بازدید 4235
۱
شبی که تابلوی ورود ممنوع کمرنگ شد

گزارش جالب روزنامه دولت از ورود خانم ها به ورزشگاه آزادی

کد خبر: ۸۴۴۱۷۲
تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۳۹۷ - ۱۷:۵۳ 19 October 2018

ورزشگاه ملی آزادی. ورزشگاهی که در حافظه تاریخی خود روزهای تلخ و شیرینی را برایمان تداعی می‌کند. ورزشگاهی که سال 1353 تأسیس شد و در تمام بیش از 4 دهه گذشته آنقدر مرد دیده که حسابی زمخت شده! اما این ظاهرش است. او آنقدرها هم که به نظر می‌رسد، سنگدل نیست. برای همین است که با هر روزنه‌ای دلش به رحم می‌آید؛ مشابه همان اتفاقی که سه‌شنبه شب افتاد و با حدود 200 خانم «سازش» کرد و اجازه داد «سازه»‌اش را از نزدیک ببینند!

24 مهر 97 هم به سیاهه روزهای خاص ورزشگاه 44 ساله آزادی اضافه شد. از صبح روز بازی دوستانه ایران و بولیوی شایعاتی منتشر شد که کمتر کسی آن را جدی می‌گرفت. اینکه قرار است مراجع ذیصلاح از جمله شورای تأمین با حضور بانوان در ورزشگاه موافقت کنند. حدود 4 ساعت مانده به شروع بازی، این شایعه رنگ واقعیت به خود گرفت. گرچه در همان خبرهای تأیید شده، اعلام شد بانوانی که مجوز حضور در ورزشگاه را دارند، گزینش شده و در واقع چه کسانی هستند.

گزارش جالب روزنامه دولت از ورود خانم ها به ورزشگاه آزادی

یکی از بهترین خاطرات، فراموشش نمی‌کنند
چند دقیقه مانده به 19.30 و همه منتظر شروع بازی بودند. خانم‌ها وارد جایگاه ویژه شدند و با عبور از مقابل جداره شیشه‌ای جایگاه خبرنگاران، روی صندلی‌ها مستقر شدند. اکثرشان پرچم ایران را به دست داشتند. با کمی دقت در نحوه رفتارشان می‌شد به نکته‌ای پی برد. انگار که درب سینما باز شده و وارد سالن سینما شده‌اند. با جنب و جوش مرسوم هواداران هنگام ورود به جایگاه برای نشستن روی صندلی بیگانه بودند. طبیعی هم بود. مگر چند بار پیش از این به ورزشگاه آمده بودند که همه چیز برایشان عادی باشد؟ چند دقیقه‌ای همین طور گذشت اما خیلی زود شکل رفتارشان به اصطلاح «استادیومی» شد. رقص پرچم‌های سه رنگ ایران که در دستان‌شان بود و تشویق بازیکنان و تیم ملی. هیاهو و تکاپویی که هنگام تماشای یک بازی فوتبال وجود دارد. تشویق ایسلندی را هم تجربه کردند. گرچه در اجرای آن ناهماهنگی‌هایی وجود داشت اما مگر مهم بود؟! مهم همان حس و حال بود و تجربه شیرینِ حسرت تلخی که به پایان رسیده بود. هر چه بیشتر از دقایق بازی گذشت، اوضاع عادی‌تر شد و نزدیک‌تر به کارهایی که هواداران در 90 دقیقه انجام می‌دهند؛ نیم خیز شدن زمانی که تیم ملی در آستانه خلق موقعیت بود، تشویق شدید پس از یک پاس ویژه یا یک تکل عالی و البته انفجار در دقایق 17 و 63 که قرمزپوشان ایران توسط جهانبخش و مهدی ترابی به گل رسیدند.

سوت پایان بازی که به صدا درآمد، صحنه‌های خاصی شکل گرفت. تقریباً تمام بانوان حاضر در ورزشگاه در جمع‌آوری زباله و تمیز کردن جایگاه خود مشارکت داشتند. جایگاه کاملاً پاکسازی شد و پس از آن نوبت به سلفی‌های ماندگار رسید. هر چند نفر پشت به زمین چمن با ژست‌های مختلف و پرچم به دست. شادی ویژه و خاص در چهره تک تک‌شان مشخص بود. دقایقی نه چندان زیاد به همین منوال گذشت و سپس خانم‌هایی که با عنوان «همیاران هوادار» حضور داشتند به همراه چند خانم دیگر که در طول 90 دقیقه حواس‌شان به هواداران خانم بود، این جمع را به بیرون از ورزشگاه هدایت کردند. فاطمه پاقلعه نژاد، یکی از خبرنگاران خانمی که در ورزشگاه حضور داشت، در حساب کاربری توئیتر خود نوشت: «حتی یک دقیقه بازی رو کامل ندیدم. یا مشغول کار بودم یا توئیت‌های بچه‌هایی که پشت در مونده بودن رو می‌خوندم و افسوس می‌خوردم. قطعاً این آخرین بار نبود و تازه آغاز یه راه بود. به جمله دوست و همکارم سوگل دانایی فکر می‌کنم که بعد از بازی گفت اگر الان بمیرم، اقلاً به یکی از آرزوهام رسیدم.»

پشت در ورزشگاه، آنهایی که به آرزوی شان نرسیدند
حدود 200 نفر به نیابت از میلیون‌ها خانم دیگر راهی به داخل ورزشگاه یافتند و سه‌شنبه شب خوشحال‌ترین آدم‌های روی زمین بودند. اما حدود 20، 30 نفر پشت در ماندند و ساعت‌های تلخ و ناامیدکننده‌ای را پشت سر گذاشتند. هر چقدر جو داخل ورزشگاه لطیف و قابل تحمل بود، اما بیرون ورزشگاه چهره خانم‌هایی که در لابه‌لای جملا‌تشان با خواهش و تمنا خواهان اجازه ورود به ورزشگاه بودند، درهم و مأیوس بود. حدوداً نیم ساعت مانده بود به شروع بازی. تعدادی از خانم‌ها که در میان آنها چند آقا هم بود (تعدادی از خانم‌ها را برادر یا همسرشان همراهی کرده بودند) خود را به در اصلی ورزشگاه رسانده بودند. پس از چند دقیقه یکی از مأموران گفت بروید در آکادمی، قرار است آنجا بانوان را راه دهند.

این جمعیت 20، 30 نفره به سمت آکادمی رفتند و آنجا تجمع کردند. یکی، دو آقا پیشقدم شدند تا بلکه بتوانند مجوز ورود خواهر یا همسرشان را بگیرند. در این میان یکی از مأموران از پشت میله‌های در آکادمی خطاب به خانم‌ها گفت: «ما دوست داریم شما بروید داخل اما واقعاً دست ما نیست و باید یگان دستور بدهد.» این رویه ادامه داشت تا اینکه سه دختر رسیدند و به جمع اضافه شدند. دخترها همان‌هایی بودند که تاکنون بارها با لباس مبدل و مردانه موفق شده‌اند وارد ورزشگاه شوند و چند بازی را از نزدیک ببینند. با حضور آنها انگار دیگر خانم‌ها هم قوت قلب بیشتری گرفتند و شعار دادند: «توپ تانک فشفشه، این در باید باز بشه.» این بار یکی دیگر از مأموران گفت: از اینجا نمی‌توانید بروید داخل. باید از در غربی(اصلی) بروید. و باز هم جمعیت به سمت در اصلی رفت. آنجا دختری 20 ساله با لحنی ملتمسانه به یکی از مأموران گفت: «خواهش می‌کنم، تو رو خدا بذارید برم داخل. از ظهر که شنیدم خانم‌ها می‌تونن برن داخل، بال درآوردم. از راه دوری هم اومدم. اجازه بدید برم داخل...» مأمور خانمی که شنونده این جملات بود، چنین پاسخ داد: «دخترم ما هم دوست داریم شما بروید اما اصلاً این موضوع دست ما نیست.» نگار انسان دختر حدود 30 ساله که می‌گفت شغلش مترجمی زبان انگلیسی است، درخصوص سؤال خبرنگار «ایران» مبنی بر اینکه آمدید اما باز هم نشد که بروید داخل، چه حسی داری؟ اینچنین پاسخ داد: «خوشحالم چون که این ممنوعیت و محرومیت برداشته شد. حتی اگر برای تعدادی از خانم‌ها به صورت گزینشی باشد. ناراحت و غمگینم که چرا باز هم نشد که خانم‌های علاقه‌مند بتوانند بدون مشکل وارد ورزشگاه شوند و این طور پشت در نمانند. عصبانی‌ام چون فکر می‌کنم این یک نمایش مسخره از سوی فدراسیون برای ای‌اف‌سی و فیفا است و قرار نیست مشکل را به صورت واقعی حل کنند.»
دنیا گاهی برعکس است، انگار دقیقاً خلاف عقربه‌های ساعت می‌چرخد. همین قدر عجیب. فکرش را بکنید آنهایی که بیرون ورزشگاه بودند، در واقع دربند بودند و غمین، آن عده محدودی که داخل ورزشگاه بودند، آزاد و رها!

مهدی ملکی/دبیر ورزشی روزنامه ایران

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
مهم شکستن تابو بود که اتفاق افتاد.در آینده شاهد حضور دوستاران بیشتری خواهیم بود.
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر