من۱۸سالمه و به تموم دخترا توصیه میکنم که تا وقتی ۴ گوشه دلشون راضی نبود کسیو برای ازدواج قبول نکنن دورغه که میگن عشق بعد ازدواج به وجود میاد واقعا من ک ندیدم الا ۶ ماهه عقدم ازششش متنفرم حاضر نیستم ببینمش
مهسا
|
|
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۶
0
0
پاسخ
من خیر سرم اودم ترکیه زندگی کنم بعد یه مدت با یه ترکیه ای آشنا شدم باهم زندگی میکنیم ۱ ساله تازه دوست داریم همدیگرو خوبیم باهم اما وای به روزی که دعوامون بشه یا من بی حوصله باشم و ... زودتر از من قهر میکنه کینه ای عقده ای و عصبیه ناخناشو میخوره همش . چند بار وسایلمو جمع کردم برم به خانوادم گفتم دیگه تمومه همه چی باز برگشتیم نمیدونم فکر کنم دارم دستی دستی میرینم به زندگیم . نمیدونم چیکار باید بکنم اما با عشق خونه خریدیم چیدیم زندگی کردیم اما اصلا شخصیت و زات درونیشو دوست ندارم .
چیکار کنم ۱ سال نشده انگار دو شدیم از هم
ناشناس
|
|
۱۰:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۸
0
0
پاسخ
سلام ۱۰سال ازدواج کردم دوتا بچه دارم از همون اول از شوهرم بدم میامد تو این ده سال کارهایی کرد که معده درد شدم اما الان که خودم خونه دار شدم و تو خونه من زندگی میکنه واصلا به لباس پوشیدن وحتی قیافش که کل ریش موهاش داره سفید میسه اهمیت نمیده ازش زده شدم بدم امده هرچی هم میگم از زندگیم برو بیرون نمیره به روی خودش نمیاره خودشم درست نمیکنه خسته شدم و اینکه بابام پشتشه چون اون بابام برام پسدا کرد شما بگید چکار کنم
مارال
|
|
۰۱:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۵
0
0
پاسخ
سلام.من ۲۹سالمه ازنظرقیافه خوشگلم.من در۱۴سالگی ازدواج کردم باشوهرم ۱۲سال اختلاف سنی دارم اول ازدواجمون خیلی اذیتم کردخیلی بهم خیانت کردمنم ازلجم به اوخیانت کردم بعدهمش من گناه کارشدم کسی اشتباه اونوندیدهمش سرکوفت میشنیدم الان هم میگه ازخونه بیرون نرودلیلشم اینکه توخوشگلی خیلی شکاکه منوکتک میزنه هم سخت گیری میکنه هم ازم سواستفاده میکنه به من میگه توفضای مجازی بامردای غریبه بحرف نمیدونم دلیلشه چیه میگم طلاقم بده امانمیده خانواده امم خیلی بیخیالن الانم دوتابچه دارم که نفسم به نفساشون بنده بخاطراوناکم میارم چون میگه طلاق بگیری نمیدم بهت دیگه نمیدونم چیکارکنم میخوام خودکشی کنم یاازخونه فرارکنم توروخدااااااایکی منوراهنمایی کنه بخاطرخدایکی جوابم بده دیگه کم آوردم
Raha
|
|
۰۰:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۸
0
1
پاسخ
سلام دوستان من ۲ سال و ۲ ماهه ک با یکی نامزدم پسر خوبیه ولی من اصلا ازش خوشم نمیاد هنوز ۱۸ سالم نشده بود ک باهاش عقد کردم و تحت تاثیر حرفای دور و برم قرار گرفتم الان هم حتی از صدای نفس کشیدنشم متنفرم و از طرفی هم متاسفانه پدرم تعصبیه و میگه حرف طلاق و نیارم و رفتارمو باهاش درست کنم و فلان ولی من نمیتونم باهاش کنار بیام و هرروز سر این موضوع با پدرم بحث و دعوا داریم در حدی ک پدرم میگه اگه میخوای ازش جدا شی پس منم از مادرت جدا میشم و اینم برام خیلی سنگینه نمیدونم چیکار کنم میشه راهنماییم کنین
پاسخ ها
محمدم
||
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۲
برید پیش مشاور ولی اگه بی اثر بود حتما جدا شید
