بازدید 7887

چمران تجربه تکرار نشدنی

محمود رجبی پور
کد خبر: ۲۵۲۵۹۸
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۹ 20 June 2012
شبان را به سجده سر کرده تو                  همه روز را چون شیر سر کرده تو

در آغاز سخن، یادآوری این نکته را ضروری می‌دانم که دکتر چمران هم به مانند همه ما بشر بود و دارای ویژگی‌های یک انسان در محیط اجتماعی و بی‌گمان در کنار نکات ویژه و مثبت فوق‌العاده زیاد، دارای کمی و کاستی هم بود؛ بنابراین، اینجانب به رغم علاقه‌مندی که به ایشان دارم، اصلا نمی‌خواهم درباره شخصیت ایشان غلو کنم؛ بنابراین، آنچه می‌گویم، نه از سر شیفتگی متعصبانه، که دریافت‌های نزدیک من از ایشان است. به همین دلیل، اعتراف می‌کنم، چمران تجربه تکرار نشدنی در زندگی‌ام بود و نقش مهمی در نگاه و اندیشه اجتماعی‌ام داشت و نه تنها من، بلکه بسیاری که از نزدیک با او آشنا بودند و از او چیز‌ها آموختند‌ ـ هرچند به مانند او نتوانستیم آنچه را آموختیم در زندگی به آن رفتار کنیم ـ و نیز به شهادت همه کسانی که او را دیده بودند و می‌شناختند، انسانی چند وجهی و دارای فضایلی چون خلق نیکو، آرامش در رفتار، اهل علم و دانش و دین‌فهی و دردمندی و محروم‌گرا بود. به همین منظور اینجانب می‌خواهم در این مختصر کمی بیشتر درباره او بگویم.

نخستین ماه‌های جنگ بود. فصل غربت جبهه‌ها، دشمن اشغالگر تا پشت شهر اهواز آمده و جا خوش کرده بود. دفاع در برابر ارتش بعث عراق، با همه مشکلاتی که آن روز‌ها داشتیم، در حال سامان گرفتن و سازمان یافتگی بود. در این ارتباط،‌ یکی از نهاد‌ها و گروه‌هایی که در تشکیلات کوچک متشکل شده و در مقابل ارتش بعث عراق مقاومت می‌کردند، رزمندگان ستاد جنگ‌های نامنظم به فرماندهی دکتر مصطفی چمران بود.

من به دلیل شرایط پدید آمده، علاقه‌مند بودم هر چه زود‌تر از غرب کشور به جنوب بروم که با استقرار دکتر چمران در اهواز، این تصمیم را عملی کردم و به جنوب رفتم. به این نکته نیز اشاره کنم که اینجانب از دوم دبیرستان در سال ۱۳۵۴ با نام دکتر چمران آشنایی داشتم؛ بنابراین، از همان سال‌ها بود که به دلیل شخصیت، اندیشه و مبارزه، علم، تلاش و رفتارهای اخلاقی‌اش، به یکی از شخصیت‌های مورد علاقه من و دیگر جوانان در روزهای مبارزه تبدیل شده بود.

پس از ورود دکتر به ایران با حضور در سخنرانی‌های وی و ارادتی هم که بود، اندک آشنایی شکل گرفته بود؛ بنابراین، پس از رفتن به اهواز به دلیل مسئولیتی که به عنوان سرپرست خبرگزاری جمهوری اسلامی و نماینده ستاد تبلیغات جنگ در استان جنگ‌زده خوزستان و همچنین آشنایی قبلی که با دکتر داشتم و تقریبا هر یک روز در میان برای دریافت اخبار مربوط به جنگ و یا دادن خبرنامه ویژه خبرگزاری و گزارش‌ها به ایشان با وی دیدار می‌کردم و مجموعا بهانه و فرصتی برایم به وجود آمده بود که وقت و بی‌وقت خدمت دکتر برسم و در این دیدارها، از دیدگاه‌های او در موضوعات گوناگون آشنا شده و یا پرسش‌های خودم را با ایشان مطرح کنم؛ افزون بر این فرصتی بود، در کنار دکتر در برخی از عملیات‌ها، شناسایی‌ها، ‌بازدید از خطوط و... شرکت و مطالب و خاطراتی از آن روز‌ها یادداشت کنم.

از این روی، خاطرات و ناگفته‌های بسیاری از او به یاد داشته یا نوشته‌ام که برخی آن‌ها را در مناسبت‌هایی گفته‌ام و برخی از آن‌ها را تاکنون در هیچ جا نگفته و یا ننوشته‌ام.

همان گونه که تقریبا همه ما می‌دانیم، شهید مصطفی چمران در یکی از محلات جنوبی شهر تهران (محله سرپولک) دیده به جهان گشود و تحصیلاتش را به ترتیب در مدرسه انتصاریه پامنار، دارالفنون و البرز گذراند.

او در سال ۱۳۳۲ در رشته الکترونیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته و در سال ۱۳۳۶ به مدت یک سال در‌‌ همان دانشکده به تدریس مشغول شد. چمران در زمان تحصیل از بااستعداد‌ترین و قوی‌ترین دانشجویان به شمار می‌رفت، به گونه‌ای که در سراسر دوره تحصیلی‌اش، شاگرد ممتاز بود و به همین دلیل، در سال ۱۳۳۷ با بورس تحصیلی به آمریکا رفت و در یک تلاش بزرگ علمی، فوق لیسانس خود را از دانشگاه تگزاس و دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما را از دانشگاه برکلی آمریکا گرفت. او همچنین از شاگردان آیت الله طالقانی بود و در درس‌های ایشان شرکت می‌کرد.

چمران همچنین عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و از فعالان سیاسی بود. به همین دلیل در مبارزات نهضت ملی شدن نفت شرکت فعالی داشت. وی در شانزدهم آذر سال ۱۳۳۶ که ریچارد نیکسون به ایران سفر کرد، از جمله دانشجویان معترض به حضور وی در ایران بود؛ بنابراین، به دلیل اعتراض دانشجویان، گارد به آنان حمله کرد و در جریان این حمله، سه تن از دانشجویان به شهادت رسیدند و به همین دلیل شانزدهم آذر در تاریخ سیاسی ایران جاودانه شد.



چمران در زمانی که در آمریکا بود، بار‌ها تظاهرات و اعتراضات متعددی علیه رژیم پهلوی در برابر کاخ سفید واشنگتن، سفارت ایران در این شهر و کنسولگری‌ شهرهای شیکاگو، نیویورک و سانفرانسیسکو ترتیب داد و بار‌ها نیز با پلیس این شهر‌ها درگیر شد.

وی یک بار نیز در اعتراض به شرایط بد سیاسی در ایران، در محل سازمان ملل بست نشست که با واکنش تند پلیس روبه‌رو شد.

در این باره باید گفت، او می‌توانست زندگی بی‌دغدغه و مرفهی را پس از فارغ‌التحصیلی در آمریکا داشته باشد و به دور از رنج مشقت به خوشی‌‌ها روی آورد؛ اما همه آنها را به کناری نهاد و برای یک دوره آموزشی به مصر رفت و پس از آن به آمریکا بازگشت و سپس همراه با خانواده به لبنان رفت و به عنوان یک چهره فرهنگی ـ سیاسی و نظامی در کنار امام موسی صدر، به تلاش و فعالیت بی‌وقفه پرداخت.

دکتر چمران با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، پس از سال‌های طولانی هجرت و مبارزه به ایران آمد و با تعیین دولت موقت، معاون نخست وزیر در امور انقلاب و پس از آن، وزیر دفاع جمهوری اسلامی شد.

وی در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی از تهران کاندید و با آرای بالا، نفر چهارم از نمایندگان حوزه انتخابیه تهران شد و پس از چندی، صندلی نمایندگی مجلس را برای حضور در دفاع مقدس، ترک کرد و راهی جبهه‌های نبرد شد؛ ناگفته نماند که وی در این دوران، نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع و فرمانده ستاد جنگ‌های نامنظم بود.

او در کنار همه امکاناتی که در آمریکا برایش فراهم بود، برای آرمان بزرگ و اندیشه دینی و انقلابی و انسانی‌اش، تلاش‌هایی کرد که کمتر کسی را می‌توان یافت که تا این اندازه برای این اصول هزینه کرده باشد.

چمران به امید برپایی حق و عدالت و مبارزه با ظلم، استعمار و استبداد همه زندگی‌‌اش از جمله خانواده، جوانی، مقام، درجه علمی، رفاه و آسایش و... را در این راه هزینه کرد و شکیبایی نشان داد و هرگز کوچک‌ترین توقعی نداشت.

دکتر مصطفی چمران مرد قلم، رزم، اندیشه، تواضع، صفا و صمیمت، سخن و خطابه، ادبیات، هنر (در چند تخصص) عشق و عرفان بود. نگاه و کلامی آرام داشت، کم‌حرف و ژرف اندیش بود، چهره‌ای متین و متبسم داشت و همواره متوکل و صبور بود.

وی در تعاملات کلامی و رفتاری، ادبیات ویژه خود را داشت و همه افراد را با واژه «عزیز» خطاب می‌کرد. در برابر دیگران بی‌‌‌نهایت متواضع بود و در رویارویی، آنان را در آغوش می‌گرفت؛ باید چند ساعتی در کنار دکتر چمران می‌نشستی و با او می‌بودی تا آنچه من می‌گویم و یا آنچه از دیگران می‌شنوی، درک کنی.

این گفته‌ها و شنیده‌ها نه به دلیل این است که دکتر چمران امروز در میان ما نیست و یا اینکه ما عادت داریم، پس از مرگ افراد از آنان اسطوره بسازیم و شخصیت‌پردازی کنیم؛ نه، واقعا این گونه نیست. او واقعا مصداق همه فضایل بود که گفته‌اند.

اما در این میان، به نظر من، دکتر چمران بیش از هر چیز با مقام، منصب، دنیازدگی، شهرت، ریاست و لذت‌ها در یک خودسازی طولانی معنوی خداحافظی کرده و آنها را سه طلاقه کرده بود و به همین دلیل، هر روز که می‌گذشت، بی‌قرار برای دیدار معبود خود بود و همگان می‌توانستند این بی‌قراری و اشتیاق را به خوبی در او ببینند.

بیش از سی و پنج سال مبارزه و تلاش خستگی‌ناپذیر، بیش از بیست سال هجرت و سرانجام شهادت، گواهی خوبی است از همه آنچه درباره دکتر گفته شد و گواهی بر اینکه او با هجرت آغاز کرد، با جهاد ادامه داد و با شهادت به ملکوت پیوست.

و اینچنین بود که امام (ره) او را «سردار رشید اسلام» نامید.

دکتر در بخشی از وصیت‌نامه‌اش خطاب به امام موسی صدر، نوشت: به خاطر عشق است که فداکاری می‌کنم؛ عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. به خاطر عشق است که به دنیا با بی‌اعتنایی می‌نگرم و ابعاد دیگری را می‌یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می‌بینم و زیبایی را می‌پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می‌کنم و او را می‌پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می‌کنم و ... و من قدر خود را بزرگ‌تر از آن می‌دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم؛ حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند. عشق است که روح مرا به جوش می‌آورد. مرا از خودخواهی و خودبینی می‌رهاند، در عالم وجود محو می‌شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده‌ای زیبابین پیدا می‌کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می‌رباید و از این عالم به دنیای دیگری می‌برند... اینها همه و همه از تجلیات عشق است... .

روحش شاد و یادش گرامی باد
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # حماس # توماج صالحی # خیزش دانشجویان ضد صهیونیست