سمیرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۴۵ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۶
سلام به همه..مطالب همه رو خوندم 24سالمه
منم 7سال هست ازدواج کردم تا دوسال پیش همش با شوهرم مشکل داشتیم به هم بی احترامی میکردیمبه خانواده هامون هیچ اعتمادی بینمون نبود من چتدین ماه خونه پدرم قهر بودم خانواده هامون درگیر بودن حرفهای مردم خلاصه هیچ چیز سره جاش نبود آخرین باری که قهر رفتمدوسال پیش بود 6ماه قهر بودم خیلی ها بهم گفتن برم دادگاه اما به حرف خانوادم گوش دادم و نرفتم بعد 6ماه شوهرم برای اولین بار بهم زنگ زد اما باز هم اخلاق تندشو داشت باهاش حرف زدم توکل کردم بخدا و برخلاف نظر دیگران خودم بدون اینکه بیاد به دنبالم خونه ی پدرم رفتم سراغ زتدگیم ..
سمیرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۶
چخانومها هم آقایون فکر نکنید چون قیافه دارید یا وضع مالی خوب دارید زندگی بعد طلاق براتون کویته بعد طلاق کمتر مردی میاد طرفتون که قصدش ازدواج باشه
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۶
من 40سالمه بعد20سال زندگی مشترک از شوهرم جداشدم الان چشمام پراشکه خواهران گلم شوهرتون حالاهرچی توروبه قران طلاق نگیرییدبخداسخته خیای سخته مرگ برام شده یه ارزو
Sara
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۷
من 14 ساله ازدواج کردم با خانواده ای ک اصلا با خانوادم همخونی نداشتن. از اول این ازدواج فقط دعوا و ناراحتی داشتیم ب جرات میتونم بگم بین یک ماه تا دوماه بیشتر با هم خوب نبودیم و دلیلش فقط و فقط دخالتهای خانواده همسرم بخصوص مادر شوهرم بود. باز میخاستم بمونم و کنار بیام اما شوهرم در کنار وابستگی شدیدی ک ب مادرش داشت شم اقتصادی خوبی نداشت ب طوری ک بعد 14 سال زندگی شاید 100 هزارتومان هم توی حسابش نباشه. خیلی کم خودم گذاشتم تا ب جایی برسه اما منو ندید و خیانت رو در کنار بی مهری هاش قرار داد. چندین بار خیانت کرد بهم الان ی دختر 5 سال و نیمه دارم گفتم بمونم بالا سر بچم اما توی این 14 سال رمقم گرفته شده و یکسالیه با داروی اعصاب میخابم. از اونجایی ک مشکلاتی ک از لحاظ اقتصادی ک هر روز داره تکرار میکنه و الگوشو برادرهاش قرار داده ک الان بعد از 50-40 سال زندگی توی بد ترین وضعیت قرار دارند چرا؟؟ چون ژنتیک خرابکارن. الان همسرهای برادرشوهرام و بچه هاشون بیماری اعصاب گرفتن ب خاطر این وضعیتی ک این خانواده سر دخترای مردم در آوردن و حتی ب بچه های خودشون هم رحم نکردن.. با وجود این مشکلات بازم عذاب وجدان برای طلاق دارم با اینکه صدها بار گفت ببخشم از نو شروع میکنم و باز فرصت بده و من بارها و بارها این کار رو انجام دادم ک مبادا روزی مدیون زندگیم بشم... الان با وجود اینکه دیگه پدری بالای سرم نیست و از بس ب قول قدیمی ها سوختم و ساختم ادامه ی زندگی برام سوزوندن آینده بچم شده... منم راهی ندارم جز رفتن تا شاید همسر و امثال همسر من درسی بگیرن از زندگی ک ببخشش زیاد تاوان داره
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۹/۰۷
طلاق نگیر، بعدش هم خبری نیست
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۴۳ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۸
من 8 روزه جداشدم بهتر بگم 8 روزه مردم
معصومه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۵/۳۱
سلام،من بعد دوسال و هشت ماه از عقدم3ماه است که طلاق گرفتم.دلم خیلی آتیشه .خودش نگهم نداشت.خیلی متظر بودم بیان دنبالموخودش خواهراش مادرش همه تلاششون رو کردن واسه جدایی اما یکبارم نیومدن دنبالم.حتی دیگه مرگم دوست ندارم.خستم.از همه چی....کاش این دنیا کلا تموم بشه.خدادوسم داره اما من خستم.طلاق بد یا خوب ادمو از پا در میاره
ایمان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۴
سلام . منم بعد از 7 ماه عقد دارم از همسرم جدا میشم . اون نمیخواد . اصلا نمیخواد طلاق بگیره . التماسمو میکنه ولی چه فایده .
الان 7 ماه هست عقد کردیم از روز اول فهمیذیم خونواده ها اختلافای رسم و فرهنگ داریم .
نیلوفر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۴
سلام منم تا چند روز دیگه جدا میشم دوسال تموم با همسرم دعوا و مشکل داشتیم محبت نمیکرد میگفت تا اخر عمر بچه نمیخوام
سیاوش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۱۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۴
متاسفانه خانوما موقع زندگی سرشون باد داره وقت طلاقم باد داره و با افتخار برگه طلاق رو امضا میکنن
نیما
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۱۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۵
سلام
من 7 سال زندگی مشترک با همسرم داشتم.و حاصل این زندگی یه بچه 4 ساله هست.گه گاهی با هم یه مشاجره هایی داشتیم ولی وقتی با هم خوب بودیم که شهر حسرت زندگی ما رو می خوردن.ما به دلیل مشکلات ابتدای راه، مخالفت خانواده و... به کسی اجازه ورود به مسایل شخصی و اتفاقات زندگیمان نداده بودیم و خودمان مشکلات را حل میکردیم گاه به روش درست و گاه هم نادرست متاسفانه.و بعد از این مدت ایشون درخواست طلاق دادن و یک پدر خوانده داشتن که با دوستی خاله خرسه ای با این قضیه برخورد کردن و به خیال خودشان می خواستن به ایشون کمک کنن.پله های دادگاه خانوتده رو زیاد زیر و بالا رفتیم و توی این مدت هر چند گاهی با هم ارتباط هم داشتیم.وقتی پیش هم بودیم نمی دونم ولی حتی به دروغ به همدیگه ابراز علاقه می کردیم و خاطرات رو برا همدیگه بازگو میکردیم. تا توی همین دیدارها یه با بنا بر حس کنجکاوی گوشی ایشون رو ازشون گرقتم و متوجه شدم خیانت رو انجام داده.
نظرات بیشتر