سلام من همسرم دروغگو خیلی دروغگو دستش را خانوادش یکی هست شمارشو از من قایم میکنه تند تند شماره عوض میکنه منو بلاک میکنه اما من از طلاق میترسم برام دعا کنید سرش به سنگ بخوره
شیوا
|
|
۲۱:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۰
0
0
پاسخ
4 سال زندگی با عشق داشتم . مجبور به طلاق توافقی شدم . شوهرم یک برادر دو قلو داشت که مجرد بود و همیشه در زندگی ما بسیار دخالت می کرد و باعث ناراحتی و بی احترامی به من میشد و شوهرم هیچ وقت جوابش رو نمیداد و حتی پشت من جلوی خانوادش نبود . برادرش بهش گفت بیا مهاجرت کنیم خارج از کشور . کارش رو ترک کرد و 2 سال بیکار بود و زبان برای آیلتس می خوند و خرج خونه ماهی 1 میلیون از پدرش می گرفت . بشدت عصبی شده بود . بهش می گفتم بیا برو جایی سر کار اما تمام فکرش مهاجرت بود . و گفت دیگه نمی تونیم باهام زندگی کنیم بهش گفتم من که اینقدر پشتیبانت بودم با نداری و بی کاریت ساختم این حرف رو نزن گوش نکرد . چیز های خونه رو پرت می کرد و خودش رو میزد و می گفت باید طلاق بگیریم خیلی التماس های دنیا رو بهش کردم گفتم حیف زندگیمونه نکن . گوش نکرد . دادگاه جایی که هیچ وقت فکرش رو نمی کردم رفتیم و گفت جدایی . اشک ریختم هزارن بار اما گفت باید برم من اینجا آینده ای ندارم . رفت الان 2 روزه باورم نمیشه . با کمترین توقع وارد زندگیش شدم . منو رد کرد . حالا از خارج زنگ میزنه و من جیگرم آتیش می گیره حال منو می خواد بپرسه و می گه دوباره همه چیز رو درست می کنم . گفتم تو برادرت رو به من ترجیح دادی و رفتی و منو طلاق دادی . من حاضر بودم صبر کنم تا کارش درست بشه اما شوهرم می خواست از همه چیز خودش رو رها کنه . خانوادش هم هیچ حرفی نزدن . خدا می دونه چه حالی هستم
پاسخ ها
سعید
||
۰۱:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۲
فقط صبور باش قطعا درست میشه
حسام
|
|
۱۸:۱۵ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
0
7
پاسخ
عجب دنیایی شده هیچ وقت آدم نمیتونه با اونی باشه که همیشه آرزوش رو داشته من بخاطر خانومم از همه چی گذشتم واقعا از همه چی گذشتم ولی دست آخر عاشق یک نفر دیگه شد و رفت به همین سادگی
خدایا حکمتت تو چیه؟؟؟؟؟
دوستان اینو بدونین بعضی از انسانها سر گذشت شماها هستند یعنی باید یک موقعی وارد زندگیتون بشن تا درس بگیرین منم از ماجرای خودم درس خوبی گرفتم همسر من رفت و الان هم مجرد مونده همون نفری که بخاطرش منو ول کرد و رفت تنهاش گذاشته حالا بهم زنگ میزنه غلط کردم اشتباه کردم میتونم برگردم؟؟جواب من فقط یک کلمه بود و خواهد بود نههه
خانوما یادتون باشه غرور مرد یک چیزیه که اگر بشکنه عمرا دیگه شما بتونی درستش کنی هیچ وقت غرور مردا رو له نکنین همیشه یادتون باشه به حرفای پدر و مادراتون گوش ندید با شوهراتون لجبازی نکنین تجربه ثابت کرده وقنی پدر و مادرا باعث جدایی دخترشون میشن بعد مدتی خودشونو بی تقصیر جلوه میدن من دارم ازدواج میکنم من که رفتم ولی کی بدبخت شد؟متاسفم واسش فقط همین حالا بشینه ور دل مادرش
نازی
|
|
۱۶:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۴
1
0
پاسخ
سلام من ۶ساله ازدواج کردم...۳سال هم با شوهرم دوست بودیم...از اول باهم دعوا داشتیم و کل کل ...بهم شک داشت و کتکم میزد منم که عاشقش بودم گفتم خوب میشه ب مرور هرسال که گذشت بدتر شد تا حد سر شکستن و دست شکستن جلو رفتیم ولی میگفت عاشقمه و درست میشه هرروز دعوا و کل کل ...