به بی کاریم بخندم به این همه درسی که خوندام بخندم
به این بخندم که تا میرم بیرون پلیس گیر می ده ولی تا دلت بخواد دزدی میشه
به این بخندم که مترو پله برقی نداره ولی اقایون هر روز دکوراسیون ایستگاه ولی عصر عوض میکنند
به این بخندم ه به خاطر پارتی بازی من که مهندس معمارم نمیتونم کار کنم ولی بعضیا با دیپلم
به وام با بهر ه بالا بخندم
ولی میتونم به خودم بخندم
ناشناس
|
|
۱۷:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۴
0
1
پاسخ
پول
ناشناس
|
|
۱۷:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۴
0
1
پاسخ
37 سالمه همه میگن چرا مجردی؟ نمیگن خونه داری؟ پول و سرمایه اداره یک زندگیو داری یا نه؟ چطور شده که 19 ساله داری کار میکنی نتونستی؟ آیا الواتی کردی؟ ولخرجی کردی؟ نه به خدا تا یه کم پول جمع کردم تورم نگذاشت یه قدم بردارم حالا دلم خوشه فوق لیسانس دارم بعد میبینم رفیقم که دیپلمشو ناپلئونی گرفته با کمک پارتی و گرفتن وام کلون بانکی رفته ماشین مدل بالا و خونه خریده بعدش هم با کمک سیاست خوب دولتمردان تورم دارائیشو چندین برابر کرده حالا اون سوار پورشه میشه ومن موندم سر پله اول زندگی که اجاره خونه سال دیگه چند میشه میتونم یا نمیتونم؟ حالا تو بگو من خوشم یا ناخوش؟
ناشناس
|
|
۱۷:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۴
3
89
پاسخ
دلایل احساس شادی و اندوه در کشور ما مسإله ای روان شناختی و جامعه شناختی است. برخی از این دلایل را می توان به شرح زیر بیان کرد:
1. ناامیدی از فردا
2. سرخوردگی های درونی و اجتماعی
3. از دست رفتن فرهنگ های بومی و ملی به دلایل نگرش های مذهبی صرف و یک سویه
4. فشارهای فرهنگی افراطی در سطح جامعه برای حفظ جایگاه مذهبی جامعه
5. مشکلات مالی مردم و کاهش قدرت خرید
6. نگرش مذهبی در داشتن چهره ای اندوهگین برای ارتقای مقام و جایگاه انسانی در پیشگاه پرئردگار
7. نپرداختن دولت به مقوله گردشگری مردم برای روحیه بخشی آنان
8. کاهش امنیت اجتماعی و بودن ترس های لحظه ای برای اعضای خانواده در شرایط و محیط های گوناگون
9. اندوه بخشی هر روزه صدا و سیما به مردم؛ چه در خبرها و چه در فیلم ها و برنامه های خود.
10. گسترش فرهنگ چشم و هم چشمی و کاهش فرهنگ قناعت در زندگی
11. ناعدالتی های اجتماعی؛ برای مثال کسانی که ره صد ساله را یک شبه می پیماند و به توانمندی های مالی هنگفتی می رسند؛ بدون آن که پاسخگو باشند.
12. جای گزینی ضد ارزش ها به جای ارزش های اجتماعی
13. از بین رفتن حس اعتماد در جامعه و نظام اداری و دیوان سالاری کشور
و ......
فاطیما
|
|
۱۷:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۴
55
60
پاسخ
شبی که دکتر ظریف از بیشکک تو فیس بوک پیغام گذاشت و گزارش کارها را داد شادترین شب زندگیم بود.وامروز که سردار احمدی مقدم گفت سیاستمدارها هم حق ندارند در شبکه های اجتماعی فعالیت داشته باشن غمگین ترین.....
پاسخ ها
ناشناس
||
۲۲:۴۷ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۴
عجب جواب ژورنالیستی دادی!
مهدی
||
۱۶:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۶
پس زندگیت کلا فیس بوکه!!
زهرا
||
۲۲:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۶
خیلی روشنفکری فاطیما جان
واقعا موافقم (یعنی روشنفکرم!!!!!!!)
ناشناس
|
|
۱۷:۳۵ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۴
2
36
پاسخ
در محفل خود راه مده همچو منی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
علی
|
|
۱۷:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۴
0
1
پاسخ
من به عنوان یک ایرانی حس میکنم ما ترسو و درنتیجه غمگین بار آمده ایم. من همیشه میترسم و به خاطر این ترس شاد نیستم. میترسم از خدا. میترسم از گناه. میترسم از همکاران. میترسم از خانواده. میترسم از چه و چه... . قوانین موجود در بین ما ایرانیان در مسائل مختلف (اجتماعی، معنوی، سیاسی، علمی، اخلاقی، خانوادگی و...)ما را در ترس همیشگی از، از دست دادن چیزی یا آمدن بلایی به سرمان یا گرفتارشدن، نگاه میدارد.(منظورم قوانین و ملاحظات جامعه کنونی ایران است). بنابراین ما ایرانیان نمیتوانیم رفتار نرمال و طبیعی در زندگی روزمره داشته باشیم چون به علت ترس ، همیشه در حال خود سانسوری هستیم تا همیشه مقبول باشیم. شادی هم چیزی نیست که انسان بتواند جعلش کند. ما می توانیم ادای شاد بودن را در بیاوریم ولی همه میدانیم شاد نیستیم. هر کدام از ما ایرانیان لحظات بیشماری در زندگی داریم که به جای شاد بودن، مجبور بوده ایم که ادای شادی در بیاوریم ( وجود ما در بسیاری از مجالس عروسی، ولادت، میهمانی، جشن تولد...). ما در کودکی شاد بودن را تجربه کرده ایم و علت آن فقط این است که آن قوانین هنوز برای ما ناشناخته بود. کسانی که همچنان در همین مملکت، به هر نحوی توانسته اند قوانین و ملاحظات ایرانی را فراموش کنند و اهمیت ندهند، لحظات شادی را توانسته و میتوانند تجربه کنند.
پس اشکال از من یا تو شهروند ایرانی نیست که شاد نیستیم. اشکال این است که جامعه ، سیاست و تفکر امروز ایرانی ما را غمگین و غمزده بار آورده.
این اعتقاد من است. وقت گذاشتم و نوشتم. پس لطفاً آن را در معرض خوانندگان قرار دهید. متشکرم.
xxxxxxxxxxxxxxxx
|
|
۱۷:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۴
0
0
پاسخ
من حالم از این زنگی بهم میخوره چون :
من 18 سالمه دارم میرم دانشگاه دولتی برای تحصیل وباید تحصیلاتم را تا اخر ادامه بدم چون بابام یه معلمه با 29 سال سابقه و تازه 6-7 ساله خونه گرفتیم و اگه نجنبم زندگیم به فنا رفته شما بگید وقت برا شادی دارم ؟؟؟؟؟؟؟؟