رسول جعفريان 
روز پانزدهم خرداد 1387 صبح ساعت 6 از فرودگاه امام خميني پرواز کرديم. هواپيماي قطري ما يک ساعت و نيم پس از آن در فرودگاه دوحه به زمين نشست و معلوم شد که جمعا افراد ما به جز بنده عبارتند از: آقايان سيد محمدهاشمي ـ که زماني رايزن فرهنگي در همين دوحه بود ـ محمدعلي مهتدي، احمد موسوي، دكتر متقي و شمس الواعظين.
آقاي احمدي، رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي در فرودگاه به ديدن ما آمد و همگي به هتل شرايتون آمديم. اين هتل، زيباترين هتل دوحه است که سمينارها و نشستهاي علمي در آنجا برگزار ميشود و آمارهاي آنها در سال گذشته، بالاي نود مورد بوده است. يک ساعتي طول کشيد تا اتاق ما معين شد. پس از آن به خاطر کمبود خواب ديشب، استراحت كرديم. ساعت يک نماز را خواندم و پايين آمده به رستوران آمدم و ناهار صرف شد. سپس ساعتي در حيات بيروني هتل که در ساحل خليج فارس است، قدم زدم.
عجالتا بايد تا شب ساعت هشت که نشست مختصري براي معرفي و اعلام برنامههاست منتظر بمانيم. آقاي احمدي گفت: ديشب آقاي ابوالحسن نواب براي سخنراني ايام رحلت امام، برنامهاي براي ايرانيها داشت و امشب هم مراسم شب شعر است، اما به دليل همين دعوت، ما امکان شرکت در آن را نداريم؛ تا چه پيش آيد.
عصري يک کيف از طرف مسئولان نشست آوردند که چند کتاب در آن بود. اين کتابها منشورات مرکز «الجزيره للداراسات» بود. اين مرکز، يک مرکز پژوهشي است که شبکه الجزيره آن را راهاندازي کرده و منتدي الشرق عنوان نشستي است كه قرار است به طور دايمي كاري را در زمينه تفاهم سه قوم ترك و عرب و ايراني دنبال كند. همچنين دکتر «مصطفي المرابط»، رئيس مركز تحقيقات است.
امشب ساعت هشت جلسه معارفه و شام بود. دکتر مرابط را ديديم. دکتر رفيق عبدالسلام هم از اعضاي مرکز در آنجا بود. اندکي بعد «وضاح خنفر»، مدير الجزيره هم آمد. من چند ماه پيش، او را در هتل استقلال ديده بودم و گفتوگويي با او داشتم. او در آن شب گفت که در دوران دانشجويي، با آثار شريعتي و مطهري و شهيد صدر آشنايي داشته و از تجربه عملي جمهوري اسلامي سخن ميگفت.
امشب با چندين نفر ديگر هم آشنا شديم؛ از جمله شيخ مسفر، استاد دانشگاه قطر و سردبير روزنامه الرايه. امروز نسخهاي از اين روزنامه را در هواپيماي قطري ديدم. يک مصاحبه با محمد ارگون داشت که گفته بود، آتاتورک به زور علمانيت را به ترکيه تحميل کرد. همچنين گفته بود که او به مسائل سياسي و اقتصادي بيش از مسائل فرهنگي اهميت داد.
امشب پس از شام، به رايزني فرهنگي رفتيم. مراسم رايزني که شب شعر به مناسبت رحلت امام بود، تمام شده بود، اما مسؤولان هنوز بودند: سفير كشورمان جناب رباني، آقاي نواب، حجتالاسلام حق شناس روحاني مقيم و تعدادي ديگر. ساعتي گفتوگو کرديم و ساعت دوازده شب بود که به هتل برگشتيم. قبلا مقاله کوتاهم را براي رايزن محترم ميل كرده بودم تا اگر ممکن شد آن را به عربي ترجمه کند. ايشان گفتند که مترجم رايزني رفته و اگر ممکن شد به مترجم سفارت ميدهم. ديشب معلوم شد که شرايط ترجمه فراهم نشده است. آقاي سفير هم گفتند که هشت صفحه بوده و امکان ترجمه آن نبوده و نيست! انتظار اين برخورد را نداشتم. اي کاش، اعتماد نميکردم و از ايران فکري ميکردم. طبعا خودم مقصر هستم. حالا بنا دارم اگر فرصت شد با همان عربي ايراني مطالب را بيان کنم.
امشب که برنامه سخنرانيها را ديدم چند نفر از افراد شناخته شده اينجا هستند؛ «فهمي هويدي» و «منير شفيق» دو مورد بود. دومي با ما از ايران آمد و معلوم شد براي مراسم رحلت امام دعوت شده بوده است. اما بيشتر چهرهها ناشناخته و جوان هستند.
از صبح روز پنجشنبه جلسات برگزار شد. ساعت آغاز برنامهها ده صبح بود. اينجا خواب از همه چيز مهمتر است و آقاي احمدي رايزن ما هم گفت كه افراد بدون استرس و با خواب کافي، ساعت ده زندگي را شروع ميكنند. يک ميز گرد با حضور 27 نفر که دو نفر يکي مصطفي المرابط، رئيس مرکز تحقيقات الجزيره و ديگري وضاح خنفر، مدير شبکه الجزيره اداره جلسه را بر عهده دارند. يك نوبت هم آقاي بشير نافع، جلسه را اداره كرد. ابتدا آقاي وضاح خنفر صحبت و تأكيد كرد كه قرار نيست در اينجا تسويه حسابهاي تاريخي صورت گيرد، بلكه قرار است با نگاه به آينده مسائل موجود مورد بررسي قرار گرفته و راهكارهايي براي تفاهم ميان اين اقوام و مقابل با تهديدهاي موجود ارايه شود.
به ترتيب سخنرانيها به صورت ده دقيقه اي آغاز شد. پس از هر بخش که در بخش اول شش نفر و بعدها هفت نفره شد يک ساعت يا کمتر براي بحث و نظر گذاشته ميشد. روز پنجشنبه سه بخش را پشت سر گذاشتيم و سخنرانان به طور پراكنده ديدگاههاي خود را بيان کردند. غالبا چند صفحه اي قلمي کرده بودند، اما بسياري فيالبداهه مطالبي را که يادداشت کرده بودند بيان کردند.
موضوع اصلي بحث عبارت بود از اين که سه قوم ترک و عرب و ايراني چگونه ميتوانند در برابر تهديدهايي موجودي که براي شرق ميانه يا به اصطلاح قلب حهان اسلام هست، با يکديگر تفاهم و همکاري کنند.
برگزاري اين کنفرانس که در زمان بالاگيري اختلافات ميان عرب و ايراني در حوزه عراق است جالب است. آقاي خنفر همان ابتدا گفت كه اين لحظه «لحظة نادرة» است؛ يعني نقطه اي حساس كه ما به اين مسأله رسيدهايم.
آنچه مهم بود مهمترين فاكتورها بحث از فسلطين و عراق و نقش ايران و تركيه در اين امور و مسائل ديگر از خاورميانه بود. عربهاي تند جلسه، مرتب از هواجس و مخاوف ناشي از حضور ايران سخن ميگفتند! يك بار هم بحث اسكندرون و موصل و مباحث مربوط به تركيه مطرح شد.
قرار بود اين بحث شکل عميقتري داشته باشد. برخي از ديدگاهها، تأکيد روي مباحث اقتصادي برخي سياست و برخي هم روي نهادها و سازمانهاي بينالمللي اسلامي بود و برخي هم مثل فهمي هويدي، تنها چند پرسش را مطرح کردند.
جسته گريخته بين صبحتها، مطالبي عليه يکديگر هم ميگفتند. از جمله عبدالوهاب قصاب در يکي از بحثهاي حاشيه اي براي نخستين بار اشاره به تعلل دولت ايران در زمان تشکيل دولت پادشاهي عراق پس از جنگ اول به مدت هشت سال اشاره کرد که ايران دير به رسميت شناخت. يا اشاره به بحث اسکندرون کرد که ترکها عوض دست برداشتن از ادعاي موصل آنجا را گرفتند. اين بحث آغاز اختلاف در کنفرانس شد. به مرور عصر درباره بحث دخالت ايران در امور عراق که مهمترين معضل روز عراقيها در دو سه سال گذشته است، صحبت شد.
کساني سعي ميکردند بحث را به سمت تفاهم پيش ببرند و استدلالشان اين بود که به هر حال اختلافات خيلي عميق و زياد است. ما آمده ايم تا راجع به مشترکات صحبت کنيم.
در ميان سخنرانان ايراني، آقاي سيد محمدهاشمي، نسبت به مطالبي که گهگاه مطرح ميشد موضع ميگرفت. صحبتهاي وي عاطفي و احساسي و گاه مشتمل بر نكات جالب بود و ديگران را هم به واکنش وا ميداشت.
آقاي شمس الواعظين راجع به سياست ايران در مورد فلسطين صحبت کرد و اين که ايران در اين سياست متفرد است و نه اعراب و نه ترکيه؛ با آن موافق نيستند. برخي از سخنرانان ايراني از جمله خود من راجع به اين مسأله ايراد گرفتند. من گفتم ايران متفرد نيست و تودههاي مسلمان همراه هستند و اشاره کردم که حتي شبکه الجزيره هم همداستان موضع ايراني است! به نظرم لااقل بايد جناب شمس؛ دولت حماس را آدم حساب ميكرد كه آن هم موضع ما را دارد. اين تحليلها شبيه همان حرفهايي است كه گاه در همين نشست هم مطرح شد كه ايران براي ادامه دادن نفوذش در منطقه از حماس حمايت ميكند؛ تحليلي كه بسيار سبك است. ايران اگر دنبال نفوذ باشد، ميتواند با ساخت و پاخت با همين دولتها كارهايش را پيش ببرد و چگونه ميتواند با حمايت از يك دولت كوچكي مثل حماس بر نفوذش در منطقه بيفزايد.
پس از جلسه كه خدمت آقاي شمس صحبت كردم، گفتند: هدف من از گفتن اين حرفها اين است كه چرا شما عربها نميآييد از ايران حمايت كنيد؟ يك بار هم گفته شد كه اگر ميخواهند ايران را بزنند به خاطر مسائل هسته اي است و ربطي به دفاعش از فلسطين ندارد؛ اين گونه طعنهها گهگاه گفته ميشد.
عصر روز پنج شنبه در بخش سوم، من دومين سخنران بودم. به عربي شکسته صحبت کردم، اما به هر حال مفهوم بود. اين تجربه سوم من بود. يک بار در لندن يک بار در رياض و اکنون هم در اينجا به عربي صحبت ميكردم. اول موضوع بحثم را ارتباط مدنيت و قومگرايي در تاريخ شرق اسلامي گذاشته بودم. اما احساس کردم طرح آن سودمند نخواهد بود.
اما از ظهر در انديشه بحث ديگري برآمدم و آن اين بود که صورت شرق اسلامي شکسته شده؛ هرچند ماده آن از اسلام و ديگر ميراثهاي فكري و فلسفي باقي مانده است. گفتم كه ما بايد براي درست کردن صورت شرق، فلسفه را احيا كنيم و فيلسوف داشته باشيم که نداريم. هم در بخش کليات يعني الهيات و هستي شناسي و هم علوم سياسي. عرض كردم كه ما بعد از انحلال خلاقت، يک نظريه سياسي مدون نداشتيم. در نتيجه کشورهاي متعدد شديم. برخي قومي و برخي به قول عربها قٌطري و منطقهاي. مثل خود عربها که نزديك بيست و چند کشور شدند. به هر حال، مشکل نداشتن فلسفه با تقويت مناسبات اقتصادي و سياسي حل نخواهد شد. غربيها نيز اختلافاتي دارند، اما فلسفه غربي يک انسجام دارد. اشاره به ترکها کردم که تمام کتابهاي دکتر نصر را ترجمه کرده اند و دنبال يک فلسفه جديد هستند و اين امتياز آنها به ويژه در مقابل عربهاست چون در کشورهاي عربي جريانهايي حاکم است که اصلا فلسفه را قبول ندارد.
بعد که صحبت من تمام شد، مدير جلسه اشاره به اقبال کرد و اشارتي به اين كه به هر حال فلسفه در ميان ديگران هم هست. طبعا او بايد توجه ميکرد که فلسفه اقبال يک فلسفه ايراني است. يا اگر در كشوري مانند مصر، معتزله جديد پديد آمدهاند، به دنبال رفتن افرادي مانند سيد جمال و البته به بن بست رسيدن انديشههاي ضد فلسفي پيشين است.
ملاحظات که شروع شد، غازي صلاح الدين اشاره اي به سخنان من کرد و گفت که با آن موافق است و ديگر بحثي راجع به سخنان من نشد.
ملاحظات آخر هر جلسه غالبا محل طرح مطالب متفرقهاي بود و گاه سر يک نکته که معمولا هم اختلافي ميشد و بيشتر جنبه سياسي داشت، چندين نفر صحبت ميکردند.
يك سعودي كه بعدا شنيدم زماني زنداني بوده و بعد لندن رفته و اكنون هم پناهنده سياسي در قطر است، نكته جالبي گفت. وي گفت: ايران و تركيه يك تفاوت عمده با كشورهاي عربي دارند و آن اين است كه در آنجا دولت و ملت آنان با يكديگر متحد است؛ يعني بالاخره انتخاباتي هست و مردم آنها را روي كار ميآورند، اما در كشورهاي عربي، چنين رابطه اي بين دولت و ملت نيست. يك هموطن او اعتراض كرد كه اين مربوط به شماست كه با دولت خودت اختلاف داري. تو هم مثل اين جماعت كه از طرف دولتهايشان آمدهاند برو و رابطهات را با دولتت درست كن.
آقاي مهتدي پاسخ داد كه ما از طرف دولتمان نيامدهايم. به نظرم اساسا خلط مبحث شد اما به هر حال نكته جالبي گفت. همان سعودي معترض گفت كه تئوريسينهاي انقلاب ايران از اول دنبال وحدت شيعه و سني بودند به حدي كه گاهي افراطيهاي خودشان آنها را وهابي ميخواندند. البته بعدها كه جنگ عراق و ايران پديد آمد و عربها در كنار عراق قرار گرفتند، آن تئوريسينها هم مجبور به عقب نشيني شدند.
ديشب بعد از تمام شدن جلسه در ساعت هفت و نيم، آقاي احمدي رايزن محترم آمد و با يکديگر به سراغ خريد کتاب رفتيم. يک کتابفروشي بسيار بزرگ با عنوان «دارالثقافه» بود. در واقع آثارجديد چنداني نداشت اما در جمع من يک کارتن کتاب خريداري کردم.
بعد از آن به ديدن بازارچهاي که به سبک سنتي عربي درست کرده اند رفتيم. جمعيت زيادي در آنجا بود. موسيقي سنتي هم در وسط بازار در فضاهايي که باز بود در حال اجرا بود و صدها جوان قطري نشسته مشغول گوش دادن و تفريح بودند.
از آنجا به يک رستوران ايراني که شبيه رستوران هتل عباسي ساختهاند رفتيم. ساختماني در نهايت زيبايي که کمتر از دو سال است که افتتاح شده و چند ايراني آن را اداره ميکنند.
اين رستوران با خواست و ميل امير قطر به مدت دو سال ساخته شده و خود آنان هزينهاش را دادهاند. ساختمان ياد شده در نهايت زيبايي و به سبک معماري اصفهان و آرايش ديوارها و نقاشيها و مجسمهها همه عالي است. به طور قطع در اين ديار هيچ چيزي از اينجا بيشتر شبيه ايران نيست. ذوق هنرمندان اصفهاني در بناي اين ساختمان واقعا قابل تحسين است.
ميهمانان سطح بالاي قطري و خارجي براي صرف غذا به اينجا ميآيند. ساختمان به اندازهاي قشنگ بود كه از ديدن آن اصلا خسته نشديم. ميهماندار هم نهايت پذيرايي را کرد. ساعتي نشستيم و بيرون آمديم. يک سالن در اين رستوران، مخصوص خود امير بود. مهماندار گفت که فرزندان امير مرتب براي سرو غذا به اينجا ميآيند. علاوه بر اين که در فرصتهاي ديگر نيز از اينجا غذا به قصر ميبرند.
ساعت هفت و نيم صبح جمعه با يكي از دوستان به بيرون هتل لب دريا رفته، قدم زديم. هيچ کس نبود و من بيست دقيقه اي در آب خليج هميشه فارس شنا کردم. ايننخستين بار بود که تنم با آب خليج فارس برخورد ميکرد. بعدا قدري پياده روي کرديم و به هتل برگشتيم. صبحانه ميل شد و به تدريج همه دوستان ايراني آمدند و تا ساعت يازده درباره سياست (اين موضوع عجيب و شگفت) صحبت ميکرديم. از روزگار خاتمي تا عصر احمدي نژاد. دوستان همه در بحث وارد بحث شدند. به هر حال تفريح ماها همين بحثهاي غالبا بي خاصيت است. وقتي وارد ميشويم مثل اين که در ورزشگاه در حال تمرين و نرمش هستيم.
عصر جمعه جلسه اخير برگزار شد. يكي از سخنرانان، احمد داود اوغلو، مشاور نخست وزير ترکيه بود. همچنين «طلال عتريسي» که به رغم آن كه انتظار داشتم صحبت خوبي درباره ايران داشته باشد، فقط طرح موضوع كرد. عبدالوهاب قصاب از بعثيهاي مقيم قطر، طبق معمول طعنه به ايران زد. البته در پايان صحبت گفت که دو خطر عمده همچنان اشغال عراق توسط آمريکا و اسرائيل است. من اشاره کردم که اين نوعي توبه نسبت به مطالب قبلي شماست. شايجي هم كه يک آمريکايي به تمام معناست صحبت کرد. هرچند اشاره به تفاهم هم داشت. در واقع اصل اين نشست براي تفاهم است، اما اينها از فرصت براي صحبت عليه ايران استفاده کردند. با اين حال جلسه در مجموع نگاه مثبتي داشت.
واقعيت آن است که مديران الجزيره مثل وضاح خنفر و همين طور احمد الشيخ که رئيس سايت الجزيره است مواضع بسيار خوبي دارند. بشير نافع نيز که آدم جالبي است. اينها همه فلسطيني هستند و الجزيره را روي خط خاصي هدايت ميکنند که سبک خاص خود آنهاست. بايد گفت شبكه الجزيره، خودش بزرگتر از کشور قطر است، اما قطر دوست دارد کارهاي بزرگ بکند تا جبران کمي جمعيت و کوچکي کشورش را در جهان کرده باشد. حالا چطور است كه كشوري كه بزرگترين پايگاه آمريكا در آن است، بزرگترين دشمن خبري آمريكا هم در ميان عربها در آنجاست؛ نقطه ابهامي است كه شايد فهم آن در گروه فهم نظامات امنيتي و سياسي عالم جديد باشد.
دو ساعت آخر پيشنهادهايي براي برگزاري نشستهاي آتي و همين طور انجام اقدامات عملي براي ايجاد تفاهم بود. من هم دو سه دقيقه پيشنهاد تشکيل يک دانشگاه با دانشجويان و استاداني مرکب از اين سه قوم را در زمينههاي علوم سياسي و تاريخي و اجتماعي مطرح کردم و تجربه تأسيس دانشگاه مذاهب اسلامي ايران را دادم. ديگران هم شبيه آن را مطرح کرده بودند. بعد هم حديث امام سجاد (ع) را خواندم که وقتي از ايشان خواستند عصبيت را تعريف کنند. فرمودند: عصبيت نامطلوب آن است كه شخصي شرورترين اشخاص قوم خود را بهتر از ديگران بداند، اما عصبيت اين نيست كه كسي قوم خود را دوست بدارد. عصبيت بد آن است كه كسي از قوم خودش در حالي كه ستم ميكنند حمايت كند.
بحث اصلي احمد داود آن بود که بايد در چند مرحله اين منتدي الشرق را جدي گرفت و پيش برد. مسلما براي تفهيم موقعيت ايران و ترکيه در ميان عربها کار سودمندي خواهد بود. رياست جلسه اخير را خود وضاح خنفر بر عهده داشت.
شب ساعتي با برخي از دوستان بيرون رفتيم و خريد مختصري کرديم. سپس برگشتيم كه تا ساعت دوازده با دوستان صحبت در جريان بود. آخر وقت استاد احمد داود آمد و بحثهايي درباره ايران شد. گفت که نصر سالي بيش از يک بار به ترکيه ميآيد. استاد ديگري از اين که من اشاره کرده بودم که افکار نصر در ترکيه ترويج ميشود، ياد کرد و گفت: همين طور است. احمد داود گفت که در زمان انقلاب ايران در لندن بوده و در تظاهراتهايي که عليه شاه برگزار ميشده شرکت ميکرده است. يک استاد ترک هم که فعلا در استانبول است گفت پايان نامه دکتري خود را با دکتر نصر گرفته و بحث او درباره مفهوم حرکت نزد ملاصدرا بوده است. يک استاد ديگر ترک هم که مشاور اربکان بوده است اطلاعات جالبي درباره وضعيت ترکيه داد. او به طنز جدي گفت كه ما هرچه ميكشيم، به خاطر مسائل ايران است كه لائيكها از ترس ايران شدن تركيه، حساسيت نشان ميدهند. به هر حال رابطه اين افراد با فکر ايراني بسيار نزديک و جالب است و معمولا اطلاعات زيادي از ايران دارند و معلوم است که رفت و آمد زياد است.
صبح روز شنبه ساعت هفت به دريا رفتم و ساعتي با طلال عتريسي و آقاي متقي شنا کرديم. صبحتهاي فراواني با طلال شد. ذهن فعالي دارد. چهار سال رئيس دانشگاه علوم اجتماعي دانشگاه لبنان بوده است و اکنون بيشتر کار تحقيقي دارد. ميگفت هر هفته نوشته اي براي روزنامه العرب چاپ قطر دارد. موضع بسيار خوبي دارد چنان كه فهمش هم خوب است، اما در جلسه جدي صحبت نكرد. بعد براي صبحانه آمديم و تقريبا همه جمع بوديم. منير شفيق هم نشسته بود.
بعد از صبحانه من به اتاق آمده، قدري يادداشتها را تنظيم و وسائل را جمع و جور كردم. ساعت يازده بود كه پايين آمده و به فرودگاه آمديم. ساعت 2 پرواز ما بود و يك ساعت و چهل و پنج دقيقه بعد (به وقت ايران ساعت 5 و ده دقيقه) وارد تهران شديم.
در يك جمع بندي بايد درباره اين نشست چند نكته را يادآور شوم:
1 ـ به دليل آن كه اين نشست از طرف شبكه الجزيره برگزار شده بود، بيش از همه متشكل از تعدادي از تحليلگران برنامههاي تلويزيوني و مطبوعاتي بود كه نامشان براي مؤسسه الجزيره شناخته شده بود. نمونههايي را كه نامشان مطرح شد، ميتوان بهترين افراد موجود دانست. عزمي بشاره كه سابقا نماينده فلسطينيها در كنست اسرائيل بوده و حالا به خون او تشنه هستند، از اين زمره و از بهترينهاست. همين طور عتريسي يا منير شفيق يا شايجي و ديگران.
البته كساني كه از تركيه آمده بودند افراد دانشگاهي بودند و به نظرم كلاس آنها متفاوت بود. طبعا كلاس اهميتي ندارد؛ آنچه هست سازگاري ميان آنان با ديگران بود كه نوع تخصص شان متفاوت بود.
نمونههايي كه از ايران انتخاب شده بودند، تقريبا شبيه وضعيت عربها بود. دوستان ما آقايان مهتدي يا هاشمي يا موسوي و همين طور آقاي شمس الواعظين از اين دست بودند. نويسنده اين نوشتار همهرچند يادداشتهاي سياسي پراكنده اي در اين سالها داشته، اما نه تحليلگر بود و نه محقق و نويسنده در زمينه مسائل استراتژيك خاورميانه. حضور نداشتن آقايان محمد جواد لاريجاني و سيدهادي خسروشاهي محسوس و به نظرم وجودشان سودمند بود.
2 – موضوع بحث چندان روشن نبود. ظاهرا اصل طرح براي ايجاد تفاهم بين اين سه قوم تمدن اسلامي ساز، از خود آقاي وضاح خنفر و بشير موسي نافع بوده كه با امير قطر در ميان داشته و رضايت او را براي برگزاري اين نشست فراهم كرده بودند. اما هيچ طرح روشني وجود نداشت و به طور كلي بحث بر سر تفاهم صحبت بود. اين كه از قبل زمينه خاصي مانند سياست يا اقتصاد يا فرهنگ مورد توجه قرار گرفته باشد مطرح نبود. به نظرم حتي اگر در ذهن خود بانيان نشست مسأله حل شده بود اما براي بسياري از مخاطبان اين مسأله روشن نبود. چندين نفر به اين امر اعتراف اعتراض گونه كردند. پاسخ اين بود كه اين جلسه مشورتي است و در آينده جلسات ديگر با موضوعات روشن برگزار خواهد شد. البته هرچه بود مفيد بود. قرار شد در تابستان بار ديگر برخي از مسئولان سفري به ايران و تركيه داشته و در اين باره گفتوگو كنند.
3 – اشاره كرديم كه انتخاب اين تحليلگران بر پايه شناختي بود كه شبكه الجزيره به عنوان يك شبكه خبري از آنان داشت. صرف نظر از آن كه اين انتخاب، ميتواند به طور دقيقتر از ميان محققان برجسته دانشگاهي يا دست كم تركيبي از آنها با تحليلگران مسائل خاورميانه باشد. يك نكته مهم انتخاب افراد موجود از دو جناح عربگراي افراطي و افراد متمايل به بهبود روابط با ايران بود. براي مثال، وجود عبدالوهاب قصاب كه از افراد بعثي و از تحصيل كردگان شوروي زمان بعثيهاست، فردي به شدت ضد ايراني بود. همين طور شايجي از افراد آمريكايي موجود در جلسه بود كه حتي در اين نشست كه موضوع آن تفاهم بود، يكسره نغمه اختلاف سر ميداد. در عين حال، غالب افراد موجود به نوعي هوادار ايران تلقي شده و دست كم درك ميكردند كه جلسه براي تفاهم است. آنچه از مخالفت افراد مخالف ايران به دست ميآمد، مسأله ايران و عراق بود. اين امر زلزله عجيبي در ميان عربها بر پا كرده و آنان نتوانستهاند حتي ذره اي از آن را هضم كنند. برخي از اينان از دولت كنوني عراق به عنوان عميل آمريكا ياد ميكردند. به هر حال اين وضعيتي بود كه در آنجا حاكم بود.
جز كنفرانس چند نكته ديگر را هم درباره قطر دريافتم.
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.