طلاق سختر از ان هست كه فكرش را ميكنيم بعد از طلاق افسردگي منتظ رتان هست هرچي باشه با شريك زندگيتان خاطرات خوشي را داشتيد اينا هرگز فراموش نميشود هرگز هرگز و اين نابودتان ميكند
سلام درجواب خانم بامزه ای که خودشوفاطمه معرفی کرده بگم که شما امثال شماس ک بافقط واسه افه وکلاس گذاشتن زندگی روتباه میکنید بدون اینکه ب اینده فرزندفکری کنید وخیلی راحت هم صیغه کسی دیگه میشید نمونش توجامعه زیاده خانم کافیه کمی بجای قر وفرخودتون وقت واسه دقت بمسائل دیگه هم توجه کنید
منم یک ماه از همسرم جدا شدم من به این جدایی مجبور شدم تو این یک سال زندگی فقط 6ماه زندگی کردم همسرم بعد ازدواج شروع به آزار و اذیت روحی و روانی من کرد که من خسته بشم و مهرم ببخشم ومن هم تسلیم خواستش شدم وقط افسوس میخورم که چه ساده باورش کروم واین مساله برام خیلی دردناک یه مرد چقدر بی وجدان که با زندگی و آبرو یه دختر بازی میکنه
منم یک ماه از همسرم جدا شدم من به این جدایی مجبور شدم تو این یک سال زندگی فقط 6ماه زندگی کردم همسرم بعد ازدواج شروع به آزار و اذیت روحی و روانی من کرد که من خسته بشم و مهرم ببخشم ومن هم تسلیم خواستش شدم وقط افسوس میخورم که چه ساده باورش کروم واین مساله برام خیلی دردناک یه مرد چقدر بی وجدان که با زندگی و آبرو یه دختر بازی میکنه
منم بعد 6 ماه زندگی مجبور به طلاق توافقی شدم هرکی با آرزوی خوشبختی وارد یک زندگی میشه من خیلی تلاش کردم ولی همسرم اصلا انگار علاقه به زندگی نداشت من ازدواج اولم بود ولی همسرم برای بار دوم ازدواج میکرد یک بیمار روانی بود یک انسان بی لیاقت قدر نشناس که نفهمید خداوند چه لطفی در حقش کرده
من هم در شرف جدايي از همسر هستم.ولي شوهرم در جلسات دادگاه عنوان كرد كه از اول هيچ علاقه اي به من نداشته و به اجبار خانواده اش به ازدواج بامن تن داده. به هر حال من هر وقت به اين فكر مي كنم كه شايد يه روزي ممكن بود ما با هم آشتي كنيم، ولي با حرفي كه ايشون زد ازش متنفر ميشم. و به عنوان يك زن اونو نفرين مي كنم با زندگي من اينجوري بي رحمانه بازي كرد و الان فكر خوشي خودشه و خوشحاله كه من و بچه ام رو از سر خودش باز كرد.
سلام من در شرف جدایی از همسرم هستم، داشتیم زندگیمونو میکردیم، آره اختلاف داشتیم ولی در حال زوج درمانی بودیم و همه چی داشت بهتر میشد که یهو ۴ ماه پیش شوهرم بهم گفت میخوام جدا شم،منم همه کار کردم که منصرفش کنم ولی اون دادخواست طلاق داد و ۲ جلسه هم رفتیم دادگاه که محیط ترسناکی هم بود، دادگاه هم ما رو به داوری ارجاع داد، من نمیخوام ازش جدا شم، من شوهرم و زندگیمونو دوست دارم، داره اشتباه میکنه، ولی اصلا از خر شیطون نمیاد پایین،نمیدونم چی کار کنم،همش ۳ سال از زندگیمون میگذره، نمیخوام از دستش بدم ولس اون خیلی مصممه