با توجه به اینکه معمولا مدیران ما از روی رابطه فامیلی، دوستی و جناحی انتخاب میشوند و نه بر اساس تخصص، لذا بایستی کارمندانی را انتخاب کنند که یا از نظر تخصصی و توانایی در مرحله پایینی باشند و یا اینکه چاپلوس باشند، چون هیچگاه یک آدم متخصص و کاردان زیر دست مدیری که قابلیتهای کمتری از خودش دارد کار نمیکند مگر اینکه آدم چاپلوسی باشد که بخاطر منافع شخصی خود حاضر است تن به هر خفت و خواری بدهد. به امید روزی که مدیران ما بر اساس تخصص، توانایی و پاک بودن انتخاب گردند چون آنموقع است که کشور روی پیشرفت را بخود خواهد دید.
مدیر ایرانی بیشتر از اینکه دغدغه کار و امور سازمانی و منافع سازمان و مردم و پرسنل زیرمجموعه اش را داشته باشد بیشتر دغدغه حفظ پست و میز و مزایای حاصله از این پست را دارد بخاطر همین همه افرادی که به نوعی برایش تهدید محسوب می شود و یا به عبارت درست تر کارشان و وجه شان از مدیر بهتر است را کنار می گذارد. نتیجه سازمانی با بهره وری پایین، افراد متملق و کوته بین و .... در نهایت هدر رفتن هزینه وقت منابع و....
در بسیاری از سازمانها و ادارات از آنجائیکه مدیر ارشد آن سازمان سرمایه گذار نهایی نیست، بنابراین راندمان کاری و در نتیجه سود و زیان سازمان در اولویت قرار ندارد. در چنین سازمانهایی برای مدیران ارشد ضعیف، هدف نهایی حفظ پست و سمت و بهره وری حداکثری از امتیازات و امکانات سازمان است. در صورتیکه چنین مدیر ارشدی از مدیران متخصص و توانا استفاده نماید، هر چند که راندمان و سود آوری سیستم افزایش می یابد، اما خطر مشخص شدن نقاط ضعف این مدیر و به چالش کشیده شدن مدیریت او وجود دارد. زیرا افراد متخصص و توانا به توانایی خود تکیه داشته و اعتماد به نفس و استقلال فکری بیشتری دارند. بنابراین چنین مدیر ارشدی ترجیح می دهد، افراد بله قربان گو و اصطلاحاً پاچه خوار را انتخاب نماید. از طرفی عموماً افرادی بله قربان گو هستند که از لحاظ تخصصی ضعیف بوده و تلاش می کنند نقطه ضعف خود را از طریق مجیزگویی پوشانده و لطف مدیر بالاتر را از این طریق جبران نمایند. از این طریق در یک رابطه دو طرفه، مدیر ارشد با علم بر نقاط ضعف چنین مدیرانی کنترل آنها را در دست داشته و در ضمن حریم مدیریتی و منافع شخصی خود را نیز محافظت می نماید. از طرفی مدیر زیر دستی ضعیف نیز برای حفظ جایگاهی که شایستگی اش را ندارد، مجبور به اطاعت محض از مدیر بالاتر و بله قربان گویی خواهد شد. مشکل انجام کار را نیز بعضی از این مدیران بالاتر از طریق محول کردن کار به نیروهای متخصص با سمت عادی بر طرف می نمایند. بعبارتی مدیریت و مزایای آن مخصوص افراد ضعیف، متملق و چاپلوس و کار و تلاش نیز با بیگاری کشیدن از متخصصان توانایی است که مورد تبعیض قرار گرفته اند. نتیجه اینکه این نیروهای متخصص نیز نهایتاً بواسطه تکیه بر توانائیهایشان و با ایجاد فرصتها و شرایط مناسب کاری بهتر چنین سازمانهایی را ترک خواهند کرد.
به نظر من در ايران جايگاههاي مديريتي تعريف شده است ليكن فرايند رسيدن به يك فرد به مديريت يك مجموعه تعريف نشده است و لذا اكثر افرادي كه پست مديريت را اشغال مي كنند بدون حساب و كتاب به آن جايگاه رسيده اند و چون يك جايگاه بزرگتر از حد خود به آنها رسيده است بيشتر به فكر حفظ آن پست هستند تا انجام كار و مامويت شغلي خود و اين دليلي اصلي براي سئوال مطرح شده است.
به اميد روزي كه اين فرايند ( گرفتن پست مديريت) كاملا شفاف و دقيق براي مردم ايران مشخص شود از مديريت كلان تا مديران جز كشور.
به نظر من علت مشکل یک طرفه و صرفا" به مدیران بر نمی گردد بلکه مشکل دو طرفه هست ، مشکل اصلی "عدم فرهنگ صحیح گفتگو" است که در همه ابعاد رفتار اجتماعی ما ریشه دارد از جمله در رابطه بین مدیران با نیروهای زیر مجموعه خود،ما چون نمیتوانیم با هم گفتگوی درست و منطقی و بیغرض و معطوف به راه حل های کارشناسی داشته باشیم راه حل را عدم گفتگو یا اطاعت پذیری کامل طرف گفتگو قرار میدهیم و با انتخاب افراد مطیع مشکل را حل میکنیم....
مدیری که سابقه کاریش 7 سال باشد و با پارتی و رابطه ( از شهرستان به تهران می آورند ) به پست مدیریتی رسیده باشه ، معاونین خودش را که 25 تا 30 سال سابقه دارند ، با پاپوش فراری میدهد و افرادی را که هیچ سوادی ندارند به معاونت میرساند و تنها شرطش فرمانبرداری است ، این مدیر وقتی فرمهای تکمیل بانک اطلاعات مدیران را میخواهند تکمیل کنند ، میگوید چه معنی دارد اطلاعات مردم را الکی جمع آوری میکنند ؟!!! چون نه خود و نه معاونین جدیدش سابقه ای ندارند ، اونوقت این مدیر سالی چند صد میلیارد پول مملکت را چطوری مدیریت میخواهد بکند ؟؟!!!!!
بسیاری از ما با آرزو زندگی می کنیم که اگر به فلان منسب برسم فلان کار را می کنم حال تصور کنید فرد به آن منسب یا شبیه به آن دست یافت اکنون آرزوهایی که بر اثر زمان و تکرار ، ملکه وجودش شده است می شود هدف . او هیچ مخالفتی را بر نمی تابد چون دنبال آرزو هایش است البته در بسیاری از موارد این آرزوها هدفی جز خدمت به کشور ندارند اما چون آرزوهای ذهنی هستند و نه اهدافی مطالعه شده لذا به شکست می انجامند در هر صورت اینگونه مدیران برای رسیدن به آرزوهایشان هیچگونه مانع و مخالفتی را بر نمی تابند و همواره به دنبال دنباله برای خود می گردند و نه بال برای پرواز .
زیر دست مطیع و حرف گوش کن مانند دنباله است و زیردست جسور ،شجاع و صاحب نظر مانند بال است .دنباله فقط وصل است اما بال برای بودن و ماندن نیاز به ماهیچه ای قوی در بدنه دارد که فقط در مدیر واقع گرا و پیشرو یافت می شود .