
دکتر طيب رشيد، روانشناس باليني، محقق در حوزة روانشناسي مثبتگرا و استاد دانشگاه تورنتوي کانادا، متولد پاکستان است. مهمترين حوزه مطالعاتي دکتر رشيد روانشناسي باليني با رويکرد روانشناسي مثبت و آموزش مثبت است. وي تحصيلات خود را در سه دانشگاه ديکينسون، نيوجرسي و پنسيلوانيا گذرانده است. او در دانشگاه پنسيلوانيا، مطالعات در زمينة رواندرماني مثبتگرا را همراه با دکتر مارتين سليگمن، بنيانگذار روانشناسي مثبتگرا توسعه داده است. تحقيقات وی که در نشريات عمومي و علمي ـ تخصصي منتشر شده، جوايز بسياري را در دنيا نصيبش کرده است.
رشيد در کنار فعاليتهاي علمياش قربانيان بلايا در سراسر جهان از جمله بازماندگان تسونامي اندونزي و ژاپن در سال 2005، بازماندگان حمله يازده سپتامبر و بازماندگان حملات تروريستي در پاکستان را نيز مورد درمان قرار داده است.
يکي از مباحث مورد مطالعه وی، فضيلت اعتدال به عنوان يکي از فضايل مثبت در روانشناسي مثبت است. تا جايي که ميتوان او را نظريهپرداز اعتدال در روانشناسي دانست.
تقريباً شش ماه پيش بود که قرار مصاحبه به صورت ايميلي گذاشته شد و به دليل فشردگي فعاليتهاي رشيد، انجام اين مصاحبه تا ماه اخير به تأخير افتاد. اين روانشناس برجسته آنطور که خود ميگويد به ايران و فرهنگ ايراني علاقهمند است. اين آشنايي و علاقهمندي وقتي برجسته ميشود که از او ميپرسم آيا ميداند اعتدال، شعار رييسجمهور ايران است و او ضمن پاسخ مثبت ميگويد ايرانيان در انتخابات سال گذشته يک رييس جمهور را انتخاب نکردند، آنها اميد به اعتدال را انتخاب کردهاند.
در اولين ســئوال ميخواهم که شما به عنوان يک روانشناس شاخص در حوزة روانشناسي مثبت به ما بگوييد که چرا اين حوزه در روانشناسي ايجاد شد؟
در حقيقت، مارتين سليگمن چارچوبهاي حرکت فعلي روانشناسي مثبت را بازسازي کرد، اما اعتقاد دارم که اين حوزه از روانشناسي تاريخچة کوتاه و گذشتة بلندي دارد که اين گذشته به اين سئوال قديمي بشر برميگردد که انسانبودن به چه معناست؟ سابقه اين سئوال که توسط فلسفه، الهيات، علم و هنر دنبال شده است به دوران باستان برميگردد. روانشناسي به جاي يافتن جوابهـــاي بالقوه به اين سئوال عمدتاً بر آنچه انسان را ناراحت، مضطرب و خشمگين ميکند، تمرکز کرد. هر چند، اين تمرکز منفي علم روانشناسي نيز به اين دليل که ما بيشتر شيفتة منفيگرايي، بدي و شرارت هستيم قابل درک است.
تفکر غربي بيشتر از تفکر شرقي از طريق ماکياولي، شوپنهاور، هگل، داروين، مارکس و فرويد ـ که همة آنها در آرا و نظرياتشان شرارت و منفيگرايي را توصيف کردهاند ـ بر اين منفيگرايي و شرارت تمرکز کرده است. اين گرايش به دوران مدرن نيز ادامه يافته است.
هزاران جرم و جنايتي که در رسانههاي جهاني به نمايش گذاشته ميشود باعث رشد منفيگرايي شدهاند. ترس، خشـــونت، سوءاستفادههاي جنسي و رواني، اختلاس، حرص و طمع، حسادت، ناامني و خيانت در اخبار، سريالها، موسيقيها و فيلمها به دقت و خلاقانه پيش هم گذاشته میشوند.
ممکن است که ما براي توجه بيشتر نشاندادن به منفيگرايي مستعدتر باشيم اما، تفکر و فرهنگ غربي نيز اين تمايل را تقويت ميکند و فريفتگيمان به شرارت را برجسته ميکند تا ما کمتر کنجکاو داستانهاي فضيلت، خوبي، راستي، همکاري، نوعدوســــــتي و فروتني شويم.
روانشناسي به طور خاص بـا نگاهي ظريــف شيفتگي ما به منفيگرايي را مــورد بررسي قرار داده و توضيح داده است. اين علم آسيبها و اختلالات رواني را به عنوان ظهور انگيزههاي ناهشيار، شرطيشــــدن و تقويت منفي، تفکر مختلشده يا روابط آزاردهنده ميداند.
زماني به عنوان يک دانشجوي جوان در امريکا تمايل داشتم جنبههاي ظريف منفيگرايي را با روانتحليلگرشدن بررسي کنم. اما موقعي که درخواست پذيرش من در انستيتو روانتحليلگري نيويورک رد شد، نااميد و دلسرد شدم. در همان زمان نيز پدر و مادرم را از دست دادم. طردشدگي و غم، من را در افسردگي فرو برد.
يکي از اساتيد من ـ به دلايلي که هنوز هم از آنها آگاه نيستم ـ يکي از شــــمارههاي مجله American Psychologist را به ايميلم فرستاد. در طول تعطيلات آخر هفته ورق به ورق آن را خواندم و با اين اميد که ميتوانم رشتة روانشناسي باليني را دنبال کنم و مهارتهايي براي شکوفايي توانمنديها و فضيلتهاي انساني بياموزم تقريباً اين احساس را داشتم که از افسردگي خارج شدهام. داستان من از افراد بيشماري که در حوزهاي از زندگيشان طنين صدايي را ميشنوند و مييابند، متفاوت نيست.
علاوه بر اينها، با وجود اخبار منفي که توسط رسانهها از مسائل هستهاي تا آنفولانزاي همهگير در زندگي انسانها پرتاب ميشود انسانها نبايد انتظار داشته باشند که ميتوانند تحت يک فرايند کنترل آسيب زندگي کنند.
بنابراين ما بايد بدانيم و دنبال کنيم که چه چيزهايي يک روز خوب را برايمان ميسازند و عناصر يک تجربة بامعنا چيست؟ چه چيزهايي خلاقيت ما را براي جستوجوي زيباييها در درون و بيرون از خودمان مشتعل ميکند؟ اين سئوالات روانشناسي مثبت را ايجاد کرد.
چه نيازي به ايجـــاد اين حوزه از علم روانشناسي وجود داشت؟
نياز اوليـه، متعادل کردن انحراف روانشناســي به ســـمت منفيگرايي بود. همانطور که در بالا اشاره کردم، روانشناسي مسحور بدکارکرديها، اختلالات و نقصهاي انسان بود که او را شکننده و متلاشي شده ميساخت.
البته ترديدي نيست که اين مسحورشدن باعث ايجاد روشهاي ارزيابي و درمانهاي بسيار خوبي شده است اما هدف روانشناسي چيزي بيش از کمتر بدبختشدن انسانها است. بايد اين علم به صورتي برابر به شرايط و فرايندهايي که انسانها، جوامع و موسسات را براي رشد و شکوفايي توانا ميسازد نيز علاقهمند باشد. اين علم بايد بررسي کند که چه چيزهايي در زندگي انسان درست است و چه چيزهايي ميتواند پرورش بيايد.
زيرا غياب بيماري رواني به معناي حضور سلامت رواني نيست و حضور بيماري رواني غيبت سلامت رواني بالا را نشان نميدهد. ما نياز داريم براي فهم پيچيدگيهاي ذاتي تجربيات انساني در روشي که متعادلتر از ديدگاه سنتي کمبودگرا در روانشناسي باشد علائم آسيبها و اختلالات رواني را همراه با توانمنديها، منابع را همراه با خطرات، نقطهضعفها را همراه با ارزشها و اميدها را همراه با حسرتها در نظر بگيريم.
اعتدال يکي از فضايل مثبتي است که شما با دقت در مــورد آن مطالعــه کـــردهايد. اعتـدال چيست؟
از ديدگاه روانشناسي مثبت، اعتدال آگاهي از توانمنديها و استفاده بيشتر از آنها نيست. بلکه شبيه داشتن اجزاي يک دستورالعمل(براي مثال، توانمنديها) است و سپس با دقت استفادهکردن از آنها به نسبتي که با محيط و فرهنگ مناسب باشد. بيش از تفکر غربي که در آن فرديت مورد تجليل قرار ميگيرد، اعتدال به تفکر صوفيمنشانة شرقي وابسته است که هم پيروزي و هم مصيبت شخصي را موقتي ميبيند.
تحقيقات روانشناسي مثبت نشان ميدهند که بيشتر مردم، اگر نه همة آنها، افرادي هستند که بعد از شش ماه که در يک قرعهکشي يا بازي برنده ميشوند به سطح اولية شاديشان برميگردند. بنابراين، اعتدال به ما ميآموزاند که پيروزيها و شکستها خودشان فينفسه هدف نيستند بلکه راه هستند؛ يک راه براي جستوجوي عمق شخصيتمان.
و نيز اعتدال دانستن کمبودها و محدوديتهـــاي فردي است و کارکردن براي بهبودي آنها بدون درخودفرورفتگي و غرقشدن در رشد خويشتن با هزينة مزاحمت براي ديگران يا جداشدن از آنها. اعتدال بيش از رسيدن به نتيجه مربوط به فرايند رسيدن به نتيجه است. اعتدال توسط نشانههاي بيروني ترسيم نميشود. (براي مثال، محصولات، ابزارها، شناخت اجتماعي و غيره) اعتدال ديدن خود بهعنوان بخشي از جهان است، نه بخشي خاص از آن.
خطــــرات نداشتن اعتدال در زندگي فردي و اجتماعـــي چيست؟
فـــــــرد و جامعـــــهاي که فاقد اعتدال باشد، در درجة نخست، احساســــات و افکارش را بهعنوان واقعيت تلقي ميکند. به عبارت ديگر، آزمايش واقعيت منحـرف ميشود.
موقعي که فردي ديدگاهش را بهعنوان واقعيت تلقي ميکند احساس اجبار ميکند تا آن را به زور براي ديگران وضع کند. او اصول و قوانيني را درست ميکند و موسساتي را تاسيس ميکند که ديگران را به قبول اين اصول وادار کند. به افرادي که از اين اصول منحرف شوند يا با آن موافق نباشند برچسب متمرد يا خائن زده ميشود.
از ديدگاه روانشناسي مثبت در صورت فقدان اعتدال فرض ميشود که تنهـــا روشهاي محدودي خوب هستند.
روانشناسي مثبـــت، از طريق توانمنديهاي انسان نشان داده است که روشهاي بسياري براي خوببودن وجود دارد. يک مشکل خاص ميتواند يا توسط خودتنظيمي حل شود و يا توسط استقامت، خلاقيت يا کنجکاوي، هوش اجتماعي يا مهرباني، فروتني يا احتياط، روشنبيني يا معنويت، شجاعت يا اعتبار يا هر ترکيب ديگري از اين توانمنديها.
فقـــــــــدان اعتـدال در سطح فردي و اجتماعي ميتواند ترسها و سوءظنهاي متقابل را ايجاد و حفظ کند. بــراي مثال، جامعه و رسانهها ميتوانند پيچيدگي يک موضوع را با آيتمهاي خبري انتخاب شده کاهش دهند، زيرا قصدشان فقط بهدســـــت آوردن توجه براي افزايش بينندگان برنامههايشان است. در اين رسانهها يک اتفاق در ايران، در سطح گروهي يا فردي، ممکن است بدون درنظرگرفتن بافت تاريخي و فرهنگي آن کشور گزارش شود.
به هميـن طريـق، رفتارها يا عادت غربي، در ايران ممکن است نسبت به فرهنگ و مردم ايران خصمانه ديده شود، اگر بافت آن کشور و محيط درک نشود.
خطر بزرگتر نداشتن اعتدال فرونشاندن خلاقيت است. البته خلاقيت بسيار زياد نيز ميتواند بيقاعدگيهاي احمقانهاي داشته باشد، اما فقدان آن ميتواند باعث تحجر شود؛ يک پديدهاي که در آن انسانها به صورت فردي و جمعي در مقابل هر چيـز نويي مقاومت کنند.
چطور ميتوان يک جامعه و کشور را به سوي اعتدال رهنمون ساخت؟
همانطور که در بالا اشاره کردم از ديدگاه روانشناسي مثبت، مهمتريــن روش براي فهماندن اعتدال به افراد و اجتماع به تدريج قبولاندن اين ايده در ذهنها و قلبها است که روشهاي خوب بسياري وجود دارد.
به علاوه وقتي تنوع خوبيها جستجو، ارزيابي و حمايت شود شانس و فرصت داشتن انسانهايي که بافتهاي محيطي و فرهنگــي مختلــف و سايههاي متعددي از خوبـــــي را ميبينند، بيشتر ميشود.
بنابراين سولهها و محدوديتهاي اقتصادي و تحريمهاي سياســـي اجرا نميشود. فيسبوک يا توييتر نميتوانــد اساس پيچيده تنوع بشري را تببين و گسترش بدهد. اين ابزارها ميتواند خوبي را گسترش بدهند اما در اين ابزار خطر گسترش شرارت هم وجود دارد.
تحقيقات نشان ميدهند که فيلمها و تاکيدات در اين ابزارها بر حقارت، کمبودها و بدنامکردن ديگران در اين محيطها ويروسيتر و همهگيرتر از همتايان مثبت آن هستند.
