از شما خوانندگان خواهش می کنم هيچوقت خودتونو آويزون یکی ديگه نکنید، اگر همسرتون چه مرد چه زن شما رو نمی خواد، شرافتمندانه با حفظ احترام دو طرف جدا شيد
صابر
|
|
۰۶:۵۷ - ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
0
3
پاسخ
متاسفانه دختر و پسرای امروزی تمام عقده های کودکیشون رو دقیقا دارن سر هم خالی میکنن
مهیار
|
|
۱۲:۲۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
0
0
پاسخ
سلام
من 29 سالم هست و از نامزدم که 23 سال داشت یک ماهه جدا شدم
مدت نامزدی ما 6 ماه بود
به خاطر چشم رو هم چشمیایی که اون و خونوادش داشت جدا شدیم
واقعا مسخره وار ازم توقع داشت خونه من 90 متر بود و از روز دوم خواستگاری میدونست ولی این اواخر می گفت باید خونه کفش 120 متر باشه
دخمل بابا
|
|
۰۲:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۲
0
1
پاسخ
سلام بچه ها,منم در شرف طلاقم,8ماهه نامزدم.20سالمه همسرمم 27سالشه..دوتامونم ناراحتیم.. خیلی افسرده شدم..خیلی دختره شادوشنگولی بودم.شوهرم بددلو کینه ایه..ولی دوسش دارم ومیدونم طلاق بده و بعده طلاق خیلی چیزارو باید تحمل کنم.مشکل ما دوطرفس..هم من اذیتش کردم هم اون..نمیخوام جدا بشم ولی همسرم میگه نمیخوامت..ازش یه فرصت میخوام تادوتایی ازاول همه چیو درست کنیم..ولی........
نازی
|
|
۱۴:۰۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۴
0
0
پاسخ
سلام.من 28 سالمه.وقتی شوهرم اومد خواستگاریم بعد از چند ماه متوجه شدم دختر عمش رو دوست داشنه،وقتی ازدواج کردیم به شوهرم گفتم دختر عمت رو خیلی دوس داشتی؟گفت اون موقع تو اوج غرور بودم و همو دوس داشتیم،اما من تو دلم خیلی ناراحت شدم،چون شوهرم و دختر عمش خیلی سال باهم بودن.واسه هم کادو میخریدن و نامه و..... تا اینکه دختره رفت دانشگاه.باز هم همو دوس داشتن،اما بعد از چند وقت دختره یه خواستگار خوب براش اومد رفت سر خونه زندگیش.یه روز به شوهرم گفتم چی شد ازدواج نکردین؟گفت شوهر دختر عمم زرنگی کرد و مخ دختر عمم رو زد. همیشه این حرفای شوهرم تو ذهنم بود. حس میکنم هنوز بهش فکر میکنه، ته دلم میگه فراموشش نکرده، اینم بگم منو شوهرم از نامزدی تا الان بارها دعوا کردبم.بارها بهش گفتم اگه دختر عمت بودم انقد باهام دعوا نمیکردی
نازی
|
|
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۴
4
0
پاسخ
میخوام از شوهرم طلاق بگیرم.چون میدونم آرزو داشت با دختر عمش ازدواج میکرد،از این موضوع دارم عذاب میکشم.خودش یه بار گفت دختر عمم تموم شد رفت.من دارم زندگبم میکنم،اسم اون دبگه نیار،میگه دختر عمم بچه داره خجالت نمیکشی اسمش میاری؟اما من نمیتونم بی خیال این موضوع بشم.به خاطر مساعل مختلفم با سوهرم دعوا دارم،حالا اومدم خونه بابام و میخوام طلاق بگیرم
رضا
|
|
۲۱:۲۴ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۵
0
4
پاسخ
سلام. از روز اولی که ازدواج کردم همه چیز رو خوب بررسی کردم و از سلامت روحی خودم و همسرم مطمئن شدم و چون هر دو سن حدود ۲۸ داشتیم تصمیم گرفتیم خودمون دو تا زندگیمونو اداره کنیم و به خانواده های هم احترام بزاریم. از خواستگاری با هم تمام مراحل مشاوره ازدواج رو رفتیم و صدای مشاور رو هم ضبط کردیم. میدونستیم که حتی بعضی و وقتا خانواده ها با بیخردی زندگی بچه هاشونو نابود میکنند پس محل زندگیمونو دور کردیم. دوری و دوستی. سعی میکنیم پا رو ارزشهای زندگی نزاریمو حرمتها رو نریزیم. الحمدالله همه چی عالی هست. برای همه عزیزانم آرزوی سلامتی دارم
سپيده
|
|
۰۲:۱۷ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
0
0
پاسخ
سلام شيوا جون زندگي من عينه زندگي تو شوهر بحاطرحارج ازم جدا شد الان پشيونه و هي زنك مي زنه
صفدر قلی
|
|
۱۷:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
1
0
پاسخ
واقعا مسخرس زندگی نیست که یکسره جنگه تو سر هم کوبیدنه و تحقیر کردن همدیگس یکی کلاس میرازه مدرک عالیه داره یکی به پولش مینازه یکی به تیپش یکی به قیافش وقتی به عمع فاجعه رجوع میکنی میبینی هر دو طرف چه دختر چه پسر عقده ای تشریف دارن نسل 60 و 70 کلا بدرد زندگی ساختن نمیخورن نه که نا سلامتی مشکلی داشته باشن نه منتها اینقدر بدبختی کشیدن که اعصاب کلا تعطیل شده با کوچکترین حرف بی ربطی بای بای همه چی تموم به همین راحتی تعدادی از نظرات رو خوندم فوق لیسانس عمران هستم 28 سال سنمه خانومم 20 سالشه پدر و مادرش زندگی رو واسم جهنم کردن با دخالتهاشون دخترشونم که از حق نگذریم خوب بلده اعصاب خراب کنه خدا شفاش بده دارم طلاقش میدم واسش آرزوی خوشبختی میکنم