سرانجام پرونده قتل دختر خردسال در يکي از روستاهاي اطراف سنقر را در حالي پس از 17 سال از وقوع جنايت، رئيس قوه قضائيه مشخص ميکند که مادر او همچنان کفن پوش در مقابل ساختمان قوه قضائيه ميايستد تا هرچه زودتر سومين و آخرين قاتل دخترش به دار مجازات آويخته شود.زن سالمند که به «ام ليلا» معروف شده از سال 74 پيگير پرونده آزار و اذيت دخترش و قتل او از سوي سه پسر جوان است.
به گزارش مردم سالاری پروندهاي که متهم اصلي آن خود را در بازداشتگاه حلق آويز کرد. متهم رديف دوم هم با پيگيري مادر ليلا و دستور رئيس وقت قوه قضائيه به دار آويخته شد. آخرين متهم اين پرونده نيز پس از 17 سال با سماجت «ام ليلا» دستگير شد و در يک قدميچوبه دار قرار دارد. پرونده براي استيذان به قوه قضائيه رفته است و وکلاي متهم درخواست اعمال ماده 18 زده اند.از سوي ديگر ام ليلا نيز کفن پوش در مقابل ساختمان قوه قضائيه ميايستد تا هرچه زودتر قاتل دخترش قصاص شود. زني که حرفهاي بسياري درباره اين پرونده دارد. در يک روز گرم تابستاني که همراه دخترانش کفن پوش در خيابان وليعصر مقابل کلانتري جاميايستاده بود به گفتگو با او نشستيم.
ليلا چگونه ناپديد شد؟
هيچگاه خاطره تلخ ارديبهشت ماه سال 74 را از ياد نميبرد. 17 سال از جنايت گذشته و او همچنان کفن پوش پيگير اجرا حکم قاتلان دخترش است. او درباره ماجراي ناپديد شدن ليلا ميگويد : خانه ما بندرعباس بود. يکي از دخترانم در سنقر زايمان کرده بود و ما براي ديدنش به آنجا آمده رفته بوديم. موقع برگشت دخترم از من خواست ليلا آنجا بماند. من هم با اصرارهاي او قبول کردم. يک روز خاله ليلا او را به خانه شان در روستايي اطراف سنقر ميبرد. ارديبهشت ماه زمان چيدن گل و چاقاله بادام بود. ليلا همراه پسرخاله اش رسول که دو سال از او کوچکتر بود براي چيدن گل به دامنه کوه ميروند. پس از چند دقيقه رسول تشنه ميشود و براي خوردن آب از ليلا جدا شد. ليلا هم براي پيدا کردن آدرس سراغهادي - يکي از متهمان - ميرود.هادي هم آدرس اشتباه به اوميدهد و خودش به دنبال دخترم راه ميافتد. معلم روستا که دانش آموزان را به آن منطقه آورده بود اين صحنه را ميبيند و به موضوع مشکوک ميشود. او با نگاه ليلا وهادي را تعقيب ميکند تا اينکه پشت تخته سنگ بزرگي ناپديد ميشوند.
جسد چگونه کشف شد؟
رسول وقتي باز ميگردد و ليلا را پيدا نميکند موضوع را به مادرش ميگويد و خاله ليلا در پاسگاه محل شکايتي را مطرح ميکند. با توجه به اظهارات معلم مدرسههادي دستگير ميشود اما در بازجوييها با انکار اطلاع از سرنوشت ليلا مدعي ميشود فقط راه روستا را به او نشان داده است. پنج روز اهالي روستا در کوه و دشت به دنبال دخترم ميگشتند اما هيچ اثري از اونبود. محمد صفر و حسن – دومتهم ديگر پرونده- براي اينکه جسد دخترم کشف نشود به اهالي مسيرهاي فرعي را نشان ميدادند.بعد از پنج روز خودم به آنجا رفتم و از رئيس پاسگاه خواستم هرچه زودتر سرنوشت ليلا را مشخص کند. بعد هم با جستجوي زياد جسد در شکاف کوهي پيدا شد. کارشناسان در نظريه خود اعلام کردند که دخترم از ارتفاعي 200 متري به پائين پرت شده و مدتي هم جسدش را زير آبشار گذاشته بودند تا آثاري روي بدن او باقي نمانده باشد.
قاتلان چگونه شناسايي شدند؟
دلايل بر عليه آنها زياد بود. اول معلم مدرسه بود کههادي را در تعقيب دخترم ديده بود. بعد از آن حرفهاي رسول بود که سه متهم اصلي را غروب هنگام برگشتن از کوه ديده بود.هادي را ابتدا دستگير کردند که بعد از هشت روز حسن ومحمدصفر هم دستگير شدند.آنها قرار گذاشته بودند به هيچ عنوان بعد از دستگيري اقرار نکنند.قرار بود هر کدام دستگير شدند دو نفر ديگر محل جسد را تغيير دهند. در جريان جستجو هم اهالي دو نور چراغ قوه را در کوه ديده بودند. آنها همدستانهادي بودند که براي انتقال محل جسد به کوه آمده بودند.هادي در بازجوييها گفته بود، پس از کشاندن ليلا به بالاي کوه او را مورد آزار و اذيت قرار داديم بعد هم بدن نيمه جانش را به پايين انداختيم اين در حالي بود که همدستانش اتهام خود را رد ميکردند.
مگر هدفشان آزار و اذيت ليلا نبود پس چرا او را کشتند؟
يک چشم محمد صفر کور بود. دخترم هم آنها را ديده بود. به خاطر اينکه ليلا جنايت سياه آنها را فاش نکند دخترم را کشتند.
هادي چرا خودکشي کرد؟
پنجم تير ماه همان سال گفتند کههادي خود را با پتو حلق آويز کرده است .
سرنوشت دو متهم ديگر چه شد؟
اين پرونده چند بار رسيدگي شد و براي متهمان حکم صادر شد. در اين بين هم فرصتهايي براي فرار متهمان به وجود آمد. محمدصفر يک بار با پوشيدن لباس روحاني از دست ماموران فرار ميکند اما کارگران شهرداري با مشاهده او ودستبندي که به دستانش بود به موضوع مشکوک شده و دستگيرش ميکنند.از آن به بعد هر روحاني که ميبينم ميخواهم که بيشتر مراقب لباسش باشد تا کسي مثل محمدصفر از آن سوءاستفاده نکند. آنقدر رفت و آمدم و پيگيري کردم که بالاخره حکم محمد صفر تائيد شد. با دستور رئيس وقت قوه قضائيه نيز تفاضل ديه از بيتالمال پرداخت شد و 26 ارديبهشت سال 86 محمدصفر به دار مجازات آويخته شد. براي حسن نيز با اجراي قسامه حکم اعدام صادر و تاييد شد اما اوهمچنان فراري بود.
حسن چگونه دستگير شد؟
بعد از اين ماجرا گفتند که او به عراق گريخته و ديگر باز نميگردد. من هر ماه سر قبر دخترم ميروم و زماني که در آنجا ميماندم درباره آخرين وضعيت حسن از اهالي سووال ميکردم. يک روز يکي از اهالي ادعا کرد که حسن در ايران است و به تازهگي ازدواج کرده است.با اين وجود کسي از سرنوشتش باخبر نبود. ميدانستم اگرکسي ازدواج کند موضوع در محل گرفتن شناسنامه ثبت ميشود. به همين خاطر سراغ دادستان رفتم و موضوع را با وي درميان گذاشتم. او هم يک نيابت داد تا موضوع را پيگيري کنم. بعد از پيگيريهاي زياد فهميدم او در شهرستان کاشمر مخفي شده است. به اداره آگاهي رفتم اما ماموري براي دستگيري او ندادند. با ماشين خراب پسرم راهي کاشمر شديم. نيابت را به ماموران آگاهي آنجا دادم که دو ساعت بعد يکي از ماموران تماس گرفت و گفت، حسن را دستگير کرده اند. حسن من و پسرم را در کاشمر ديده بود. ميخواست به بهانه اينکه چکش برگشت خورده از خانه فرار کند که ماموران او را چمدان به دست دستگير کردند.
الان آخرين وضعيت پرونده چيست؟
دادگاه از ما خواست 50 نفر را براي مراسم قسامه به دادگاه ببريم. من هم با سختي بسيار اينکار را انجام دادم تا حکم قاتل دخترم اجرا شود. براي اين کار 17 ميليون تومان قرض کردم. آوردن 50 نفر به دادگاه کار بسيار سختي است. الان حکم در مرحله اجراست. گفته اند وکلاي او درخواست ماده 18 زده اند.اين در حالي است که يک بار ماده 18 در پرونده اعمال شده است.چند بار تا کنون کفن پوشيدم و مقابل دفتر آيت الله لاريجاني ايستادم تا به حقم رسيدگي کند. ميدانم اونميگذارد در پروندهاي ناحقي شود. حالا هم اميدوارم دستوري دهد تا حکم قاتل دخترم بعد از 17 سال اجرا شود.
چرا کفن براي رسيدن به خواسته اتان کفن ميپوشيد؟
من هيچ پشتوانه اي ندارم. تنها اميدم به خدا و رئيس قوه قضائيه است. ديگري روزهاي آخر زندگي ام است. کفن ميپوشم تا قبل از مرگ يکي به فريادم رسيدگي کند.
چرا گذشت نميکنيد؟
چندي قبل 500 ميليون تومان همراه يک کفن به درخانه ما آوردند و خواستند بين قصاص و بخشش يکي را انتخاب کنم. من هم به آنها گفتم به هيچ عنوان رضايت نميدهم. گفتند با اين پول براي ليلا مسجد بساز که بازهم قبول نکردم. گفتم با خون بهاي دخترم مسجد بسازم؟ پس شرافت و آبروي دخترم چه ميشود. من فقط قصاص ميخواهم اگر رضايت بدهم بايد در آخرت جوابگوي دخترم باشم که چرا از شرافتش دفاع نکردم