تصميم جديد و خبرساز حبيب كاشاني باعث شد آخرين يادگارهاي عباس انصاريفرد هم از روي نيمكت اين تيم پاك شود. شايد اين بزرگترين خواستهاي بود كه مدير محبوب هواداران پرسپوليس از ابتداييترين روز حضورش به صورتي كاملا خاموش و پنهاني در پي آن ميگشت.
به نوشته جام جم؛ او تلاش كرد خوني كه از مديريت قبل در بدنه تيم پرسپوليس جاري بود را آرامآرام از رگهاي اين تيم بيرون بكشد تا شايد حجامت سنتي او، تيمي را كه در ميانههاي فصل از كورس قهرماني به صورت تمام و كمال دور مانده است، دستكم صاحب يكي از سهميههاي آسيايي كند.
انتخاب علي دايي، بيشترين ولتاژي بود كه سرپرست يا به عبارتي مديرعامل موقت باشگاه پرسپوليس براي شوك دادن به پرسپوليس و زنده نگاه داشتن تيمش انتخاب كرد. او كه علاقهاي هميشگي به كار كردن با حميد استيلي را در وجود خود ميديد، اين بار در اقدامي غيرقابل پيشبيني، مردي را روي نيمكت نشاند كه حتي در مخيله هواداران نيز نميگنجيد! بازگشت دايي، هرچند از زواياي مثبت و منفي مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد، اما ميتوان حضور او را برخاسته از شجاعت حبيب كاشاني در خطرپذيري دانست.
***
او در ديدگاه عمومي يك شكست خورده بود. چه آن جمعيتي كه روي سكوهاي آزادي، متاثر از شكست تلخ برابر دشمن ديرين فرياد ميزدند و عزل او را بعد از بازي با عربستان ميخواستند و چه جماعتي كه اخراج دايي را در آن مقطع، رفتاري مشابه با تصميمگيريهاي احساسي اعراب در فوتبال تلقي ميكردند، به او لقب يك پيروز را نميدادند. سكوت طولاني مدت او هرچند برگرفته از اين شايعه بود كه حكم اخراجش را مديران فوتبالي صادر نكردهاند، اما نميتوان اين حقيقت را هم ناديده گرفت كه او در انظار عمومي محبوبيت سابق را نداشت. شايد آن سكوت و عزلت به دايي كمك كرد تا گوشههايي از شكستش را از چشم هواداران فوتبال دور كند.
بازگشت او به پرسپوليس در حقيقت خطري دوسويه است. هم از سوي دايي كه به ادعاي خودش قصد داشت غيبتش در فوتبال را طولانيمدتتر كند و هم براي كاشاني كه پرسپوليس را روي پله سوم (محلي مطمئن براي آسيايي شدن) از كرانچار گرفت و تحويل دايي داد. كاشاني البته پيش از اين نيز وقتي مردي ناشناخته و گمنام مانند افشين قطبي را روي نيمكت پرسپوليس نشاند، همين شجاعت خود را در خطرپذيرياش نشان داد. چه كسي تصور ميكرد آناليزور سابق تيم ملي كرهجنوبي، راه نيمهتمام مرداني چون آريهان و دنيزلي را به پايان ببرد؟
بازگشت دايي، هرچند از زواياي مثبت و منفي مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد، اما ميتوان حضور او را برخاسته از شجاعت كاشاني در خطرپذيري دانست
آيا همين روايت براي علي دايي تكرار خواهد شد؟ معماي حضور دايي در پرسپوليس از همين جا شكل ميگيرد. قرار است چه كسي دست ديگري را بگيرد؟ چه كسي قرار است از اين قرارداد دوجانبه منتفع شود؟!
حبيب كاشاني يك بار مردي را كه نه شكست خورده و نه سرافراز از يك پيروزي بود، به نيمكت پرسپوليس دوخت و خيلي زود همان مرد در ريسك يكسويه كاشاني به پيروزي رسيد و تا نشستن جاي علي دايي در تيم ملي پيش رفت. ناكامي احتمالي قطبي، او را نه متضرر ميكرد و نه بدنام. قطبي تازهواردي ناشناخته بود كه ميتوانست عقوبتي مانند هر مربي وارداتي را در كارنامهاش ثبت كند. گزينههاي پس از شكست قطبي مشخص بود؛ يا ادامه كار در تيمهاي پايينتر از پرسپوليس در ليگ يا بازگشت به عقب و نشستن كنار يك سرمربي در نقش همراه! اما حبيب كاشاني سرش را زيرتيغ گذاشت.
علي دايي، اما داستاني جداگانه دارد. او تيمي را به عنوان خانه جديدش برگزيد كه دستكم در سالهاي پايان بازيگرياش هم نتوانسته بود با هواداران آن تيم رابطهاي مسالمتآميز برقرار كند. بازي رفت سايپا مقابل پرسپوليس در سال قهرماني سايپا، گواهي است از روابط نهچندان دوستانه او با هواداران؛ اما همين مرد امروز با نشستن روي نيمكت پرسپوليس نه تنها ناگزير است رابطهاي مسالمتآميز با هواداران تيم برقرار كند كه البته بايد براي بقاي خود همين جماعت را راضي نگه دارد. پيروزي او حكم بر زندگي تازهاش در فوتبال ايران ميدهد و شكستش شايد پايان يك اسطوره باشد.
رابطه در حالت متقابل معني بيشتري پيدا ميكند. حبيب كاشاني در ريسك تازهاش بايد دل به نتيجه گرفتن دايي ببندد. پيروزي دايي تضمين بقاي اوست و شكستش نيز در خروجي را به مردي نشان ميدهد كه از اولين روز وداعش تا روز بازگشت، نامش روي سكوها فرياد ميشد!