مدير بودن در ايران حقوق بيشتر و مسئوليت كمتر به همراه داره. خارج از ايران حقوق يك مدير زياده به دليل استرسها و مسئوليتهاي زيادي كه داره ولي در ايران حقوق مدير زياده و بابت اشتباهاتش هم هيچ وقت مورد بازخواست قرار نميگيره و در يك حاشيه امن به كارش ادامه ميده. به خاطر همين سمت مديريت در ايران كلا براي همه مطلوب هست. در نتيجه كسي هم كه مدير شده به هيچ قيمتي حاضر نيست از اين سمت كنار گذاشته بشه و طبيعتا آدمهاي قويتر از خودش رو جذب نميكنه تا مبادا موقعيتش به خطر بيفته. اگر در كنار حقوق و مزايا و پاداشهاي آنچناني از مديرها كار و مسئوليت و پاسخگويي بيشتر خواسته ميشد اونوقت واقعا كساني كه مهارت و دانش مديريت داشتند مدير بودند و چون عملكردشون رو زير ذرهبين ميديدند سعي ميكردند كه افراد قوي رو جذب تيمشون كنند تا عملكرد تيم و در نتيجه عملكرد خودشون بهتر بشه.
1-بي كفايتي2-نحوه گزينش آنها بر اساس بر رابطه بوده3- تصميم گيري در مورد مسايل براساس نظر شخصي و نه با كمك ديگران انجام ميگيرد4-حفظ موقعيت5-تملق سبب فراموشي ضعف آنها به صورت موقت ميشود.6-يكه تازي
با سلام
استفاده از کلمه مطیع و ضعیف در کنار هم اشکال دارد. در هر صورت زیر مجموعه ها و بخش های کارشناسی قشر زیرک ، قوی و با هوش هستند و اگر اینها مطیع باشند دلیل بر اخلاق خوب و انسانیت آنهاست و اطاعت پذیری از مدیران می باید یک اصل باشد که البته تعهد ها در این خصوص از بین رفته است و جای خود را به گستاخی داده است.
ولی اگر شما موضوع ضعف مدیران را می خواهید به چالش بکشید سوال اشتباه طرح کرده اید. صادق باشید و عادت دوپهلو سخن گفتن را فراموش کنید.
از یک منبع غیر موثق شنیده ام که ضریب هوش ایرانیان در هر 6 نفر 5 نفر بالای 70 می باشد( بعید است) ولی جالب این است که همان یک نفر زیر 70 مدیر می شود.
بنابراین شیوه انتخاب مدیران باید اصلاح شود وگرنه یک حسن احلاق اداری را نکوهش نکنید- اطاعت پذیری دلیل ضعف نیست.کارمندان مختارند با مدیر کار کنند یا خیر وقتی کار می کنند باید اطاعت پذیر باشند.
نکته خواندنی:
در پاکستان یک آزمون برگزار می شود که فقط پذیرفته شدگان در این آزمون می توانند در آینده در پست های مدیریتی مشغول شوند . بسیار جدی تر از کنکور ما و تقریبا از معدود برنامه های بدون تقلب و حاشیه در پاکستان می باشد.
هزار نکته باریکتر از موی اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
1) طول عمر مديريتهاي كمتر از 3 سال است
2) افراد با سواد حاضر به انجام كارهاي غير اصولي و غير منطقي وغير حرفهاي نيستند
3)تملق شنيدن در تمامي افراد وجود دارد ليكن مديران داراي اعتماد نفس گول نميخورند كه متاسفانه هرچه بجلو ميريم از تعداد آنها كم ميشود.
4)وجود يك انجمن علمي مستحكم مانند جامعه حسابداران رسمي (اگر چه نارسائيهاي در آن مشهود است) در فضاي جامعه مديران كشور وجود ندارد جامعه كه مديريت آن در دست دانشگاهيان اتاقهاي بازرگاني غير دولتي باشد و بخش خصوصي و دولتي الزام به انتخاب مدير خود در ان جامعه باشند.
5)افراد در اين انجمن يا جامعه موظف به گذاراندن مراحل علمي و عملي باشند و اگر تخطي مرتكب شدند در هيچ جاي كشور در منصب مديري بكار گيري نشوند .
6)حتي ميتوان وزرائ و نمايندگان مجلس را از اين جامعه شناسائي نمود.
7) وقتي ملاك براي انتخاب مدير نباشد افراد مجبورند از بين دوستان خود مناصب را انتخاب كنند و اين آغاز شروع مشكلات است كه يكي از عوامل آن پرسش شماست.
8) ايجاد يك جامعه عام مديريتي با تصويب قانون بدون دخالت پنهان و آ شكهر دولت بتمامي اين موضوعات خاتمه ميدهد .
مطابق قوانین مدیریتی دیلبرت ، پوت و ... در کل سیستمهای مدیریتی رفتارهای مشابهی در کل جهان دیده می شود :
1- در سیستمها مدیران بالایی تمایل دارند افراد ضعیف را از چرخه تاثیر گذاری در روند تولید و خدمات خارج کنند بنابر این افراد ضعیف را که تخریب کمتری می توانند ایجاد نمایند به مدیریت انتخاب می کنند.کار اصلی بر دوش کارشناسان قویست و اینگونه مدیران فقط نقش ارتباط با مدیران بالایی را ایفا می کنند.
2- قانون دوم: فناوری در احاطه دو گروه است :آنانیکه می فهمند آنچیزی را که مدیریت نمی کنند دسته دیگر آنانی که آنچه را مدیریت می کنند نمی فهمند
.
خلاصه این اصول یعنی اینکه در کل دنیا و نه فقط ایران افرادی که لیاقت کمتری دارند به مدیریت ارتقا می یابند.
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۰:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۴/۲۱
اگر این قانون درست باشد بازهم بازده کاری مدیران شرکتهای خارجی کجا داخل کجا.