با سلام اميدوارم مستند سازي مناسبي شده باشد اين خاطرات باز مانده از دوران دفاع مقدس معارف والاي بشري است كه در سايه دين باوري پديد آمده است
بهمن
|
|
۰۹:۰۰ - ۱۳۸۹/۰۸/۰۶
0
1
پاسخ
خدا به همه شما عزيزان خير دهد
ان شا الله که همه شما ختم به خير شويد
علی
|
|
۱۰:۴۵ - ۱۳۸۹/۰۸/۰۶
1
0
پاسخ
کاش پولهایی که به کرزای دادند را خرج شما مردان خدا می کردند وچنین همایش هاییکه لیاقتش را دارید بهتر برگزار می کردند .
ناشناس
|
|
۱۱:۲۲ - ۱۳۸۹/۰۸/۰۶
0
1
پاسخ
یک شعر براتون میذارم از زنده یاد سپهر به یاد همه رزمندگان , جانبازان و آزادگان سرافراز وبیاد ایرانیهایی که آن طرف دنیا دلشان برای ایران و اسلام می طپد :
يه روزي روزگاري ، دو تا بچه بسيجي
نمي دونم كجا بود تو «فكه» يا «دوعيجي»
تو «فاو» يا «شلمچه»، تو «كرخه» يا «موسيان»
«مهران» يا «دهلران»، تو «تنگه حاجيان»
تو اون گلوله بارون ، كنار هم نشستن
دست توي دست هم ، با هم جناق شكستن
با هم قرار گذاشتن، قدر هم رو بدونن
براي دين بميرن، براي دين بمونن
با هم قرار گذاشتن كه توي زندگيشون
رفيق باشن و ليكن اگر يه روز يكيشون
پريد و از قفس رفت اون يكي كم نياره
به پاي اين قرارداد، زندگيشو بذاره
سالها گذشت و اما بسيجي هاي باهوش
نمي ذاشتن كه اون عهد، هرگز بشه فراموش
يه روز يكي از اون دو، يه مهر به اون يكي داد
اون يكي با زرنگي، مهر گرفت و گفت: "ياد "
روز ديگه اون يكي رفت و شقايقي چيد
برد و داد به رفيقش ، صورت اونو بوسيد
گل رو گرفت و گفتش: "بسيجي دست مريزاد "
قربون دستت داداش گل رو گرفت و گفت: "ياد "
عكسهاي يادگاري ، جورابهاي مردونه
سربندهاي رنگارنگ ، انگشتري و شونه
اين مي داد به اون يكي ، اون يكي به اين مي داد
ولي هر كي مي گرفت ، مي خنديدو مي گفت: "ياد "
هي روزها و هفته ها از پي هم مي گذشت
تا كه يه روزي صدايي اينطور پيچيد توي دشت
يكي نعره مي كشيد: "عراقيها اومدن
ماسكها تون بذارين كه شيميايي زدن "
از اون دو تا يكيشون در صندوقشو گشود
ماسك خودش بود ولي ماسك رفيقش نبود
دستشو برد تو صندوق ، ماسك گازشو برداشت
پريد، روي صورت دوست قديمي گذاشت
همسنگر قديمش ،دست اونو گرفتش
هل داد به سمت خودش، نعره كشيد و گفتش:
"چرا مي خواي ماسكتو رو صورتم بذاري؟
بذار كه من بپرم تو دو تا دختر داري "
ولي اون اينجوري گفت: "تو رو به جان امام
حرف منو قبول كن، نگو ماسك رو نمي خوام "
زد زير گريه و گفت: اسم امام نبر
ماسكو رو صورت بذار ، آبرو ما رو بخر
زد زير گوشش و گفت: كشكي قسم نخوردم
بچه چرا حاليت نيست؟ اسم امام رو بردم
اون يكي با گريه گفت: فقط براي امام!
ولي بدون بعد تو ، زندگي رو نمي خوام!
آهاي آهاي برادر ، گوش بده با تو هستم
يادت مياد يه روزي باهات جناق شكستم
تويي كه روز مرگيت ، توي خونه نشونده
تويي كه بعد چند سال هيچي يادت نمونده /عكسهاي يادگاري ، جورابهاي مردونه
سربندهاي رنگارنگ ، انگشتري و شونه
هر چي رو بهت ميدم ، روي زمين مي ندازي
ميگي همه اش دروغ بود "ياد " نمي گي، مي بازي
عبدل فتح پور
|
|
۱۱:۲۶ - ۱۳۸۹/۰۸/۰۶
0
0
پاسخ
رفتيم، 7 سال از بهترين دوران عمرمان گذشت ، خدا مي داند و آزاده ها كه چه بر ماها گذشت .حالا هم كه ميگن ميتونستي نري ! كي گفت كه بري جبهه ! اصلا تقصير شماست كه كشور به اين روز افتاده ! ولي در اروپا بازماندگان جنگ جهاني دوم هنوز در اوج عزت و احترام زندگي ميكنند. ولي ما چي !
داود کشاورز
|
|
۱۳:۰۹ - ۱۳۸۹/۰۸/۰۶
0
0
پاسخ
سلام و درود ما به همه شون برسانید بگید خاک پاتون هستیم . یاد امام و یاد شهدا بخیر
ناشناس
|
|
۱۳:۱۰ - ۱۳۸۹/۰۸/۰۶
0
1
پاسخ
من از پاریس می نویسم
این گزارشها بوی ایران می دهد و ایرانی . بوی خوب خاکی ها ی آسمانی
بوی کاهگلهای بارانی بویی خودمانی بوی یک ایرانی این گزارشها تاریخ نویسی نیست تاریخ است . اصلا اصل تحقق واقعیت است در جغرافیا ولی افسوس که در اینجا پول و قدرت قسط نمی کردند و پوشش خبری و تحلیلی و هنری داده نشده است . ای وای ...
من دوست دارم ایرانی را که خود باشد و نه بوی بیگانه دهد و نه بوی قهوه تلخ
بوی رفتار ایرانی دهد و لو اشتباه باشد خودش باشد و جمعشان خودی باشد نه بیخودی و همه احساس خودی کنند ... همه ولو بعضی از بعضی دیگر خوششان نیاید ولی هیچ کس احساس غریبی نکند و هیچ کس جرات زیاده خواهی و این ایران بوی محله می دهد محله های ایراین و این یعنی بوی زندگی ... قربونتون
داوود
|
|
۱۵:۵۰ - ۱۳۸۹/۰۸/۰۶
0
0
پاسخ
سلام دوستان عزيزم.
خيلي متاسفم كه سعادت حضور در اين جمع با صفا را نداشتم ولي منو سالها به عقب برد و يادي از اون دوران كردم هرچند كه فراموش نميشه ولي زندگي روزمره كاري كرده كه كمتر ميتونيم از اون ياد كنيم.
از احمد عزيز هم سپاسگزارم كه با قلم زيبايش يه چيزائي رو به تصوير كشيد.
من خيلي از دوستان اردوگاه رو گم كردم .خواهش ميكنم هر كدوم از بچه هاي اردوگاه موصل 2 كه اين نوشته را ميخوانند با من تماس بگيرند.
داوود از بهداري اردوگاه
حميد رضا فخري
|
|
۱۶:۴۹ - ۱۳۸۹/۰۸/۰۶
0
0
پاسخ
با سلام
يادمان باشد بوديم .
اين صفحات تاريخ پرافتخار ايران است كجايند آنهاييكه بايد اين برگهاي ذزرين را حفظ و چاپ كنند تا آيندگان آنها را بياد دارند
راستي اگر آخرين ما ازادگان ازاين دنيا رفت چطوري اين خاطرات پرارزش وگرانبها را بياد فرذزندانمان ياد آوري كنيم .
حيف از اين مخارج حفظ آثار دفاع مقدس براستي آثاري از اين بزرگواران با ارزش است كه بايد حفظشان كرد (فخري )
زمانی اشتیانی
|
|
۱۷:۰۷ - ۱۳۸۹/۰۸/۰۶
0
0
پاسخ
ارزومان کربلابودو نجف/جان و سر دادیم در راه هدف/چفیه هامان رنگ وبوی یاس داشت/رنگ وبوی بیرق عباس داشت/یاد شبهاییکه ما بودیم و مین/جستجوی مرگ در زیر زمین/حمله کردن.خط شکستن ساده بود/حسرت رفتن در این دل مانده بود/عاشقان رفتندوماجامانده ایم/ زیربارغصه هاوامانده ایم/دست وپایم سخت درگل مانده است/حسرت رفتن در این دل مانده است