ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۱
خوب که چی حالا تمام این نظرات نوشته وثبت شدایا کسی هست به درد دل جوانان این سرزمین گوش کنه تو تمام نظرات یک کلمه موجوده اونم آزادی است ایا کسی حاضره بگه شما حق داری هر جور که مایلی زندگی کنی نه انطوری که من میگم؟به امید ان روز که همه از خر شیطون پیاده شندو
امیرحسین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۱
هیچ راضی نیستم نه من بله اکثر جوانان ها مثل من.همیشه باید دغدغه فردا را بخوریم آیا چی میشود.کار و مسکن ازدواج و گرانی لحظه ای باورتان نمیشود من 12 ماه کار شبانه روز کار می کنم اما همیشه استرس آینده را دارم . اگه بخواهی تو مملکت وضعت خوب باشه ببخشید باید دزد و چاپلوس و دورغگو باشی که متاسفانه ما این کاره هم نیستیم یعنی نمیتونم باشم .فقط میتوانم بگویم خدا به فریادتمان برسد.
توسی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۱
باسلام من حسین34ساله ازمشهد خیلی نه از انتخاب خانه وهمسرم رضایت 100 درصدی ندارم بااینکه تحصیلکرده ام وکارمند اما راضی به رضای خدایم امیدوارم به اینده وحل مشکلات بخصوص مشکلات اقتصادی وایمان قویتر انشاا...
یک شاعر عاصی
|
Switzerland
|
۲۲:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۱
سلام
به شهادت شناسنامه جوانم. متولد 66 تهران ...
الان که دارم می نویسم اشک توی چشمام جمع شده ... چند ماهه دارم به خودکشی فکر میکنم و هرچی جلوتر میرم مصمم تر میشم. راه دیگه این مونده ... آینده ام تاریکه، گذشته ام تاریک تره، حالم هم بده !
مشکلات اقتصادی و خانوادگی و فرهنگی و ... نفسم رو بریده. گاهی فکر میکنم شاید اگر در یک کشور بهتر متولد شده بودم میتونستم برای مملکتم مفید باشم، چون استعدادم بد نیست. ضریب هوشی 130 دارم و اهل قلم و مطالعه هستم. اما راه دیگه ای نمونده ...
اینا رو نوشتم که ازتون خواهش کنم برام دعا کنید. من یک زمانی اهل بحث و نقد و پیگیری سیاست و تلاش های مدنی بودم اما الان دیگه هیچ رمقی برام نمونده و هیچ توقعی از کسی ندارم. فقط برام دعا کنید.
سپاسگزارم / م.م

در خدمت خلق بندگی مارا کشت
و از بهر دو نان دوندگی ما را کشت
هم محنت روزگار هم محنت خلق
ای مرگ! بیا که زندگی ما را کشششت !!
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۰۱:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
مطمئنی ضریب هوشیت 130، کار بهتر از خودکشی به ذهنت نرسید؟ شما احتمالا تازه به سختی خوردی
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۰۱:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
اتفاقا دشمنان ملت ایران و دشمنان جوونای ایران، همینو میخوان. که شما بی رمق باشی... و به خودکشی فکر کنی... درکت میکنم
ناشناس
| Venezuela, Bolivarian Republic of |
۰۴:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
عزیز فدای مظلومیتت..طاقت بیار. اگه اومدی باز اینجا و پاسخ من هم چاپ شد بدون که برادرهایی داری مثل من که هرچند دستی خالی اما هم پای غمت اشک توی چشماشون جمع میشه..طاقت بیار.
هم درد
| United States |
۰۴:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
منم مثل تو اما یک طرح و اختراع داشتم که بسیتر عالی بود و میتونست بسیار گره گشا باشه.فرستادم اونور آب.بسیار شگفت زده شدند.من هم علیرغم میل باطنیم مجبورم ترک دیار کنم باز بهتر از خودکشیه.توام از هئشت استفاده کن شاید اینجا نه اما خریدار داره.
محسن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۱
نیما حاجی :
من یه جمله می گم

نسل من جوانانی هستن که به جای اینکه حرف دلشون رو بزنند اون رو تایپ کردن
================================
نیما جان نمیدونم چرا با این حرفت اشک تو چشمم جمع شد انصافا که حق گفتی من 27 سالمه لیسانسه با حقوق ماهی 429 هزار تومن دارم تو شهری زندگی میکنم که اجاره خونش ماهی 450 تومنه هزار تا مشکل دارم ولی دریغ از یک نفر که بتونم حتی باهاش درد و دل کنم از بارم سبک شه ما جوانای ایرانی به غیر از خدا هیچ کسی رو نداریم

به سلامتی همه جوانای تنهای ایرانی
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۱
میگم تابناک جوون چی میشد منم توی چله تابستونی زرد آلو میخوردم...رفتم بخرم گفت کیلو 6500.زورم اومد .آخه با لیسانس مهندسی شیمی با کلی جون کندن حقوقم 900000تومنه.23سالمه .پدرم هم یک کارمند بازنشسته است.ای کاش میشد منم زرد آلو ، گیلاس ...ولی بیخیال ما رو چه به این کارهای بزرگ...
مسعود
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۱
سلام با تشکر از سایت تابناک
بنده هم یک جواب 25 ساله ای هستم که با رتبه برتر دورقمی وارد دانشگاه شدم و این منوال برای کارشناسی ارشد هم ادامه پیدا کرد یادش بخیر خیلی خوشحال بودم فکر می کردم موفق شدم چقد پشت کناب هرکی من رو می بینه فکر می کنه ادم 35 ساله هستم بخاطر درس زیاد شکسته شدم حالا درس خوندن چی شد همیشه خودم ملامت می کنم برا درس جالبه تمام دوستان من دیپلم هم نگرفتن الان دارای خونه و ماشین هستند و ازدواج کردتد اما من جوان به اصطاح موفق چی ؟ دربه در دنبال کسری خدمت که کمتر برم با این سن و سال اما نمی دن برم خدمت میشه 27 سالم بعد تازه کار و درامد تا بتونم ازدواج کنم به نظر ما این خوشی؟ افسرده شدم رفتم دکتر میگه تو تحصیلکرده هستی چرا افسردگی تنها جواب من یک لبخند هست ! توی فامیل مجبورم چهره یه آدم موفق بازی کنم ایا این موفقیت هست؟ برای تدریس رفتم دانشگاه بهم پینشهاد دادن ساعتی 5 هزار تومان فکر می کنید با ساعتی 5 هزار تومان که هفته ای 20 ساعت میشه به عبارتی 400 هزار تومان با کسر بیمه 350 هزار تومان تو تهران مجردی هم میشه زندگی کرد تا اونم هم یا پایان خدمت؟
به امید موفقیت وافعی خدانگهدار
جواد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
من اصلا جوان نیستم. در واقع 54 سال سن دارم ولی چهار فرزند دارم که همگی در سن جوانی هستند و باید اعتراف کنم که خیلی مواقع بنظر میرسد که ناراضی و یا غمگین هستند. همچنین بدلیل شغلم هر روز با دهها و یا صدها جوان اعم از دختر و پسر برخورد دارم (دانشیار پایه 16 یک دانشگاه دولتی هستم) و باز میبینم که غالب انها بخصوص جنس ذکورشان احساسهای خوبی ندارند (دخترها خیلی منطقی تر و با ثبات تر و حتی شادتر بنظر میرسند). حالا چرا اینطور است؟ بیشتر اوقات من فکر میکنم که این یک پدیده غیر عادی است. البته از قدیم گفته اند که این دنیا جای خوش بودن نیست و از شما چه پنهان حتی خود من گاهی اوقات بشدت احساس غم و نا امیدی میکنم ولی باز با وضع جوانها که مقایسه میکنم میبینم که خیر... وضع انها احتمالا خیلی خرابتر از من است. من غالب اوقات با جوونها در این رابطه بحث کرده ام و سعی کرده ام مسئله را کنکاش کنم. تا حالا جمع بندی من این بوده که سه تا عامل اصلی هست.
اولیش انستکه ببخشید ها ... جوانهای ما لوس هستند یعنی ما بزرگترها انها را لوس بار اورده ایم یعنی اینکه توقعات زیادی دارند و میخواهند بدون زحمت بانها برسند که این البته غیر ممکن است و اونوقت با انکه زحمت هم میکشند ولی از دستاوردشان احساس خوبی ندارند. یعنی مثل کسی هستند که با زحمت زیاد پولش را یا بخشی از پولش را مثلا از یک دزدی پس گرفته و این وسط یک کمی هم مثلا زخمی شده خوب ادم معمولا در این شرایط خیلی خوشحال نیست که پولش را پس گرفته بلکه بیشتر محتمل است که شروع کند به بد و بیراه گفتن. جوونها حدودا اینطوری به مسائل نگاه میکنند.
دوم انکه انها در یک شرایط خاصی قرار گرفته اند که غرورشان را از دست داده اند یعنی غرورشان را از دست نداده اند بلکه غرورشان جریحه دار شده یا نه... چه جور بگویم ... یه جوری شده که نمیتوانند خودشان را اثبات کنند و از این موضوع لذت ببرند. یعنی فکر میکنم ادم برای اینکه شاد باشد لازم دارد که غرورش را اثبات کند و اونها الان کمتر میتونند این کار را بکنند.
سوم انکه اونها گیج شده اند و نمیدانند چه چیزی درسته چه چیزی غلط. یعنی جهان بینیشان را از دست داده اند یا انکه اعتقادشان را از دست داده اند (منظورم شکل مذهبی اعتقادات بطور اخص نیست. کل اعتقادات را میگویم).
من با توجه باینکه احساس میکنم (و البته خیلی هم مسبوق به سابقه است) که تابناک نظرم را منتشر نکند دیگه حوصله ندارم خیلی وقت بگذارم و روی دلایل پیش امدن این وضع هی مطلب تایپ کنم ولی بطور خیلی خلاصه میگویم که هر سه تای این عوامل با شرایط خاص کشور ما بخصوص با مسئله انقلاب اسلامی و مسائل سیاسی پیرامون ان ارتباط دارد. یک کلمه هم در مورد راه حل ان بگویم والسلام. راه حل این مشکل (بیشتر منظورم بخشی از مشکل است که بیشتر جنبه ذهنی دارد و در فوق مطرح شد و کمتر به جنبه عینی مشکل میپردازم) تا حد زیادی با خوداگاهی و درک نسبت به مشکل مرتبط است (بدیهی است که همه مشکل با این وسیله حل نمیشود و لازم هم نیست که حل بشود....این دنیا قرار نیست و امکان ندارد که بهشت باشد ولی با حل ان بخش ذهنی مشکل ، ارامش خیلی بیشتری در ادم بوجود میاید و بقیه غم و اندوه و احساس یاس که باقی میماند مثل همان احساس های گاهبگاهی خود من مثلا میشود و دیگر خیلی حاد نخواهد بود.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
زنده موندن الان مسأله ماست نه خوش گذروندن!
مجید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
سلــــــــام به همه

من همین الان با سن 23 سال یک مسجد و یک هیئت و یک دانشگاه و خانواده را می چرخونم . خیلی سخت ولی ممکنه
یک رفیق دارم از من با حال تر علاوه بر چرخوندن اوانایی که گفتم دو سه جا هم کار می کنه و همش هم فی سبیل الله

زندگی اقتصادی سخته قبول دارم اما این آیه آرامش بخش دل منه :
الیس الله بکاف عبده
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست.

رفقا امتحان هر چه قدر سخت باشه ، پاداش و جایزه اش هم بزرگتره



اندکـــــی صبــــر سحـــــر نـــــزدیک اســـــت.
پاسخ ها
ناشناس
| United Kingdom |
۱۱:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
خب دیگه! کلا کسایی که هیئت ها رو می گردونن که مشکلی ندارن!!!
نظرات بیشتر