تا اینکه حامله شدم و بچه سقط شد دکتر تنها دلیلش و استرس زیادی که داشتم عنوان کرد تو زمان بارداری کتکم میزد ولی میدونم دست خودش نبود چون وقتی عصبی میشه حالت جنون بهش دست میده بطوری که با چاقو دنبالم میکرد توی خونه و واقعا میگفت که میخوام سرتو ببرم با این حال واقعا عاشقش بودم تا اینکه دوباره باردار شدم و دوباره سقط شد بچم باز هم دکتر گفت تا وقتی استرس داری بچه رشد نمیکنه تو زمان بعرداری طوری توی گوشم داد زد که حالت غش بهم دست داد ولی با همه این کارایی که میکرد بعد ۱۰دقیقه میومد عذرخواهی و منم مثل همیشه میبخشیدیمش اما به مرور نمیدونم چیشد حس کردم توی دلم دیگع نیست شبا همش کابوس میدیدم که کتکم میزنه وضعیت روحیم خیلی داغون شده...اما ی ۶ماهی تصمیم ب جدایی گرفتم ...حس میکنم ازش کینه بدل گرفتم دیگه واسش نمیمیرم و ذوق نمیکنم اینم بگم تو این ۶سال برام ی دونه کادو نخریده ی تیکه طلا یا حتی ی لباس .....خونه فامیلام ۶ساله نرفتم حتی واسه پاگشا ....با همه دوستام قطع رابطه کردم چون از دوست بدش میاد هرجا هم میرم باید با خودش برم اونم اگه بیاد ...اینارو گفتم تا شما یکم راهنماییم کنیین که طلاق خوبه یا بد در ضمن ۲۵سالمه و خونوادم ۱۰۰درصد بهم گفتن از همه لحاظ حمایتم میکنن ولی باز موندم تو دوراهی مشاوره های زیادی رفتم ولی باز نمیتونم تصمیم بگیرم توروخدا کمکم کنین
امیرسام
|
|
۰۳:۴۴ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۷
0
0
پاسخ
سلام خواهر عزیز من نه خانومم رو کتک زدم نه تهدید نه اذیت همیشه هم سرش رو شونه هام بود وقتی نبودم گریه میکرد خلاصه پدر و مادرش چنان دخالتی توی زندگیمون کردن که دادخواست طلاق دادم عشق و همه چیز مردد انگارهمین دیروز بود عقد کردم یکسال گذشت من 28 سالمه و اون 20 نازی خانوم شوهر شما یه دیوانس بهت قول میدم دو حالت داره که اینکارا رو میکنه یا دلش رو زدی که داره کاری میکنه بگی مهرم حلال و جونم آزاد و یا اینکه دیوانس با این نکاتی که شما فرمودین صد در صد دیوانس چون گفتید موقع دوستی با شما هم همینطور بوده ببخشید من رک حرف میزنم دلیل بر بی ادبی نیست حقیقته مردای امروزی اکثرشون دیوانه شدن بدلایل اقتصادی و خیلی چیزای دیگه ولی اگر با چاقو به جونت افتاده دلیل نمیشه بتونه کاری بکنه خیلی ببخشید انسان وقتی با گرگ روبه رو میشه گرگ بدون هیچ علامتی حمله میکنه و کارت رو میسازه ولی سگ از دور وق وق میکنه و میخواد بترسونه شده حکایت شوهر شما اگر عرضه داشت کاری میکرد با چاقو ولی اینم دلیل نمیشه یه موقع جنون به سرش نزنه و خدایی نکرده کاری که نباید بکنه رو بکنه اگر خانواده حمایتت میکنن به نظر من به حرفاش گوش نده برو سمت خانوادت برو سمت پدرت که هیچ کس پدر نمیشه اینو مطمئن باش موفق باشی
Ali
|
|
۱۳:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۷
1
0
پاسخ
با سلام به همه!
سرگذشت منم یه جورایی شبیه سرگذشت آقا حسامه!
من یک و نیم ساله تو عقد بودم . تو این مدت هیچ چیزی برا نامزدم کم نذاشتم حتی از خودمم زدم ولی چیزی براش کم نذاشتم. تنها آرزوم فقط خوشبختی و خوشحال کردن اون بود. اولین و آخرین دختری بود که بهش دل داده بودم و واقعا دوستش داشتم و خیلی چیزایه دیگه که نمیشه همه رو نوشت...ولی خانومم چون 17 سالشه بخاطر یه دروغی که نمیدونم کدوم از خدا بی خبری بهش گفته بود تموم آرزوهامونو بر باد داد و ادعای طلاق کرد.الکیه الکی.همیشه در موردم زود قضاوت میکرد که این بار نیز با همین اشتباه منو پیش همه خراب کرد علیه من گفت و دلمو واقعا شکست. فک میکنم یه جورایی منو بازی داد تا اینکه دیروز توافقی جدا شدیم. الانم میدونم که اون بی خیاله چون اخلاقش خیلی بچگانست و فکرش به این چیزا قد نمیده اما من با اینکه دلمو شکسته هنوزم دوستش دارمو هیچوقت از درگاه خدا نا امید نیستم.شاید یه روز پشیمون شه!
حالا کسی هست که خدایی نکرده سرنوشت منو تجربه کرده باشه؟ اگه کرده ممنون میشم منم راهنمایی کنه.خیلی داغونم بچه ها خیلی!!!!
حامد
|
|
۱۸:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۹
2
1
پاسخ
سلام به همگی لعنت به این دخالت های اطرافیان که زندگی منو اتیش زد
دو سال بود نامزد بودیم و قرار بود 31 تیر ماه جشن عروسیمون باشه یعنی 2 روز دیگه ولی الان 4 ماهه فقط دادگاه هستیم
من و همسرم عااااشق هم بودیم ولی مادر زنم به خاطر اینکه گفت عروسی رو اینطور بگیرید و ادم های مارو دعوت کنید سر این چیزا دعوا افتاد و زنمو هم اونقدر تحریک کردن و حتی گفتن بنده با زن و دختر های دیگه در ارتباطم بنده اعتیاد دارم و هزار تا کوفت دیگه زنم هم گفت منم دوست ندارم دیگع و الان زندگیم خراب داره میشه
توی این 2 سال هیچی براش کم نذاشتم
تو دلش هر چی بود براش تامین میکردم
الان فکر میکنم از محبت زیاد هم مرض حاصل میشه واقعیته
دار و ندارم رو ریختم به پای خانمم ولی اخرش الان اینقدر بی وفایی میکنه
انصاف نیست
لعنت به عشق های دروغین
نگا۱۲۳
|
|
۱۰:۲۹ - ۱۳۹۵/۰۴/۳۱
0
1
پاسخ
سلام به روی ماه همگی؛من شوهرم هم معتاد بود شیشه میکشید هم دست بزن داشت حتی مامان باباشو میزد اینقدر دلم برای مامان باباش میسوخت وقتی این حیوون کتکشون میزد هم ۱رور ۲رور خونه نمیومد اوایل از مامان بابام پنهون میکردم ولی دیگه مجبور شدم بهشون بگم به چه امیدی بله گفتم
سارا
|
|
۲۳:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۵/۰۱
0
0
پاسخ
سلام بچه ها منم در استانه طلاقم بیستو هشت سالمه و هشت ساله ازدواج کردم و یک سالم دوست بودیم و خانواده ها خبر داشتن هیچکدوم از دو خانواده راضی نبودن اما ما دوتا عاشق بودیم طی یه عشق شدید نامزد کردیم.وقتی باردار بودم یعنی سال نود گفت دوباره عاشق شده و منو دوست نداره و اشتباه کرده خیلی کوتاه اومدم هم خودم هم خانوادم بخاطر دخترم دو سال با بدبختی گذشت تا سربراه شد اخرشم گفت امتحانت میکردم یعنی حرفی میزنه ک حس کنی خر هستی باباش سر همین مساله سکته قلبی کرد و مرد اخه خیلی دوسم داشت با اینکه مخالف ازدواجمون بود از اول البته ناگفته نمونه خانوادش خیلی دوسم دارن و حمایتم کردن شوهرم خیلی گیر میداد سرهر مساله ای حتی خوردن زمین دخترم گوشی رو میگرفت خسیس نبود ولی اگه مانتو میخریدم و بهش نمیگفتم حتی میرفت بانک و شماره پوز طرف و از تهران گیر میاوردو .... تا به من ثابت کنه ک من مثلا مانتو خریدم من خودم با پول طلاهای خودم مغازه لوازم ارایشی زده بودم با پول اون خر . نمیکردم ولی بخاطر گیراش نمیگفتم بهش اخرش خواهراش از بس گوشی و ازم میگرفت گفتن خودت یه گوشی دیگه بخر اون ک پیشت نیست من نزدیک مادرشوهرم اینا زندگی میکردم و شوهرم شهر دیگه کار میکرد من گوشی و خریدم و چندتا برنامه چت و برا سرگرمی نصب کردم تا رفتیم با خانومای دوستاش مجردی مشهد نمیدونم کی بهش خبر داد ک گوشی دارم الان فهمیده و گوشی رو ازم گرفته چیز خاصی توش نبود چندتا چت ساده اما اومد خونه پدرم اینا دعوای شدید راه انداخت حتی کار به کتک کاری کشید حالا پاشو کرده تو یه کفش ک طلاق هرچی میگم اشتباه کردم کوتاه نمیاد خانواده اش هنوز پشت من هستن چون شوهرم خخودش دائم گوشی دستشه و همیشه هم قفله و خانوادش میدونن بخاطر دخترم خیلی نگرانم اون فقط پنج سالشه وگرنه من همون جونم هم خوش قیافه موقعیت زیاد دارم ولی بخاطر دخترم دارم دیوونه میشم بخدا.هرچی میگم پشیمونم قبول نمیکنه گفتم من مساله به اون بزرگی رو بخشیدم داداشت دست تو دست با دختره گرفتت من چشامو بستم حالا تو ببخش میگه نه تو هم اشتباه کردی بخشیدی.خونه هم به نام من هست مهریه هم میگه میدم زمانی ک با من بود فقط یه سرباز بود دامادمون بردش سرکار حالا بخاطر یه اشتباه بعد ده سال میخواد ولم کنه