بازدید 27985

انگشتان بریده؛تاوان «گرگر» ازروستاییان محروم

کد خبر: ۱۲۹۸۵۹
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۸۹ - ۱۵:۱۰ 09 November 2010
روستانشیانی محروم در استان کهگیلویه و بویراحمد برای خروج از روستا مجبورند از رودخانه‌ای که بین جاده و محل زندگیشان واقع شده با «گرگر» عبور کنند. گرگر تا به حال انگشت دست اعضای چندین خانواده روستایی را قطع کرده است.

به گزارش خبرگزاری مهر، اهالی روستای «گاودانه علیرضا» در یکی از دورافتاده‌ترین روستاهای شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد باید برای خرید از مغازه‌ای که آن طرف رودخانه است و یا رفتن به محل کار و مدرسه هر روز سوار وسیله‌ای به نام گرگر یا جره که شبیه به تله کابین دستی است بشوند، از رودخانه عریض مارون عبور کنند و دوباره به محل زندگی‌شان برگردند. اما کرایه و بهای این جابه‌جایی انگشتان دست است. یک بند، دو بند، یک انگشت و یا سه انگشت. فرقی نمی‌کند گاهی حتی جان یک روستایی بیشترین کرایه گرگر در سالهای گذشته بوده است.



گرگر، سلطان قدرتمند و بی رحم روستای گاودانه یک نیمکت آهنی است که به وسیله سیم محکمی دو طرف رودخانه مارون را به یکدیگر متصل می‌کند. باید هر قربانی برای رفتن از روستا به جاده روی این وسیله بنشیند و سیم را برای حرکت گرگر به سمت چرخهای دو طرف آن هدایت کند. در بیشتر مواقع انگشت دست قربانی زیر چرخ گرگر می‌رود و انگشتش را قطع می‌کند.

با انگشت نداشته‌اش به آینده اشاره می‌کند

با انگشت نداشته‌اش به گرگر اشاره می‌کند. شهرام تازه 11 ساله شده بود که پدرش قول داد این بار که از دهدشت برگشت یک خودنویس برایش بخرد. وقتی شنید پدر نزدیک است دوان دوان به سمت رودخانه رفت. سوار نیمکت شد، دستش را روی سیم گرفت و آن را به جهت مخالف حرکت نیمکت کشید. همه هوش و حواسش پی خودنویسی بود که در دستان پدر و زیر نور خورشید گرم گاودانه می‌درخشید. با صدای بلند خوشامد گفت. می‌خواست هر چه زودتر از رودخانه بگذرد داشت نزدیک می‌شد که ناگهان چیزی در دل پدر شکست و هری پایین ریخت.

صدای شهرام بود که داد می‌زد. فریادش خوشامد نبود، از درد بود. از درد انگشتی که لای دندانه‌های چرخ گرگر مانده بود. از درد دردی که دیگر نمی‌توانست خودنویس را در دست بگیرد.

مدتهاست شهرام خودنویسش را روی تاقچه خانه گذاشته و نگاهش می‌کند. چون دیگر تکیه گاهی برای نگه داشتنش در دست ندارد و پدر غصه این را می‌خورد که وقتی شهرام بزرگ شد به نگاه سنگین مردم چه جوابی می‌دهد.


دانش آموزانی که انگشتی برای نگهداشتن مداد ندارند

با انگشت نداشته اش تله کابین را نشانه می‌رود. «از گرگر بدم می‌آید. دلم می‌خواهد زیر پا خردش کنم. مجبوریم با زهرا و فرخ و بقیه بچه‌ها به مدرسه روستای قلعه گل برویم. نمی‌شود که هر روز یک بزرگتر بیاید و ما را برساند آن طرف رودخانه. مگر کار یک روز و یکبار است؟!»

دانش آموزان روستای گاودانه مدرسه ندارند. باید مسیر خانه تا رودخانه، رودخانه تا جاده و جاده تا روستای قلعه گل را پیاده بروند تا به مدرسه برسند. مریم یکی از آنهاست. همین چند وقت پیش انگشتش لای جره گیر کرد. دکتر ارتوپد بیمارستان امام خمینی مجبور شد آن را قطع کند. انگشتی که با آن می‌نوشت را روی دامن سیاهش می‌گیرد و آینده اش را نشانه می‌رود.

مریم یکی از دانش آموزان مدرسه شهید زمان در نزدیکی روستای گاودانه است. هر از گاهی که یکی از بچه‌ها به مدرسه نمی‌رفت مدیر مدرسه شهید زمان روستای قلعه گل پیگیر می‌شد که چه اتفاقی برای آن دانش آموز افتاده است. غلامرضا روانگرد می‌گوید: «وقتی متوجه شدم که بچه‌ها با چه مشقتی به مدرسه می‌آیند و در راه عبور از رودخانه چه آسیبی به آنها وارد می‌شود؛ نامه‌ای به آموزش و پرورش نوشتم و گزارش دادم.»

نامه نگاری‌های روانگرد چند ماهی است که در راهروهای اداری گیر کرده و سرنوشت نامعلومی دارد.

اولین انگشت جلوی چشم مسئولان استان قطع شد

سالها پیش مردان و زنان روستای گاودانه کیسه‌های بزرگ شن را به شکم می‌بستند و شناکنان برای انجام کارهای روزانه، خود را به آن طرف رودخانه می‌رساندند. خیلی‌ها از جریان تند آب و خروش رود می‌ترسیدند و حاضر نبودند از روستا بیرون بیایند. خیلی‌های دیگر طاقتشان برای بردن دیگران به آن طرف رودخانه طاق شده بود و بسیاری دیگر را رودخانه مارون در خود غرق و خانواده‌هایی را یتیم کرد.

 بعضی‌ها هنوز منتظرند تا رودخانه پدرشان، فرزندشان یا مادرشان را به روستا برگرداند. اما پنج سال پیش که مسئولان و اهالی روستای گاودانه، گرگر را افتتاح کردند، همه از اینکه دیگر در رودخانه قربانی نمی‌دهند خوشحال بودند. اما هنوز مراسم افتتاحیه تمام نشده بود که اوج شادی مردم روستا را فریاد پیرمردی به هم زد. انگشتان دست پیرمردی که می‌خواست اولین مسافر گرگر یا همان جره باشد زیر چرخ آن له شده بود.

او را به بیمارستان بردند تا دکترها به خاطر پیگیری مسئولانی که آن روز در روستای گاودانه جمع شده بودند، انگشت افتاده اش را پیوند بزنند. آن روز کسی نمی‌دانست فردا کدام زن، مرد یا کودکی ناله فغان سر می‌دهد. آن روز کسی نمی‌دانست مسئولان استان دیگر هیچ وقت به گاودانه سر نمی‌زنند تا شاهد بلایی باشند که به سرشان آمده است.
پیرمرد انگشت بی حسش را به گرگر نشانه می‌رود و به یاد روز افتتاحیه می‌افتد و می‌گوید: «ما در زمینهای مردم کشاورزی می‌کنیم. همه جا گلستان شد اما اینجا هنوز محروم مانده است.»

محمد کوثری که مدتی برای تحصیل به دهدشت رفته بود، می‌گوید:» گرگر وسیله بهتری نسبت به کیسه‌های شن است. آن زمان آدمها جانشان را از دست می‌دادند اما حالا فقط دستشان ناقص می‌شود! اما زمانی که آب رودخانه مارون زیاد است و طغیان می‌کند، راه ارتباطی مردم روستا هم با تنها جاده دسترسی به شهر و روستاهای دیگر قطع می‌شود.»

شکرعلی یکی از اهالی روستای گاودانه می‌گوید:» مردان هر روز برای کار در کانالهای آبکشی دهدشت یا کارگری در روستاها و شهرهای اطراف باید از روستا بیرون بیایند. زنان و کودکان هم باید برای تهیه لوازم مورد نیازشان سوار جره یا همان گرگر شوند.»

پیرزن روستا هم به میان حرف اهالی روستا می‌آید و می‌گوید:» ما روستاییان، محروم هستیم. به خاطر همین هیچ کس توجهی به ما نمی‌کند. در حالی که همه مردهای روستایمان در زمان جنگ از کشور دفاع کردند. اما امروز کسی ما را نمی‌شناسد.»

روز علی خوشه بردار 27 ماه جبهه بوده و شیمیایی است. به همین خاطر همیشه سفیدی چشمانش قرمز است. او می‌گوید:» ما می‌خواهیم مثل برخی مواقع که برای همه اهمیت پیدا می‌کنیم رسیدگی به مشکلاتمان هم برای مسئولان مهم باشد.

زن روستایی دیگری از مهاجرت خانواده‌ها از روستای گاودانه به شهرها می‌گوید. «بعد از اینکه تعداد تلفات روستاییان با وسیله جره زیاد شد کسانی که توانایی مالی بهتری داشتند از روستا رفتند. اما ما فقیر هستیم. چیزی نداریم که بفروشیم و در جای دیگری زندگی کنیم. شغل ما کشاورزی و دامداری است. اگر همین هم نباشد که ... .»

لا به لای بغض زنان روستا، پیرزنی که گرگر انگشتش را زخمی کرده می‌گوید: «پسر یکی از خانواده‌هایی که از روستا رفته‌اند می‌خواست اسباب خانه شان را با گرگر حمل کند که روی سنگ کنار رودخانه می‌افتد و درجا ضربه مغزی می‌شود.»

نزدیکترین مسیر عبور از رودخانه، پل روستای کلات است که باید از گاودانه تا آنجا یک ساعت پیاده روی کرد. اکبر مرد میان سالی است که با انگشت نداشته اش به گرگر اشاره می‌کند و می‌گوید:» این قرقره زن و مرد، پیر و جوان، غریبه و آشنا نمی‌شناسد. سال گذشته غریبه‌ای به روستا آمد. موقع برگشت، سه بند از انگشتانش را رودخانه با خود برد!»

 کشاورز، یکی از اعضای شورای روستای گاودانه جمعیت روستا را حدود 30 خانوار عنوان کرده و می‌گوید: « غیر از گاودانه راه ارتباطی دو روستای کوچک دیگر به نام «دره نی» و «چم رود» هم  گرگر است که اگر آمار تلفات و صدمات آنها را هم حساب کنیم بیشتر از تلفات روستاییان گاودانه می‌شود.»

روز به روز به تعداد قربانیان اضافه می‌شود

کشاورز تعداد آسیب دیدگان از گرگر (جره) را نمی‌داند اما می‌تواند نام حدود سی نفر از قربانیان این وسیله ارتباطی را به زبان بیاورد و ادامه بدهد که «بسیاری از افرادی که انگشت ندارند حاضر نیستند در جمع حاضر شوند به خاطر همین نمی‌دانیم دقیقا چند نفر از ساکنان این سه روستا قربانی شده‌اند. اما می‌دانم که روز به روز به تعداد آنها اضافه می‌شود.»

او از پیگیری‌های شورای روستا و نامه نگاری‌ها به فرمانداری و استانداری می‌گوید و ادامه می‌دهد:» به همه جا اعتراض کردیم. چند نفر از فرمانداری و بخشداری آمدند و قولهایی دادند. سه سال پیش هم جاده درست کردند و رفتند. اما نتیجه‌ای نداشت.»

کشاورز می‌گوید: «چند وقت پیش اداره راه و ترابری برآورد کرد که ساختن پل روی رودخانه مارون 50 میلیون تومان هزینه لازم دارد. در حالی که طول پل باید صد متر باشد تا در زمان طغیان رودخانه بتوان از روی آن عبور کرد.»

کوثری یکی دیگر از اهالی روستا معتقد است، برآورد هزینه اداره راه و ترابری برای ساخت پل بسیار کم است. هرچند که می‌دانیم همین کار را هم نمی‌کنند چون مسئولان استان فقط بلدند وعده دهند.   

روستاییان: انگشت نداریم

مارون رودخانه بزرگی است که تا اهواز می‌خروشد. ساختن یک پل روی این رودخانه که زمستانها طغیان می‌کند کار روستاییان نیست. اهالی گاودانه به همراه شورای روستا بارها و بارها به سازمانهای مختلف نامه نگاری کرده‌اند. اما نتیجه‌ای نگرفته‌اند. کوثری می‌گوید: «بچه‌ها را با مدارک پزشکی شان پیش مسئولان عالی رتبه استان بردیم تا عمق فاجعه را ببینند اما ندیدند!»

اهالی گاودانه بیشترین و تنهاترین مشکلشان را قلع و قمع شدن دستانشان می‌دانند و ساختن یک پل. اما آب مصرفی 50 خانوار گاودانه سفید و غیرقابل شرب است. گاز مصرفی شان کپسولهایی است که باید از روستاهای اطراف پر شود. مدرسه، درمانگاه، داروخانه، مغازه و ... ندارند اما نمی‌گویند هیچ نداریم. فقط می‌گویند انگشت نداریم. پل نداریم.

منبع: خبرگزاری مهر
گزارش از: فاطیما کریمی
عکس از: خلیل امامی، علی فتح لایق زاده
تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۶
انتشار یافته: ۹۲
ای کاش مسئولان بی خیال استان ببینند
تابناك تورا به خدا شما پيگيري كن اين پيشنهاد بنده رو كه اجرا بشه. يه طناب محكم به دو تا ستون 2 طرف رودخانه طوري ببندند كه از داخل اين كابين عبور بكنه. يعني از داخل 2 قسمت مثلثي شكل عبور كنه. (يا از بيرون كابين هر طوري كه عملي باشه) بعد ديگه لازم نيست مردم اون سيم بكسلي كه قرقره ها روش حركت ميكنه را بكشن. همين طناب رو بكشن كابين حركت ميكنه. بنده خداها.
اگه یه آهنگر یا جوشکار ساده هم داشته باشن می تونن این وسیله رو طوری تغییر بدن که پدالی بشه یه چیزی مشابه! مردم به فکر سلامتی خودشون نیستن تقصیر دیگران چیه همه کاری که وظیفه دولت نیست.
آدم تا اينا رو نبينه خدا رو شكر نميكنه ...

دلم آتيش گرفت ...

بخدا دولت تهران رو ول كنه بره به شهرستانها و روستاها برسه ...

خدا همه ما رو ببخشه
حالا که مسئولان فهمیدند و دیدند ببینیم چکار می کنن.
این رودخونه که کم عمقه چرا از تو رودخونه رد نمیشند در ضمن نمیتونند دستکش دستشون کنند
به هال حال از ماست که بر ماست
حداقل ميتوانستند با بستن يك دستگيره متحرك ساده روي سيم بكسل از اين فاجعه جلوگيري كنند.
آقايان مسئولين. شما را به خدا قسم به هر كس كه ميپرستيد قسم فقط كمي غيرت به خرج دهيد. اينها هم انسان هستند و از همين آب و خاك
من مات ولم یهتم بامورالمسلمین فلیس بمسلم
این گزارش مال افغانستان بود دیگه، درسته؟ ما که توی ایران همه چیز داریم الحمدلله!
محرومیت را محروم بودن از انگشت نیز معناکنیم؟ دستهایی که امید را جلوه می دهند نیز از چنان امیدی مایوس کنیم؟ چشم های نگران را چگونه باید التیام بخشید؟ حقوق شهروندی در کدام کتاب به کام موریانه گرفتار شده است که اینگونه فراموششان کنیم؟ همه در قبال چنین محرومیت هایی مسئولند، هم استاندار، هم وزارت راه و ترابری و هم ...
فکر می کنم هر حلب کاری بتواند با 5000 تومان برای دو طرف قره قره های گرگر حفاظ درست کند.
ساختن یک پل مگر چه قدر پول و زمان می خواهد؟ چرا نمی سازند؟
خدایاااااااااااااااا دلم می خواد فریاد بزنم.
وای وای وای ، جهان در آستانه سال 2011 و پیشرفته تر شدن ، آنگاه کودکان و مردم مظلوم وطنم ...
ای خدا گریه ام گرفت . خودت به داد مردم برس
اگر ایرانی هستیم - مسلمان یا مسیحی - شیعه یا جهود - اگر به قدر پر کاهی عاطفه و انسانیت به جا مانده - بیایید دست در دست هم - در حد توان - حتی 1000 تومان - نفری جمع کنیم و یک پل مردمی بسازیم - وای بر ما - وای بر ما - اللهم انی اسئلک الامان یوم الحساب
به خدا فقط خوانندگان تابناک هر کدوم ده هزار تومن بدن پولش جور میشه. تابناک، تو از طرف ما وکیل.شماره حساب بده.
یک بار امتحان کن...
واقعا" بایستی گریست!!؟
تابناک لطفاً تو که قدرتش رو داری يک بخش از تابناک رو اختصاص بده به انعکاس مشکلات روستاییان کشور. کاش اینقدر پول داشتم که همین امروز می رفتم و این مشکل این مردم مظلوم رو برطرف می کردم. متاسفم که توی ایرانم ولی از دردهای روستاییان هموطنم خبر ندارم.
تابناک جان این دیگر چه وسیله خطرناکیست /در شمال ایران برای عبور از رودخانه هاییکه پل نداشت طنابی را در این وان طرف رودخانه میبستند سوار قایق میشدندو یک نفر به همین صورتی که گرگر رامیکشند طناب را میکشید و هیچ خطری هم پیش نمیامد
می دونستید کسی دیگه جرات کامنت گذاشتن نداره
قبل از اينکه بخواهيم مردم را از تهران بيرون کنيم بيائيم نقاطي از اين کشور را آباد نکنيم حداقل امکانات اوليه اي در اختيارشان قرار دهيم تا آنها نيايند
يک سوال از مسوئلين دارم بنظر شما داشتن يک انگشت بيشتر مي ارزد يا گير افتادن در اين ترافيک و گرفتاريهاي ديگر تهران
بيائيد ابتدا جلوي مهاجرت را بگيريد سپس فکر خروج از تهران رابکنيم
سوال ديگر مگر ساخت يک پل چقدر هزينه بر مي دارد که نمي سازيد حالا چون اين بندگان خدا افراد بي بظاعتي هستند نبايد به آنان رسيدگي کرد آيا اگر کسي که به هر نحوي داراي اسم و رسمي بود و در جائي زندگي مي کرد که نياز به امکانات داشت به سرعت براي او محيا نمي شد.
خود قضاوت کنيد
لطفاً یک نفر چند قطعه آهن به عنوان «قاب محافظ» دور غلطک‌ها جوش بدهد.
آقا یکی بره به داد اینا برسه...
هواپیمای پهن پیکر تو سر من بخوره
بابا این مشکل که خیلی ساده قابل حله. یه محافظی، مانعی، روپوشی چیزی جلوی قرقره ها بذارن تا مانع ورود انگشت بشه. عجبا
مسئولين محترم فقط براي يادآوري:
بترسيد از آه كسي كه جز خدا فريادرسي ندارد
یک راه ساده و کم خرج و بی خطر اینه که یک طناب به موازات طناب اصلی اما در ارتفاع پایینتر نصب کنند و از آن برای حرکت دادن گرگر استفاده کنند هیچ خطری هم ندارد خود روستاییان هم میتوانند آن را عملی کنند
خدایا ما مملکت مردم دوست هستیم پس اینها چیستتتتتتتتتتتتتتتتتتتت؟
خوب نمیتونستن چرخشو 30 سانت دورتر جوش میدادن؟
وای خدای من
برای خودم متاسف شدم که در کشورم هنوز همچنین جاهایی وجود دارد
واقعا متاسفم
پل ساختن مگه چقدر هزینه داره ای مسئولین فردای قیامت میخواین چجوری جواب این مردمی رو که انگشتاشون قطع شده بدین
وای خدا .تو کردستان هم یکی بود که خیلیا رو معلول کرد.
یکی هیچ کس تا حالا واسه مسئله به این سادگی راه حل پیدا نکرده که این مردم انگشتشون رو از دست ندن؟ ساده ترین کار اینه که یک طناب دیگه به دو طرف وصل کنن و و کسی که میخواد جابجا شه اون طناب رو بگیره نه کابل اصلی رو. این ساده ترین راه حل هستش فکر می کنم/
اگه یه طناب بین دو تا پایه از کنار گرگر قرار بگیره مشکل حل میشه دیگه. چطور این همه آدم به ذهنشون نرسیده؟
تابناکی های عزیز از این روستا بیشتر خبر تهیه کنید تا صداش به گوش مسئولان برسه اینا همشون خواهر و برادرای خودمونن-چرا اینا باید از طبیعی ترین و اصلی ترین حقوق زندگی محروم باشند و صداشون رو هیچ کس نشنوه؟
عجب ! يك پيشنهاد ساده براي حل اين مشكل : اگر در عكس دقت كنيم مي بينيم كه با وصل كردن يك طناب ديگر در زير طناب متصل شده به كابين فلزي و اتصال آن به دو طرف رودخانه براحتي مي توان اين مشكل را حل كرد. آنچه تعجب دارد اينست كه چرا تاكنون يك نفر پيدا نشده اين مشكل را حل كنه ؟
خيلي غم انگيز بود
با بیست هزار تومان هزینه ، دور قرقره ها یک قاب جوش بدهند ، درست می شود.
اگه بچه های تهران تو پیاده رو لیز بخورند زمین و زمان باید براش بسیچ بشند.
به قیافه معصوم دختر لر نگاه کن تا بفهمی بی عدالتی یعنی چه
ما منتظر گزارشهای خوب از این روستا هستیم
من تمام عکسها را به دقت نگاه کردم و به سادگی ميتوان مشکل را حل کرد کافيست از يک قرقره با پدال دوچرخه که به نيمکت جوش داد استفاده کرد که فقط با رکاب زدن دستی نقاله را حرکت دهند یا به سادگی 2 ورق فولادی به شکل قائمه در مقابل قرقره ها از داخل جوش داد تا ديگر انگشت کسی زير قرقره نرود. نمیدانم این بی تفاوتی مردم آنجاست يا نادانی چون به اصطلاح مسئولين که اميدی نيست
خوب برادر دوتا صفحه ی فلزی روی این قرقره ها جوش بدید تا نداره دست کسی بره زیر قرقره ها این همه عکس و مطلب چاپ میکنید یک خورده ابتکار به خرج بدید
خیلی ناراحت کننده بود. آیا واقعا جهاد سازندگی یا دیگر ارگان ها آنقدر بودجه ندارند که یک پل ساده برای این روستا ایجادکنند؟
یک اشتباه در طراحی این وسیله وجود دارد
یک نفر خیر که همان نزدیکی ها باشد با 500 هزار تومان الی یک میلیون تومان می تواند آن را تصحیح کند.
محل نصب چرخ ها باید یک متر عقب تر باشد و مثلث آهنی حمایت وزن تا چرخ را به عهده داشته باشد و محل فعلی چرخ تا 40 سانتی متر فاصله از سیم آزاد باشد
اگر کسی یک میلیون تومان می دهد کس دیگری پیدا می کنیم تا آن را تصحیح کند
من از خواندن این گزارش اشک در چشمانم حلقه زد. من یک ایرانی هستم که در اروپا زندگی می کنم و وقتی می بینم کشورهایی که یکصدم ما منابع ندارند مردمانشان در چه ناز و نعمتی هستند و مردم کشور ثروتمند ما باید چه زجری را تحمل کنند، بغض امانم را می برد.
بنام خدا ، با عرض تاسف ، درصورتيكه متولي براي احداث پل روگذر باشد بنده براي تقبل بخشي از هزينه هاي اجرا اعلام آمادگي ميكنم .همچنين از هموطنان و همنوعان خير و نيك انديش نيز در اين زمينه طلب ياري دارم كه بني آدم اعضاي يك پيكرند ..........
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل