تنوع قومی در ایران، موجب تنوع زبانی و پدید آمدن گویشهای فراوان و زیبا در کشور ما شده است. بنا به دلایلی و در کمال تأسف، اما بسیاری از گویشها و برخی از این زبانها که یادگار ارزشمند فرهنگی و تاریخ کشور ماست، در معرض خطر نابودی هستند.
نوشته غلامرضا کاظمیانپور که برای «نگاه شما» فرستاده شده، نگاهی به این موضوع مهم دارد.
نه تنها ما و نه فقط در سالهای اخیر، بلکه همه جهانیان و از دهها سال پیش تاکنون، حفظ میراث به جای مانده از گذشتگان خود را مورد توجه قرار داده و برای این منظور کوشش فراوان میکنند؛ چه اینکه هویت تاریخی و در مواردی هویت ملی امروز مردمان هر کشور و منطقه، دارای ارتباط با گذشته و پیشینه آنان است. علاوه بر دولتها، افراد علاقهمند و محققان و پژوهشگران و تشکلهای مردم نهاد و گروههای دانشجویی نیز در راه کشف و شناسایی و حفظ و معرفی آنچه از گذشته و گذشتگان مانده است، تلاش مینمایند تا افزون بر بازسازی و نگهداری بهینه از آنها در برابر حوادث طبیعی و یا غارت آنها از سوی دلالان عتیقه و حفاریهای ناشیانه افراد سودجو، دریچهای نو به روی همگان باز کنند تا با نگاهی دگر باره به زندگی و سرگذشت و فرهنگ پدران و مادران و مردمان سرزمین خود، وابستگی و دلبستگی عمومی به میهن آبا و اجدادیشان، هرچه مستحکمتر و عمیقتر شود. گاه تکه سفالی ترک خورده و خاک گرفته به مثابه آیینهای صاف و شفاف، نحوه زندگی مردم یک منطقه را به نمایش میگذارد. گاه یک ابزار به ظاهر ساده و کم ارزش، معرف تواناییهای صنعتی و نوع شکار یا کشاورزی و یا چگونگی داد و ستد مردم در صدها سال پیش است. گاه خرابههای به جا مانده از یک بنا، به ما در شناخت و فهم طبقات اجتماعی و چگونگی روابط پیشینیان با یکدیگر، کمک میکند.
بسیار روشن است که اگر حفظ آثار تاریخی و نگهداری از میراث فرهنگی بشریت، پیشتر و بیشتر مورد توجه و اهتمام قرار میگرفت، چه بسا شناخت ما و آیندگان از تاریخ بسیار دقیقتر و درستتر و عمیقتر میشد و چه بسا مباهات ما نسبت به تاریخ و گذشتهمان صد چندان میشد.
آنچه از این مختصر به ذهن میرسد، اینکه، حفظ و حراست از آثار تاریخی نیاز و ضرورتی انکار ناپذیر و در عین حال وظیفهای است که نه تنها متوجه دولت و حکومت، بلکه مسؤلیتی است ملی و همگانی. چه اینکه تاریخ و گذشته و فرهنگ یک ملت، یادگارهای گرانبهایی است از گذشتگان، برای همه؛ میراثی است که همه از آن سهم داشته و از آن بهره میبرند. از همین روی، حفظ و نگهداری از آن بر عهده همه ماست.
************** ************** **************
این مقدمه از آن جهت آمد که هشدار و بیدار باشی باشد بر غفلت خسارتبار نسبت به خطر از بین رفتن زبانها و گویشهای محلی کشورمان. نیاز به توضیح نیست که ایران کشوری است پهناور و دارای اقلیم بسیار مناسب و سابقه تمدن و فرهنگ چند هزار ساله. از گذشتههای دور تا کنون، اقوام و نژادها و پیروان ادیان الهی در این سرزمین پاک، در کنار یکدیگر و با صمیمیت، همزیستی داشتهاند و به همراه هم در حفظ و حراست از این آب و خاک و استقلال و اعتلای آن، کوشیده و در برابر دشمنان خارجی مبارزه کردهاند. این همزیستی، در کنار تنوع قومی و نژادی و دینی و در عین پهناوری و گستردگی خاک ایران، موجب توزیع نسبی جمعیت و شکلگیری گویشها و لهجهها و زبانهای مختلف در جای جای ایران شده است؛ گویشهایی که در عین شباهتهای بسیار، اختلافهای فاحشی نیز با یکدیگر دارند و در مواردی نیز پدید آمدن لهجههای ویژه و اصطلاحات و واژگان اختصاصی در پارهای از این گویشها شده است.
در دههای اخیر اما، عواملی چند موجب به حاشیه رانده شدن زبانهای محلی شده است. در این میان، به انزوا و به احتزار رفتن گویشهای روستایی، شرایط بدتری را برای آنها ایجاد کرده است. بسیاری از لهجهها که روزگاری تنها امکان ارتباط کلامی افراد بسیاری بود، هم اینک یا منسوخ شده و از بین رفتهاند و یا به صورت جدی و مخاطره آمیزی در معرض تهدید و خطر از بین رفتن قرار دارند، به گونهای که عدم اقدام جدی و فوری در حفظ این گویشها موجب مرگ و نابودی آنها، در آینده نه چندان دور خواهد شد.
از میان رفتن یک گویش محلی و یک زبان قومی، به تنهایی رنج آور و تأسف برانگیز است اما دردناکتر، آن که از میان رفتن یک زبان یا یک گویش، مساوی است با از بین رفتن یک تاریخ و فرهنگ شفاهی یک قوم و یک ملت، از بین رفتن داستانها، ضربالمثلها، خاطرات و... توجه به این مهم، توجه به لزوم حفظ و احیای زبانها و گویشهای محلی را صد چندان میسازد.
یکی از عوامل تأثیرگذار و تهدید کننده زبانها و گویشهای قومی و روستایی، مهاجرتهای مهار گسیخته از روستاها و شهرهای کوچک به کلان شهرها بوده و هست. با اوج گرفتن زندگی شهری و میل به صنعتی شدن و به ویژه تمرکز واحدهای صنعتی در جوار شهرهای بزرگ با هدف نزدیکی به بازار مصرف و تأمین نیاز این واحدها به کارگر و از سوی دیگر، جفا و بیتوجهی در حق کشاورزی و دامداری سنتی و باغداری، از دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی، کشور با اوجگیری مهاجرت از روستاییان به شهرها، روبهرو شد. این مهاجران و به ویژه نسلهای بعدی آنها در جامعه شهری مستحیل شده و حتی مایل و یا قادر به حفظ خود به عنوان «خرده فرهنگ» نیز نبودند. با به محاق رفتن مهاجران روستایی و گم شدن آنها در جامعه و جمعیت شهری، زبان و فرهنگ آنها و حتی هویت اصیل آنها نیز در هیاهوی شهر از یاد رفت.
در گذشته و تاکنون، برنامه عملی، کارآمد و اثرگذاری برای مهار مهاجرتهای اینگونه صورت نگرفته و هر آنچه بوده، بیش از آنکه اقدام مؤثر باشد، برنامهها و اعلامهای غیر عملیاتی و بدون پشتوانه بوده است. از آنجا که یکی از دلایل اصلی در ترغیب و بلکه الزام روستائیان برای مهاجرت، مشکلات اقتصادی، کمبودهای درمانی و بهداشتی و آموزشی، بوده است، توجه ویژه دولت به وضع زندگی، بهداشت و درمان، آموزش، اشتغال و درآمد روستاییان، میتواند به نحو کارسازی، مانع از مهاجرت بیرویه روستائیان شود؛ برای نمونه، اجرای آموزش رایگان به صورت واقعی برای فرزندان روستائیان و پرداخت کمک هزینه تحصیلی به دانش آموزان و دانشجویان روستایی تا بالاترین مقاطع تحصیلی، ارائه خدمات بهداشتی و درمانی ارران قیمت و در مرز رایگان برای ساکنان دایمی روستاها، افزایش یارانه نقدی روستاییان نسبت به ساکنان شهرها و یا در نظر گرفتن یارانه و کمک هزینه ویژه برای ساکنان روستاها، ایجاد صنایع تبدیلی در نزدیکترین موقعیت مکانی به روستاها، ارائه تسهیلات کافی وحمایتی برای تشکیل تعاونیهای تولیدی و ساخت صنایع کوچک خودگردان روستایی به منظور ایحاد فرصتهای شغلی مطمئن و پایدار برای جوانان آماده اشتغال روستایی و کارهایی از این قبیل، میتواند مانع از مهاجرت بیشتر از روستا به شهر و نابودی زبانها و گویشهای محلی و نیز فرهنگ و سنتهای روستایی شود.
یکی دیگر از عوامل مؤثر بر نابودی زبانهای محلی، انقلاب ارتباطات و رشد سریع وسایل ارتباط جمعی به ویژه رسانههای تصویری و شنیداری است. راهیابی رادیو و در ادامه تلویزیون به روستاها، موجب آگاهی روستاییان از واقعیات بیشتر شد. یک واقعیت اینکه، دنیای بهتری خارج از روستا وحود دارد. دنیایی زیبا و پاکیزه و مرفه. دنیایی سرشار از امکانات، شادی، آسایش و خوبی و خالی از ملال و رنج و سختی. دنیایی که در آنجا فاصله میان خواستن تا به دست آوردن، بسیار کوتاه بود. روستایی در آرزوی رسیدن به آرمان شهر معرفی شده در رادیو و تلویزیون، راهی جز فرار از روستا و پناه بردن به شهر برای خود تصور نمیکرد. فرار از روستا نیز لاجرم به فرار از زبان، فرهنگ، هویت و خویشتن خویش، منتهی شد.
رسانههای تصویری و شنیداری به لحاظ ماهیت غیر تعاملی خود، علاوه بر تشدید روند مهاجرت، از یک منظر دیگر نیز بر از دست رفتن فرهنگ و نوع زندگی روستائیان و محل زندگی آنها، مؤثر بود. این تأثیر، واقعیت دیگری است که به روستائی القاء شد. از طریق تلویزیون و رادیو اینگونه القاء شد و روستایی این گونه باور کرد که او و هر آنکس که لهجه و گویش روستائی دارد، فردی است ساده با ضریب هوشی پایین، رفتار پر از اشتباه و روستایی برای بازیابی و احیای شخصیت سرکوب و لگد مال شده خود، ناگزیراز آن شد که هویت واقعی خود را پشت نقابی از شخصیت کاذب و مصنوعی و متزلزل و ظاهر شهری، پنهان کند و زبان و لهجه شیرین خود را در پس تلخیهای ناشی از تمسخر و استخفاف همه روزه که در لحظه لحظه زندگی در شهر شاهد آن بوده است، بپوشاند.
از گذشته و متأسفانه تاکنون میبینیم که در بیشتر فیلمها و سریالها، آنجا که میخواهند طنز را چاشنی کار نمایند، حتماً وجود یک فرد روستایی و یک گویش و لهجه روستایی، ضرورت پیدا مینماید. گویا فیلمساز و کارگردان و فیلم نامه نویس ما از توانایی ایجاد طنز و لحظههای شاد، بدون اهانت و استهزای روستا و روستایی، عاجز هستند. این ظلم بزرگ نه فقط در مورد گویشهای محلی که گاه در مورد باورهای دینی نیز بوده و بعضاً مواردی از آن هنوز وجود دارد. در گذشته، افراد ربا خوار و آن دسته از مالکان و صاحب خانههای بیعاطفهای را که در سختترین شرایط، مستأجر بیپناه را آواره میکردند، در هیبت افراد مذهبی و تسبیح به دست به نمایش درمیآوردند و هر زنی را که دارای نقش کلفت و خدمتکار و یا رفتار فضول مآب بود، در قالب زنان چادری و باحجاب، به تصویر میکشیدند. باری این بلای بزرگ چنان روستاییان را به رنج آورد که آنها برای رهایی از آن، چاره را در خلاصی از زنجیر زبان و لهجه خود دانستند و نتیجه آن شد که هم اینک از آن به عنوان یک خطر بزرگ برای گویشها و زبانهای محلی یاد میشود.
برای پایان دادن به این وضعیت اسفبار، نیاز است تا جامعه هنری کشور، برنامهسازان و برنامه نویسان، وزارت ارشاد، صدا و سیما، و دیگر فعالان حوزه هنرهای نمایشی، به سهم خود تلاش نمایند و بر این عهد پایدار بمانند که به مسخره کشیدن روستا و زبان و گویشهای قومی و محلی، در هر بخش از فیلم و داستان، به طور کاملاً جدی و قاطع ممنوع شود و انجام این مهم را رسالت هنر و مسؤلیت حرفه شریف خود بدانند و بر این باور باشند که میتوان در عین خلق تبسم بر لب یک مخاطب، مانع از فرو غلتیدن اشک بر گونههای مخاطب دیگر و فرو ریختن شخصیت او شد.
************** ************** **************
اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، بر این نکته تأکید دارد که زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اما، در همان حال اشاره دارد که استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است. اگر این اصل و اصل بعدی ـ که بر لزوم آموزش زبان عربی توجه دارد ـ بازبینی شود، نگاه جامع و نگاه فرهنگی و نگاه ایرانی ـ اسلامی در تدوین قانون اساسی، قابل مشاهده است.
این اصل از قانون اساسی، هرچند با استفاده از قید «رسمی»، در صدد سامان بخشی به دیوان سالاری کشور به عنوان یک ضرورت غیر قابل چشم پوشی بوده است تا افراد در فهم متون و قوانین دچار سردرگمی و برداشتهای چندگانه نشوند، به خوبی پیداست که این ایجاب، موجب سلب امکان توجه به دیگر زبانهای موجود در ایران نشده و لذا در ادامه، تدریس و استفاده از زبانهای محلی، پیش بینی شده است.
به عبارت دیگر، هیچ مانع و ممنوعیتی در استفاده از زبان و رسم الخط آنها در جراید محلی و در مکاتبات غیر رسمی و غیر اداری به چشم نمیخورد و قانون اساسی پویا و مترقی و فراگیر کشورمان، زمینههای قانونی برای استفاده و ترویج سایر زبانها و ممانعت از انقراض آنها را از همان ابتدا پیشبینی کرده است و از همین روی، ایرانیان عرب، ترک، بلوچ، کرد، ترکمن، تالشی، ارمنی، آشوری، گیلانی، طبرستانی، تاتی و... میتوانند با استفاده از این فرصت، دراستفاده و آموزش زبان خود و گویشهای موجود در حوزه زبان خود و حفظ قدرت پویایی و بالندگی آن، تلاش نمایند. از منظر قانون اساسی، زبان رسمی کشور، زبان فارسی است. در عین حال سایر زبانها نیز به عنوان «زبانهای ایرانی» محترم و مورد توجه قرار گرفتهاند.
وزارت آموزش و پرورش، میتواند با صدور مجوز و بلکه با ابلاغ ضرورت گنجاندن زبانهای محلی در فهرست دروس مدارس استانهایی که اغلب مردم از زبان غیر فارسی در گفتوگوهای روز مره و زندگی اجتماعی استفاده میکنند، به تقویت و ادامه حیات زبانهای محلی کمک کند.
************** ************** **************
آنچه گذشت، طرح یک مشکل ملی و یادآوری یک خطر فرهنگی و اشاره به برخی راهکارها برای برون رفت از آن بود. در کنار این مطلب و با فرض اینکه بنا بر ملاحظات اقتصادی و یا نیاز به برنامهریزی بلندمدت برای این منظور، امکان اجرای فوری طرح صیانت از زبانهای قومی و گویشهای محلی وجود ندارد، اما میتوان با امید به فراهم شدن شرایط در آینده، در فوریترین اقدام ممکن نسبت به ایجاد بانک زبانها و گویشهای ایرانی، اقدام کرد. در این راستا، نقش شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت فر هنگ و ارشاد اسلامی، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم و آموزش عالی، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، دانشکدههای زبان و ادبیات فارسی، اساتید و دانشجویان و فارغ التحصیلان رشتههای زبان و ادبیات فارسی، شوراهای اسلامی شهر و روستا در استانهای هدف، برجستهتر و کارآمدتر از دیگران است.
از رهگذر ثبت شفاهی و مکتوب زبانها و گویشها و تدوین و تنظیم نمادهای فونوتیک هر کدام از آنها، ترسیم نمودار ارتباطی زبانها و گویشها با یکدیگر و ثبت آهنگهای کلامی و گفتاری مربوط به هر زبان و گویش، میتوان زبانها و گویشهای در خطر انقراض را حمایت کرد.
استفاده از تجربیات دیگر کشورها در این زمینه و دریافت کمکهای فنی و مشاوره از سازمان فرهنگی هنری ملل متحد «یونسکو»، خالی از فایده نیست. چه اینکه حسب قرائن و به استناد اعلام صاحب نظران، از بین رفتن زبانها و گویشها، یک خطر جهانی است و همه روزه تعدادی از گویشها و زبانها از عرصه ارتباطات مردم با یکدیگر حذف میشود و هم اینک، از زبانهایی که تا چندی پیش از سوی ساکنان جزایر اقیانوسی و قبایل جنگلهای آمازون و گینه مورد استفاده قرار داشت، هیچ اثری نمانده است.
فراموش نکنیم که شاید فردا فرصتی برای این کار نباشد و فراموش نکنیم که حیات برخی از گویشهای موجود، به زندگی چند پیرمرد و پیرزنی که هنوز به آن سخن میگویند، وابسته است و با مرگ همین چند تن، گویش آنها نیز با همه پشتوانه تاریخی که دارد، خواهد مرد.
«والسلام»
* برای آشنایی با شرایط و نحوه همکاری با «نگاه شما» اینجا را کلیک کنید.