مطابق قوانین مدیریتی دیلبرت ، پوت و ... در کل سیستمهای مدیریتی رفتارهای مشابهی در کل جهان دیده می شود :
1- در سیستمها مدیران بالایی تمایل دارند افراد ضعیف را از چرخه تاثیر گذاری در روند تولید و خدمات خارج کنند بنابر این افراد ضعیف را که تخریب کمتری می توانند ایجاد نمایند به مدیریت انتخاب می کنند.کار اصلی بر دوش کارشناسان قویست و اینگونه مدیران فقط نقش ارتباط با مدیران بالایی را ایفا می کنند.
2- قانون دوم: فناوری در احاطه دو گروه است :آنانیکه می فهمند آنچیزی را که مدیریت نمی کنند دسته دیگر آنانی که آنچه را مدیریت می کنند نمی فهمند
.
خلاصه این اصول یعنی اینکه در کل دنیا و نه فقط ایران افرادی که لیاقت کمتری دارند به مدیریت ارتقا می یابند.
در ایران چون به دست اوردن مقام بر اساس شایسته سالاری نیست و از طرفی این مدیران برای اینکه ضعف انها در اشکار نشود از پذیرش افراد خبره اگاه جلوگیری می کنند تاریخ ایران نشان میدهد کلا نظام پادشاهی و دولتی ایران در طول تاریخ همیشه به همین منوال بوده و این را هم بپذیرید و که هر جا هم افراد خوب و باسواد وارد شده اند یا به طریقی حذف شده اند مثل امیر کبیر در دوران قاجار
شاید این سئوال برای شما هم پیش آمده باشد که چرا علیرغم بالا بودن ضریب هوشی ما ایرانی ها نسبت به اروپاییان ، ما به عنوان کشور توسعه نیافته و آنها به عنوان کشور پیشرفته شناخته می شوند.در نظام بخصوص دولتی چون اکثرا"مدیران ارشد انتصابی هستند و انتخابی نیستند،لذا فاقد کارایی و اثربخشی بوده و چون از توانایی لازم برخوردار نیستند از اینکه کسی آنها را زیر سئوال ببرد می ترسند پس از افراد متملق و چاپلوس استفاده می کنند.و اگر از آنها ایراد گرفته شود آن شخص صلاحیت احراز پست بالاتر را از دست می دهد .متاسفانه وصیت اسکندر مقدونی ظاهرا" در ایران اجرا می شود ...ای کاش مدیران ارشد داستان شاه لیر اثر شکسپیر را مطالعه می نمودند .
معمولا مديران با افراد ثابتي كه با خلق و خوي آنها تناسب دارند را با خود بر سركار مي آورند و در صورت جابجايي از بخشي به بخش ديگر آنها را نيز كوچ مي دهند. و از پذيرش افراد جديد بالاخص جوانان مستعد در كنار خود خودداري مي كنند.
به نظر من ما ايراني ها عادت د اريم در يك چارچوب خاص فعاليت كنيم و از تجربه چيزهاي جديد و كار با افراد جديد هراس داريم .
وقتی بحث طی کردن راه 100 ساله در یک شب و بستن کوله بار و عزم سفر با قالیچه سلیمان باشد. مدیران حتی از استخدام و به کار گماردن افغانی و عمله حتی در پست های معاونت و ریاست هم ابایی ندارند. بعد وقتی به بالاتر رجوع می کنید می بینید بابا آن مدیر جزء واقعا" خودش به تنهایی فیلسوفی بوده که آن هم حقش خورده شده.