بازدید 45534
روایتی از زندگی یک رادمرد ایرانی؛

سید محسن موسوی کیست؟

نیروهای صهیونیستی ظرف چند روز بخش اعظم جنوب لبنان را به اشغال درآوردند، ‌کنترل کامل جنوب لبنان توسط ارتش رژیم صهیونیستی، عقب نشینی سریع نیروهای طرفدار عرفات به بیروت، ‌همکاری علنی حزب کتایب و بشیر جمیل، فرمانده نیروهای لبنان ـ فالاثر ـ با اشغالگران، محاصره مناطق مسلمان نشین بیروت را به دنبال داشت...
کد خبر: ۱۰۷۴۰۲
تاریخ انتشار: ۱۳ تير ۱۳۸۹ - ۱۸:۴۱ 04 July 2010
سرويس دفاع مقدس «تابناک»ـ متن زیر مختصری است از زندگی نامه سید محسن موسوی یکی از چهار دیپلمات ربوده شده ایرانی که با گذشت حدود سه دهه از ربوده شدن توسط دست نشاندگان رژیم جعلی اسرائیل در لبنان، هنوز هیچ خبر موثقی از سرنوشت آنان در دست نیست.



 سيد محسن موسوي كاردار سفارت ايران در لبنان

بزرگی همه بزرگمردان تاریخ در کودکی متفاوتشان رقم خورده و محسن نیز از این قاعده مستثنی نبود. پدری روحانی و جو مذهبی خانواده برای او انس با قرآن ‌و آشنایی با سیره اهل بیت،‌ تأسی به جدش موسی بن جعفر (‌ع) را در همه مراحل زندگی به ارمغان آورد.

آغاز دوران مدرسه آغاز فصلی جدید در زندگی و یازده سالگی، آغازی نه چندان زود برای فعالیت های سیاسی اجتماعی وی بود. شرکت در نشست های دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد نگرش او را بازتر و فعالیت هایش را گسترده تر می کرد.

او که از کودکی با قرآن مأنوس شده بود، ‌هوش سرشار و استعداد خویش را با حفظ آیات الهی و تدبر در آن برکت بخشید و به یمن این رحمت، تحصیلی موفق داشت، به گونه ای که توانست دوران متوسطه را در سن 15 سالگی با گرفتن مدرک دیپلم به پایان برساند و بلافاصله در رشته برق دانشگاه تهران پذیرفته شود.

مطیع ولایت بود و عاشق امام؛ عمده فعالیت هایش را در این دوران تکثیر و پخش مخفیانه اعلامیه و نوارهای امام و دکتر شریعتی، کمک به خانواده زندانیان سیاسی و مدیریت و سازماندهی افراد برای مبارزه علیه رژیم تشکیل می داد که همه بهانه هایی بود، بر دستگیری و شکنجه توسط ساواک که سرانجام نیز پرونده ها و سوابق سیاسی در ساواک، او را از تحصیلات عالیه محروم و در پایان سال اول از دانشگاه اخراج شد.

دوران خدمت نیز به واسطه روحیه ظلم ستیزی و انزجار درونی اش نسبت به رژیم، انتقال ها و ماجراهایی را به دنبال داشت. یک بار پل دختر، یک بار پادگان جی، بار دیگر آشنایی با همراه و شریک زندگی اش در سال 54 روزگار سراسر مبارزه او را با نوعی دیگر از عشق همراه کرد.



فعالیت های سیاسی، تحت تعقیب بودن از سوی ساواک و پافشاری خانواده، او را مجبور می کند تا در سال 56 به همراه همسر و برادر خود از کشور خارج شود.

در آمریکا با شرکت در جلسات بحث و گفت و گو تظاهرات علیه رژیم و کارتر و تبلیغ اسلام مبارزه خود را ادامه می دهد تا این که یک ماه پس از تبعید امام به پاریس برای کسب تکلیف خدمت امام رسید و پس از پیروزی انقلاب در اردیبهشت 58 به میهن بازگشت.

پس از بازگشت جذب نخست وزیری و در حراست فرودگاه مشغول به کار شد. با دریایی تجربه انقلابی اردوی یادواره شریعتی را با مدیریت و سرپرستی خود سازماندهی کرد؛ اردویی نظامی عقیدتی که برای تربیت و جهت دادن نسل انقلاب برنامه ریزی شده بود، چرا که انسانی راحت طلب نبود و تکلیف خود را پایان یافته نمی دید.
 
در همان سال، تحت پوشش یک گروه دانشجویی به دعوت شیعیان لبنان و دکتر چمران و بنا به دستور امام رهسپار لبنان شد و سفر به لبنان آغاز زمزمه هایی از رفتن بود؛ لبنان جنگ زده نوعی دیگر از مردانگی را می طلبید. نقش اساسی وی را در تشکیل هسته های اولیه حزب الله نمی توان نادیده گرفت.

او در کنار مبارزه و سخنرانی، از مردم محروم و ستمدیده جنوب لبنان دستگیری می کرد و مرهمی بر دل آشفتگان از ظلم و خیانت بود.


