ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۲۱ - ۱۳۸۷/۰۴/۲۹
هنرمندي بزرگ، دوست داشتني با صدايي دلنشين از بين ما رخت بربست. خسرو سينماي ايران رفت اما ياد، خاطره و صداي زيباي او همواره با ماست. روحش شاد و يادش گرامي باد.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۳۲ - ۱۳۸۷/۰۴/۲۹
-هواي حوصله ابريست

-وداعي در كار نيست كه اين آغاز سلام است (قسمتي از نامه خداحافظي رضا -خسرو شكيبايي- در فيلم كيميا)
ناشناس
|
United States
|
۱۱:۳۹ - ۱۳۸۷/۰۴/۲۹
سلام
خسرو یکی از بهترین بازیگران سینما بود که کارها و صدای دلنشینش هرگز از خاطرمان پاک نخواهد شد . همگی برای او آزروی آمرزش می کنمیم و این فاجعه دردناک را به جامعه هنر ، خانواده محترم و مردم ایران تسلیت می گوییم
امید که در بهشت جایش به از این دنیای فانی باشد
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۵۴ - ۱۳۸۷/۰۴/۲۹
صدای گرمش هنوز در گوشهایم طنین انداز مانده است:
شعر زیر از آلبوم نشانی ها است ، که با صدای خسرو شکیبایی شنیده ایم
نشانی اول
می‌دانم
حالا سالهاست که ديگر هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد
حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری
آن همه صبوری
من ديدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده
هی بوی بال کبوتر و
نایِ تازه‌ی نعنای نورسيده می‌آيد
پس بگو قرار بود که تو بيايی و ... من نمی‌دانستم!
دردت به جانِ بی‌قرارِ پُر گريه‌ام
پس اين همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟
حالا که آمدی
حرفِ ما بسيار،
وقتِ ما اندک،
آسمان هم که بارانی‌ست ...!
به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و
دوری از ديدگانِ دريا نيست!
سربه‌سرم می‌گذاری ... ها؟
می‌دانم که می‌مانی
پس لااقل باران را بهانه کُن
دارد باران می‌آيد.
مگر می‌شود نيامده باز
به جانبِ آن همه بی‌نشانیِ دريا برگردی؟
پس تکليف طاقت اين همه علاقه چه می‌شود؟!
تو که تا ساعت اين صحبتِ ناتمام
تمامم نمی‌کنی، ها!؟
باشد، گريه نمی‌کنم
گاهی اوقات هر کسی حتی
از احتمالِ شوقی شبيهِ همين حالای من هم به گريه می‌افتد.
چه عيبی دارد!
اصلا چه فرقی دارد
هنوز باد می‌آيد،‌ باران می‌آيد
هنوز هم می‌دانم هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد
حالا کم نيستند، اهلِ هوای علاقه و احتمال
که فرقِ ميان فاصله را تا گفتگوی گريه می‌فهمند
فقط وقتشان اندک و حرفشان بسيار و
آسمان هم که بارانی‌ست ...!
آن روز نزديک به جاده‌ای از اينجا دور
دختری کنار نرده‌های نازک پيچک‌پوش
هی مرا می‌نگريست
جواب ساده‌اش به دعوت دريانديدگان
اشاره‌ی روشنی شبيه نمی‌آيم تو بود.
مثلِ تو بود و بعد از تو بود
که نزديکتر از يک سلامِ پنهانی
مرا از بارشِ نابهنگامِ بارانی بی‌مجال
خبر داد و رفت.
نه چتری با خود آورده بود
نه انگار آشنايی در اين حوالیِ‌ ناآشنا ...!
رو به شمالِ پيچک‌پوش
پنجره‌های کوچکِ پلک بسته‌ای را در باد
نشانم داده بود
من منظورِ ماه را نفهميدم
فقط ناگهان نرده‌های چوبیِ نازک
پُر از جوانه‌ی بيد و چراغ و ستاره شد
او نبود، رفته بود او
او رفته بود و فقط
روسریِ خيس پُر از بوی گريه بر نرده‌ها پيدا بود.
