بازدید 6797

ضرورت تشكيل حكومت

آیت‌الله جعفر سبحانی
کد خبر: ۲۱۴۵۰۲
تاریخ انتشار: ۰۷ دی ۱۳۹۰ - ۱۳:۰۰ 28 December 2011
ضرورت وجود حكومت در زندگى اجتماعى بشر، آنچنان روشن است كه نيازى به دليل و برهان ندارد؛ حكومتى كه آزادى‌هاى فردى را در چهارچوب مصالح اجتماعى نگهداری کند و در پرورش استعدادها بكوشد و مردم را به وظايف خود آشنا سازد و قوانين را اجرا  كند. از اين جهت انديشمندان بزرگ جهان مانند افلاطون، ارسطو، ابن خلدون ([1]) و برخى ديگر، وجود دولت را  پديده‌ای اجتناب‌ناپذير دانسته‌اند.

در اين ميان، «ماركس» وجود دولت را تا آن جا كه اختلاف طبقاتى در ميان است، ضرورى مى‌داند، ولى بر این باور است كه پس از گسترش «كمونيسم» در سرتاسر جهان، دولت بايد از بين برود. وى می‌پندارد كه مايه جنگ و اختلاف، تنها اختلاف طبقاتى است و پس از نابودی آن، مايه جنگی در كار نخواهد بود كه وجود دولت را ايجاب كند.

ولى «ماركس» به جامعه انسانى، تنها از يك زاويه نگريسته و آن زاويه، «اختلاف طبقاتى» است، در حالى كه جامعه انسانى، زواياى ديگرى نيز دارد؛ بنابراین، اگر وى جامعه‌ها را از اين زاويه‌ها نيز مطالعه می‌کرد، حكم به انحلال دولت‌ها حتى پس از به اصطلاح او گسترش «كمونيسم» نمى‌داد، زيرا مايه جنگ، تنها و تنها، اختلاف طبقاتى نيست كه پس از از میان بردن آن، همه جهان بهشت برين شود، بلكه غرايز ديگر بشر مانند جاه‌طلبى‌ها و خودخواهى‌ها و... كانون نزاع و سرچشمه جدال است.

بنابراین، قدرتى لازم است كه افراد را به وظايف قانونى خود آشنا و متخلفان را مجازات كند و حق را به حق‌دار بسپارد و نظم و انضباط جامعه را ـ كه زيربناى بقاى تمدن و مايه پيشرفت انسان در جهت‌هاى مادى و معنوى است ـ صيانت کند.

خلاصه براى حفظ نظام اجتماعى و تمدن انسانى و نیز آشنا كردن افراد به حقوق و وظايف و رفع هر نوع اختلاف و نزاع در جامعه، مرجع قوى و نيرومندى لازم است كه به اين فريضه انسانى جامه عمل بپوشاند و زيربناى تمدن را كه همانا برقراری نظم در اجتماع است، نگه دارد.

حقيقت اسلام، يك رشته اصول و فروع است كه از جانب خدا فرستاده شده و پيامبر اسلام ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ مأمور است كه مردم را به آن دعوت و در شرايط مناسب، همه را پياده كند، ولى چون اجراى يك رشته از احكام ـ كه حافظ نظم و انضباط در اجتماع است ـ بدون تشكيل حكومت شدنی نيست؛ بنابراین، پيامبر به حكم عقل و خرد و به حكم ولايتى كه خدا به وى داده بود، تشكيل حكومت داد و نظام توحيدى را در قالب يك حكومت اسلامى پياده كرد.

حكومت در  اسلام هدف نيست، بلكه وسيله است براى اجراى احكام و قوانين و تأمين اهداف عالى آن كه بدون تأسيس سازمان سياسى امكان‌پذير نيست. از اين جهت، پيامبر شخصاً دولت و حكومتى را پايه‌گذارى کرد.

خلاصه

اجراى حد بر سارق و زانى، رسيدگى به اختلافات مسلمانان در امور مالى و حقوقى، جلوگيرى از احتكار و گران فروشى، گردآورى زكات و ماليات‌هاى اسلامى، گسترش تعاليم اسلام و رفع ده‌ها نيازمندى‌هاى ديگر جامعه اسلامى، بدون يك سرپرستى جامع و پيشرو و قاطع و بدون يك زعامت و حكومت مورد پذيرش ملت، امكان‌پذير نيست.

اكنون كه مسلمانان وظيفه دارند اين احكام و تعاليم اسلامى را مو به مو اجرا كنند و از طرفى، اجراى درست آنها، بدون تأسيس مركزى كه همه از آنجا الهام بگيرند، ممكن نيست، از اين  روى مسلمانان بايد در چهارچوب تعاليم اسلامى، داراى تشكيلات و سازمان سياسى باشند كه در هر زمان، پا به پاى نيازمندى‌ها پيش برود.

اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ در يكى از  سخنان خود به لزوم تشكيل حكومت اشاره مى‌كند و وجود حاكم جائر را بر هرج و مرج و زندگى جنگلى ترجيح مى‌دهد و يادآور مى‌شود كه اصولاً حكومت، هدف نيست، بلكه وسيله اى است براى يك زندگى آرام، براى گردآورى ماليات، براى جهاد با دشمن، براى حفظ امنيت راه‌ها و گرفتن حق مستضعف از قوى و نيرومند، چنان كه مى‌فرمايد:

«إنّهُ لابُدَّ لِلنّاسِ مِنْ أَمِيرِ بَرّ  أو فاجِر، يَعْمَلُ في إمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَيَسْتَمْتِعُ فِيها الكافِر، ويُبلِّغُ اللّهُ فِيها الأجل، ويُجْمَعُ بِهِ الفَيء وَيُقاتَلُ بِهِ العَدُوّ، وَتَأْمَنُ بِهِ السُّبلُ وَيُؤخَذُ بِهِ لِلضَّعيفِ مِنَ الْقَوىِّ حتّى يستريحَ برٌّ ويستراحَ من فاجر».([2])

«بايد براى مردم امير و رئيسى باشد، خواه نيكوكار و يا بدكار، تا مؤمن در حكومت او به كار خود مشغول شود و كافر بهره خود را ببرد. بر اثر برقرارى نظم و آرامش، خداوند هر فردى را به اجل خود برساند، به وسيله اين حاكم ماليات جمع و با دشمن نبرد و راه‌ها ايمن شود و حق ناتوان از نيرومند گرفته شود، نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران در امان باشند».

با اين بيان و با يك محاسبه و مطالعه اجتماعى، روشن مى‌شود لزوم تشكيل دولت در نظر عقل و خرد، يك پديده ضرورى و اجتناب ناپذير اجتماعى است كه از آن چاره و رهايى نيست.

پندار خلأ رهبرى و پيامدهاى زيانبار آن

در جنگ «احد»، حساس ترين فراز تاريخ اسلام فرا رسيد. دشمن به شايعه سازى پرداخت و پيامبر اسلام ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ را كشته اعلام كرد. در اين لحظه كه مسلمانان خود را بدون رهبر احساس كردند، به فكر عقب گرد به دوران جاهليت افتادند و به يكديگر گفتند: ديگر براى چه جنگ كنيم، پيامبر كه كشته شد؟!

در اين هنگام، آيه زير در توبيخ اين گروه فرود آمد:

(وَما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللّه شَيْئاً وَسَيَجْزِى اللّهُ الشّاكِرينَ).([3])

«محمد (ص) جزو پيام‌آورى بسان پيام آوران پيشين نيست. آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما به عصر پيشين (جاهليت) بازمى‌گرديد؟ هر كس به دوران جاهليت بازگردد به خدا ضررى نمى‌زند؛ خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‌دهد».

اگر شايعه كشته شدن پيامبر  با ظاهر شدن او در ميان ياران خود تكذيب نشده بود، چيزى نمى گذشت كه نظام سپاه اسلام از هم گسسته مى‌شد؛ گروهى كشته مى‌شدند و گروهى پا به فرار مى‌گذاشتند.

آيا زعامتى كه تا اين اندازه اهميت دارد، درست است كه به دست فراموشى سپرده شود و مسلمانان درباره آن اقدام نكنند؟

پيروى از شيوه پيامبر گرامى ـ صلى الله عليه وآله وسلم

هرگاه پيامبر گرامى (ص)، گروهى را براى جهاد در راه خدا می‌فرستاد، براى آنان فرماندهى تعيين مى‌كرد، كه همه بايد از فرمان او پيروى كنند، حتى گاهى به تعيين يك فرمانده بسنده نمى‌كرد، زيرا امكان داشت اين فرمانده دچار سانحه يا كشته شود. از اين جهت، فرمانده دومى را معين مى‌فرمود كه در صورت نبود فرد اوّلى، زمام امور را به دست گيرد و گروه را رهبرى كند و گاه اين جانشينى را تا سه مرحله افزايش مى‌داد.

اين نشان مى‌دهد كه هيچ جامعه كوچك و بزرگى بى نياز از رهبر و حاكم نيست، زيرا جامعه‌اى كه با روحيات و انديشه‌هاى گوناگون، تشكيل شده، هر فردى در آن تنها خواهان منافع خويش است. براى تعديل اين خواسته‌ها و اين كه همگان يكسان از حقوق خود بهره گیرند، چاره‌اى جز تشكيل دولت مقتدر، عادل و آگاه نيست.

قرآن دستور مى‌دهد كه ما از پيامبر گرامى (ص) پيروى كنيم و او را الگوى زندگى خود قرار دهيم؛ آنجا كه مى‌فرمايد:

(لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُو اللّهَ وَالْيَومَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللّه كَثِيراً).

«پيامبر خدا([4])، براى آن گروه از شما كه ايمان به خدا و روز ديگر دارند و خدا را بسيار ياد مى‌كنند، مقتدا و الگوى خوبى است».

اكنون كه او پيشوا و الگوى همه مسلمانان است، بايد در موضوع تشكيل حكومت نيز از وى پيروى كرد.

همه مسلمانان پس از درگذشت پيامبر، ضرورت وجود امام و رهبر اسلامى را لمس مى‌كردند. گروهى مى‌خواستند مشكل تعيين رهبر را از  راه گزينش حل كنند، در حالى كه گروه ديگر مى‌گفتند، پيامبر گرامى در گذشته، نياز امت را با تعيين جانشين از جانب خدا برطرف كرده است، حتى يك نفر هم در ميان آنان، منكر لزوم زعامت و سرپرستى نبود.

روى اهميتى كه تأثير حكومت در اصلاح دين و دنياى مردم دارد، امام صادق ـ عليه السلام ـ در حديث كوتاهى چنين می‌گویند:

«لا يَسْتَغْني أهلُ كُلِّ بَلَد مِنْ ثَلاثَة، يُفزعُ إليهِم فى أمْرِ دُنياهُمْ  وَآخِرَتُهُمْ فَإنْ عَدمُوا كانُوا هَمَجاً. فقيهٌ عالمٌ وَرعٌ، أميرٌ خيرٌ مُطاعٌ، وَطَبيبٌ بَصيرٌ ثِقَةٌ».([5])

«هيچ جامعه اى در امور مادى و معنوى خويش از سه گروه بى نياز نيست:
1 ـ دانشمند آگاه و پرهيزگار،
2ـ فرمانرواى خيرخواه و متنفذ،
3 ـ پزشك حاذق و مورد اعتماد».

اميرمؤمنان (ع) در يكى  از سخنان خود به اين فريضه دينى تصريح مى‌كند و مى‌گويد:

هرگاه امام و پيشواى مسلمانان فوت كند، وظيفه آنان اين است كه پيش از انجام هر كارى براى خود پيشوايى عفيف و پرهيزگار، آشنا به قوانين قضا و سنت پيامبر برگزینند تا زمام كار آنان را به دست بگيرد و ميان آنان داورى كند، حق ستمديده را از ستمگر بازگيرد، مرزهاى اسلام را حفاظت كند، غنايم را گرد آورد و حج و جمعه را به پا دارد، زكات را جمع كند.([6])

البته  سفارش امام، مربوط به دورانى است كه از جانب خدا، پيشوا و زعيمى معين نشده باشد. در هر صورت، بيان امام درباره اهميت وجود رهبر و زعيم (جهت تشكيل دولت) دليلى روشن و آشكار است.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . مقدمه ابن خلدون، ص 41ـ 42.

[2] . نهج البلاغه، خطبه 40.

[3] . آل عمران/144.

[4] . احزاب/21.

[5] . تحف العقول، صفحه 325.

[6] . والواجب فى حكم اللّه والإسلام على المسلمين بعد ما يموت امامهم أو يقتل ضالاً كان أو مهتدياً، مظلوماً كان أو ظالماً، حلال الدم أو حرام الدم أن لا يعملوا عملاً ولا يحدثوا حدثاً، ولا يقدموا يداً ولا رجلاً ولا يبدؤوا بشىء قبل أن يختاروا لأنفسهم اماماً يجمع أمرهم، عفيفاً، عالماً، ورعاً عارفاً بالقضاء والسنة، يجمع أمرهم ويحكم بينهم ويأخذ للمظلوم من الظالم، ويحفظ أطرافهم ويجبى فيئهم ويقيم حجّهم وجمعتهم ويجبى صدقاتهم (اصل سليم بن قيس، متوفاى سال 90، ص 182).
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # حماس # توماج صالحی # خیزش دانشجویان ضد صهیونیست
آخرین اخبار