هفته گذشته، فیلم مستند «میراث آلبرتا» که توسط یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف ساخته شده و به موضوع مهاجرت نخبگان میپردازد، در آن دانشگاه و با حضور دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاه صنعتی شریف اکران شد.
بنده در جلسه اکران آن فیلم حضور نداشتم و تنها تیزر آن فیلم توسط انجمن فارغ التحصیلان دانشگاه برایم ایمیل شد که بر اساس یک تیزر نیز نمیتوان نقدی بر یک فیلم مستند و رویکرد سازنده آن ارائه داد. اما اکران این فیلم انگیزه ای شد برای نگارش این مطلب توسط بنده به عنوان کسی که اکنون سودای گرفتن پذیرش از دانشگاههای اروپا و آمریکا را در سر دارد و شاید بتوان با ارفاق او را جز نخبگان این کشور محسوب نمود.
مطابق آخرین آمار سالانه 180000 ایرانی تحصیلکرده کشورشان را ترک میکنند. این آمار در کنار هزینه سنگینی که کشور بابت تربیت و پرورش هر یک از این نیروهای متخصص متحمل میشود، ضرورت توجه و تعمق در چرایی این پدیده و اندیشیدن تدابیری برای مقابله با آن را روشن میسازد. تصور میکنم بیان آنچه در چند سال اخیر بر بنده گذشته است، بتواند عینی تر از مقالهای نظری برخی نکات را در مورد این پدیده روشن سازد.
از یاد نمیبرم روزی را که با اعلام نتایج آزمون کارشناسی ارشد، موفق به کسب رتبه تک رقمی در یکی از رشتههای مهندسی شدم و نتیجه چند ماه و شاید بهتر باشد بگویم چند سال تلاش خود را دیدم. هرچند در دانشگاه محل تحصیل مقطع کارشناسی ام (یکی از واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی) تقدیر از این موفقیت که برای فارغ التحصیلان آن به ندرت رخ میدهد، در یک تقدیر نامه و یک ماشین حساب ده هزار تومانی خلاصه شد! اما در آن روزها تصور میکردم با تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه صنعتی شریف، دیگر پس از فارغ التحصیلی دغدغه اشتغال و مسائل مالی را نخواهم داشت.
اما این خیال باطل چندان پایدار نبود. وقتی در آخرین ترم تحصیلی که مشغول تدوین پایان نامه بودم، شروع به جستجوی کار کردم از سوی بسیاری از کارفرمایان دعوت به مصاحبه نمیشدم.
برخی از کارفرمایان هم پس از حضور در مصاحبه پیشنهادهای جالبی مثل شروع به کار به صورت رایگان و یا با کمترین حقوق وزارت کار ارائه مینمودند و البته برخی نیز پدرانه! من را نصیحت میکردند در جستجوی کار نباشم و برای گرفتن پذیرش از دانشگاههای آمریکا اقدام کنم، چون حیف است اینجا بمانم و کار کنم.
به هر صورت، سه و ماه نیم ارسال رزومه و شرکت در مصاحبههای کاری متعدد در شرکتهای مختلف در تهران در نهایت جواب داد و با حقوق قابل توجه ششصد و پنجاه هزار تومان در ماه! در یک شرکت خصوصی استخدام شدم. البته بعد از سه ماه و با فرا رسیدن سال جدید و البته به کار بستن آنچه اندوخته بودم در عرصه عمل، حقوق مذکور پنجاه درصد افزایش یافته به یک میلیون تومان در ماه افزایش پیدا کرد. به هر روی از اینکه درآمد و شغلی در یکی از بنگاههای اقتصادی موفق و صاحب نام داشتم راضی بودم.
اما این آرامش و رضایت دیری نپایید! همزمان با پایان قرارداد آپارتمانی که در آن به همراه یکی از دوستانم زندگی میکردیم، اجاره مسکن در تهران یک جهش نزدیک به 100 درصدی را تجربه کرد. به گونه ای که دوستم راهی خوابگاه دانشجویی و من نیز با استعفا از محل کار راهی شهرستان شدم.
در شهرستان به همراه یکی از دوستان دوران تحصیل و یکی از اساتید مجرب و توانمندم تصمیم به راه اندازی یک شرکت مشاوره ای گرفتیم و چندین ماه به راههای گوناگون در جستجوی اخذ یک پروژه بودیم؛ اما به هر کجا که پیشنهادی ارائه نمودیم، پاسخی دریافت نکردیم. گویا برای تمامی پروژههای تحقیقاتی مذکور افرادی توانمندتر از استاد گرامی ما پیشنهاد ارائه مینمایند. به هر حال مایه مباهات است.
در همین حال به بیش از ده دانشگاه غیر انتفاعی در شهرمان نیز برای تدریس به صورت حق التدریس مراجعه نمودم که گویا تمامی اساتید در تمامی دانشگاههای مذکور ار بنده توانمند تر بودند، چرا که هیچ پاسخی به رزومه و درخواست همکاری بنده داده نشد. به هر حال باز هم مایه مباهات و افتخار بنده است.
تلاشهایم به دو مورد بالا محدود نشد و برای تعدادی از شرکتهای بزرگ صنعتی در اطراف شهرمان نیز درخواست همکاری و رزومه فرستادم که گویا هیچ نیازی به اندک دانش و تجربه بنده نداشتند. به هر روی دوباره و برای آخرین بار مایه مباهات و افتخار است.
پس از گذشتنن آنچه در سطور بالا ذکر شد و صرف چند ماه وقت و انرژی و عدم دریافت هیچ گونه نتیجه تصمیم گرفتم که مانند تعداد زیادی از هم کلاسیهای خود و با شروع از مطالعه زبان انگلیسی با کوله باری گلایه از کم لطفیها و ابهام و عدم اطمینان نسبت به آینده به قطار پرمسافر اخذ پذیرش تحصیلی بپیوندم؛ قطاری که بیش از نامی از همکلاسیهایم تا کنون سوار بر آن شده و به مقصد رسیده اند. تنها با این کور سوی امید که آینده ای را که به دنبال ساختنش در سرزمین مادری بودم در آن سوی آبها و در دیار غربت برای خود بسازم.
اما پرسشی دارم که نمیدانم آن را باید از چه کسی بپرسم و آن اینکه جوانی مثل من پس از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد یک رشته مهندسی در برترین دانشگاه این کشور و یک سال تجربه کار در یکی از موفقترین بنگاههای اقتصادی کشور، باز هم باید دغدغه شغل، مسکن و حتی تأمین مخارج خودش به عنوان یک فرد مجرد را داشته باشد؟
فرستنده: یکی از بینندگان تابناک
«تابناک» مطالب اختصاصی و گردآوری شده توسط خوانندگان محترم را در قالب جدیدی با عنوان «نگاه شما» منتشر خواهد کرد.
مخاطبان محترم می توانند مطالب دلخواه خود را در موضوعات مختلف، به آدرس negaheshoma@tabnak.ir ارسال نمایند.مخاطبان محترم برای ارسال مطالب خود باید چند نکته را در نظر داشته باشند:1. این قالب جدید برای ارائه و معرفی «نگاه بییندگان به تمام موضوعات» می باشد.2.مطالب اختصاصی یا گردآوری شده می تواند در قالب: ایده ، فیلم، عکس، گزارش تحلیلی، گزارش خبری، کاریکاتور و... باشد.3. مطالب ارسال شده حتی الامکان با ذکر نام و نام خانوادگی فرستنده باشد.4. موارد ارسالی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین جاری نداشته باشد.5. مطالب ارسالی به زبان و فونت فارسی باشد.6.مطالب ارسال شده حتی الامکان حاوی اطلاعات دقیق باشد.مشخصات فنی1. از ارسال تصاویر در متن فایلهای word خودداری شود.2. حجم فایل تصویری ارسالی( به صورت gif یا jpg ) بیشتر از 5 مگابایت نباشد.3. حداکثر حجم فایل صوتی یا ویدیو پنجاه مگابایت باشد. (نوع فایل: wmv, flv, wav, mp3, wma)