 
سيد محسن موسوي در كنار فرزندش

سال 59، در بحبوحه عشق و ایثار طعم شیرین پدر بودن را چشید و در نامه ای به همسرش احساس خود را چنین بیان کرد:

«امیدوارم و مطمئنم این ثمره زندگی یادگار خوبی از من و تو و همچنین باقیات الصالحات زندگی ما خواهد شد و من درست برعکس دیگران که فرزند، وابستگی شان را به زندگی بیشتر و دل کندن از دنیا را برایشان سخت تر می کند، با به دنیا آمدن «رائد» احساس می کنم که رفتن برایم راحت تر و شیرین تر شده است و مطمئنا این لطف خداست چرا که همیشه از خدا خواسته ام تا در راه رسیدن به او هیچ چیز مانعم نباشد و حال می بینم نه تنها مانع نشده بلکه محرکی قوی برای حرکت و شتاب در حرکت هم نیز هست. هرچند فرزندمان مجبور خواهد شد بدون سایه پدر زندگی کند اما مگر نه اینکه همه بزرگان بخش عظیمی از زندگی شان را در یتیمی هستند...»

«خداوندا تو را به عزت و جلالت قسم، تو را به عشقت نسبت به بندگان مخلصت سوگند در راهی که برای رسیدن به تو برگزیده ام، شهادت را نصیبم فرما، چرا که وعده کرده ای که عاشقانت را در خون ملاقات کنی و من عاشق تو هستم و با همه وجودم می پرستمت و پیشانی عبودیت به ساحتت می سایم و امیدم آن است که بتوانم برای لحظه ای نظرت را به خودم جلب کرده و از دید محبت مورد لطفم قرار دهی.»

اندکی پس از منصوب شدن، به وسیله رژیم عراق ترور شد که به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات پیدا کرد تا در آزمونی بزرگتر مورد امتحان الهی قرار گیرد.

16 خرداد ماه 1361 رژیم صهیونیستی دست به حمله گسترده هوایی، ‌زمینی و دریایی به لبنان زد. در این حمله گسترده نیروهای صهیونیستی وارد خاک لبنان شدند و این سرزمین را اشغال کردند. نیروهای صهیونیستی ظرف چند روز بخش اعظم جنوب لبنان را به اشغال درآوردند، ‌کنترل کامل جنوب لبنان توسط ارتش رژیم صهیونیستی، عقب نشینی سریع نیروهای طرفدار عرفات به بیروت، ‌همکاری علنی حزب کتایب و بشیر جمیل فرمانده نیروهای لبنان ـ فالاثر ـ با اشغالگران، محاصره مناطق مسلمان نشین بیروت را به دنبال داشت.
 
سید محسن موسوی هنگام حمله اسرائیل به جنوب لبنان در تهران بود. او با قطع مرخصی خود، بلافاصله رهسپار سوریه شد تا هر چه سریعتر خود را به محل کار خود در بیروت برساند.

وی که مصداق عینی اتحاد سیاست و دیانت بود، در شرایطی که همه سفرا و وابستگان سفارت های سایر کشورها از ترس موشک ها و توپ های صهیونیستی فرار را بر قرار ترجیح دادند، محکم ایستادگی کرد و وظایف خود را در معیت هیأت همراه انجام داد.



 ساعت 16:30 بعد از ظهر 13 تیر 1361 سید محسن موسوی به همراه احمد متوسلیان، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان با اتومبیل سفارت جمهوری اسلامی ایران رهسپار بیروت شدند و چون بیروت در محاصره نیروهای اسرائیلی قرار داشت ‌اتومبیل این چهارتن از راه «بعلبک» رهسپار «‌زغرتا» و در آنجا متوقف شد و سپس از این شهر با خودروی ژاندارمری لبنان به راه خود ادامه دادند تا اینکه ساعت 13:30 روز 14 تیر ماه به منطقه «برباره»، واقع در شمال بیروت که محل تمرکز نیروهای فالانژ بود، رسیدند و در پست بازرسی «برباره» به دست عده ای ناشناس ربوده شدند.

شواهد موجود، حکایت از آن دارد که نیروهای فالانژ به سرکردگی «ایلی حبیقه» و «سمیر جعجع»، این چهار نفر را ربوده و پس از مدتی آنها را تحویل صهیونیست ها داده اند و تا امروز که... .
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۹
انتشار یافته: ۰
خدا به خانواده هایشان صبر دهد
درود بر این مرد بزرگ.
مردان خدا پرده پندار دریدند یعنی بجز از او دگر هیچ ندیدند . دلاور مردان ایرانی دیروز در سنگر دفاع از میهن ایستادند و امروز بدون ادعا در سنگر علم و دانشگاه نسبت به میهن خود خدمت می کنند نه اینکه من غلو کنم چون خود با چشم خویشتن می بینم و لمس می کنم جا دارد از استاد میدیریت خود جناب آقای یزد ی که جانبا ز هم هستند تشکر کنم که بی ادعا در سنگر علم و دانش با توجه به تجربه و تبحر ایستاده اند . یاد رجایی ها ، تندگویان ، جهان آرا ، چمران و کاظمی ، خرازی همت ، سید محسن موسوی و ......دیگران گرامی باد و روحشان شاد باد
متن از نظر نگارش بسیار ضعیف بود وپریشان
وگویای ناقصی از این عزیز بزرگوار خداوند همه در بندان را خلاص نماید
به امید دیدار دوباره این اسطوره های مقاومت و ایثار
خداوندا ازتو مي خواهيم ترا به موسي بن جعفر(ع)وسيله آزادي اين افراد وهمچنين امام موسي صدررا فراهم كن
خوب این سمیر جعجع دیوانه را هم حزب الله بریاید تا معلوم شود این اسیران ایرانی کجا هستند ؟
زنده باد سید محسن موسوی
ياد و راهش گرامي باد!...
سالها بلکه قرنها لازم است تا به ابعاد مختلف شخصیت عالیه وی پی ببریم.
زند باد امثال موسوی ها
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی