تابناک! این مورد یکی از آن مواردی هست که بنده را پیر کرده ، از آرزوهای انقلابی ما بود ولی به تدریج به رویای دست نیافتی تبدیل شده است.
موضوع را توضیح داده اید و همه به رای العین شاهد آن هستند . پس نیازی به شرح و بسط نیست. من هم بیش از بیست سال در پست کارشناسی فنی در یکی از شرکتهای بزرگ کار میکردم . سالها تجربه اندوخته ، دوره های مختلف آموزشی را پشت سر گذاشته و به اصطلاح استخوان ترکانده بودیم . تعریف از خود نباشد به اعتراف دیگران از خبره ترینها بودم ولی اکنون بیش از یک سال است که در همین شرکت مجبور به انجام کاردر پستی شده ام که یک کارگر ساده نیز براحتی می تواند آنرا انجام دهد . اعتراضاتم به مقامات نیز ره به جایی نبرده. واگر نبود بیکاری و فقدان فرصت کار در تخصص مشابه در سایر جاها، یکروز نیز حاضر به ادامه کار نبودم.
بنده این مورد را حدود یک سال است لمس کرده ام . ولی آنرا سالهاست میبینیم که بی کفایتی کثیری از مدیران خردو بزرگ، در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی مردم را آزرده است. و به نوبه خود زجر می کشم. و اما پیشنهاد:
1- سازمانهای نظارتی بازبینی اساسی لازم دارند چون بنظر می آید که خود دچار فساد شده اند.
2-باید فرصت طلبان ظاهرالصلاح از دلسوزان تشخیص داده شوند.
3-در قضیهء تخصص و تعهد، نباید تخصص قربانی شود و نباید تعهد، سر سپردگی ظاهری معنی شود.
4- باید سیستمی پایدار بنا شود که در آن ارتقاء و انتصابات از اصولی واحد پیروی کنند و قائم به فرد نباشند .
5- باید مراقبت شود که سیستم آموزش کشور از محتوا خالی نشود.
چند نفر از شما تا حالا به گزینش کارتان افتاده است؟
به نظرتان اینهمه فساد اداری منطقا نتیجه چنین سیستم گزینشی هست؟
اگر نه چرا اینهمه کارمند و روابط فاسد ایجاد شده هست
اگر آره پس چرا به افراد متخصص انگهای دیگری زده و از دور خارجشون کردن؟
همش نتیجه گزینش غلطه
تعهد مهمه ولی با تخصص
دانشجوی رشته معماری مقطع کاردانی بودم .نسبت به خیلی از هم دوره هام با استعدادتر و خوش ذوق تر بودم. اما به دلیل نداشتن خرج تحصیلم دیگه نشد ادامه بدم و از همه دوستام عقب افتادم .با یه مقدار پس انداز ازدواج کردم که ازدواجم مصادف شد با گرانی دلارو مسکن و لوازم منزل و خیلی چیزایه دیگه و پس انداز اندکم هم دیگه واقعا ارزشی نداشت....الانم دارم با حقوق 400 هزار تومنی به بدبختی روزگار میگذرونم... مطمئنم حقم اینی نبود که بعضی از آقایوون با بی کفایتیشون سر من و خیلیهای دیگه اوردن......
درد اینه که همه دنبال کار راحت پشت میز هستیم و درمان اینه که هیچ کس نمیخاد با تلاش امرار معاش کنه البته ساختار ایراد داره و برای تولید کلی مانع هست پس هم اصلاح ساختارها و هم همت مردم فقط همین
این حرف شما منو یاد داستان ارسطو انداخت که
برای غالب شدن به کشوری مقتدر سیاستی ریخت این بود
" افراد ناکارآمد رتبه های بالا"
مسلما برای اینکه خودش سر جاش بمونه تمام افراد کارآمد رو بیرون خواهد کرد
ولی حالا دشمن اینکار رو با ما نکرده خودمون همین بلا رو سر خودمون آوردیم.
محمود سریع القلم/ ریشه بی اخلاقی ها کنار گذاشتن تخصصها است
چه اتفاقی میافتد وقتی یک فرد غیرمتخصص و بیتجربه بر مصدر کار و سمتی قرار میگیرد؟ حتی با یک نگاه عمومی، میتوان پیامدهای زیر را تصور کرد:
۱- وارونه جلوه دادن واقعیتها
۲- نمایش، ظاهرسازی و دروغهای پیدرپی
۳- به هدر رفتن منابع و سرمایه
۴- بهرهبرداری ماهرانه از سنت و صنعت چاپلوسی برای حفظ سمت
۵- سقوط کارآمدی در کار و مجموعه سازمانی
۶- به حاشیه راندن افراد متخصص و مجرب در مجموعه سازمانی
۷- جایگزینی تبلیغات و هیاهو با مدیریت عقلانیت
۸- بهکارگیری زیرمجموعه بیتجربه و ناکارآمد
۹- خلاقیت مخرب برای تداوم مدیریت
۱۰- لذت مخفی شده از امکانات مالی و غیرمالی گسترده
از آنجا که بشر هر فکر و هر کاری را میتواند هنرمندانه و حتی معقول توجیه کند، اجرا و پیامدهای دهگانه فوق به راحتی قابل تصور است. معمولا افراد توانا که در چارچوب اصولی مستحکم کار و زندگی میکنند، تبلیغ نمیکنند چون نیازی به تبلیغ ندارند. اتومبیل پیکان را با بنز مقایسه کنید. شرکت و کارخانه بنز معمولا فقط شرایط خرید اتومبیل خود را تبلیغ میکند و نیازی به تبلیغ کیفیت و استحکام فرآورده خود ندارد. این در حالی است که اتومبیل پیکان تا آخرین روزهای عمر خود همیشه در حال دفاع کردن و اثبات خود بود تا شاید مورد توجه قرار گیرد. پس از گذشت نیم قرن از فعالیت صنعتی و اقتصادی عالینسبها و خسروشاهیها، هنوز در محافل تخصصی از بلنداندیشی و مهارت این کارآفرینان تمجید میشود. در گذشته وقتی شخصی به سمت ریاست دانشگاه یا دانشکده یا بانک و موسسهای انتصاب میشد همه از دقت و شایستگی سخن میگفتند؛ اما عموما هماکنون از انتصابها تعجب نمیکنند، بلکه شوکه میشوند. در سال ۲۰۱۱، تولید ناخالص داخلی برزیل (۲۴۹۳ میلیارد دلار) از تولید ناخالص داخلی انگلستان (۲۴۱۸) فراتر رفت و برزیل معرف کشوری مانند اقیانوس آرام شد که با فکر و تلاش و کارآمدی همچنان در جهان اعتبار و احترام کسب میکند و نیازی به تبلیغ خود ندارد. این در حالی است که وزارت خارجه یک کشور دیگر مجبور است در هفته چندین بار اظهار کند که این کشور یک قدرت منطقهای است تا احیانا کسی این واقعیت را فراموش نکند. اعتماد به نفس، شأن میآورد؛ زیرا کار و تولید و خلاقیت خود تبلیغ است و نیازی به بیان آن نیست. از آنجا که بسیاری از مدیران کشور ما به صورت تصادفی و عموما نه بر اساس شایستگی بلکه به واسطه ارتباطات در جایگاه خود قرار گرفتهاند، مرتب در حال تبلیغ و تحقق امور کوتاهمدت هستند که جنبه نمایشی و ظاهری آن بیشتر باشد.
یکی از توهمات مخرب در کشور ما، فکر سپردن امور به افراد کم سن و سال است که نه تجربه دارند و نه هنوز دانش آنها محک خورده است. وقتی جوانی سمتی پنجاه برابر دانش و تجربه خود در اختیار میگیرد، غرایز او به طور طبیعی او را مجبور میکند تا برای حفظ سمت از هر آنچه که در مخزن حیلههای بشری وجود دارد استفاده کند. این مخزن حیله از ظاهر گرفته تا جملات و اقدامات را شامل میشود.
در علم سیاست گفته میشود انسانها عمدتا محصول ساختارها هستند و رفتار آنها تابع مقتضیات و قواعد ساختارهایی است که در آن زندگی میکنند. وقتی ساختاری، اولویت را به کمتجربه و کمدانش میدهد به طور طبیعی باید در انتظار عملکردهای ضعیف، قضاوتهای بیپایه، دانش محدود، تصمیمگیری اشتباه و کوتاهمدت، سخنان نسنجیده و پیامدهای منفی که بلکه دهها سال بعد معلوم شود، باشد. اولین کار غیراخلاقی که صورت میپذیرد، گماردن افراد کمصلاحیت و فاقد صلاحیت در صدر امور است. چه نهادی که سمت را اعطا میکند و چه فردی که بدون صلاحیت مسوولیت را میپذیرد، هر دو کار غیراخلاقی میکنند. مرز بین غیراخلاقی و غیرعقلانی بسیار ظریف است. کاری خارج از قواعد و اصول چه در رانندگی و چه در وزارت و مدیریت، خلاف اخلاق و عقل است. پرتاب زباله از اتومبیل و انتصاب یک سفیر که در طول عمر خود، دو کتاب نخوانده است هر دو کاری غیرمسوولانه و خلاف اخلاق هستند چون به جامعه، حقوق انسانهای دیگر و مصلحت عمومی لطمه میزند و حریمهای اجتماعی را مخدوش میکند. هر چند ممکن است سخن بعدی، بعضی از خوانندگان محترم را ناخرسند کند ولی به عنوان یک واقعیت میتوان گفت که اخلاق در سوابق تاریخی ما، پرونده درخشانی ندارد و ضعف اخلاقی در شرایط کنونی تنها تشدید شده است. به رغم آنکه یکی از فلاسفه بزرگ ایران معتقدند که از مراکش تا اندونزی، هیچ ملتی به اندازه ایرانیان پیرامون اسلام و معرفت دینی تحقیق نکرده و متون تولید نکرده است.
ریشه اصلی تشدید بیاخلاقی طی سالهای اخیر، کنار گذاشتن تخصص و اصالت فردی و خانوادگی و در نتیجه رشد تصاعدی پوپولیسم است. رشد قارچوار افرادی که سوابق روشن تخصصی، علمی، اجرایی و تجربی ندارند باعث شده تا کیفیت تصمیمگیری و پیشبرد امور کشور تنزل کند. نکتهای جامعهشناسانه در رابطه با نسل جدید علمی و اجرایی کشور وجود دارد و آن اینکه این نسل تحصیلکرده داخل کشور طی سه دهه گذشته است و قاعدتا با توجه به حجم متون جدید و متفاوت بودن با نسلی که در گذشته و بعضا در خارج از کشور تحصیلکرده و تجربه کسب کرده است، باید اخلاقیتر و معتقدتر باشد. اما شواهد فراوانی در نهادهای اجرایی و دستگاه جدید دانشگاهی معرف این واقعیت است که نسل جدید بدون آنکه بخواهد مراتب را طی کند و پشتوانههای فراوانی را جمع کند با سرعت زمانی و تراکم کاری ناکارآمد، ره صد ساله را میخواهد یک شبه طی کند.
جالب اینکه در گذشته، صنعتگر، تاجر، مدیر، استاد دانشگاه، وزیر، نویسنده و خبرنگار از اینکه دیگران نسبت به او چه تصویری دارند حساس بود و سعی میکرد احترام و اعتبار خود را حفظ کند. امروز تصویر، احترام و اعتبار به واسطه رواج پوپولیسم و «جهانبینی استفاده حداکثری از مدت زمانی حداقلی» از اعتبار افتاده است. در گذشته در کنار تحصیلات دانشگاهی، شخص شخصیت هم پیدا میکرد. هم اکنون عمدتا دانشگاه به یک نهاد انتقال مواد خام کهنه تبدیل شده است. بخشی از علیت این وضعیت نسل جدید، فقدان ارتباطات بینالمللی برای محک خوردن از یک طرف و اولویت پیدا کردن مواضع سیاسی بر تخصص از طرف دیگر است.
تخصص پیدا کردن حداقل نتیجه بیست سال زحمت است ولی مکتوم ماندن و اتخاذ مواضع سیاسی مورد وثوق برای دستیابی به امکانات و سمتها چندان انرژی نمیخواهد.
یک روحانی برجسته، یک مهندس متبحر، یک نویسنده زبده، یک صنعتگر موفق و یک سیاستمدار هوشمند محتاج چاپلوسی، هیاهو، تبلیغ، دروغگویی و تخریب دیگران نیست تا آنکه استوار و قائم باقی بماند. فرد ضعیف و بدون پشتوانه باید دائما نمایش دهد تا مورد توجه قرار گیرد. ساعت رولکس نیازی به تبلیغ و نمایش ندارد چون کیفیت آن، اعتماد و احترام میآورد. ساعت رولکس قائم به خود است و نیازی به تخریب ساعتهای مهم دیگر ندارد اما تا زمانی که پیکان تخریب نشود، فلان خودرو داخلی اهمیت پیدا نمیکند. رابطه میان انسانها هم به این صورت است و به همین دلیل جامعه سالم و جامعه اخلاقی، جامعهای است که در آن باسوادترینها، سیرترینها، متخصصترینها و با اصالتترینها بر مصدر امور باشند تا حتی در خلوت، اصول و اعتقادات و آداب و اخلاق را رعایت کنند و برای دیگران الگو باشند. معمولا سالها بلکه دههها میگذرد تا سجایای اخلاقی، افق بینش و عملکردهای ماندنی انسانهای بزرگ شناخته شود. به نظر میرسد نسلهای فعلی حتی قبل از دوره میانسالیشان، تمامی نقیصههای خود را نمایان کنند.