كرده بود. اولين نفري كه وارد شد، آيت‌الله ملكي بود. خدا رحمتش كند. گفت تو برو. گفتم: مي‌روم ولي مراقب آقاي هاشمي باش. از اتاق آمدم بيرون. ديدم خبرنگاران خبردار شده بودند و مي‌خواستند با من مصاحبه كنند. آقاي لاريجاني آمد پيش من و اطلاع داد كه اينها خبرنگار هستند. من آمدم بيرون تا به خانه تلفن بزنم. يكي از كارمندان بيمارستان يك جفت كفش برايم آورد و گفت: شما اول اين كفش‌ها را پايتان كنيد. من تازه آنجا فهميدم كه كفش به پا ندارم. به خانه تلفن زدم. ديدم هيچ كس جواب نمي‌دهد. سريع آمدم منزل. ديدم مقابل خانه ما جمعيت زيادي جمع شده است. روي پشت‌بام، داخل حياط و همه‌جا آدم بود. من ديگر داخل خانه نرفتم. زن‌عموي بچه‌ها آمده بود و آنها را با خودش برده بود.

من دوباره برگشتم بيمارستان. ديدم آقاي هاشمي در اتاق عمل است. جراحي تا آخر شب طول كشيد. دكترهاي آشنا همه آمده بودند. آقاي دكتر ولايتي، دكتر طباطبايي. اما فكر كنم آقاي هاشمي را پروفسور سميع عمل كردند. بعد آقاي هاشمي را به CCU بردند. به ما گفتند كه چيز مهمي نبود. اما بايد تا صبح در CCU باشد. همه از من حال آقاي هاشمي را مي‌پرسيدند. حتي منافقين هم مي‌آمدند. هيچ‌كس نمي‌دانست كه تير به كجاي آقاي هاشمي خورده. دكترها به من نگفتند. تا اين‌كه آقاي مسعود رجوي آمد پيش من گفت كه خانم تا فردا صبح وضعيت هاشمي خطرناك است. پرسيدم: چرا؟ گفت: چون تير به كبد ايشان خورده و پرده ديافراگم نيز پاره شده است. اگر تا فردا صبح اتفاقي نيفتد، انشاءالله حاج‌آقا زنده مي‌ماند. آقاي هاشمي پانزده روز در بيمارستان بستري شد.
 
در اين مدت همه كساني كه در انقلاب نقش داشتند، آمدند بيمارستان. شهيد رجايي،‌آيت‌الله خامنه‌اي، بني‌صدر، مهندس بازرگان. همه آمدند. دكترها مي‌گفتند كه آقاي هاشمي خون احتياج دارد. بايد به او خون بدهيد. وقتي من رفتم خون بدهم، ديدم صف طولاني تشكيل شده و مردم آمده بودند خون بدهند. من وقتي مردم را ديدم، گريه‌ام گرفت كه چقدر اين مردم وفادار هستند.

در بيمارستان بعد از اين‌كه حال آقاي هاشمي بهتر شد، خبر دادند كه دكترهاي بيمارستان مي‌خواهند از ايشان عيادت كنند. همه دكترها و حتي مريض‌ها مي‌آمدند و از آقاي هاشمي عيادت مي‌كردند. پاسدارها به يك آقايي مشكوك شدند. مي‌گفتند كه يك آقايي اينجا در بيمارستان خوابيده، ولي هيچ مريضي هم ندارد. چرا؟ شايد يكي از منافقين باشد و مي‌خواهد بداند اينجا چه خبر است. در واقع منافقين نمي‌دانستند كه آقاي هاشمي حالش خوب شده. فكر مي‌كردند كه ايشان فوت كرده، اما ما جور ديگري جلوه مي‌دهيم. وقتي همه مريض‌ها آمدند و به آقاي هاشمي سر زدند، اين آقا نيز كه پاسدارها به او مشكوك بودند، آمد. يك پسر جواني بود، آمد از آقاي هاشمي عيادت كرد و رفت. وقتي از اتاق بيرون رفت، پاسدارها دنبالش رفتند اما هيچ اثري از او پيدا نكردند. يك روز نيز خانم‌هايي كه عضو منافقين بودند، آمدند تا با من ملاقات كنند. مي‌خواستند بفهمند وضعيت آقاي هاشمي چطور است.

منبع: شهروند امروز
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱۷
انتشار یافته: ۰
من كه از خواندن اين خاطره هم خيلي لذت بردم و هم خيلي تاسف خوردم . براي مردي كه تمام بي رحمي ها و بي انصافي ها را تحمل مي كند و دم هم برنمي آورد . شايد اگر اين خانم قصه را تعريف نمي كرد هيچ وقت اينطور از ازبان خودش نمي شنيديم . حالا از خودم تعتعجب مي كنم و مي گويم اين مرد كه راجع به جنايت منافقين اين همه خوداري از گفتن مي كند از بي انصافي دوستان كي سخن خواهد گفت .
متن جالبي بود ، بهتره كساني كه نميدانند ، بدانند كه براي اين انقلاب چه رنجها و مشقتها كشيده شده
ممنون از چاپ مطلبتون ، برای اطلاع دوستانی که فکر می کنند انقلاب یه شبه به وجود آمده مفید است
جناب آقاي هاشمي وملت بايستي به چنين زن فداكار وشجاعي افتخار كند .
و حالا همان مردمي كه براي دادن خون به ‬اقاي هاشمي صف ايستادند نسبت به تاثير عملكرد و نفوذ ايشان در دوره رياست جمهوري و بعد از آن انتقاد دارند
ريس منافقين كه انجابوده چطور منافقين پيگير حال ايشان بوده
بد خواهان بدانند هاشمی زنده است تا نهضت زنده است.
امام خمینی (ره)
قابل توجه همسر محترم سخن گوی دولت که ادعا کرده بود روی بدن آقای هاشمی هیچ اثری از شکنجه نیست.!!
خیلی جالب بود لذت بردیم امیدواریم از این دست مطالب و واقعیات بیشتر گفته ، تا حقایق برای مردم روشن شود.از شما هم به خاطر درج این مطالب ممنونم
آقاي هاشمي واقعا قدر خود را
نمي داندچرا از خود دفاع نميكند
دوستان ترور آقاي هاشمي ربطي به منافقين يا مجاهدين خلق نداشته. بلكه كار گروه فرقان بوده. در آن زمان مجاهدين خلق ظاهرا با انقلاب همراه بودند.
از عکس وسادگی زندگی ودر بین مردم بودن ان زمان لذت بردم
عالي
آیا این تمام واقعیت است یا بخشی از آن؟
مرد بزرگ انقلاب دارد به وسیله بعضی افراد که در متن نبودند مورد قضاوت قرار مگیرد
بنده به این اظهارات هیچ اطمینان ندارم از این ها هیچ چیز بعید نیست
متن جالبي بود هاشمي مانند بهشتي مظلوم است و مي خواهند شخصيت او را ترور كنند . انشائ الله كه نظام قدر او را بداند
ترا به خدا اين يكي را چاپ كنيد
ايشان از سرمايه هاي انقلاب است بديهي است تا ديكته ننويسي غلط هم نداري همين الان هم خيلي ا ز امواج تند به واسطه حضور ايشان آرام ميشود.
لطفا مقداري هم از فائزه خانم بنويسيد
هاشمی هاشمی خدا نگهدار تو
عالی بود
hala gera pas az si sal in ganom in matlab ra unwan kard
خانم هاشمی خودمانیم به این آقایانی که میشناسید از چه قماشند نمی پرسید حال "ضعیفه" کیست؟ شما هستید یا آنهایی که هفت کشیدند؟ شما ضیفه هستید که خود را به روی سر همسرت انداختی و گلوله را به جانت خریدی یا گلوله اندازان مرد؟
شما باید سمبل روز زن باشی یا زاییده ی تخیلات عده ای از کسانی که نمی شناسیم...؟
ما بالاخره نفهمیدیم کی منافق بود کی مومن.ماشالله همه رو منافق نوشته.راستی چرا این خانم با منافقین دیدار می کرد؟
تا این لحظه چند بار در سایت شما نظر دادم اما یک مورد آن درج نشده معلوم میشود راست می گویند شما خودتان به خودتان نظر می دهید آنهم بنام ملت . متاُسفم برای اراجیف شما
يه نفر به دوستش ميگه: خاك برسر بي غيرتت ..زنم خالكوبي عباس آقا رو روي شكم شوهرت ديده !!!!
حالا سوال فني اينه كه همسر محترم سخنگوي دولت چطور مطلعن كه آثار شكنجه روي بدن آقاي هاشمي نيست؟؟؟؟!!!!!
نظر رو درج نكردين هم مهم نيست..اون جمله پنجم نظريه كاربري خودش كافيه برا همين مصداق!
حقایق
زنهاي جامعه بايد ياد بگيرند كه بايد به شوهر خود وفادار بمانند. اينجوري.
در روز نامه اعتماد گهگاه مطالبی از خاطرات ایشان را منتشر میشود .
نکات جالبی دارد از هوش وذکاوت ایشان در مواقع بحرانو مواجه خردمندانه وی با سخثی ها .
اغراق نیست حتی غیر دوستان هم به هوس فراست او در اتخاذ صحیح تصمیمات وی درموارد بسیار حساس وسرنوشت ساز را اذعان دارند .
همیشه در مشاور ها مال اندیش و بسیار صدیق واغلب اوقات دارای نظرات صائبی بوده است .
بنظرات کارشناسی خبرگان بسیار اهمیت میدهد . نکته سنج . صبور ودارای شم سیاسی واقتصادی فوق العاده قوی وبا دانش روز بمقدار لازم اشنائی دارد دارد .
اهل بخل و حسد نیست ! چه مشکلات غامضی که برایش آفریدند لیکن او در کمال متانت و وقار از آن بسلامت خارج شده است.
در یک کلام هاشمی رفسنجانی سیاستمدار بزرگی است که تاریخ ساز فهیم در عصر بر نشیب و فراز وحساس ایران . .. و بی تردید آیندگان درباره بزرگی قدر منزلت وی و خیلی بیشتر از اکنون وهم عصرانش اذعان خواهند نمود
اگر ميترسيد مطلب مرا را چاپ كنيد لااقل با سانسور بگوئيد. نميدام. از شمائي كه ميشناسمتان بعيد است. پلي‌تكنيكي هاي استحاله شده تان را مي‌گويم. يا علي
در رابطه با نظر یکی ار کاربران :
مگر همسر محترم سخنگوی دولت بدن مبارک آقای هاشمی را وارسی کرده اند که این را میگویند....
گوشت کیلویی 10000 تومان شده دلتان خوش است اراجیف می نویسید
ظاهرا گروه فرقان مسبب ترور بوده است
چقدرتناقض دارداین مصاحبه
اول می گویدمحسن رفت برای مهمانهاغذابخردولی مهمانهارفتند
دوم اگرمنافقین عامل تروربودندچرامسعودرجوی به دیدن خانم هاشمی آمده بود واحوال وی رامی پرسد؟
khodetan ra khar koned

به نظر شما آنجا که خانم مرعشی از آن مرد که برای کمک آمده بود پرسید شما منافقید؟ آنمرد میتوانست جواب مٍثبت بدهد؟
الحمدلله الذي جعلنا من المتمسكين بولايه علي ابن ابي طالب (ع)
واقعا مطلبی کامل بود البته من این جریان را تاحدودی می دانستم اما این مطلب بیسیار کامل است و قابل توجه به افرادی که اقای هاشمی و آقای ناطق نوری را دو رقیب و دشمن هم میدانند باید بدانند که منافقین هم اغز رقابت این دو دوست و هم سنگر سوئ استفاده کزده بودند
و يعز من تشا
جالب نبود
از آقاي هاشمي تقاضا دارم كه زياد به فكر مردم باشد و مال ومنال اين دنيا را رها كند
هاشمی موهبتی الهی برای حکومت است
درود بر این شیر زن ایرانی که با رشادت جان راد مرد انقلاب را نجات داد.هاشمی چهره انقلاب است و ماندگار
خیلی جالب بود قبلا دنبال این حقیقت بودم اما حالا واقعیت را از زبان فردی مطمئن شنیدم
باتشکر.لطفا واقعیت ها رابنویسیدتامردم قدرارزشهای انقلاب رابدانند
چقدر ما ملت ازبابت کم شانسیم .
آقای احمدی نژاد این مطلب را بخوانند که تهمت دزدی به چنین شخصی می زنند
داستان جالبی بود اما
خنده دار
خلايق هرچه لايق من سه بار به‌اقاي رفسنجاني راي داده ام (راي اولي بودم كه به ايشان راي دادم) وتا بحال هيچ سخن بي ربطي را درباره ايشان قبول نكرده ام.
دوست داریم رفسنجانی با غیرت
لعنت بر خائنین
ما هیچگاه آقای رفسنجانی را از غیر نمیدانیم.و ایشان حق بزرگی گردن انقلاب دارند.
برای من که آن زمان 6 سال داشتم جالب بود منافقین نبودند فر قان بودند چون مجاهدین خلق محکوم کردند ای کاش هر گز بین آقای هاشمی و بازرگان وبنی صدر و رجوی اختلاف نمی افتاد حالا هم دیر نشده
درود بر شير زنان ومردان مجاهد كه خانواده اقاي هاشمي نمونه بارز مجاهدت و ارمانگرايي ميباشيد.درود بر شما .امام راحل قدر اقاي هاشمي را خوب ميدانست.ديگران فراموش نكنند.
با سلام خوشحالم وآرزوي سلامتي براي ايشان ميكنم
به نظرات ما در مدت كمتري رسيدگي كنيد.
25 شهریور دیگه؟
کسانی که زجرکشیده دوران ستم شاهی هستند بایستی قداستشان نگهداشته شود مقام وموقعیت گذراوزود گذرهستند مهم این است که ایران متعلق به تمام ایرانیان باشد تاباجان ودل ضمن سیاست درست خارجی دربرابردشمنان بایستند
ایشان زحمت فزاوانی بزای انقلاب کشیده انذ وبسیار توهین هابه جان خریده اند ام افسوس که دشمنان امروزش نه منافق که از خودی اند
گفته اند انقلاب فرزندان خودر ا می خورد
جالب بود . امیدوارم مرد لحضه های سخت همچنان برای وطن ایثار کند. ما دوسش داریم مخصوصا که حالا زخم زبان بسیاری را تحمل می کند . درود بر هاشمی
روايت خوبي بود به خواندنش مي ارزد
چرا گروهی سیاسی بابیرق نظام وباجدیت"سعی دارند آیت الله هاشمی رفسنجانی را از صحنه نظام خارج سازند؟
به نظر من مردان بزرگ پديد اورندگان بزرگند وپديد آورندگان رنجديدگان بزرگ زنده باد مردان بزرگ
خیلی جالب بود درست مثل فیلمهای هندی .
نام هاشمی برای همیشه در تاریخ این مرزو بوم به نیکی خواهد ماند و وجودش مایه ارامش این ملت می باشد
خیلی جالب بود
مگر با مطهری هم کشتی گرفتند
به نام خدا

بسیار برام جالب بود.

این انقلاب زنده است تا هاشمی زنده است.
درود بر اين زن وفادار.به اين خانم بايد نشان ايثار و از خود گذشتگي بدهند.
خوب سر مردم رو شیره می مالید. فرض که واقعی باشه، الآن 20 میلیون نفر صف ایستادند که هاشمی نباشه
دكترها مي‌گفتند كه آقاي هاشمي خون احتياج دارد. بايد به او خون بدهيد. وقتي من رفتم خون بدهم، ديدم صف طولاني تشكيل شده و مردم آمده بودند خون بدهند. من وقتي مردم را ديدم، گريه‌ام گرفت كه چقدر اين مردم وفادار هستند.
ملت هميشه وفادار ند اما مسئولين چطور؟؟
انشالله خدامارا امتحان نكند وگرنه همه ما روفوزه هستيم!
ملاک وضعیت فعلی افراد است نه سوابق انقلابی
اگر واقعا قصد ترور داشتند هر دو نفر را می توانستد براحتی ترور کنند همه اش فیلم بوده
جالب است که اين جوجه انقلابيهاي امروز (طرفداران دولت) هاشمي را ضد انقلاب مي‌نامند !!!!!!!!!!!
زندگی نامه هم بنویسید
منظورازمنافقين همان مسعودرجويه؟اونا كه مي دونستن احوال حاجي رو..
مگه نمیدانستید رجوی رئیس منافقان است.
ملت هیچ موقع این فداکاریها را فراموش نمی کنند ولی شما خودتان راه تان را از ملت جدا کردید و این را هم بدانید که قدرت و پول شما را فاسد کرده است و نمی توانید از اینها دست بردارید
هاشمی سرمایه انقلاب است
بسيار جالب و خواندني بود
خیلی جالب بود تا حالا نشنیده بودم ولی ضارب را هیچکس ندید غیر حاج خانم وجالبه که کارگرشون درب روباز کرد ..دوتا ماشین داشتند و.....آیا محرومین هم همینطور بودند.!!!داستان قشنگی بود ولی حیف که داستان بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟
هاشمی پشتوانه ولایت است تاظهورمهدی
خدا هاشمی را حفظ کند
عالی بود
به کوری چشم ضد انقلاب ما آگاهیم. حقیقت پشت ابر نمی ماند. به خاطر درج این مطلب متشکرم.
با حال بود
درود بر شما خانم فداکار .ماده شیر را کی کم از شیر نری
سلام ببخشید شما منافقید؟
خیلی عالی بود ممنون.چه خوب بود اگه آقای هاشمی با بیان شفاف مواضعش و اعلام براءت از سران فتنه جایگاه والای خودش رو نزد انقلابیون و مردم تثبیت میکرد
آقاي هاشمي را خدا براي ما نگه دارد ان شااله
در جبهه گلوله توپ عراقیها پنج متری من منفجر شد بغیر از گلوله های دیگر ولی متاسفانه شهید نشدم تا بچه هایم را بفرستم مدرسه شاهد تا از معلم های مجرب و محیط خوب استفاده کنند به امید روزی که به جامعه بی طبقه توحیدی برسیم
ضمن سلام وخسته نباشي به آقاي رفسنجاني وهمقطاران باطلاع بدخواهان اين مرد بزرگ ميرسانم كه اين انقلاب با فداكاريهاي اين مردان بزرگ در طول چنددهه بدست آمده وآقاي رفسنجاني نقش موثر وهدايت كننده انقلاب بودند
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی