چند روز پيش از اين حادثه فهميدم همه خانواده به جشن عروسي دعوت شدهاند. به همين دليل نقشه سرقت از خانه پدرزنم را طراحي كردم. من از قبل محل نگهداري پولها و جواهرات آنها را شناسايي كرده بودم. حدود ساعت دو بامداد بود كه وارد خانهشان شدم. وقتي به محلي كه پدرزنم كليد گاوصندوقاش را پنهان كرده بود رفتم، فهميدم رسول در خانه است.