34 سالمه. پدرم یه کارمند ساده بود که 5 تا بچه داشت و با سختی زندگی می کرد از همون اول طعم نداری و قناعت رو چشیدم 21 ساله بودم که پدر فوت کرد... برادر تا یکی دو سالی کمک بود اما اونم فکر زندگی خودش بود و مدام می گفت نسل سوخته هستم و ... خلاصه ازدواج کرد. من که فرزند بزرگ بودم توی 25 سالگی سر کار رفتم خودم رو غرق کار کردم تا خانواده م راحت باشن. به عنوان یه دختر از مهمونی و همه چی زدم تا شد سی ساله م . تصمیم به ازدواج گرفتم با کسی ازدواج کردم که تحصیل کرده مملکت بود اما چون پارتی نداشت کلی این در و اون در زده بود از این شغل به اون شغل و هیچ پس اندازی نداشت از صفر شروع کردیم ... باز کار کردم این بار برای زندگی خودم ... دخترم دنیا اومد... باز کار کردم این بار برای دخترم... از همه چی زدم از تفریح از مسافرت از مهمونی به کجا رسیدم؟ یه خونه خیلی کوچیک چهل متری با هزار تا قسط و وام و همچنان این قصه ادامه داره....
برادران شما بزرگترین حمایتی که می توانید در قبال هر چیزی از جمله جوان داشته باشید این است که مساله آن را مطرح نکنید. والا روی هر چیز دست میزارید و می خواهید بررسی کنید اوضاع بدتر می شود. لطفاً خودتان را اصلاح فرمایید
سلام
به نظر من بحث نیمه خالی و نیمه پر نیست ! بحث سطح توقع است , سطح توقع ما به صورت انفجاری رفته بالا و خودمون رو با کشور های تراز اول دنیا مقایسه میکنیم , من خیلی خدا رو شکر میکنم که تو افعانستان یاعراق یا حتی امریکا نیستم , یه مثال :
پسر همسایمون که الان ترک تحصیل کرده و هم سن خودم اینا 18 سالش اینا هست ازدواج کرده ( به نظرم کار عالی ای کرده و جرات داشته !)
الان خونشون رو که راه انداخته اصرار داره که مامانش واسش LED ! بگیرن !
خب برادر من شما ال ای دی میخوای چیکار کنی , هیچی زندگیت معلوم نیست و ...
این خونه هم مال مامان باباشه, خلاصه الان سطح توقع رفته بالا که به هیچی راضی نیستیم مگر خونه با ال ای دی رو به دریا ,
با اینکه معتقدم فشار مالی زیاده و خرج دانشگاه اینا بالاس ولی
من تا شعاع 20 کیلومتریم رو که نگاه میکنم اکثر دانشجویان همه ی تفریحات رو فول انجام میدن اخرین مدل گوشی ها ! مثل یه گوشی برند معروف میاد میخرن بدون اینکه نیاز داشته باشن , و ....بالاخره کم میارن و می افتن به وام , وام فعلی هم طبق برخی مراجع رباست , (اصلا حساب دو تا دوتا چهارتاست) ربا هم که میشه جنگ با خدا -- خلاصه از این ور و از اون ور تا وام دوبرابر پس بده
این چرخه میچرخه و تاکه اجاره هیچ فعالیت دراز مدتی به ما نمیده و همیشه مجبوریم که تا فقط برد دیدمون چند روز بعد باشه ,
جوانی؟ خوشی؟؟؟ ایران؟؟؟
من 21 ساله هستم... گفتید مشکلات... اولین و آخرین مشکل من زندگی کردن است... می دانید 7 ماه دنبال وام خود اشتغالی دویدن به نتیجه نرسیدن یعنی چه؟ بزرگترین مشکل من کار و بی پولی است... به دلیل نداشتن هزینه دانشگاه از ترم 5 درس را رها کردم... تحصیلاتم در رشته مهندسی مکانیک است... هرجا برای وام رفتن به گفتند مشکل سربازی داری... میگویم دانشجو هستم... می گویند دانشجو درس می خواند دیگر وقت کار کردن ندارد... ولی نمی دانند وقتی دانشجو درآمد نداشته باشد درس هم دیگر ندارد... الان در محله های مختلف به صورت دست فروشی سی دی و فیلم می فروشم... ماهی تا 200 تومان درآمدم می شود که بخور و نمیری برایم هست... ان هم در 1 وعده در روز... یادش بخیر وقتی دانشجو بودم دوست داشتم طراح خودرو شوم... یکی از طرح هایم هم در مسابقات ایتالیا مقام آورد... ولی چه سود که الان تمام فکرم اینست که کدام فیلم جدید آمده که بریزم روی دی وی دی و بفروشم که شاید 2-3 هزار تومانی بیشتر درآمد داشته باشم...
جالبه همه اش رو خوندم!!
همه تو همه نسل و سنی و متولد هر سالی خودشونو بدبخت ترین سوخته ترین میبینن!!
از پدرهایی که جواب فرزند را ندارند تا اونهایی که هنوز ازدواج نکرده اند.من که در هر موقعیتی سعی کردم بیشترین لذت را ببرم حتی اون شبهای سرد که میرفتم و با سریش آگهی به دیوار میزدم ! چطور؟ ساعت 2 و3 شب یه رهگذر پیاده را پیدا میکردم با موتور میرسوندمش.
از عمده ترین مشکلات ما دهه 60 ها وابستگی مالی شدید به خونواده ها بوده . شدید یعنی کامل. من خودم از ابتدایی جاکلیدی درست میکردم 2 تومن خرج برمیداشت 7 تومن تا ده تومن میفروختم یا بعد از مدرسه 10 تا بسته 100 تایی کاغذ نمره شده در هم را مرتب میکردم برای 5 تومن. و الی آخر .. همین کمک خرجی خودم باعث می شد که با هاش خوش باشم. دوچرخه بخرم . نوشابه بخورم . ترقه بخرم و بعدها و سایل الکترونیکی ( کیت) و ... و با اونها سرگرم می شدم البته آرزوی داشتن میکرو و سگا را در نوجوانی داشتیم ولی نداشتن اونها دلیل بر افسوس و تباهی اون دوران نیست.
دوران دانشجویی هم نهایت لذت را بردم. از فرصتها استفاده کردم. همه ی اردوها رفتم همه جای کشور را دیدم، با پول پستر چسبونی و ویزیت کارت . میرفتم گردش حال میکردم.الان هم یه جور دیگه.
معتقدم آدم باید از هر فرصتی نهایت استفاده رو ببره و هنر آدمی تبدیل تهدید ها به فرصت هاست.
حرف بسیاره و بیش از این اطاله کلام
ممنون که خوندید!!!