آن روز غروب
من از نور خالص آسمان بودم
هی آوازت داده بودم بيا
يک دَم انگار برگشتی،‌ نگاهم کردی
حسی غريب در بادِ نابَلَد پَرپَر می‌زد
جز من کسی تُرا نديده بود
تو بوی آهوی خفته در پناهِ صخره‌ی خسته می‌دادی
تو در پسِ جامه‌های عزادارانِ آينه پنهان بودی
تو بوی پروانه در سايه‌سارِ‌ ياس می‌دادی.
يادت هست
زيرِ طاقیِ بازار مسگران
کبوتر بچه‌ی بی‌نشانی هی پَرپَر می‌زد
ما راهمان را گُم کرده بوديم ری‌را!
يادت هست
من با چشمان تو
اندوهِ آزادی هزار پرنده‌ی بی‌راه را
گريسته بودم و تو نمی‌دانستی!
آن روز بازار پُر از بوی سوسن و ستاره و شب‌بو بود
من خودم ديدم دعای تو بر بالِ پرنده از پهنه‌ی طاقی گذشت
چه شوقی شبستانِ رويا را گرفته بود،
دعای تو و آن پرنده‌ی بی‌قرار
هر دو پَرپَر زدند، رفتند
بر قوسِ کاشی شکسته نشستند.
حالا بيا برويم
برويم پای هر پنجره
روی هر ديوار و
بر سنگ هر دامنه
خطی از خوابِ دوستت‌دارمِ تنهايی را
برای مردمان ساده بنويسيم
مردمان ساده‌ی بی‌نصيبِ من
هوای تازه می‌‌خواهند!
ترانه‌ی روشن، تبسم بی‌سبب و
اندکی حقيقتِ نزديک به زندگی.
يادت هست؟
گفتی نشانی ميهن من همين گندمِ سبز
همين گهواره‌ی بنفش
همين بوسه‌ی مايل به طعمِ ترانه است؟
ها ری‌را ...!
من به خانه برمی‌گردم،
هنوز هم يک ديدار ساده می‌تواند
سرآغازِ‌ پرسه‌ای غريب در کوچهْ‌باغِ باران باشد.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۰۷ - ۱۳۸۷/۰۴/۲۹
بسیار از بودنت آموختیم ...
و نبودنت اندوهی بزرگ بر دلمان به جای گذاشت...
پروازت را باور ندارم... هرگز
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۱۳ - ۱۳۸۷/۰۴/۲۹
بسیار از بودنت آموختیم ...
و نبودنت اندوهی بزرگ بر دلمان به جای گذاشت...
پروازت را باور ندارم... هرگز
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۲۳ - ۱۳۸۷/۰۴/۲۹
من به عنوان يك تماشاگر عادي سينما و تلويزيون تا ديروز نميدانستم كه بعضي ها چقدر براي آدم عزيزند. از ديروز بغض نا آشنايي گلويم را گرفته است. چقدر شكيبايي بي آلايش و گرم و محجوب و محبوب بود. خيلي دلم گرفته است. خيلي از دوستان ديگرم هم امروز اينگونه اند. انگار يكي از عزيزانشان را از دست داده اند. نگاه شكيبايي را كمتر مي شود در بازيگران كنوني ديد...خيلي حيف...گلچين روزگار خيلي خوش سليقه است.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۳۱ - ۱۳۸۷/۰۴/۲۹
تا که بودیم نبودیم کسی، کشت ما را غم بی هم نفسی، تا که رفتیم همه یار شدند، ما که خفتیم همه بیدار شدند، قدر آن شیشه بدانید چو هست، مگر آنروز که افتاد و شکست
چقدر غریبانه رفت. من هم مانند هر ایرانی دیگر، از شنیدن این خبر و از دست دادن هنرمندی متین و خردمند اندوهگین شدم. افسوس و حسرت. روحش قرین شادی باد.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۴۳ - ۱۳۸۷/۰۴/۲۹
به كجا چنين شتابان اي سرو سبز ، تك تك فيلم ها و صداي تو را هر كجا ببنيم براي شادي روح تو از ته دل و خالصانه فاتحه مي خوانيم خداوند به خانواده اين مرحوم صبر دهد . آمين يا رب العالمين
ناشناس
|
-
|
۱۲:۵۰ - ۱۳۸۷/۰۴/۲۹
خرم آن کس که در این محنت گاه

خاطری را سبب تسکین است
نظرات بیشتر