بازدید 10477

ناگفته‌های مرحوم عسگراولادی درباره مجاهدین خلق

کد خبر: ۸۷۶۳۲۵
تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۹:۴۴ 06 February 2019

ناگفته‌های مهم مرحوم حبیب‌الله عسگراولادی درباره سازمان مجاهدین خلق را برای اولین‌بار منتشر شد.

به گزارش «تابناک» به نقل از اعتمادآنلاین، حبیب الله عسگراولادی بیش از ۵ سال است که رحلت کرده. سیاستمداری نجیب و کارآزموده که فقدانش این روزها در فضای سیاسی کشور به ویژه در جریان اصولگرایی و حزب موتلفه احساس می‌شود. مرحوم عسگراولادی از جمله کسانی است که سابقه بلندی در مبارزه با رژیم پهلوی دارد و بیش از ۱۳ سال حبس در کارنامه مبارزاتی او دیده می‌شود. عسگراولادی همواره خاطرات و گفتنی‌های بسیاری درباره تاریخ انقلاب و گروه‌های سیاسی مخالف رژیم شاه داشت. اما شاید این گفت و گو با وی که امروز بخش اول آن را می خوانید از جهات بسیاری بسیار مهم و قابل تامل است که مرحوم عسگراولادی در همه این سالها کمتر درباره آن سخن گفته است. این گفت و گوی سال ۱۳۸۲ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی با حبیب الله عسگراولادی انجام شده و برای انتشار در اختیار سایت اعتمادآنلاین قرار گرفته است. بخش های دوم و سوم این گفت‌وگو در روزهای آینده منتشر خواهد شد.

چکیده بخش اول اظهارات مرحوم عسگراولادی به شرح زیر است:

*سازمان مجاهدین خلق ابتدا سازمان انقلابی، ملی ومذهبی بود اما منحرف شد

*منافقین هر نهضت و هر انقلاب برابر نیروهای انقلابی رشد می‌کنند

*مجاهدین خلق،چریک فدایی،ستاره سرخ،موتلفه ای و مذهبی ها و تعدادی از افسران توده ای در زندان مشهد درهم بودند

*علل پیدایش مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق یدر زندان مشهد کمی شبیه به هم بود

*چریکهای فدائی خلق سال ۴۴ با هدف تخریب تمام نیروهای چپ در کشور تاسیس شد، تأسیس آنها برای این بود که ما نو آمده‌ایم و نو آورده‌ایم

*سران مجاهدین خلق گفتند ایدئولوژی ما دو نما دارد؛ یک نما برای جلب روشنفکر و یک نما برای جلب متدینین

*ساواک بخاطر ایدئولوژی دونمای مجاهدین خلق آنها را مارکسیستهای اسلامی نامید

*یکی از رهبران توده ای به مجاهدین خلق می گفت:شما نه مارکسیست هستید، نه مسلمان

*شهید لاجوردی در زندان قزل حصار با مجاهدین خلق معاشرت پیدا کرد و فهمید اینها نه مارکسیست هستند نه مسلمان

* فهمیدیم دشمنان دو تیغه قیچی درست کرده‌اند

*مسعود رجوی مجرم‌ترین مجرمان سازمان ضد امریکایی و ضد شاه و ضد ساواک در زندان بود اما او اعدام نشد و و مذهبی ها اعدام شدند

*مرحوم حنیف نژاد عنصری بود که وقتی صحبت می کرد عمدتاً از مذهب استفاده می کرد

*آقای مجد امام جماعت مجاهدین خلق در زندان بود

*مجد، مدّ والضالین را خیلی یک نفر اعتراض کرد: «این مسخره بازی‌ها چیست؟ چرا مسخره بازی می‌کنید؟» مجاهدین خلق آمدند جلوی دهان او را گرفتند.

*مجاهدین به اعضایشان می گفتند تاکتیکی نماز بخوانید

*مجاهدین خلق به همه دروغ گفتند و همه را فریب دادند

*به شهید هاشمی نژاد و آقای طبسی از سازمان گزارش و تحلیل مان را دادیم اما در جواب گفتند:شرایط زندان شما را گرفته!

*امام با آنها در نجف برخورد جدی نفرموده تا عده‌ای به هوش بیایند

*خیلی از نیروهای مخلص صدر انقلاب به بعد، از کسانی بودند که در دوره ای فریب سازمان را خورده بودند

*امام به یکی از سران سازمان گفتند: شما را باید کوبید. اما من که شما را نمی‌کوبم، برای این است که تعداد زیادی از جوانان ما فریب خورده اند

* مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق در ظاهر دو سازمان بودند اما چپ و راست یک سازمان بودند

*CIA تأسیس بسیار پیچیده‌ای در ایران انجام داده بود

*مجاهدین من و لاجوردی و حیدری را ضد انقلاب معرفی می کرد

*ترقی تا وارد زندان شد همه اطلاعاتی که می‌بایست از سازمان می گرفت را جمع آوری کرد

*مجاهدین به موتلفه ای های زندان می گفت:اولین ضد انقلاب های کشور

*تخریب کار ویژه مجاهدین خلق است

بخش اول ناگفته های مرحوم حبیب الله عسگراولادی درباره سازمان مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق به شرح زیر است:

منافقین هر نهضت و هر انقلاب برابر نیروهای انقلابی رشد می‌کنند

*سؤال ما راجع به تحلیل شماست از شکل‌گیری مجاهدین خلق و عملکرد آنها در دوران مبارزه در داخل زندان

بسم الله الرحمن الرحیم. با استدعای صلوات و سلام بر حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و در خواست علو درجه برای امام راحل و شهدای انقلاب اسلامی و عرض سلام و عرض ادب به ولی امر مسلمین و تمامی ایثارگران، تشکر دارم از اینکه شما عزیزان، حوصله به خرج می‌دهید که ما آنچه را در زندانها با آن برخورد داشتیم، بتوانیم سالم به شما منتقل کنیم و شما برای نسل جوان این را تنظیم بفرمائید. که نسل جوان از زاویه دید ما هم بنگرد سازمانی به نام سازمان مجاهدین خلق که ابتدائاً به عنوان یک سازمان انقلابی ملی، از مذهب برخاسته و آغاز به کار کرده بود، چطور شد که این انحرافها در آن پدید آمد و در رأس منافقین قرار گرفتند. منافقین هر نهضت و هر انقلاب برابر نیروهای انقلابی رشد می‌کنند شیطانهای جنّی و انسی آن ها را پرورش می‌دهند. اما این سازمان در رأس منافقین قرار گرفت.

مجاهدین خلق، چریک فدایی، ستاره سرخ، موتلفه ای و مذهبی ها و تعدادی از افسران توده ای در زندان مشهد درهم بودند

*چطور شد؟

طبعاً بهتر است من اگر از خود آنها نقل کنم که چگونه سازمان آنها شکل گرفته و اساس جهان بینی و ایدئولوژی و اعتقاد آنها و استخدام تاکتیکهایشان چگونه بوده. شاید برای کسانی که قصد تحقیق دارند، سرنخهایی در آن پیدا بشود.

در زندان که بودیم به زندان مشهد تبعید شدیم. در زندان مشهد ما سه نفر از مؤتلفه اسلامی بودیم.

حدود بیست و چند نفر از مجاهدین خلق بودند که آنجا تبعید شده بودند. تعدادی از سران آنها جزء این بیست و اندی بودند. در آنجا تعدادی از سازمان دیگری به نام فدائیان خلق بودند، تعدادی از ستاره سرخ بودند، تعدادی افسران توده‌ای بودند. تعدادی دیگر هم زندانیان پراکنده‌ای بودند که وابستگی به شوروی یا چین یا ویتنام یا کوبا داشتند. افراد محدودی هم ملی گرا بودند.

ساواک مشهد هم تعدادی از طلاب و دانش‌آموزان و دانشجویان و کسبه را پیوسته به آنجا می‌آورد، دوره کوتاهی زندان می‌دیدند و می‌رفتند. وضع زندان مشهد این چنین بود. گروههای سیاسی که در آنجا بودیم، از حزب توده، از افسران توده‌ای، از مجاهدین خلق، از فدائیان خلق، از ستاره سرخ و از مؤتلفه اسلامی به این رسیدیم که یک دوره تاریخچه خود را برای همدیگر بگوئیم.

علل پیدایش مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق در زندان مشهد کمی شبیه به هم بود/چریکهای فدائی خلق سال ۴۴ با هدف تخریب تمام نیروهای چپ در کشور تاسیس شد

من فقط ریشه شکل گرفتن مجاهدین خلق و فدائیان خلق را عرض کنم، از همان ریشه ای که خودشان می‌گفتند. برای برای کسی که می‌خواهد تحقیق کند چطور انسانهای نماز شب خوانی در زندان می‌آیند و در طول مدت کمتر از دو سال نماز و روزه را کنار می‌گذارند.

علل پیدایش مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق یا سازمان فدائیان خلق که در آنجا بودند، کمی شبیه به هم بود.

در شهریور ۱۳۴۴ تأسیس این دو سازمان بود. سازمانی بود براساس اعتقادات مارکسیسم لنینیسم، با عنوان چریکهای فدائی خلق و با تخریب تمام نیروهای چپ در کشور. تأسیس آنها برای این بود که ما نو آمده‌ایم و نو آورده‌ایم.

حرفشان در آن زمان این است؛ نه سازمان افسری حزب توده را که مقاومت آنها نسبتاً در آن رژیم خیلی طولانی بود، قبول دارند، نه ستاره سرخ را که وابسته به چین است و آن روز ایده چین را داشت، نه آنهائی که با ویتنام هستند، نه آنهائی که باکو هستند. بلکه می‌گویند، همه اینها یا خیانت کرده‌اند یا سازش کرده‌اند یا سکوت کرده‌اند یا کاری از آنها نمی‌آمده و نمی‌آید. اساس کار آن سازمان در گزارشی که کردند این بود.

اساس سازمان مجاهدین خلق هم در همان شهریور ۱۳۴۴ است. در بخش مذهبی هم سازمانی در همان شهریور ۱۳۴۴ تأسیس شد با آهنگ خالص اسلامی به نام حزب ملل اسلامی که آقای بجنوردی و آقای حجتی کرمانی و تعدادی از دانشجویان و دانش‌آموزان در این سازمان بودند. آنها هم در شهریور ۴۴ حزب را تأسیس کردند. بچه‌های متدینی بودند و کار آنها در مسیر پیاده کردن اسلام تنظیم می‌شد.

*چرا شهریور سال ۱۳۴۴ این اتفاقات افتاد؟

این ها کار شهدای عزیز ۲۶ خرداد امانی، بخارائی، صفارهرندی، نیک نژاد، عراقی و اندرزگو بود. کار آنها با توفیق در نسل جوان جلوه کرده بود. حداقل این سه سازمان بعد از آن ماجرا تشکیل شدند. یکی مذهبی و اسلامی کامل بود و در مسیر تحقق اسلام در کشور حرکت می‌کرد. یک سازمان برای پیاده کردن مارکسیسم لنینیسم در کشور و تخطئه تمام سازمانهای چپ و مارکیستی کشور بود. یک سازمان هم به نام جهاد و اسلام و انقلاب و خلق تمام حرکتهای سیاسی کشور را که جنبه مذهبی یا ملی یا هر گونه گرایشی داشت، تخطئه می‌کرد. اساس هر سه این ها در شهریور است.

سران مجاهدین خلق گفتند ایدئولوژی ما دو نما دارد؛ یک نما برای جلب روشنفکر و یک نما برای جلب متدینین

در زندان مشهد از مجاهدین خلق پرسیدم، که شما ایدئولوژی خود را بیان کنید. این ماجرا شاید شهریور ۱۳۵۰ بود. یعنی از روز تأسیس آنها پنج، شش سال گذشته و آن ها گرفتار شده اند و در زندان هستند. از آن ها سؤال شد شما ایدئولوژی خود را بیان کنید. گفتند ایدئولوژی ما دو نما دارد. یک نما برای جلب روشنفکر و یک نما برای جلب متدینین.

آنچه روشنفکر را می‌تواند قانع کند مارکسیسم است. آنچه خلق را می تواند همراه ما بیندازد، اسلام است. اینکه ساواک در آن وقت اینها را مارکسیستهای اسلامی نامید به این علت بود.

یکی از رهبران توده ای به مجاهدین خلق می گفت: شما نه مارکسیست هستید، نه مسلمان

خیلی در بیرون سؤال داشت چنین تناقضی چطور ممکن است که مارکیست مسلمان باشد یا مسلمان مارکیست باشد؟ اینها خودشان را اینطور معرفی کردند که ما برای جلب روشنفکر مارکسیسم را پذیرفتیم و برای جلب مردم، اسلام را پذیرفتیم. ‌چون مردم کشور ما مسلمان هستند. یکی از رهبران حزب توده که در آنجا بود، گفت «من از حرف شما می‌فهمم که شما ایدئولوژی ندارید و به خاطر جلب روشنفکر، مارکسیسم را پذیرفتید و به خاطر جلب عموم مردم، اسلام را پذیرفتید. شما نه مارکسیست هستید، نه مسلمان.»

شهید لاجوردی در زندان قزل حصار با مجاهدین خلق معاشرت پیدا کرد و فهمید اینها نه مارکسیست هستند نه مسلمان

من نمی‌خواهم اینجا خیلی توقف کنم. می‌خواهم عرض کنم در مدتی کوتاهی که در کنار اینها گذرانده بودیم، که حدوداً چند ماه در زندان قصر و زندان قزل حصار بود متوجه مسائلی شدیم. در زندان قزل حصار، شهید لاجوردی با اینها معاشرت پیدا کرد. در زندان قصر، آقای ابوالفضل حیدری و بنده. ما سه تا مؤتلفه ای در زندان مشهد بودیم.، لاجوردی درک کرد که اینها نه مسلمان هستند نه مارکیست. اینها برای اینکه مردم و روشنفکران را به دور خود جمع کنند، سازمانی تشکیل داده اند.

فهمیدیم دشمنان دو تیغه قیچی درست کرده‌اند

مطلب دیگری که من وظیفه دارم و می‌توانم در اینجا خودم را عرض کنم، این است؛ تشخیص ما سه نفر از مؤتلفه در زندان مشهد این شد که دشمنان ایران اسلامی دو تیغه قیچی درست کرده‌اند که با این دو تیغه قیچی تمام تشکلهای مذهبی و ملی و مارکسیست و مارکسیستهای گونه گون را قیچی کنند و خودشان با هم بشوند و کشور را به آنجایی که دشمنان می‌خواهند ببرند. علت اینکه در آنجا توانستیم چنین برداشتی از ماهیت و هویت این دو سازمان به دست بیاوریم، این بود که یافتیم اینها با اینکه ضد امریکایی‌ترین در شعار هستند، وابسته‌ترین در عمل هستند. یکی دو تا نمونه را من عرض می‌کنم.

مسعود رجوی مجرم‌ترین مجرمان سازمان ضد امریکایی و ضد شاه و ضد ساواک در زندان بود اما او اعدام نشد و و مذهبی ها اعدام شدند

یک نمونه اش این بود که مجرم‌ترین مجرمان این سازمان ضد امریکایی و ضد شاه و ضد ساواک در زندان مسعود رجوی بود. مسعود رجوی اعدام نشد و چهره هایی که جنبه مذهب آنها بیشتر بود، اعدام شدند.

لامذهبهای آنها ماندند که نسل جوان را با آهنگی که دارند به پیش ببرند. از مرحوم حنیف نژاد مطلبی نقل می کردند، اینکه مرحوم عرض می‌کنم چون من چیزی درباره او نشنیدم که اعتقاد به خدا و نبوت و امامت را از دست داده باشد. مرحوم حنیف نژاد عنصری بود که وقتی صحبت می کرد عمدتاً از مذهب استفاده می کرد. این را برادرانی می گفتند که با او هم صحبت بودند. اما یکی از کادرهای مجاهدین خلق به او می گوید «شما بیایید مدت کوتاهی نماز می خوانیم و بعد نماز را ترک می کنیم. چطور است که نمازها همینطور ادامه دارد؟» تعدادی از هم زندانی های ما شاهد این مسئله هستند. آقای حنیف نژاد می گوید «من که چنین حرفی نزدم. اما آنهایی که می‌گویند، می‌گویند دو سال صبر کن.» این نقل قول از حنیف نژاد است و من تردید دارم در اینکه گوینده به حنیف نژاد گفته باشد و حنیف نژاد این پاسخ را داده باشد.

مرحوم محمد حنیف نژاد، یک عنصری که اصلاً صحبت می‌کرد، برادرانی که با او هم صحبت بودند، عمدتاً از مذهب استفاده می‌کرد. اما یکی از کادرهای مجاهدین خلق با او گفته که تعدادی از هم زندانیهای ما شاهد این مسئله هستند به او گفته که به ما گفته شده بود شما بیائید مدت کوتاهی نماز می‌خوانیم و بعد نماز را ترک می‌کنیم ،چطور که همینطور ادامه دارد؟ نقل کردند، آقای حنیف نژاد می‌گوید من که چنین حرفی نزدم اما آنهایی که می‌گویند، می‌گویند دو سال صبر کن. این نقل قول از حنیف نژاد است و من تردیدی در اینکه گوینده به حنیف نژاد گفته و حنیف نژاد .....

مجد، مدّ والضالین را خیلی یک نفر اعتراض کرد: «این مسخره بازی‌ها چیست؟ چرا مسخره بازی می‌کنید؟» مجاهدین خلق آمدند جلوی دهان او را گرفتند.

*دیگر چه کسانی در زندان مشهد بودند؟

در مشهد، بعضی از طلاب، دانشجویان، کسبه متدین، همراه اعضای مجاهدین خلق دستگیر می‌شدند و به زندان مشهد می‌آمدند.

شخص معینی را عرض می‌کنم؛ آقای مجد. ایشان بعد از انقلاب مدت کوتاهی در بسیج خدمت می‌کرد. ایشان با این ها آمده بود. آمیزشش با اینها بود و امام جماعتشان بود. در نماز قرائتش خیلی سختگیرانه بود. مثلاً مدّ والضالین را خیلی می‌کشید. یک روز که نماز به و الضالین رسید، خیلی طول داد. دکتری از بین صف گفت «این مسخره بازی‌ها چیست؟ چرا مسخره بازی می‌کنید؟» مجاهدین خلق آمدند جلوی دهان او را گرفتند. او فریاد می‌زد می‌گفت «به ما گفتید تاکتیکی نماز بخوانید، این نماز تاکتیکی نیست.»

شاید برای من که الان دارم از زندان سال ۵۱-۵۰ صحبت می‌کنم سخت باشد چنین مطلبی را بگویم. تا حالا هم به چنین مطالبی اشاره نکرده ام. اما الان شرایط ما، شرایطی است که باید در جامعه برای نسل جوانی که فریب این ها را خوردند فکری بشود. همه اینها فاسد نیستند. مفسدینی که آمدند و این گروه را تأسیس کردند دروغ گفتند. به روحانیت دروغ گفتند، به مراجع تقلید دروغ گفتند. به دانشجو دروغ گفتند. به طلبه دروغ گفتند. به متن مردم دروغ گفتند و فریب دادند. اگر تعدادی از جوانان ما در دنیا سردرگم هستند، باید به حساب اینها روی معیارهای فساد عقیدتی، جنایت و خیانت رسیدگی کرد نه عضویت. من ناگزیر هستم این یادگاری را تقدیم کنم. که اینها به همه دروغ گفتند.

به شهید هاشمی نژاد و آقای طبسی از سازمان گزارش و تحلیل مان را دادیم اما در جواب گفتند:شرایط زندان شما را گرفته!

یادگاری دیگری را عرض کنم. آیت‌الله واعظ طبسی و حجت الاسلام و المسلمین حاج سید عبدالکریم هاشمی نژاد، ۱۵ خرداد در برنامه ای که در مشهد داشتند دستگیر شدند و به زندان آمدند. سال ۵۰-۴۹ بود. وقتی آقایان به زندان وارد شدند، آقای لاجوردی اصرار داشت ما برویم به این آقایان بگوئیم که تشخیص آن ها درباره مجاهدین خلق چیست. ما رفتیم خدمت آقایان عرض کردیم. آقایان از جو بیرون تشریف آورده بودند، تصورشان به خصوص شهید هاشمی نژاد، این بود که ما مدتی در زندان مانده ایم. شهید هاشمی نژاد رویش نمی‌شد بگوید پوسیدید، اما می‌گفت که شما را شرایط زندان گرفته اید و در شرایط زندان فکر می‌کنید. در بیرون نسبت به اینها اینجوری فکر نمی‌کنند. آیت‌الله واعظ طبسی الان تشریف دارند. خدمت ایشان عرض شد که اینها در ظرف مدت آینده اعلام می‌کنند و از دین خارج می‌شدند. خیلی تعجب‌آور بود. آقای هاشمی نژاد که نپذیرفت.

یک روز دیگر خدمت این دو بزرگ رفتیم، از قول یکی از مجاهدین خلق که در آنجا بود، نقل کردند که «اینها از ما سؤال می‌کنند، ما با این دمپائی‌ها که اینجا راه می‌رویم، عقب پاشنه پایمان روی زمین می‌گیرد، انگشتان ما روی زمین می‌آید، آیا این پا با این خصوصیت نماز دارد؟» می خواهم دروغ را عرض کنم. آقای لاجوردی گفت «شما باور کردید؟ اینها اینجور نیستند. اینها اصلاً هیچ چیز را مراعات نمی‌کنند. حتی در نماز اینها نجاست و طهارت و عدالت و قرائتی مطرح نیست.» هنوز آقای مجد نیامده بود آنجا. آقای لاجوردی گفت «هر روز نوبتی یکی از آنها به جاعت می‌ایستد، هیچ چیز را مراعات نمی‌کنند. شرایط آنها این نیست.» بعد مثال زدیم. گفتیم آقای لاجوردی چون راجع به کفش های خودش احتیاط می کند، دمپایی خودش را نخ می بندد. برای اینکه مجاهدین توالت می روند، هیچ چیز را ملاحظه نمی‌کنند. همین مجاهدین خلق قیچی می آورند، چند بار تا حالا این نخ ها را بریده اند.» گفتند «عجب اینجوری است؟ اینها دروغ می‌گویند.»

امام به یکی از سران سازمان گفتند: شما را باید کوبید. اما من که شما را نمی‌کوبم، برای این است که تعداد زیادی از جوانان ما فریب خورده اند

البته یک یادگاری هم از حضرت امام دارم. در همین شرایط که ما در زندان مشهد هستیم،. یکی از رهبران مجاهدین خلق همراه یکی از اسلام شناسان مورد اعتماد حضرت امام، در نجف خدمت امام می‌رسند. آن اسلام شناس مورد اعتناء و اعتماد امام و امت، خدمت امام عرض می‌کند «ایشان یکی از اعضای کادر مجاهدین خلق است، آمده و خدمت شما مطالبی دارد.» این شخص به امام عرض می‌کند «در ایران همه ما را تأیید کرده اند. مراجع تقلید ما را تأیید کرده. آقای شریعتمداری ما را تأیید کرده است.» تعدادی از علما را اسم می برد که ما را تأیید کردند. بعد می گوید «اگر شما ما را تأیید کنید کار تمام است.» من می خواهم برای نسل جوان می‌خواهم این حدیث را در وجود امام ترجمه کنم. معصوم از پیامبر نقل می‌فرماید «اتقوا من فراست المؤمن و انه ینظر به نورالله، از زیرکی مؤمن راستین احترام دارید. او با نور خدا می‌بیند.» خب امام آن زمان در نجف است. آن روز نجف محدوده‌ای نبود که مسائل سیاسی خیلی حاد و روشن در آن منعکس باشد. امام در جواب این شخص، بنا به نقل فرمودند «شما خیلی تشکر کنید که من شما را نمی‌کوبم. شما را باید کوبید. اما من که شما را نمی‌کوبم، برای این است که تعداد زیادی از جوانان ما فریب خورده اند. ما باید کاری کنیم که این فریب خورده‌ها نجات پیدا کنند.» این جمله را به این جهت عرض کردم‌ که بگویم شرایط کنونی ما، شرایطی است که باید در جوانهایمان بین جانی و خائن و فریب خورده، تفاوت قائل بشویم. اینجور نباشد که همه اینها را مساوی بنگریم گرچه کارتهای مساوی در جیب آنها باشد. امام با آنها در نجف برخورد جدی نفرموده تا عده‌ای به هوش بیایند، عده‌ای هم به هوش آمدند. خیلی از نیروهای مخلص صدر انقلاب به بعد، از کسانی بودند که در دوره ای فریب اینها را خورده بودند. امام مجال داد که اینها به آغوش اسلام و ایران اسلامی و امت برگردند.

مجاهدین و چریکهای فدائی در ظاهر دو سازمان بودند اما چپ و راست یک سازمان بودند

سه تا نکته را من در زمینه کار مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق عرض کنم. یک نکته اینکه اینها به ظاهر دو سازمان بودند، ولی روابط آنها زیر پرده بود و مثل دو بخش یک سازمان عمل می‌کردند.

در بیرون در بعضی از جاها همکاریهایی داشتند. سیاستمداران در بیرون متوجه نمی‌شدند ولی ما در داخل متوجه می‌شدیم. به تعبیر خودشان به عنوان بخش راست و بخش چپ عمل می‌کردند. اما هر دو یک واقعیت را داشتند. هر کدام برای اینکه مؤثر باشند تا تشکلهای دارای ایده و عقیده را ریشه کن کنند، تندترین روش را نسبت به قضاوت و تفسیر و تحلیل تشکلهای دیگر داشتند.

CIA تأسیس بسیار پیچیده ای در ایران انجام داده بود

بسیاری از مسائلی که به مؤتلفه اسلامی تهمت زده شده، چه در دوران زندان و بعد از زندان را این ها کردند، چه اکنون هم اوامر اینها که در داخل در بعضی از تشکلها هستند، انجام می‌دهند. به دلیل اینکه می‌دانند مؤتلفه اسلامی جز اسلامیت ایران و جز ایران اسلامی چیز دیگری را نمی‌خواهد. می‌خواستم این گریز را ببندم. به اصل برگردم.

این دو سازمان در طول مدتی که ما در زندان مشهد با آن ها بودیم‌ و بعد به زندان اوین منتقل شدیم، سرو سری با هم داشتند طوری که هماهنگی بیرون آنها آشکار می‌شد. در داخل زندان هم همینطور عمل کردند. می‌توان گفت که CIA تأسیس بسیار پیچیده ای در ایران انجام داده بود. این دو بخش به عنوان دو تیغه قیچی تمام تشکلها و سوابق را قطع بکنند، بعد خود او جلو بیاید، مردم را تحویل بگیرد و نظامی را که امریکا می‌پسند پیاده کند. کمااینکه وقتی شهید لاجوردی در این زمینه اظهار نظر می‌کرد، آنها ما سه تا را به عنوان اولین ضد انقلاب در کشور معرفی کردند.

علت ضد انقلاب خوانده شدن آقایان لاجوردی، حیدری و عسگر اولادی در زندان از سوی مجاهدین خلق‌

برایتان توضیحی عرض کنم. چون تا حالا در این باره صحبت نکرده ام، نمی‌خواهم کوتاه بیایم. می‌خواهم همانی را که اینها بودند عرض کنم. این ها نکته دیگری داشتند که بینشان مشترک‌ بود. هر کس از در وارد می‌شد، یعنی ساواک دستگیرمی‌کرد و در مرکزیت زندان سیاسی در زندان مشهد وارد می‌شد، اگر متوجه می‌شدند چپ است، چریکهای فدایی خلق بود. اگر متوجه می‌شدند یک دانشجوی مذهبی یا یک دانش‌آموز مذهبی یا طلبه یا از اصناف و از متن مردم است، مجاهدین خلق او را دوره می‌کردند. در فرصت کمی اسرارش را می‌گرفتند. به دنبال اینکه اسرارش را می‌گرفتند، می‌گفتند فقط باید با ما ارتباط داشته باشی. بعد دوتای آنها به اتفاق، مانع می شدند کسی سراغ ما بیاید. چریکهای فدایی خلق یک خرده کمتر این کار را می کردند. چون چپی ها که وارد زندان می‌شدند سراغ ما نمی‌آمدند. اما مذهبی‌ها همه رغبت داشتند این طرف بیایند. چنان دیو رجیمی از لاجوردی و حیدری و بنده می ساختند که کسی سراغ ما نیاید. به همین ترتیب بود که می‌گویم‌؛ لاجوردی صریح المحترمین بود، بعد از آن حیدری بود، من درجه سوم بودم. چون می دیدند که از خودم آنطور مایه نمی‌گذارم..

*چطور شد اینها شما سه نفر را اولین ضد انقلاب گفتند؟

لاجوردی که معتقد بود اینها مسلمان نیستند، مشرک به زندان آمدند و الان ملحد هستند. گفتیم بنشینیم با آنها صحبت کنیم. قرار گذاشتیم. ۸ نفر از سران آن ها بودند و ما سه تا. شاید بیست و سه چهار جلسه، چهار، پنج، شش ساعته طول کشید.

ترقی تا وارد زندان شد همه اطلاعاتی که می‌بایست از سازمان می گرفت را جمع آوری کرد

راجع به اینکه تازه واردان در زندان چه مراحلی دارند، می‌توانید از آقای حمیدرضا ترقی بپرسید. وقتی که شاه ملعون در کشور حزب رستاخیز را اعلام کرد و امام موضع گرفتند آقای حمیدرضا ترقی که در نیشابور دانش آموز بود، اعلامیه‌ای علیه حزب رستاخیز نوشت. ساواک خودش و دوستانش را دستگیر کرد و زندان آورد. حمیدرضا ترقی از یک خانواده متدین بود، مادر او بانویی بود که از قبل حوزه علمیه داشت، الان هم حوزه علمیه پررونقی را در نیشابور دارد.

مجاهدین به موتلفه ای های زندان می گفت: اولین ضد انقلاب های کشور

حمیدرضا ترقی که به زندان آمد، در بیرون از ما شناخت داشت. در داخل زندان به محضی که وارد شد، محاصره اش کردند و در همان مراحل بردند. همه اطلاعاتی که می‌بایست به او بدهند، آن اطلاعات را گرفت، آن وقت از آنها جدا شد و آمد جزو ما سه نفر. ما چهار نفر شدیم. آنچه می‌شد به او نسبت دادند. منتهی آشکار شده بود که اینها با تازه واردین چگونه عمل می‌کنند و چه خصوصیاتی دارند. ما در ظرف این بیست و سه چهار شب طولانی، از نظر جهان بینی، اعتقاد، ایدئولوژی، اعمال، اخلاق، روش‌ها، منش‌ها، سوابق سیاسی تشکلها در کشور، سوابق سیاسی خود آنها، مواضع امام، همه این چیزها را مورد بررسی قرار دادیم. آخرین شب آنها دیگر هیچ مطلبی برای گفتن نداشتند. خدا لاجوردی را رحمت کند، هم صریح الهجه بود، هم نسبتاً پر مطالعه و هم الفاظ خوبی را استخدام می‌کرد. بعد از جلسات دیگر آنها حرفی نداشتند.

آن شب که از آنجا رفتند، فردا صبح اعلام کردند اسدالله لاجوردی، ابوالفضل حاج حیدری و حبیب الله عسگر اولادی سه ضد انقلاب و اولین ضد انقلاب های در کشور هستند. براساس همین شروع کردند تخریب کردن.اصلا کارویژه آنان تخریب بود. هر کس از زندان خارج می‌شد، سعی می‌کردند پیغامی برای علما و شخصیتها، علیه ما بدهند. آنها این دو سه مرحله‌ را داشتند.

در مرحله بعد کار آنها به جایی رسیده بود که نمی‌توانستند بدنه خود را نگهدارند. چریکهای فدائی خلق مشکل آنها را نداشتند. چون چریکهای فدائی خلق آنچه بودند، گفته بودند. اما مجاهدین خلق دروغ گفته بودند. با اینکه اینها ارتباطات را می‌بستند تا کسی با ما تماس نگیرد، اما هر روز هر گروه تازه‌ای که وارد می‌شد، از بیرون خبرهایی داشت‌ که ملحدین در بیرون دارند مذهبی‌ها را تصفیه می‌کنند. از بیرون خبر شهادت های بخش مقاوم مذهبی سازمان می رسید. ، این‌ها متوجه شدند نمی‌توانند دروغ را ادامه بدهند.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل