تسنیم در گزارشی نوشت:
تصور پا گذاشتن به نقطهای آن قدر دور افتاده که حتی کودکانش در تمام عمر، «جعبه جادویی تلویزیون» را به چشم ندیدهاند و حس فشردن کلید برق و روشن شدن فضای تاریک، برایشان باورنکردنی است، آن قدر غیرقابل باور هست که پیه 2000 کیلومتر سفر را به تن بمالی و تمام سختی و ناامنی رسیدن به این نقطه را به جان بخری؛ غیرقابل باور است مجسم کردن زندگی مردمانی که هیچ تصوری از زندگی امروز و مظاهر بَدَوی آن هم ندارند؛ از تلویزیون و تلفن و برق و اخبار و جنجالهای سیاسی و فوتبالی تا تغذیه و بهداشت و حتی سرپناهی امن؛ آنقدر غیرقابل باور که حس ماجراجویت را زنده میکند و وقتی پا به این سفر میگذاری، میتوانی حس عجیب کریستف کلمب در کشف نقطهای ناشناخته روی این کره خاکی را بعد از قرنها در وجودت حس کنی...
از تهران به چابهار؛ از چابهار به نیک شهر؛ از نیک شهر به بنت و از بنت به «تُتان»؛ از اینجا به بعد هم دیگر نه جادهای هست و نه نقشهای؛ تا چشم کار میکند کوه است و صخره و سنگ و درختچههایی که از لابه لای صخرهها، سر بر آورده و در کنار رودخانه بزرگ و نیمه خشک «هاکان»، بیابان نشین شدهاند...
روستای پوقومزی آخرین روستایی است که میتوان ته ماندههای زندگی هزاره سوم را در آن دید و از اینجا به بعد باید قید تمام امکانات اولیه را زد؛ از امواج موبایل و دسترسی به تلفن تا برق و آب و حتی فرکانس رادیو و تلویزیون؛ زندگی در این نقطه از دنیا، یعنی زندگی به سبک دهها سال پیش.
با یکی از اهالی و چند راه بلد، همراه میشویم؛ مسیر، آن قدر صعب العبور است که تنها تویوتای دو کابین، از پس عبور از سنگ و چالههایش بر میآید... تنه آهنی و زنگ زده تویوتا، به آرامیکش و قوسی به خودش میدهد و کج و معوج و با احتیاط، یکی یکی، سنگ و کلوخ و چاله و تپههای سنگی و خاکی را رد میکند؛ در میان سکوت وهم آور کوهستان، صدای قژقژ فنرهای ژاپنی و تق تقِ به هم کوبیده شدن لولههای فلزی کلاشینکفهای روسی  داخل کابین، بد جوری توی دلت را خالی میکند؛ پسر جوانی که لباس بلوچی آبی به تن کرده، دستش را روی قنداق کلاشینکف روسیاش میگذارد و میگوید «اینجا امنه؛ مشکلی نیست» ولی لحن کلامش، طپش قلبت را بیشتر میکند.
راه بلد میانسال که منطقه را مثل کف دست میشناسد شروع میکند به شمردن روستاهای این منطقه؛  روستاهایی که نه برق دارند، نه آب و نه حتی پای امواج رادیو، تلویزیون و یا موبایل به آنجا رسیده؛ روستاهایی که ساکنانشان در محرومیت و فقر کامل به سر میبرند... کج دار و مریض نام چند روستا را از میان لهجه غلیظ بلوچی راه بلدمان متوجه میشوم و یادداشت میکنم؛ روستای گورجه تک، تخت پشت، کُناردر، ریکو، زیبدوک، سرگِل، براگان، میرعبدالله، سیرکی، گزم آهو و ...؛ میگوید اینها نه برق دارند و نه آب.
زیر بار بردنمان به روستای گزم آهو، سیرکی و میرعبدالله نمیرود؛ میگوید:
-  اینها را نمیشود رفت...
- چرا؟
- نه اینکه نمیشود؛ با ماشین راه نداره.
- حتی با این؟ (به تویوتا اشاره میکنم)
- نه اصلا راه دسترسی ندارن؛ اگر میخواید باید چند ساعتی پیاده بریم.
- خب باشد میرویم.
- نه امروز نمیشود؛ به تاریکی میخوریم.
کلاشینکف روسیاش را توی دست جا به جا میکند و فرمان تویوتا را به سمت روستای کُناردر میچرخاند؛ روستایی در مجاورت رودخانه سدیچ و درست در نقطهای مقابل کوه عظیم میخان در مرز سیستان و بلوچستان و هرمزگان؛ روستایی به غایت محروم، با 50-40 خانواری که علی رغم وجود چند آلونک ویرانه سیمانی، هنوز کپرنشین ماندهاند...
 ای خدا
 							         		            ای خدا         		                     		         vay bar ma
 							         		            vay bar ma         		                     		         یا خدا!!! خوب که این خبرنگار رفت.. حالا بگید باید چیکار کرد :(
 							         		            یا خدا!!! خوب که این خبرنگار رفت.. حالا بگید باید چیکار کرد :(         		                     		         امید است انشاالله اردوهای جهادی در این محل  اسم و رسم بیادماندنی به یادگار بگذارند.
 							         		            امید است انشاالله اردوهای جهادی در این محل  اسم و رسم بیادماندنی به یادگار بگذارند.         		                     		         جالبه ، این مردم محروم یارانه نمی گیرند.عجب طرح خوبی بود پخش کردن یارانه به دهک نیازمند!!!!!!!!
 							         		            جالبه ، این مردم محروم یارانه نمی گیرند.عجب طرح خوبی بود پخش کردن یارانه به دهک نیازمند!!!!!!!!         		                     		         بسیار غم انگیز پس مسولين محترم منطقه کجا تشريف دارند؟  با انرژی خورشیدی که می شه واسه اينا حد اقل برق تولید کرد، انصافا اینها باید در اولویت خيرين مدرسه ساز  قرار بگیرند، یک راه بهتر و سر پناه بهتری داشته باشند،  خدمات درمانی و سبد غذایی دولت برای اینها و امثال این مردمان بایستی  فراهم شود.
 							         		            بسیار غم انگیز پس مسولين محترم منطقه کجا تشريف دارند؟  با انرژی خورشیدی که می شه واسه اينا حد اقل برق تولید کرد، انصافا اینها باید در اولویت خيرين مدرسه ساز  قرار بگیرند، یک راه بهتر و سر پناه بهتری داشته باشند،  خدمات درمانی و سبد غذایی دولت برای اینها و امثال این مردمان بایستی  فراهم شود.         		                     		         دردهاي خودم يادم رفت
 							         		            دردهاي خودم يادم رفت         		                     		         یا خدا!!
 							         		            یا خدا!!         		                     		         واقعاً درداور است.
 							         		            واقعاً درداور است.         		                     		         واي ي ي ي ي ي خدا
 							         		            واي ي ي ي ي ي خدا