انگشتان بریده؛تاوان «گرگر» ازروستاییان محروم
روستانشیانی محروم در استان کهگیلویه و بویراحمد برای خروج از روستا مجبورند از رودخانهای که بین جاده و محل زندگیشان واقع شده با «گرگر» عبور کنند. گرگر تا به حال انگشت دست اعضای چندین خانواده روستایی را قطع کرده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، اهالی روستای «گاودانه علیرضا» در یکی از دورافتادهترین روستاهای شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد باید برای خرید از مغازهای که آن طرف رودخانه است و یا رفتن به محل کار و مدرسه هر روز سوار وسیلهای به نام گرگر یا جره که شبیه به تله کابین دستی است بشوند، از رودخانه عریض مارون عبور کنند و دوباره به محل زندگیشان برگردند. اما کرایه و بهای این جابهجایی انگشتان دست است. یک بند، دو بند، یک انگشت و یا سه انگشت. فرقی نمیکند گاهی حتی جان یک روستایی بیشترین کرایه گرگر در سالهای گذشته بوده است.

گرگر، سلطان قدرتمند و بی رحم روستای گاودانه یک نیمکت آهنی است که به وسیله سیم محکمی دو طرف رودخانه مارون را به یکدیگر متصل میکند. باید هر قربانی برای رفتن از روستا به جاده روی این وسیله بنشیند و سیم را برای حرکت گرگر به سمت چرخهای دو طرف آن هدایت کند. در بیشتر مواقع انگشت دست قربانی زیر چرخ گرگر میرود و انگشتش را قطع میکند.
با انگشت نداشتهاش به آینده اشاره میکند

صدای شهرام بود که داد میزد. فریادش خوشامد نبود، از درد بود. از درد انگشتی که لای دندانههای چرخ گرگر مانده بود. از درد دردی که دیگر نمیتوانست خودنویس را در دست بگیرد.

دانش آموزانی که انگشتی برای نگهداشتن مداد ندارند
با انگشت نداشته اش تله کابین را نشانه میرود. «از گرگر بدم میآید. دلم میخواهد زیر پا خردش کنم. مجبوریم با زهرا و فرخ و بقیه بچهها به مدرسه روستای قلعه گل برویم. نمیشود که هر روز یک بزرگتر بیاید و ما را برساند آن طرف رودخانه. مگر کار یک روز و یکبار است؟!»
دانش آموزان روستای گاودانه مدرسه ندارند. باید مسیر خانه تا رودخانه، رودخانه تا جاده و جاده تا روستای قلعه گل را پیاده بروند تا به مدرسه برسند. مریم یکی از آنهاست. همین چند وقت پیش انگشتش لای جره گیر کرد. دکتر ارتوپد بیمارستان امام خمینی مجبور شد آن را قطع کند. انگشتی که با آن مینوشت را روی دامن سیاهش میگیرد و آینده اش را نشانه میرود.

نامه نگاریهای روانگرد چند ماهی است که در راهروهای اداری گیر کرده و سرنوشت نامعلومی دارد.
اولین انگشت جلوی چشم مسئولان استان قطع شد
سالها پیش مردان و زنان روستای گاودانه کیسههای بزرگ شن را به شکم میبستند و شناکنان برای انجام کارهای روزانه، خود را به آن طرف رودخانه میرساندند. خیلیها از جریان تند آب و خروش رود میترسیدند و حاضر نبودند از روستا بیرون بیایند. خیلیهای دیگر طاقتشان برای بردن دیگران به آن طرف رودخانه طاق شده بود و بسیاری دیگر را رودخانه مارون در خود غرق و خانوادههایی را یتیم کرد.

او را به بیمارستان بردند تا دکترها به خاطر پیگیری مسئولانی که آن روز در روستای گاودانه جمع شده بودند، انگشت افتاده اش را پیوند بزنند. آن روز کسی نمیدانست فردا کدام زن، مرد یا کودکی ناله فغان سر میدهد. آن روز کسی نمیدانست مسئولان استان دیگر هیچ وقت به گاودانه سر نمیزنند تا شاهد بلایی باشند که به سرشان آمده است.

شکرعلی یکی از اهالی روستای گاودانه میگوید:» مردان هر روز برای کار در کانالهای آبکشی دهدشت یا کارگری در روستاها و شهرهای اطراف باید از روستا بیرون بیایند. زنان و کودکان هم باید برای تهیه لوازم مورد نیازشان سوار جره یا همان گرگر شوند.»

روز علی خوشه بردار 27 ماه جبهه بوده و شیمیایی است. به همین خاطر همیشه سفیدی چشمانش قرمز است. او میگوید:» ما میخواهیم مثل برخی مواقع که برای همه اهمیت پیدا میکنیم رسیدگی به مشکلاتمان هم برای مسئولان مهم باشد.
زن روستایی دیگری از مهاجرت خانوادهها از روستای گاودانه به شهرها میگوید. «بعد از اینکه تعداد تلفات روستاییان با وسیله جره زیاد شد کسانی که توانایی مالی بهتری داشتند از روستا رفتند. اما ما فقیر هستیم. چیزی نداریم که بفروشیم و در جای دیگری زندگی کنیم. شغل ما کشاورزی و دامداری است. اگر همین هم نباشد که ... .»

نزدیکترین مسیر عبور از رودخانه، پل روستای کلات است که باید از گاودانه تا آنجا یک ساعت پیاده روی کرد. اکبر مرد میان سالی است که با انگشت نداشته اش به گرگر اشاره میکند و میگوید:» این قرقره زن و مرد، پیر و جوان، غریبه و آشنا نمیشناسد. سال گذشته غریبهای به روستا آمد. موقع برگشت، سه بند از انگشتانش را رودخانه با خود برد!»

روز به روز به تعداد قربانیان اضافه میشود
کشاورز تعداد آسیب دیدگان از گرگر (جره) را نمیداند اما میتواند نام حدود سی نفر از قربانیان این وسیله ارتباطی را به زبان بیاورد و ادامه بدهد که «بسیاری از افرادی که انگشت ندارند حاضر نیستند در جمع حاضر شوند به خاطر همین نمیدانیم دقیقا چند نفر از ساکنان این سه روستا قربانی شدهاند. اما میدانم که روز به روز به تعداد آنها اضافه میشود.»
او از پیگیریهای شورای روستا و نامه نگاریها به فرمانداری و استانداری میگوید و ادامه میدهد:» به همه جا اعتراض کردیم. چند نفر از فرمانداری و بخشداری آمدند و قولهایی دادند. سه سال پیش هم جاده درست کردند و رفتند. اما نتیجهای نداشت.»
کوثری یکی دیگر از اهالی روستا معتقد است، برآورد هزینه اداره راه و ترابری برای ساخت پل بسیار کم است. هرچند که میدانیم همین کار را هم نمیکنند چون مسئولان استان فقط بلدند وعده دهند.

روستاییان: انگشت نداریم
مارون رودخانه بزرگی است که تا اهواز میخروشد. ساختن یک پل روی این رودخانه که زمستانها طغیان میکند کار روستاییان نیست. اهالی گاودانه به همراه شورای روستا بارها و بارها به سازمانهای مختلف نامه نگاری کردهاند. اما نتیجهای نگرفتهاند. کوثری میگوید: «بچهها را با مدارک پزشکی شان پیش مسئولان عالی رتبه استان بردیم تا عمق فاجعه را ببینند اما ندیدند!»
اهالی گاودانه بیشترین و تنهاترین مشکلشان را قلع و قمع شدن دستانشان میدانند و ساختن یک پل. اما آب مصرفی 50 خانوار گاودانه سفید و غیرقابل شرب است. گاز مصرفی شان کپسولهایی است که باید از روستاهای اطراف پر شود. مدرسه، درمانگاه، داروخانه، مغازه و ... ندارند اما نمیگویند هیچ نداریم. فقط میگویند انگشت نداریم. پل نداریم.
منبع: خبرگزاری مهر
گزارش از: فاطیما کریمی
عکس از: خلیل امامی، علی فتح لایق زاده
گزارش خطا
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۶
انتشار یافته: ۹۲
دلم آتيش گرفت ...
بخدا دولت تهران رو ول كنه بره به شهرستانها و روستاها برسه ...
خدا همه ما رو ببخشه
به هال حال از ماست که بر ماست
نظرسنجی
آیا به عنوان زن حاضرید با مهریه 14 سکه «بله» را بگویید؟





