ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
جواني؟ !!!!!!! چيه خوردنيه؟ تا حالا نديدمش. فيلمه؟ اصلاً چيه ما كه نديديم
مریم
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
من 24سالمه فوق لیسانس مدیریت دانشگاه تهرانم. کاردرست حسابی ندارم ولی تمام سعیمو می کنم از زندگی لذت ببرم حتی شده با چیزای کوچیک
ولی خیلی سخته
پاسخ ها
آ میز غضنفر
| Iran, Islamic Republic of |
۱۲:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
چون شما دختری و احیاناً مجرد! اگه پسر بودی و بار زندگی رو دوشت بود سعی هات برای خوشگذرونی به هیچ جا نمی رسید!
رضا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
من با اینکه مشکل مالی ندارم اما از نظر روحی کاملا ورشکسته هستم و به زور دکتر دوا تا حالاشم دووم اوردم.مرگ کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
من تا حالا فکر می کردم خودم خیلی نا امید هستم . حالا با خوندن این کامنتها به زندگیم امیدوار شدم!!
هادي
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
بنده 37 سال دارم با دو بچه و فوق ليسانس رياض و صد البته بيكار !! به هزار در هم خودم زده ام ! ولي چه سود!
حالا شما خودتان قضاوت كنيد شوق و اشتياق و... ما جوانان را!
متولد 64
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
سلام
من یک دخترم که ظاهراً تازه خیلی هم خوش شانسم چون الان استخدام یک دستگاه دولتی ام با حقوق 520هزار تومن و مدرک فوق لیسانس. الان 4 سال سابقه کار دارم خرج تحصیلم و در دوره فوق خودم دادم الان دارم سعی می کنم مطابق با انتظار خونوادمو همکارامو آرزوهام هم جهیزیه بخرم هم ازدواج کنم حالا مشکل کجاست که من احساس شادی نمی کنم؟
خب معلومه حقوقم در سطح انتظار خودم که نه در سطح انتظار خونوادمو و جامعه نیست . من هی میدوم گرونی میدوه. رو کمک پدر و مادرم نمی توونم حساب کنم ولی اونا رو عرضه من حساب می کنن. این انتظارات داره کلافم می کنه الان 27 سالمه در همه ی این مدت فقط چندباری جرات کردم به ازدواج فکر کنم. بماند که کلا از ازدواج می ترسم چون ازدواج های نا موفق زیادی رو دارم از نزدیک میبینم که رو زندگی خودم تاثیر بسیاری هم گذاشته ولی تا حالا تو اون چندبارم که دل و زدم به دریا و گفتم خدا بزرگه همه ی اون آدما که شمردم اومدن جلو و گفتن نه ازدواج نکن که ازدواج یا واسم زوده یا این آدما هرچند که خیلی پاکن ولی از نظر مالی ضعیفن(تو این دوره زمونه اون پسر بیچاره هم اگه بابا و مامان پولدار نداشته باشه هرچقدرام با عرضه و کاری باشه شرایطش ثل خودمه دیگه. مگه این که سنش زیاد باشه یا خدا خیلی دوستش داشته باشه) پس خودتو حروم نکن پدر و مادرم میگن ما خیلی سختی کشیدیم و می کشیم پس می خوایم تو دیگه اون سختی ها رو نکشی تازه اگه مشکلی برات پیش بیاد ما که نداریم کمکت کنیم. نمیدونم چرا نقشی برای خدا قائل نیستن همونی که قرار بود وقتی قرار بود بچه دار بدن به ما هم دندون میداد هم نون. بعضی ها هم که ازم خاستگاری می کنن دلشونو خوش کردن که کارمندم کمک خرجشون میشم خبر ندارن که تا 7 سال دیگه بدون احتساب وام هایی که تازه تقاضاشونو دادم حقوقم منفی 300هزار تومنه. حالا واضح تر بگم که اول برج حالم بده چون سررسیده قسطامه و حقوقم نمیرسونه آخر برج حالم بده چون همون اول برج همه پولامو دادم واسه قسطام. پول ندارم دندون خرابمو تعمیر کنم یا برم دکتر واسه دیسکای گردنم که از درد امونمو بریده. پول ندارم دست پدر و ماردمو بگیرم. پول ندارم به خواهر مطلقم کمک کنم. پول ندارم به خواهر کوچکترک که حالا زمان ازدواج اونم هست و بیکاره و شهریه دانشگاه میده و جهیزیه هم نداره و .... کمک کنم. تو جوونی احساس پیری می کنم. عذاب وجدان گناهام داره منو می کشه. تازه پدر و مادرمم فکر می کنن معصوم ترین دختر دنیام. اصلا به رو خودشون نمیارن من نیاز دارم ازدواج کنم دوست دارم دکتری بخوونم دوست دارم درست زدگی کنم دوست دارم شاد باشم ولی این قسطا دارن داغونم می کنن. درد و دلای خودشون از بدبختیا و فداکاریاشون که واسه ما کردنو بیچارگی هایی که به خاطر ماها کشیدنو حالا وظیفه ماست مه مطیع باشیم فرشته نجاتشون باشمو خودمونو بکشیم ه همه رو خوشبخت کنیمو به آرزوهاشون برسونیم. تازه مشکلات اجتماعیم هست با اینکه هم فوق لیسانسم هم تیزهوشان درس خوندم هم کارم خوبه چون هم دخترم هم جوونم به هیج جایی نمیرسم هر چی میدوم. هیچ تفریحیم ندارم جز کارم اگه هم تفریحی باشه من پولشو ندارم نه اجازشو تازه اگه خونوادم روش فکر باشنو اجازه بدن از لحاظ جامعه واسم مجاز نیست خودمو گفتم که ملموس باشه ولی این مشکلات خیلیاست که تازه من اوضاعم بهتر از اوناست چون خدارو شکر کار دارم
ناشناس
|
Germany
|
۱۱:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
منم یه جوان ایرانی‌ هستم،از ایران آمدم بیرون برای اخذ دکترا،۱ سال کار مجانی‌ داوطلبی، ۱ سال کار با حقوق کمتر از سایر دانشجوهای دکترا، به خاطره ایرانی‌ بودن و اینکه فعالیت بیش از حد من حساسیتشون رو تحریک کرد اخراج شدم، بعد از یک ماه با حقوق بالاتر و شرایط یکسان با آلمانی‌ها استخدام شدم، ازدواج کردم با مهریه ۱۴ سکه، خدا یک لحظه منو تنها نزاشت، تو ایران زمانی‌ که می‌خواستم برای فوق لیسانس بخونم کتابمو همراهم میبردم مسافرکشی می‌کردم. راستش دنبال لذت نبودام، حالا هم چشمم به اون بالاس، مثل دوستی‌ که گفت بود پام رو پوست موز منم همینطور هستم ولی‌ میدونم الان اینقدر تجربه و تکنیک بلدم که هیچ کس نمیتونه از من چشم پوشی کنه. بابت غلطهای املایی عذر می‌خوام با بهنویس تایپ کردم.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
آقای تابناک
ببخشید ... می شه یه لطفی کنید یه نسخه رونوشت از این نظرات بازدیدکنندکانتون رو به مسئولین محترم (نمایندگان مجلس - هیئت دولت و ......) بفرستید ... فکر کنم از این مسائل خبر ندارند .... البته ما که آخ نمی گیییییییم !!!
ناشناس
|
United States
|
۱۱:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
25 سالم هست و سه ماه پیش متوجه شدم که فشار خون بسیار بالا دارم . هر روز ساعت 4 صبح بیدار می شم و قرص فشار خونم رو می خورم و دیگر اینکه اگر بگوییم که حال ما خوب است آیا شما باور می کنید ؟

جوانی واژه ی غریبی است برای من ...
پدری از ایران
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۴۹ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
من مردی 50 ساله هستم . خطاب به دوستان جوانم اینکه: زندگی خودشون رو به سمت معنویات سوق بدن و مطمئن باشند خدا هم کمکشون میکنه -من 20 سال داشتم که به جبهه رفتم با وجود اینکه 4 سال بهترین سالهای جوونیم رو در جبهه ها گذروندم ولی خوشحالم از اینکه جوونای ما امروز از رفاه بیشتری نسبت به نسل ما برخوردارند و باور کنید اینیکه میگم شعار نیست . واین رو بدونید با توکل و تکیه به خدا موانعشون برداشته میشه .انشا الله
نظرات بیشتر