بنابراين بهترين روش بــــراي تسهيل و گسترش اعتدال چهره به چهره ملاقاتکردن و ايدههاي خوب را سهيمشدن و به صورت آگاهانه ايجاد رفتارهاي خوب است که ما را به هم پيوند دهد، نه اينکه ما را از هم جدا کند. من باور دارم با توانايي انسان براي همکاري مشکلي وجود ندارد.
چند سئوال هم در مورد کشورمان ايران داشتم. روانشناسان غربي چه ميزان ايران را ميشناسند؟ در مورد وضعيت علم روانشناسي در ايران چه اطلاعي دارند؟
متأسفانه افراد زيادي در غرب، بهخصوص در حوزة روانشناسي مثبت از عمق فرهنگ، هنر، شعر و خلاقيت ايراني اطلاعي ندارند. درکشان از ايران به تکههاي خبري انتخاب شدهاي محدود ميشود که واقعاً در مورد ايران اطلاعرساني نادرستي دارند. هرچند، من ايميلهاي بسياري از ايران دريافت ميکنم که به روانشناسي مثبت علاقهمندند. در حقيقت، يکي از بهترين مطالعات در روانشناسي مثبت در دانشگاه مشهد انجام شده است.
اين مطالعه را چه فردي انجام داده است؟
دکتر نگار اصغريپور در دانشگاه علوم پزشکي مشهد. موضوع تحقيق ايشان نيز مطالعة تطبيقي در سودمندي رواندرماني مثبتگرا و گروهدرماني رفتاري ـ شناختي براي بيماران مبتلا به اختلال افسردگي اساسي بوده است.
احتمالاً شما ميدانيد که اعتدال به عنوان شعار انتخاباتي دکتر حسن روحاني، رييسجمهور ايران بوده است. نظر شما در مورد اين شعار چيست؟ اعتدال در سياست به چه معناست؟
از اين شعار مطلعم و آن را دوست دارم. بر اساس دانش محدود من، اعتدال در سياست، ذهن باز، اطلاع و تحمل همه جنبههاي يک بحث است حتي اگر ما را ناخشنود کند. اعتدال در سياست پرش براي گرفتن امتيازات سياسي نيست بلکه فهميدن ريشهها، شاخهها و ميوههاي بالقوه موضوعات سياسي است. اين نيازمند صرف زمان براي فهم عمق است و عجلهاي براي گسترش آن به کسب برتري سياسي نيست. اعتدال به معناي فروتنبودن و خودبزرگبين نبودن است که فرد فکر نکند که همه يا اکثريت افراد را براي هميشه تحت کنترل خود دارد. اعتدال توزيع برابر و مساوي قدرت و منابع با ديگران و متمرکزنکردن قدرت در خود است.
به عنوان سئوال آخر، آيا شما اميدواريد که در آينده دنياي ما پر از فضيلتهاي مثبت و اعتدال شود؟
من اميدوارم، صادقانه بگويم که براي فضيلتها و اعتدال آرزو دارم. يک جستوجوي کليدواژهاي از کلمه «فضيلت» در سايت PsycINFO نشان ميدهد که از سال 1950 تا 1999 تنها 97 مقاله در مورد اين موضوع نوشته شده بود در حالي که از سال 2000 تاکنون 630 مقاله در مورد اين موضوع نوشته شده است. تنها در سال 2008 ، روزنامه نيويورک تايمز بالغ بر 750 مقاله که در مورد بخشش و تنفر بحث کرده بودند، منتشر کرد. اين آرزو غيرعقلاني نيست، بلکه نشاندهندة يک تلاش واقعي براي فهم چشمانداز شخصيت انسان از ديد مثبت است. ماندلا و ملالا يوسفزاي توانستند تخيلات مردمان فرهنگهاي مختلف را مشتعل کنند. ايرانيها در انتخابات رياست جمهوري سال گذشته يک رييسجمهور را انتخاب نکردند، بلکه اميد را انتخاب کردند؛ اميد به اعتدال.
البته اينطور نيست که اعتدال بتواند بيعدالتي اجتماعي، جنايات حقوق بشري بزرگ و دوقطبي سياسي ايدئولوژيکي فزاينده را از بين ببرد. با اين حال، همانطور که تحقيقات روانشناسي مثبت نشان ميدهد با وجود شيفتگي به منفيگرايي، موقعي که انسان بر آينده پيشي ميگيرد، اين انتظار وجود دارد که اتفاقات خوب بيشتري نسبت به اتفاقات بد رخ دهد. اين خوشبيني اگر با اعتدال و هدف همراه شود، ميتواند آيندة سيارهمان و ساکنان آن را تکميلتر و شکوفاتر کند.
منبع: ماهنامه سپیده دانایی
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.