محمد
|
|
۰۴:۱۴ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۹
0
0
پاسخ
فقط درخواست طاق بده
مارال
|
|
۲۳:۴۱ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۹
0
0
پاسخ
سلام دوستان یکی کمکم کنه دیگه کم آوردم خیلی خسته ام الانم باچشمان گریان اینومینویسم
پاسخ ها
ناشناس
||
۰۱:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۵
چی شده؟
محمد
|
|
۱۸:۰۰ - ۱۳۹۹/۰۸/۰۲
1
2
پاسخ
سلام علیکم من 3سال میشه از زنم جدا شدم با همدیگر تفاهم نداشتیم هر چی از ازدواج گیرمون اومد برد از طلا گرفته تا وسایل خانه ما دو سال با هم زندگی کردیم گفتم بهش بچه می خوام گفت نمیارم شاید از هم جدا شدیم از قبل نقشه کیشده بودن اونو باباش الانم می خوان بدون گناه منو تو زندان بیاندازن ان شاءالله که خدا حق منو ازین ظالمان بگیره خدا.خدایا این ظالمان را از سراه جوانان بردار آمین
پاسخ ها
محمدم
||
۱۴:۰۹ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۲
وکیل خوب بگیر و ببین میتونی ثابت کنی از قبل نقشه کشیده بودن یا نه
ناشناس
|
|
۲۲:۴۵ - ۱۳۹۹/۰۸/۰۴
0
0
پاسخ
سلام منم ۱۵ سالگی ازدواج کردم الان ۱۸ سالمه شوهرم خیلی مرد خوبیه ولی من اصلا دوسش ندارم فقط دارم تحملش میکنم حتی از نظر جنسی هم مشکل داریم باهم لطفا راهنماییم کنیم
پاسخ ها
محمدم
||
۱۴:۰۷ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۲
بهش بگو چه ویژگی هایی باعث شده ازش دلسرد بشی و دوس داری چه ویژگی هایی داشته باشه و باهم صحبت کنید و هردو سعی کنید به صورت منطقی کمی تغییر کنید تا ایده ال هم بشید مراجه به مشاور هم میتونه گزینه خوبی باشه برات
علی
||
۰۰:۱۷ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۶
بنظر من کسی که قدرت اختیار نداشته باشه تو زندگیش ممکنه هر بلایی مواجع بشه
تو ریل جبر ازدواج میکنه
بعد اینم شخص نمیدونه که باید چیکار کنه
بیشتر مردم با حرف اطرافیانشون تصمیم میگیرن متاسفانه
هلما
|
|
۲۱:۲۱ - ۱۳۹۹/۰۸/۰۷
0
0
پاسخ
سلام من شوهرمو خیلی دوست دارم خیلی بهش اهمیت میدم از همه لحاظ بهش میرسم یعنی وقتی مریض میشه طاقت ندارم ولی شوهرم برعکس منه۰منو نادیده میگیره انکار که من براش مهم نیستم خانوادش هر بی احترامی به من کنن۰میگه مقصررخودتی و اونا هر بدی ک در حق من میکنن نادیده میگیره ولی من حق اعتراًض ندارم۰۰پنج ساله باهاش زندگی میکنم یکبار نشده بگه حق با توهه۰۰ و خیلی برام عذاب اوره ولی باز هم بخاطر بچهام بیخیال میشم وقتی مریض میشم میگه مسخره بازی در نیار الکی خودتو به مریضی نزن ولی خیلی برام سخته نمیدونم چیکار کنم با این حرفهایی ک اون ب من میزنه داره کم کم منو از خودش سرد میکنه
پاسخ ها
محمدم
||
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۲
به مشاور مراجعه کنید و سعی کنید رفت و آمدتون با خانوادشو کم کنید و خودشو هم نزارید خیلی بره پیش اونا و منطقی باهاش صحبت کنید اما اگه ارتباطش با خانوادشو کم نکرد و حاضر نشد بیاد پیش مشاور شما هم یکم طاقچه بالا بزارید و مثل خودش باهاش رفتار و کنید ولی بعدش هم دلیلشو بهش بگید و ازی بخواه تغییر کنه و بدونه اگه اون تغییر نکرد شما تغییر میکنی اینطوری احتمالا نرم بشه