بازدید 14782

دشت عباس زير گام‌هاي كوچك اما استوار او احساس غرور می کرد

احمد در حالي در عمليات كربلاي 4 شركت مي‌كرد كه هنوز هم از ناحيه پا و كمر، درد داشت كه ناگهان به آهستگي و بدون كمترين احساس ترس و ناراحتي به برادر كنار دست خود گفت: «من تير خوردم اما به كسي نگو.» و ادامه داد: «تير به دست راست من خورده است». وقتي به او پيشنهاد برگشت دادند، پاسخ داد: «من نمي‌روم، برگشت من باعث تزلزل روحيه بچه‌ها مي‌شود.» او در همان جا ماند و... ماند.
کد خبر: ۱۴۱۸۶۶
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۰۱ 12 January 2011
سرویس دفاع مقدس ـ شهيد و جاویدالاثر بزرگوار «احمد حلمي» در سال 1346 ديده به جهان گشود و پدر و مادر او با توجه به عشق به خاندان نبوت و نام او را احمد نهادند.

به گزارش «تابناک»، وی از کودکی با مسجد و عبادات آشنا و شور و علاقه او به مسجد و مسائل شرعيه باعث تعجب اطرافيان و ديگران شده بود. مطلب زیر روایتی است کوتاه از زندگی سراسر عشق و حماسه این فرزند ایران اسلامی.

اول:
براي اولين بار كه مي‌خواست به جبهه برود، چون سن او كم بود، اعزامش نمي‌كردند. اصرار و خواهش فراوان كرد. مي‌گفت: «هركس بايد جوابگوي اعمال خودش باشد. نمي‌توانم در قيامت عذز بياورم كه چرا به جبهه نرفتم.» عاقبت هم گريه و التماس‌هايش دل مسئولان اعزام را نرم كرد و راهي شد. او در آن اعزام در عمليات فتح المبين شركت كرد و اين افتخار را نصيب خود ساخت كه بازويش بوسه‌گاه رهبرش حضرت روح ا... باشد.

از آنجا بود كه كارش شد همراهی بر و بچه‌هاي رزمنده.
دشت عباس، تپه‌هاي عين خوش و پاسگاه شرهاني در عمليات محرم و فتح المبين، در زير گام‌هاي كوچك و استوار او احساس غرور كردند.
رمل هاي جنوب و جنگل امقر در حماسه والفجر مقدماتي شاهد صبوري او بودند.
نيزارهاي مجنون در نبرد خيبر و بدر استقامت او را آزمودند.
نخلستانه‌اي جنوب در پيروزي والفجر 8 لبخندهاي او را ديدند.
 
دوم:
احمد بي‌سيم‌چي، اهل نماز و تهجد و گريه بود و در اثر تهجد‌ها بود كه صاحب روحي بزرگ شد تا آنجا كه در سخت‌ترين شرايط جنگ با لحني آرام و اطمينان قلب در بي‌سيم پيام مي‌داد و رده‌هاي بالا را از اوضاع مطلع مي‌كرد و براستي او كار يك فرمانده را در عمليات انجام مي‌داد.
آنهايي كه احمد را از نزديك شناخته‌اند و با او آشنايي داشته‌اند، آن چهره خندان و قيافه مظلوم و بي‌رياي او را به ياد دارند. از بس نحيف و لاغر بود، هر بار كه لباس غواصي را تحويل مي‌گرفت، به شوخي مي‌گفت: اگر بخواهم هر شلوار را درست كنم برايم دو شلوار مي‌شود.
 
سوم:
در عمليات پيچ انگيزه كه از ناحيه پا به شدت زخمي شده بود، فرمانده به او گفت: به عقب برگرد تا تو را به اورژانس ببرند. با اصرار به عقب رفت اما چندين بار مي‌خواست دوباره به خط برگردد كه همراهان او مانعش شدند و گفتند، خونريزي پايت شديد است و اگر به خط بروي نمي‌تواني كاري انجام دهي.

احمد در حالي در عمليات كربلاي 4 شركت مي‌كرد كه هنوز هم از ناحيه پا و كمر، درد داشت كه ناگهان به آهستگي و بدون كمترين احساس ترس و ناراحتي به برادر كنار دست خود گفت: «من تير خوردم اما به كسي نگو.» و ادامه داد: «تير به دست راست من خورده است». وقتي به او پيشنهاد برگشت دادند، پاسخ داد: «من نمي‌روم، برگشت من باعث تزلزل روحيه بچه‌ها مي‌شود.»
او در همان جا ماند و... ماند.
 
چهارم:
سالها از عمليات كربلاي 4 مي‌گذرد و بارها شاهد تشييع شهدايي بوديم كه شهرها را به عطر شهادت خوشبو مي‌كردند. بارها براي ديدن احمد به استقبال شهدا رفتيم؛ حتي يكبار گفتند احمد در بين اين كاروان است. مادرش قبول نكرد. گفت: اين استخوان‌هاي عزيزي از عزيزان من است. اينهم فرزند من است اما احمد من نيست. احمد من بوي ديگري مي‌دهد. من بوي احمدم را مي‌شناسم.
احمد گمنام ماند همانگونه كه خود مي‌خواست. آنگونه كه در وصيتنامه‌اش كه دو روز پیش از شهادت در مقر گردان عمار در ساختمان فرودگاه آبادان نوشت كه:
خدايا! بارالها! درخواستم از تو اين است كه شهيدم كني و ديگر به خانه بازنگردم.

او بر سر پيمان خود ماند و ما هر روز بايد از خود بپرسيم كه آيا بر سر پيمانمان با شهيدان مانده‌ايم؟

تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۲
انتشار یافته: ۵۰
یاد باد یاد همه عزیزان این خاک مقدس
خداوند روحش را با ارواح مطهر ائمه و اطهار محشور بگرداند .انشاالله
بياييد تا ابد رزمنده باشيم
بياييد تا ابد جنگنده باشيم
نه آن جنگي كه خون و آتش آرد
به عشق و عاشقي سر گشته باشيم
سید جان ، دست مریزا
واقعاً !! كجايند مردان بي ادعا!
او ماند و خواهد ماند....
چقدرخوب می شداگربردرودیوارکشورمی نوشتند:شهیدان برسرپیمانشان ماندندایامابرسرپیمان باشهیدان هستیم؟اللهم اجعل عواقب امورناخیرا
خداوند رحمت کند ایشان وهمه شهدای این مرزو بوم را خداکند که فراموششان نکنیم از عزیزانی که این ابتکار را کردند و این وصیت نامه وزندگینامه هارا درج میکنند هم تشکر میکنیم خدا توفیق روز افزون دهد
افسوس ... در کشاکش روزهای ایثار و حماسه و شهادت، سلحشوران جان بر کف، پروانه‌صفت در راه معشوق و معبود، سوختند و سربدار شدند تا از جنگ گریختگان، سردار و سردمدار شوند و افتخار آنان را بر دوش کشند. ... صد افسوس

روح همه شهیدان، شاد و از ما راضی باد
هر آن ذره كه به خورشيد رسيد
زين پسش خورشيد شد و ذره نبود
نه نامي زآن ذره بماند و نه نشاني
همه اش خورشيد و نشانش او شد

بوي خدا ميدهد شهيد خدا
انكه از خود به خدا رسيده است

خوشبحالش خدايا من حسودي مي كنم
با سلام
درود بر روح احمد و احمد ها که برای آزادی و آزادگی و اسلامیت این مرز و بوم از خون خود گذشتند بنده دوست و هم رزم احمد آحلمی هستم و با دیدن این متن به یاد روزهای جنگ و خاطرات سراسر عشق و فداکاری آنروزها افتادم باشد که از امثال احمد درس فداکاری و ایثار و جانبازی در راه اعتقاد را بیاموزیم.
كجايند مردان بي ادعا
ما برسر پيمانمان با شهدا نمانده ايم و سرافكنده ايم
"او بر سر پيمان خود ماند و ما هر روز بايد از خود بپرسيم كه آيا بر سر پيمانمان با شهيدان مانده‌ايم؟"
حق این بود که این جمله را عنوان می کردید یا اینکه حداقل با قلم درشت می نوشتید.
گفتيد احمد فكر كردم دوست وهمرزمم احمد پاسبان را مي گوييد ايشان بچه زاهدان بودند و هم از نظر ظاهري و هم از جهات ديگر كه ذكر كرديد به اين شهيد بزرگوار شباهت دارند در عمليات كربلاي 4 جمعي گردان غواص لشكر 41 ثاراله بود و در حين عبور از اروند مجروح شد و پيكر مطهرش هيچگاه به وطن باز نگشت ياد تمام شهدا گرامي و روحشان شاد .
من هم شهید احمد را می شناختم وحالا که سالهاست در خارج از کشورم اورا فراموش کرده بودم.ممنون که یادآوری کردید.خانواده بسیار مومنی بودند وبرادران خوبی هم داشت.
سلام به تمام مفقودين و شهداي ايران زمين درود بر تمام شهيد پاك خط دزفول ايشان از بچه هاي مسجد امام حسين و مسجد صاحب الزمان دزفول مي باشند روحشان شاد يادشان پر رهروباد. هنوز وقتي در مسجد صاحب الزمان يا امامحسين وارد مي شوي عطر و يادشان حس مي شود.
انشاء ا... كه در روز قيامت شفيع ما بشوند
هر چي داريم از شهداست ياد آن رشادتها و انسانهاي بي ادعا بخير.
مرد بودند نه مثل ما
درود خدا و بندگان صالحش بر این عزیز پرپر شده و همه محاهدان و شهیدان راه خدا که ما همه مدیون آنها هستیم .
سلام و صلوات خدا و همه اولیائش بر روح بلند وملکوتی جاویدالاثر مخلص احمد حلمی و همه شهدای کشورم وشهرم دزفول که شهر نمونه وپایتخت مقاومت ایران بود تا جنگ بود ووقتی جنگ تمام شد کسی به دزفول ودزفولی نگفت حالت چطور است ؟!!!
كجايند مردان بي ادعا؟؟
كجايند آن مردان بي ادعايي كه ببينند در كشوري كه براي حفظ
هروجب خاكش از لوث وجود ناپاك خناسان و دشمنان خون آشام و وحشي ,خون هزاران انسان بي ادعاي پاك سرشت و مؤمن و ولايتمدار برزمين ريخته شده ,در طول ساليان گذشته عده اي با سوء استفاده از خط و راه امام و به كار بردن الفاظ دهن پر كن و عامه پسندي همچون آزادي و حقوق شهروندي و...اعتماد ملت را به خود جلب كرده و بر خر مراد سوار شدند و انجام دادند آنچه كه نمي بايست انجام دهند.به همه مقدسات اين ملت توهين كردند از بسيجيها و همرزمان اين مردان بي ادعا گرفته تا ولايت فقيه و ائمه معصومين و پيامبرعظيم الشأن اسلام صلوات الله عليهم اجمعين و ساحت قدسي خداي باريتعالي را مورد هجمه و توهين و افترا و هتك حرمت قراردادند. مردان بي ادعاي ما نيستند كه ببينند اين جماعت بي شعور و حمق براي رسيدن به اهداف پست خود و نشستن بر كرسي قدرت چند روزه اين دنيا حاضرشدند با همان خناسان و دشمنان قسم خورده اين ملت همراه و هم قسم شده و در اين راه از همراهي شغالاني همچون منافقان و سلطنت طلبها و ماركسيستها و بهايي ها و اربابان آنها همچون آمريكا و صهيونيستها و انگليس و فرانسه و كوفت و زهر مار و... در مقابل اين نظام بر آمده از خون پاك آن مردان بي ادعا نه تنهاابايي نداشته بلكه افتخار هم مي كنند و از امكانات رسانه ايي و...اين فاسدان روزگار بهره ها برده و آب به اسياب دشمنان اين ملت مي ريزندو به اين كثافت كاريهاي خود افتخار كرده وحتي با پررويي تمام خود را طلب كار اين ملت و نظام دانسته و وقيحانه شرط و شروط هم مي گذارند كه اگر خواهان بازگشت ما به عرصه سياست هستيد بايد چنين و چنان كنيد!!! جل الخالق!! يارو را به ده راه نميدادند سراغ خانه كدخدا را مي گرفت!!! پررويي هم حدي دارد.
بعيد مي دانم كه با همه ادعايتان مبني بر بي طرفي؟؟!! اين نظر راهم منعكس كنيد اما نوشتم شايد براي شماهم مفيد باشد.
روحشان شاد باد.غيرتمندي شهدا را هيچگاه فراموش نميکنيم.اما يک سوال از مسئولان : ميدانيد دشت عباس کجاست ؟ آيا ديده ايد پس از اين همه سال که از جنگ گذشته مردم اين منطقه چگونه زندگي ميکنند ؟؟
سلام؛
هنوز که هنوز است، شهدای گلگون کفن آبادان در این عملیّات ناشناس، گمنام و مهجور مانده اند:

http://abadanman.persianblog.ir/post/108/
خوشا به حالش ادم که جوان های امروزی رو با این تیپ و قیاه می بینه افسوس می خوره چه جوونهایی رفتند و چه بر سر نسل بعد از جنگ آمده
خدایش رحمت کناد
هنوز چهره متبسم و معصومانه اش در کنار فرودگاه آبادان در دیماه 1365 در خاطرم هست .
شهید احمد حلمی - گلی از بوستان شهدای دزفول
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # حماس # توماج صالحی # خیزش دانشجویان ضد صهیونیست