بولتن نیوز نوشت:
براي نسل جوان و امروزي مناطق کردنشین، انقطاع از گذشته و تاریخ پر نشیب و فراز کرد و کردستان، مانع فهم روزگار حال ماست، هر چند که نمي توان از حرکت گذشتگان، تقليد و اقتباس صرف داشت، بنا به روحيه پویایی و تأمل دایم و حقيقت جويي، بايد به شناخت و معرفت نو بر اساس عقلانيت و خرد امروزی رسيد، که نه زير سلطه و استيلاي سنت مخرب و سهوهای فعالان قدیم رفت و نه مرعوب ارزيابي گاه سُست آنان، زيرا اعتياد ذهن و حس استغناي منفي، سنت پويايي و تحرک نسل نو را از بين مي برد و اما جداي از اين امور، گذشته را بايد نقد کرد؛ نقدي سالم و به دور از حواشي ذم و ملامت و تخریب و توهم، به دور از تعصب و برتری خواهی. نه تنها مدح و ستايش و تعريف که خود عین توهين به شرافت و کرامت انساني است.

البته در نقد روزگاران ماضی ،توامان با «سلب و ايجاب» ، فقط تمرکز و توجه به کاستي ها شرط نيست ، بلکه زدودن عادت شکني و اعتياد ذهني است و آغاز باريکه گذر به راه تجدد و نوگرايي و حرکت بر مبناي نظم و رهایی از چارچوب ها و مدارها و فهميدن فضاي نامتناهي و شروع گام نهادن در مدار باز. زیرا نقد بر پايه تامل و تفکر، موجب حرکت ذهن مي شود تا بر داده ها تعمق شود و شان و شرف و اعتبار مشخص شود که با تامل ، نه مدح و ذم ، بيان واقعيت کرد. و در میان نمایندگان کُرد در مجلس، مهندس ادب آغازگر این راه بود.
در نگاه به نسل گذشته و فعال در حرکت جامعه کردستان پس از انقلاب، شخصي بود که اسباب تحرک و تکان عقل بود و به دور از مغلطه و تظاهر، جايگاهي درست در جامعه کردنشین يافت و رهيافت جديدي فراروي نسل پس از خود گذاشت تا با فهم و درک حرکت او، مبناي تکامل آن حرکت پي گرفته شود و همانا از تجربه اش در نو جُستن و رهيافت نو ارایه دادن استفاده شود و از تکرار مکررات و موهومات پرهيز کرد که مبادا مردم را به سخن باطل و مطايبه، سرگرم کند.
بالطبع هدف ادب، دعوت فعالان حرکت اجتماعي به شراکت در فکر و انديشه رواج فرهنگ سازي بود که آموزش مُقوم فرهنگ و زداینده آسیب هاست. ادب مخالف پوشانيدن تفکر برخی اسما فعال در عرصه حرکت جامعه بود که کارشان پنهان کردن واقعيت ها بود تا غرق در موقعيت و جمود فکري خود شوند.
ادب از نسلی بود که زيربناي فکر کردن و پويايي و فرارفتن از سطحي نگري را بي تظاهر و مغلطه در اختيار نسل نو قرار مي دهند و فهم غيرايستا را رواج مي دهند، هرچند گروهي هم با شتابزدگي و سبق ذهن بر پذيرش بدون نقد و توقف، ابرام دارند و سنت فرزندکشي را اشاعه مي دهند...
در تاریخ معاصر کردستان، بُت هایی از میان قبایلی، به عنوان رهبر بلامنازع تراشیده شده اند، و تا امروز هم خطاب به انبوه شنوندگان ناويژه کار در گوشه و کنار، دستگاه های برخی حزب ها، خواهان برخوردی شيفته وار و ناسزاوار مردمان عامی اند تا اهل فن و انديشه و خِرَد تاریخی را به ريشخند می گيرد.
اما مهندس ادب، چون دریافت درستی داشت و الفت و انس نزديک و زنده ای با مردمان وطن خودش، به این گسست و بريدگی جعلی تاریخ، وقع ننهاد، مهمل وبی اعتبارش دانست و مانند رقیب مدعی شریعت و جَوّ زده انديشه گريز و فلسفه ستيزش، سر تعظیم دربرابر آن بُت بی ربط، فرود نیاورد !
ادب از انديشه و خِرَد سخن گفت که چیستی واقعی انديشه حقیقی در جامعه سنتی را بیان کند، نه نگرشی بدون بی چرايی و بی پرسشی را بسط دهد؛ دوستدار بازنوشتن تاریخ معاصر کردستان بود که در ان نوع نگرش فلسفی و انديشيدن واقعی ـ همواره چرا گفتن و شک وَرزيدن و پرسيدن ـ وجود داشته باشد، در حوزه تاریخ معاصر ايران و کردستان هم نيز کم نبوده اند کسانی که چنین با فلسفه پویایی و نو جستن و شکّ وَرزیدن، سر رضا داشته اند، نه سر ستيز و این ديد هم در خور و سزاوار سنّ و سال ادب می نمود. شتابزدگی و آلودگی تعصب در نگاه و برداشتش نبود و یا نیازی به نفع جستن و سفره ریای قبیله حکم فرما را گسترانیدن.
می توان گفت که نوع انگاشتش، که شاید برای برخی صاحب ادّعاهای پر لاف و گزاف در کشف و کرامت، بوی کفر می دهد، چون بر شالوده باور قطعی و يقين استوارمند و بنياد چراگويی و شکْ را حرام می دانند و ممنوع و خطّ قرمز اش می خوانند!
برای جوانان، می خواست که با همه ناسازگاری و نابُردباری ها، به جای زير زبانی گفتن و نيم زبانی حرف زدن در پشت پرده و پنجره های بسته، ميدانی باز برای انديشيدن آزاد و نوزايی انديشه حق گويی و حق جويی، بدور از کشیدن عقوبت ها و قربان شدن سختی ها، خلق شود تا برآيند انديشه ی خويش را از ترس و بيم پنهان نکنند و يا با هزارگونه پنهان کاری در جامه کنايه و رمز و راز نپوشانند تا شايد بتوانند اخگری از آن کانون فروزان را به ديگران بسپارند و فانوس رهنمون پويندگان در اين بيابان بی نهايت باشند آن هم در اين خشکْ مغزی و خشکْ فکری و جزمْ باوری، که از روزگاران پيش تا به امروز ميراث ماست. مهندس ادب می توانست که در این سردرگمی و ناپايداری عمر انسان، در تاریخ کردستان ایران، جريان بسازد اما افسوس اجلش مهلت نداد!
بدين کوتاهی و رسايی و گويايی به آيندگان جوان این ساکنان مرز نشان داد که در فراسوی همه باورمندی ها، می توان با آزادمنشی و مدارا و نگاهی خردمندانه و آگاهانه و برخوردی فرهنگی و بَری از تعصّب و تحجّر، جزمْ باوری و يک سو نگری ناهمخوان، حلقه ارتباطی ساخت و به ديگرانديشان ارج گزارد و همزيستی بردبارانه و انسان مدار و آشتی جويی را تجربه کرد. با ساختارهای يکسره ناسازگار و ديگرگونه و ضد سرشت واقعی ما، ادب، در اين سياه نمایی روزگار، از چهره های خِرَدباور و درخشان بود ! بزرگی نقشْ ورز، تک و جدا افتاده در انبوه جزمْ باوری ها. چنین نیست که کسی مانند ادب و تفکرش، شهاب وار در آسمان تيره ی تاريخ مردمانی درخشیده و بعد ناپديد شده و تنها يادی از او بر جا مانده و بعد سياهی همچنان بر اين آسمان، چيره، زیرا همچو ادب و فکر او، رهروان راه جُستار حقيقت، بی شمارانند.
برایم با همه والايی و شکوهمندی، بلند پروازتر می نمود، با دغدغه هایم نیک آشنا بود. ابرمردی از تيره و تبار انديشگی و فرهنگی بود و نمونه ای والا و ستودنی که جای خالی اش در فرآيند آتی کردستان، خالی است؛ اما از خود جوشيد و انديشيد، ميراثی گرانبار از خود بر جای گذاشت و دست بسیار جوانانی ـ شاید خام را ـ بگرفت که دوستشان داشت. به او تا هستم، ممنون و مدیونم.