بازدید 11805

«انگار دارم خفه می‌شوم، باید هر چه زودتر به آزادی برسم»

یک بار در حین دعا کردن به دعایش گوش می‌کردم و چون تاب و تحمل دوری اش را نداشتم محکم به پنجره اتاق زدم که چرا اینگونه دعا می‌کنی. شیشه شکست و دستم زخمی شد. او با دیدن من ناراحت شد و آمد و با پارچه‌ای دستم را بست و گفت: مادر چرا این کار را کردی؟ گفتم: چون...
کد خبر: ۱۹۵۷۸۱
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۹۰ - ۰۹:۳۴ 10 October 2011
سرويس دفاع مقدس «تابناک» ـ شهید محمدرضا زاده علی از روستا برخاسته بود و صميميت و مهرباني روستايي اش را با خود به جبهه آورد تا كنار رزمندگان اسلام با دشمن متجاوز بجنگد. پس از فتح خرمشهر ديگر طاقت نداشت و در تشييع شهدا ناراحت و افسرده بود و مي گفت: پس كي نوبت من فرا مي رسد؟

ماه مبارك رمضان كه بوي عمليات به مشامش رسيد سراسيمه خود را به صف رزمندگان رسانيد و باز هم شد گل سرسبد گردان. در 26 تير 1361 بيست ساله بود كه در عمليات رمضان پرواز كرد و چه زيبا در ماه خدا به مهماني خدا راه يافت.



سالها پيكرش مطهرش زينت دشت هاي سوزان جنوب بود تا آنكه در دوم آبان ماه 1375 بار ديگر نام و يادش و تابوتي كه در بر دارنده استخوان هاي معطرش بود زادگاهش را صفايي كربلايي بخشيد و از آن روز مزار پاكش در شهرك شهيد محمد منتظري دزفول زيارتگاه ياران و دوستانش شد.

خاطرات شهید محمدرضا زاده علی از زبان مادر صبور و فداكارش شنيدني است. مادري كه در تشييع فرزند شهيدش صلوات مي فرستاد و مي گفت: «عزيزم شهادتت مبارك».

مادر! تو را به خدا به کسی نگو

یک روز محمدرضا از من پرسيد: مادرجان! آیا نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شوی؟ پاسخ دادم: عزيزم! به قدری کارهای روز مره سنگین هستند که وقتی به خواب رفتم تا صبح بیدار نمی‌شوم. نمی‌دانستم منظورش چیست. آن روز گذشت تا آنكه یک شب خواهر کوچکش مریض بود و نیمه شب بیدار شد٬ موقعی که من برای پرستاری از او بیدار شدم دیدم که انگار کسی در اتاق است. رفتم و سرک کشیدم و دیدم محمدرضا مشغول نماز و عبادت است. او مرا ندید. من هم چیزی نگفتم. بعد از چند روز که با هم گرم صحبت شده بودیم به او گفتم: آره مثل خودت که شبها بیدار می‌شوی و نماز شب می‌خوانی. با شنیدن این حرف رنگش عوض شد و گفت: مادر! تو را به خدا به کسی نگویی که من نماز شب می‌خوانم. به او قول دادم و تا زنده بود اين ماجرا را به هيچ كس نگفتم.
 

 
مگر من بهتر از دیگر برادران رزمنده ام هستم

به مرخصی كه می‌آمد، می‌گفت: مادر ! اگر دوست داری من خوشحال باشم یک قطعه نان در هوای آزاد برایم بگذار تا خشک شود. من هم همیشه این کار را می‌کردم و یک قطعه نان خشک برایش کنار می‌گذاشتم.

یک بار به او گفتم: محمد رضا ! من از اين كار ناراحتم. آخر مگر ما غذا نداريم كه تو نان خشك بخوري؟ او گفت: مادرم! مگر من بهتر از دیگر برادران رزمنده ام هستم که در جبهه جنگ و در رویارویی با دشمن غذایشان این تکه نان و مقداری آب است؟ من با اين كارم می‌خواهم که آنها را فراموش نکنم.
 
 مادر! در اين دنيا جایم تنگ است

محمدرضا همیشه روزهای پنج شنبه روزه بود و در دعاهایش دستهایش را بالا می‌برد و می‌گفت: خدایا هر چه زودتر رو سفیدم کن و شهادت را نصیبم کن.

یک بار در حین دعا کردن به دعایش گوش می‌کردم و چون تاب و تحمل دوری اش را نداشتم محکم به پنجره اتاق زدم که چرا اینگونه دعا می‌کنی. شیشه شکست و دستم زخمی شد. او با دیدن من ناراحت شد و آمد و با پارچه‌ای دستم را بست و گفت: مادر چرا این کار را کردی؟ گفتم: چون دوست ندارم مرا ترک کنی. گفت: مادر! در اين دنيا جایم تنگ است. انگار دارم خفه می‌شوم. باید هر چه زودتر به آزادی برسم.



همیشه اشعاری ورد زبانش بود از جمله اینکه «من قفسم تنگ است ـ مردنم بهتر از ننگ است»
او به من مي گفت: آیا دوست داری در بستر بیماری بمیرم یا در راه خدایی که مرا آفریده است جانم را فدا کنم؟
عاقبت هم از اين قفس پركشيد و مرا تنها گذاشت.
 
بخشی از وصیتنامه شهید محمدرضا زاده علی:

پس از انتخاب راه، تنهاترین آرزوی من شهادت و یا بهتر است بگویم کشته شدن در راه خداست و اکنون از تو ای برادر و ای خواهر که ندای این بنده خدا را می‌شنوی، از تو استدعا و تمنا دارم برای شهدا و این بنده حقیر دعاکن که خدا گناهان مرا ببخشد.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱۱۴
مادرم چگونه بچه تربیت کردی؟ما که هر چی تو سر خودمون میزنیم به گرد پای دسته گل تو نمیرسند
سلام و درود بر ارواح پاكتان . چه اكيزه رفتيد . و چه عارفانه . اصلا اينطور بگويم خداوند خودش شما رابرد . چون شما آسماني بوديد.
چه خوش حال مرغي كه قفس نديده باشد/ چه خوش است حال مرغي كه زقفس پريده باشد/ پر و بال ما بريدند در قفس گشودند/ چه رها چه بسته مرغي كه پرش بريده باشند
سال‌ها از دفاع مقدس مي‌گذرد و ما هر چه به سن كهولت و پيري مي‌رسيم بيشتر افسوس روزهاي طلايي جبهه‌ها را مي‌خوريم. كاش ما هم از اين كاروان جا نمي‌مانديم. حالا كه از محمدرضاها جا مانده‌ايم از محمدرضا زاده‌علي عزيز مي خواهم كه ما را در آن دنيا فراموش نكنند.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۴:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد/چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد/پر و بال ما شکستند و در قفس گشودند/چه رها چه بند مرغی که پرش شکسته باشد
به به روحش شاد..او وجودش را بوی ایمان میداد ما ایمانمان بومی دهد.. خدایا خودت به ما رحم کن
برادر شهيدم ما به دعاي تو براي تطهير از گناهانمان نيازمنديم ... ما به شفاعت تو محتاجيم ... تو كه آزاد شدي از اين جسم پاكت ، حالا ما چكنيم كه در اين تن اسير دنياييم
خوشا به حال آنها که با شهادت رفتند
سلام ورحمت خدا بر او و امثال او.ونفرين و لعن ابدي خداوند بركساني كه به نام اين عزيزان چه كارها كه نكرده ونميكنند.
کجایند مردان بی ادعا؟...
خدا روحش رو شاد کنه
چه شهدایی که از دارالمومنین دزفول مایه مباهات خدا به ملائک نگشتند
افسوس شهدا گمنامند
ای بنده خدا شما شفاعت ما را در آن دنیا کن که خیلی محتاجیم .
يك دنيا سادگي .واخلاص .من هم ان موقع اينجوري بودم ولي حالا واسه خودم گرگي شدم ماشاالله
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۵:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۸
همین قدر جلویی که میدونی گرگ شدی
آن کس که نداند و بداند که نداند/لنگان خرک خویش به منزل برساند
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۰۷:۴۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۹
متاسفانه جامعه بگونه ای شده که ساده ترین انسانها را تبدیل به گرگ میکند وخوش بحال شهدا که رفتند وندیدند روزهای خفت را
خوش به سعادت انها که با شهادت رفتند.
کاش این سعادت نصیب ما هم می شد.
روحش شاد-كاش در شرايط فعل ما و امثال ما هم بطور نسبي چنين فكر مي كرديم
انشاء الله خداوند همه مارا با شهدا محشور بگرداند و همه گناهان مارا ببخشد
با 3000 میلیارد چند تا پوتین میشه خرید؟!!!
شهادت .....فقط هنر مردان خداست و قطعا رسيدن به ان لياقت وسيعي مي خواهد
اجرک الله -خدا ما را با شهیدان محشور نماید انشالله
بسیار استفاده بردم -ماجور انشالله
این شهید بزرگوار از شهدای شهرک شهید منتظری دزفول هستند که همه مردم از او به عنوان شهیدی که بی نهایت افتاده و خاکی بودند یاد می کنند-روحش شاد
واقعا مسئولان خوب خون امثال شما عزیزان رو پایمال کردند.کاش شماها بودید جلوشونو میگرفتید...
هرچه آبرو داریم از شهدا داریم
اگر اینها نبودند ماوشما سرنوشتمان معلوم نبود
مردان واقعی اینها هستند یاد بگیریم وبکار ببندیم راهشان را
این حقیر نیز مدتی از محضر رزمندگان عزیز کسب فیض کرده ام اما نمی دانم چرا هر وقت توی این مملکت دزدی میشه یا موقع انتخابات یا هر موقعیت دنیایی دیگه از شهدا و ایثارگران مایه می گذاریدو والله خجالت دارد با خون شهدا بازی کردن و در پی کسب مال و مقام بودن.
همیشه این مردان خوب خدا هستند که شهادت نصیبشان میشود دردورانی که ماخیلی از گذشت ها-ایثارها-افتادگی ها-یکرنگی هارا فراموش کرده ایم الان میفهمیم که ای خدا ماکجا آنهاکجا روحشان شاد باد
وای بر ما فردای قیامت چگونه می خواهیم جواب این شهدا و کارهای زشتی که پس از شهادت آنها انجام داده ایم و خون آنان را پایمال و روح آنان که ناظر بر اعمال ماست آزردیم را بدهیم .
احساس حقارت می کنم وقتی زندگی این دسته گل های روی زمین رو می خونم.شهدا تو را به خدای احد و واحد ما را دعا کنید که در ای روزگار سیاه روسفید گردیم
و صلي الله عليك يا ابا عبدالله و علي الرواح التي حلت بفنائك
پاسخ ها
حسین
| United Arab Emirates |
۱۱:۰۰ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۰
به این سلام منفی دادن کفر مطلق است. اگر بفهمیم.
جاي امثال تو اي برادرم خيلي خالي است دوستت دارم
شهادت نصيب ما مي شد اي كاش
ما خود محتاجیم به دعای شما عزیزان شهید
روحش شاد
شادی روح شهدا و شفای این مریضایی که منفی می دند صلوات
کجایید ای شهیدان خدایی
من در عجب این امتیاز منفی ها هستم! بی دینی هم حدی داره
خوشا به حال آنها که با شهادت رفتند
صلي الله عليك يا ابا عبدالله و علي الرواح التي حلت بفنائك
ما را هم تنگ می آید اینجا..
- سوره بقره، آیه 154:
«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل‌الله اموت بل احیاء ولکن لا تشعرون»
خیلی استفاده کردم راستش منم خیلی آرزوی شهادت دارم البته اینقدر گنه کارم که خدا منو رو فراموش کرده. ولی از شهدل می خوام منو دعا کنن شاید منم به آرزوم برسم که دنیا برام هیچ ارزشی نداره. یا علی
اين اثر روزي حلال كه حالا خيلي كم شده
خدایا جانم آنگه خواه کاند سجده باشم
زگریه کرده خونین روی به خاک آلوده پیشانی
خدایا درجاتشان را متعالی ومارا باآنها محشورو مشهور بگردان آمین یا رب العالمین
فرق اون شهید با ما اینه که دعای اونا مستجاب می شده ولی دعای ما نه! نمی دانم چرا؟
سلام به دوستان خواننده ونویسنده.دوستان برخی از شما فقط این مطالب را خواندید وسوختید..ماها که با اتها بودیم وزخمی هستیم چه کنیم؟........بقول آقا که در جمع جانبازان قطع نخاعی دیدار داشتند فرمودند که مقام شما از شهدا هم بالاتر است. بسیاری از جانبازان ورزمنده های دفاع مقدس از دوری این اسطوره ها میسوزند ومیسازند ولی ناشکر نیستند وطرفدار انقلابند
وقتی به یاد ان چهره دوست داشتنی ومعصومت وان اخلاق واخلاصت میافتم بعد ا ز سالها تازه متوجه فاصله خودم وشما شده ام خدایا فاصله ما باشهدا را کم کن انشالله
منكه از خودم شرمنده شدم .روحت شاد
سلام و درود خدا بر شما راست قامتان تاریخ
خداونددرجاتش رامتعالی فرمایدخوشابحالش من که هرچه دعاکردم شهیدنشدم لیاقت نداشتم
سلام خدابراین شهیدعزیز ودیگرشهدای دفاع مقدس-بخداقسم شهدا !به شماافتخارمیکنیم
ایامنظورشهید ازاین جمله«من قفسم تنگ است ـ مردنم بهتر از ننگ است»حال روز بعضی ازجبهه رفته های دیروز وصاحب منصبان امروز نیست؟
شهدا واقیتها وخاطرات شیرین اند یادشان در دل هرگز نمی میرد.
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل