ماه، ماه خرماپزان است. وقت چیدن فرا رسیده؛ در این هوای گرم خوزستان که نمیشود چند دقیقهای زیر تیغ آفتاب راه رفت، نخلستانهای آبادان، خرمشهر، اروندکنار، شادگان، هویزه، سوسنگرد و... پر است از آدمهایی که مشغول خرماچینی هستند. خارکها و خرماها خیلی زود راهی اهواز و شیراز و اصفهان و تهران و کرج و تبریز میشود.
به دارخوین میروم، شهری کنار کارون و زخم خورده از 8 سال جنگ. آنهایی که زمان جنگ در لشگر امام حسین(ع) خدمت کردهاند این شهر را خوب میشناسند. شهری سرسبز با نخلستانهایی پرثمر که زیر آتش ارتش بعث عراق قد خم نکرد و همچنان سرپا ماند.
در این خشکسالی و بیآبی و از همه بدتر شور شدن آب رودخانه کارون، به بار نشستن نخلها از خوش شانسی نخلدارهاست. ثمر نخلها مثل گذشته نیست و آنهایی که نخلستان دارند خدا خدا میکنند به سرنوشت خیلی از نخلستانهای اروندکنار و شادگان و آبادان که از بیآبی و شوری آب سوختهاند، دچار نشوند.
بهگفته نخلدارها امسال خرما کمی دیرتر از سالهای گذشته، رسیده است. معمولاً از میانه مردادماه خرماچینی آغاز میشود ولی امسال فصل برداشت 15 روز دیرتر شروع شد. برای رسیدن به دارخوین 70 کیلومتر در جاده آبادان طی میکنم. سمت راست دارخوین است و آنسوی جاده، تالاب شادگان. تابلوی کوچکی راهنماییم میکند به شهر. پیش از ظهر رسیدهام و شهر آنقدر خلوت است که فکر میکنم اهالیاش کوچ کردهاند. پس از چند دقیقه از انتهای خیابان اصلی دارخوین صدای موتور میآید و کمی بعد جوان ریزنقش و آفتاب سوختهای را میبینم که روی موتور نشسته. دست تکان میدهم و از او میپرسم چرا شهر این همه خلوت است؟ نیشخندی میزند. انگار سؤال بیربطی پرسیدهام. میگوید: «کوکا! الان همه توی نخلستان هستند. بالای نخلها خارک میچینند. برو سمت نهر.»
به سوی رودخانه کارون میروم که با خانهها فاصله زیادی ندارد. زمزمههایی که از نخلستانها میآید مرا میکشاند به قلب بهشتی که در آن نخلها به صف ایستادهاند و لیفهایشان را چتر کردهاند. نخلهای این نخلستان حسابی بار دادهاند و منتظرند برای چیده شدن.
4 مرد کمی آنطرفتر روی زمین پارچه بزرگی انداختهاند و روی آن نشستهاند و درحال بستهبندی خارکهای زردرنگ هستند. سرشان حسابی گرم کار است. یکیشان که جوانتر است با چاقوی بزرگ تیزی شاخه خرما را میبرد و خوشههای خارک را مرتب روی هم میچیند تا وقتی وانت آمد، بارش کنند و بفرستند بازار. از حاج عبدالله 55 ساله که پا به سن گذاشته جمع است درباره خرماچینی میپرسم:
«وضعیتمان هر سال نسبت به سال گذشته بدتر میشود. زمانی نهر آنقدر آب داشت که کسی جرأت نمیکرد برود داخلش شنا کند ولی حالا میتوانی از این طرف کارون تا آن طرفش پیاده بروی و شنا هم نکنی. با این حال که خشکسالی شده و آب خوزستان را میبرند برای جاهای دیگر و خیلی مسائل دیگر الحمدلله هنوز نخلها ثمر میدهند و خدا را شکر زندگیمان با خرماچینی و فروش خارک و خرما و رطب میچرخد. خدا کند سالهای بعد وضع بدتر از اینها نشود.»
حاج عبدالله درباره فصل برداشت و نحوه خرماچینی میگوید: «سالها پیش خارک و رطب را از اوایل مردادماه که ما به آن خرماپزان میگوییم، میچیدیم، یعنی زمانی که هوا خیلی گرم و شرجی میشد. همین شرجی شدن هوا باعث رسیدن خرما میشود. ولی چند سالی است خارک و رطب را از اواخر مردادماه میچینیم. خارک مثل گذشته درشت و آبدار نیست. هرچقدر به نخل رسیدگی کنیم و آب به آن بدهیم خب ثمرهاش هم خوب میشود. باور نمیکنید ما چطور این نخلها را با چنگ و دندان نگه داشتهایم.»
خوزستانیها به ثمره نخلها که هنوز نرسیدهاند خارک میگویند، خارکهایی که دو رنگ شدهاند و درحال رسیدن هستند رطب و به رطبی که کاملاً رسیده و شیرهدار شده باشد، خرما میگویند. خرما در این 3 مرحله مورد استفاده بومیها قرار میگیرد چراکه خارک در این مرحله مزه شیرین و تردی دارد و مشتریهای زیادی هم در بازار دارد. از سویی خرماهای نارس را به این دلیل زود میچینند و به نقاط دور دست صادر میکنند تا زمانی که به مقصد میرسد همچنان تازه باشد.
توی نخلستان چند جوان آفتاب سوخته، قدبلند و لاغراندام از نخلها بالا رفتهاند و درحال چیدن خوشههای خارک هستند. با داسی تیز خوشه را با دو حرکت قوی از نخل جدا میکنند و با طناب پایین میدهند. همه این مراحلی که خرماچین از نخل بالا میرود و خوشهها را جدا میکند باید با دقت انجام شود وگرنه کار خراب میشود.
ماجد 27 ساله کارمند یکی از ادارات دولتی در اهواز است ولی چند هفتهای مرخصی میگیرد تا در خرماچینی به پدرش کمک کند. دشداشه پوشیده و آماده است برود بالای نخل. طناب قطوری از سیم بکسل و پارچه کتان به شکل دایره که محلیها به آن «فروند» میگویند دور کمرش میاندازد و پایش را روی درخت میگذارد و میرود بالا. انگار از پله بالا میرود. کمتر از 10 ثانیه به بالای نخل میرسد و وقتی به خوشهها میرسد داس را از میان کمربند بیرون میکشد و خوشه خارک را جدا میکند و میفرستد پایین.
ماجد از انواع مختلف خرماهای دارخوین برایم میگوید: «خوزستان دست کم 50 نوع خرما دارد. از برهی و بریم و استعمران و خالویی و خلاصی گرفته تا دیری و زاهدی و برسی و خضراوی و ربی و کبکاب و آل مهتری. بهترین و گرانترین خرمایی که دارخوین دارد خرمای برهی است. این خرما خیلی جاها طرفدار دارد. معمولاً هر نخل اگر خوب آبیاری شده باشد و به آن رسیدگی کرده باشند بین 200 تا 400 کیلو محصول میدهد.
ما برای اینکه نخلها همیشه سرحال باشند و ثمر خوبی بدهند در طول سال به آنها رسیدگی میکنیم. زمستانها نخلها را هرس میکنیم و پای آن را «پابیل» میکنیم تا زمان آبیاری، آب به حد کافی به ریشه برسد. فصل بهار نخلها را سمپاشی میکنیم تا زمانی که «چمری» میدهند. چمری همان خارکی است که بارور نشده و باید با گرده افشانی بارور شود. بعد از این مرحله باید آبیاری و رسیدگی به نخل ویژهتر شود. یک ماه مانده به برداشت محصول، باید حواسمان به خوشه خارکها باشد که اگر سنگین شدهاند، نشکنند. از طرفی هم باید از نوک زدن پرندگان جلوگیری کنیم. جانم برایتان بگوید که این خرمایی که سر سفرههای شما میآید با کلی سختی و خون دل به ثمر مینشیند.»
نخلدارهای دارخوین مثل بقیه کشاورزان و باغداران مناطق دیگر کشور دلشان از دست دلالها خون است. میگویند سود اصلی را دلالها میبرند. خلیل هویزاوی در این باره عنوان میکند: «خارک برهی را از ما 6 تا 8 هزار تومان میخرند و میبرند اهواز و کیلویی 13- 12 هزار تومان میفروشند. خبر دارم که همین خارکهایی که 6 هزار تومان از ما میخرند توی کرج 20 هزار تومان میشود. ناراحتی من و نخلدارهای دیگر این است که این همه زحمت میکشیم و شب و روز نداریم و با مشکل آب دست و پنجه نرم میکنیم ولی دلال یک روز اندازه یک سال ما سود میبرد. تازه این را هم باید بگویم که او به کارگر حقوق نمیدهد و برای نخل سم و گرده و... نمیخرد. امیدوارم روزی بشود که خارک و رطب و خرما بدون واسطه روانه بازار شود و اگر سودی هم داشته باشد برود توی جیب مردم نه دلالهایی که همه مملکت را قرق کردهاند!»
عمو خلیل ما را به رطب برهی میهمان میکند. خرمای ریز و شیرین را توی سینی بزرگی میریزد و میگوید اینها را باید تا رطب آخر بخوریم: «توی خوزستان زمان برداشت روزی یک کیلو رطب میخوریم. اگر کسی با این چند دانه سیر شود، خیلی سوسول است.»
گزارش از: حمید حاجیپور
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.