بازدید 7384

دانشگاه بانشاط، جامعه بانشاط و راهکارها

کد خبر: ۹۴۴۵۰۷
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۱ 16 December 2019
چندی پیش وزیرمحترم بهداشت ودرمان وآموزش پزشکی طی اظهاراتی گفتند:"امروزشاهد نشاط کافی در دانشگاه‌ها نیستیم. باید تادیرنشده از یاس ودلمردگی بیشترسرمایه‌های هرجامعه مانند دانشجویان واساتید جلوگیری کنیم. ".
 
اما نشاطی که وزیرمحترم به درستی از نبود آن می‌گوید چیست؟ چرااهمیت دارد؟ وبه چه علت در دانشگاه‌های مادیده نمی‌شود؟! نشاط را باسه مرحله توصیف می‌کنیم:
 
یک، "انبساط"، گشایش وبازبودن که در اینجا در ارتباط بانفس وروان مدنظرقرار می‌دهیم ودر مقابل آن انقباض وتنگنای روانی قرار دارد، پیش شرط این انبساط، سبک بودن وعدم تثاقل است. توجه به این نکته اهمیت ویژه‌ای دارد زیرا روحی که سنگین باشد توانایی حرکت وگشایش را ندارد.
 
دو، "اهتزاز"وحرکت؛ انسان همواره به حرکت ورشداحساس نیاز می‌کند وعدم تحقق این حرکت نشاط را از آدمی سلب می‌کند.
 
البته خداوند لازمه‌ی این حرکت ورشددرونی انسان را، توانایی اختیاروفرصت انتخاب قرارداده است وحرکتی که بااختیاروانتخاب خودفرد نباشد وبه اجبار صورت پذیرد هم چنان موجب سلب نشاط می‌گردد.
 
سه، "حس خوب"؛ فردی که احساس سبک بالی وانبساط در خود داردوخودرا قادر به حرکت ورشدی متناسب باویژگی‌های فردی اش می‌بیند، دارای یک احساس خوشایند وشادی خواهدبود.
 
این شادی نمود بیرونی همان حرکت ورشدی است که از درون فرد، در نتیجه انبساط وسبک بالی روح او مشاهده می‌شود. بنابراین اگرشادی که خاستگاه درونی دارد محقق نشود نمی‌توان جای خالی آن را با سرور که باعوامل بیرونی تحریک می‌شود پرکرد.
 
برای بازگرداندن فرد به نشاط باید فردیت او را در کنارمحیط پیرامونش در نظرگرفت وموانع وعوامل رشد فرد را بازشناخت. باید بدانیم آیا موقتا مانعی جلوی حرکتش را گرفته یانفس فرد آنقدرسنگین شده که قادربه کشیدن این بارباخودنیست؟
 
در این بررسی می‌بایست به سخنان وزیرمحترم در مورد انطباق دانشگاه با جامعه توجه کرد.
 
دانشجویان برای ایفای نقش در جامعه است که به دانشگاه می‌روند تا برای نقش‌های مختلف در جامعه ابزارهاوآمادگی‌های لازم را داشته باشند پس در صورت نبود این انطباق دانشگاه با جامعه، شرایط رشدونشاطی که مدنظردارد نیز محقق نمی‌شود.
 
اما مشکل عدم انطباق دانشگاه باجامعه که بخشی از آن ریشه در تاسیس دانشگاه در ایران داردوبخشی نیزطی زمان ودر نتیجه تغییرجامعه به وجود آمده چیست؟
 
دانشگاه ایران که در حقیقت نه تاسیس بلکه به تدریج از خارج از ایران، وارد شده است برعکس دانشگاه در اروپا که برخاسته از احساس یک نیاز در جامعه بوده ومتناسب باآن نیاز شکل گرفته است در ایران به دلیل حس عقب ماندگی واحساس نیاز کلی ما به پیشرفت، (همراه باخودصنعت) از طرف حکومت وارد وبه جامعه دیکته شده است.
 
همین امرمنجرشد به اینکه دانشگاه اروپایی که مبتنی براصل دلیل وبنا برعقل مدرن وبانظربه کارکردگرایی، برای رفع نیاز‌های جامعه‌ی صنعتی اروپا تاسیس شده بود در ایران تاحدزیادی به سمت عقل محض"دانشگاه برای دانشگاه" برود، که در آن اهمیتی ندارد که آیا محتوای درسی بانیاز‌های جامعه انطباق داردیانه؟ زیراکه محتوای درسی نیز مانند خوددانشگاه وارداتی است ومحصول ترجمه‌ی طبقه‌ای از روشنفکران غرب رفته که غیرازمعدودی از آنهابقیه از جامعه‌ی خود تاحدزیادی بی خبرند.
 
شاهد این ادعا آنکه بعداز گذشت سال‌ها از تاسیس دانشگاه ازنیازبه ارتباط آن باصنعت سخن می‌گوییم که به همین اندک ارتباط هم نرسیده ایم.
 
اما امروز کارکردگرایی در دانشگاه دیگرانطباق دانشگاه باصنعت نیست. جامعه‌ی امروزدیگر جامعه صنعتی نیست بخش‌هایی از جامعه ازفرم صنعتی عبور کرده وبخش‌هایی دیگرنیز باشتاب بالایی در حال گذار از این مرحله و بدل شدن به اجزای یک جامعه‌ی فراصنعتی هستند وبنابراین یک دانشگاه کارکردگرا نیز باید با ویژگی‌های یک جامعه‌ی فراصنعتی منطبق شودونه صنعت.
 
تفاوت‌هایی بین جامعه‌ی فراصنعتی وجامعه‌ی صنعتی وجود دارد که دانشگاه صنعت محور را برای جامعه‌ی فراصنعتی ناکارآمد می‌سازد.
 
ویژگی‌های جامعه‌ی فراصنعتی را می‌توان در صنعت جستجوکرد. تولیدانبوه کالای پست، عدم تنوع، ثبات، پایداری وتغییروتفاوت اندک، اما در مقابل جامعه‌ی فراصنعتی، باموج تکنولوژی قابل شناسایی است وباتوسعه‌ی ابزاروایجاد امکانات، بخش‌های مختلف جامعه مایل به بروز هرچه بیشترتفاوت‌های خودهستند، امری که پیش ازاین ممکن نبوده است وجامعه‌ی فراصنعتی باتنوع وناپایداری نشات گرفته از آن شناخته می‌شود.
 
در چنین جامعه‌ای ظرفیت‌های متفاوت میل به بروزوظهور دارند ودرنتیجه نیاز‌های متفاوت، خواست هاوارزش‌های متفاوت در بخش‌های مختلف جامعه ایجادمی شود.
 
جامعه‌ی فراصنعتی برخلاف جامعه‌ی صنعتی یکپارچه، میل به گسست اجزاء واقشار مختلف خود دارد. در جامعه‌ای که این چنین میل به تکه تکه شدن دارد، عاملی که اجزاء را در کنار هم هماهنگ نگه می‌دارد. دستورالعمل‌های کلی وپایدارمثل سنت، کتب وقوانین نیست.
 
بلکه راه حل گذشتن ازیکپارچگی ناممکن ورضایت دادن به هماهنگی، توسط برقراری گفت: وگوی مداوم بین تمام اجزا است. قطعا حرکت در این مسیرفعلی باعث می‌شودکه خطابه‌های بلند بالا را کنار گذاشته وبه سراغ گفت: وگوبرویم، اما هرچه سریعتراین گفت: وگوآغاز شود هماهنگی نیزسریعتربرقرار شده وآسیب هاکمترخواهدبود.
 
در همین راستا دانشگاه نه تنها باید "از دانشگاه برای دانشگاه"عبور کند بلکه باید بایک جهش از"دانشگاه برای صنعت"نیزگذر کرده وبا رد دستورالعمل‌های تحمیلی مثل برنامه آموزشی وساختار‌های مرتبط با آن، با آماده کردن فضا برای "گفتگو"بدل به دانشگاه فراصنعتی شود. که این چنین دانشگاهی است که توانایی شروع وپیش قدم شدن در این گفت: وگوی مورد نیازجامعه را دارد.
 
در دانشگاه فعلی براساس عقل مدرن، درس، استادودانشجو در یک ساختارسلسله مراتبی ابرسوژه، سوژه وابژه به صورت استعلایی واز بالا به پایین طبقه بندی می‌شوند. در این ساختار دانشگاه به مثابه یک کارخانه است که در آن دانشجویان متفاوت باهم، تنها به عنوان ماده خام اولیه در نظرگرفته می‌شوند که توسط استادبه مثابه کارگر این کارخانه فرایند‌ها ودستورالعمل‌هایی باعنوان محتوای درسی بر او اعمال می‌شود تا در نهایت محصول مورد نظر این کارخانه که فارغ التحصیلان هستند بدست آید.
 
دراین حالت نه تنها دانشجوکاملا منفعل است بلکه استادنیز بااینکه تمام فعالیت در کلاس را برعهده دارد، اما تمام این فعالیت درمحدوده درس ودر خدمت اهداف از پیش تعیین شده درس است ومحتوای درسی تدوین شده، بنیان وکانون تمام فرایند آموزش در دانشگاه است. امادرس که هدفش یکپارچه سازی هرچه بیشتر واز بین بردن تفاوت‌ها در دانشجویان در راستای نیاز‌های از پیش تعیین شده جامعه صنعتی است، که در فارغ التحصیلان شاهد آن هستیم، دیگردر جامعه فراصنعتی که نیاز به بروز تفاوت هادارد، کارکرد ندارد، همانطور که ساختارابرسوژه عقل مدرن آن دانشگاه نیزدر وضعیت پسامدرن کارکرد خود را از دست داده است.
 
که در نتیجه شاهد آن هستیم که تقاضای تحصیل کاهش یافته وهزینه –فرصتی که صرف تحصیل در دانشگاه می‌شودومی توانست در جای دیگری بازده داشته باشد، بالا می‌رود.
 
بنابراین نه تنها باید ساختاردرس، استاد، دانشجو را اصلاح کرد بلکه باید با رد برتری وکانونی بودن درس واستاد اجازه صحبت وهم نشینی این اجزا بایکدیگر را داد تافضا برای گفت: وگودر دانشگاه فراهم شود. بنابراین رابطه اجزا با هم باید از یک رابطه‌ی طولی استعلایی به روابط عرضی گفت: وگومحور تغییریابد.
 
مترادف این امر، تغییر از ساختارآموزش محوربه سمت پژوهش، مهارت وگفت وگوی اختیاری است. اماتحقق هرسه این موارد مستلزم شرایطی است که همانطورکه می‌بینیم باعدم تحقق آن مثلا در مورد پژوهش باوجود تاکیدهاوتلاش‌های بسیار اعم از قوانینی که در این راستاتعیین شده ومشوق‌هایی که در نظرگرفته شده است، به وضعیت مطلوبی دست نیافته ایم، که شاهد این گفته، بازارسیاه گسترده پژوهش وخریدوفروش پایان نامه، مقاله وترجمه است.
 
مسئله همان نامتجانس بودن آموزش باپژوهش، مهارت وگفت وگوواین اشتباه است که بخواهیم باهمان ساختار از بالا به پایین که برای تدوین وسیاست گذاری آموزش شکل گرفته به تدوین چارچوب، ساختارودستورالعمل‌هایی برای پژوهش، مهارت وگفت وگوبپردازیم.
 
در حالی که اصل موضوع این‌ها در رد بنیان ها، کانون هاومعیارها، به جهت نظرکردن به مفاهیم در حاشیه مانده ونادیده است، تدوین قوانین ودستورالعمل‌هایی که برمبنای همان کانون هاوبنیان‌ها قرار دارد، اصل موضوع این‌ها رابه خطرمی اندازد.
 
بانظر به این ناسازگاری بین پژوهش، مهارت وگفت وگوبابنیان هاوچارچوب هابه ضرورت حرکت هرچه بیشتربه سمت "سیالیت "پی می‌بریم که برای دستیابی به آن دو ضرورت احساس می‌شود، اول رفع موانع وادبار‌های سیالیت ودوم اختیار.
 
موانع وادبار‌های سیالیت، آموزش، سیاست گذاری ودانشگاهی است که مبتنی است بر بنیان‌هایی که در پشت پرده‌ی این ساختار‌ها پنهان گشته وبا رابطه‌ی علت ومعلولی در هم تنیده‌ای که بااجزای باعث شده از خود برقرار می‌کنند موجب می‌شود که آن هارا بدیهی انگاشته ومورد پرسش قرار نگیرند. این موضع"جواب"وفرض دانستن ودانش بودن موجب می‌شود به سوق یافتن به سمت یک جهل مرکب ونادانی از ندانستن ودر نتیجه غفلت از پرسش گری.
 
اما موضع پرسش که برعکس استادومحتوای درسی، دانشجودر آن قرار دارد باپذیرش فرض ندانستن سبب می‌شود به یک آگاهی از ندانستن که خود نوعی از دانایی است وهمین راه برون رفت از تله جهل مرکبی است که بنیان‌های محتوای درسی برای دانشگاه طرح می‌کند.
 
البته این در صورتی است که دانشجورا با اجبارموجود در ساختارها، به عنوان مثال ابزار‌های تشویقی وتنبیهی در اختیار استاد، مجبور به ترک موضع پرسش نکنند واز همین جاضرورت اختیار برای فراهم شدن سیالیت درک می‌شود.
 
پس تازمانی که ازبارآموزش، آن هم آموزش مطالب بسیاری که دانشجو حتی اختیار پرسش ازبنیادهاوکارکرد‌های آن را ندارد وبه عنوان اموری به طوربدیهی درست وضروری برای دانشجو تلقی می‌شودکاسته نشود، تمام تشویق‌ها به پژوهش، مهارت وگفت وگو به عنوان باری اضافی ودردسری مضاعف به حساب آمده وراه به جایی به جز بازارسیاه پژوهش، فرارمغزها، سرقت علمی، کاهش کیفیت وغیره. ندارد.
 
خداوند اختیار را لازمه رشدونشاط انسان دانسته وبه نظرنمی آید ظرفیتی در او قرار داده باشد که بتوان بااجبار او را سعادتمند کرد. سعادت و رشد جامعه در گرو سعادت ورشد دانشجویان است که لازمه آن دادن اختیار به آنهاست.
 
اختیار در تعیین برنامه آموزش، ساختارکلاس ودانشگاه، اختیار در ارزیابی مداوم اجزا آموزش اعم از استادومحتوای درسی، اختیار در بروز ارزش‌های متفاوت به جای ارزشیابی‌های طولی استعلایی، اختیاردر مدیریت در دانشکده ودانشگاه واختیار در به پرسش گرفتن مداوم تمام اجزا برای حفظ این سیالیت وعبور از دانشگاهی که به دانشجویان املاء می‌گوید به سمت دانشگاهی که در آن دانشجویان انشاء خواهند گفت.
 
توکل برخدا- امیرحسین کاظمی دانشجوی دکترای عمومی داروسازی
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # کنکور # حماس # تعطیلی پنجشنبه ها # توماج صالحی