بازدید 6965

آنچه ازين كتاب متواضع می‌توان آموخت

دكتر اسكندر صالحى
کد خبر: ۷۴۵۵۰۶
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۶ - ۱۴:۴۶ 08 November 2017
اهل فلسفه در روزگار ما چه می‌توانند بیاموزند از جستارهای کتابِ سرآغاز و سرانجام هست‌ها؟
 
باری، دیر راه به حریم نوشته‌های نویسندۀ سرآغاز و سرانجام هست‌ها، دکتر پرویز ضیاءشهابی می‌توان برد؛ اما همچون قول دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در باب شعرهای بیدل دهلوی، اگر کسی به این سرزمین ورود یافت، اقامت دائم خواهد خواست.
در این نوشتۀ کوتاه بر دو نکته درنگ می‌کنیم که در دورۀ ما، و درست درین دوره، باید از جستارهای ایشان در سرآغاز و سرانجام هست‌هاآموخت. به قاعده، این دو نکتۀ مشترک میان همۀ جستارهای این کتاب در باب نحوۀ جستارنویسی است.
 
مراجعۀ بی‌واسطه به متون فلسفی
 
اولین نکته متفرع است بر این ادعا که ترجمه همان تفسیر است. چون‌وچرا کردن درین‌ادعا از عهده و توان این نوشته بیرون است؛ اما اگر آن را اجمالاً در ترجمۀ متون فلسفی بپذیریم آنگاه به این نکته می‌رسیم که هر تفسیری، خود، حاصل و برآمده از مواجهۀ مفسر با متن است. و مواجهه‌ای ازین دست، به تشکیک، آفریدنی‌ست، اجتهادی‌ست خاص آن مواجهه. محصول مواجهۀ مستقیم مفسر با متن، در معرض این امکان هست که نو باشد و چیزی بر داشته‌های ما در آن مورد بیفزاید. بنا بر این، آن‌که خود متنی فلسفی را از زبان اصلی به -زبانی دیگر انتقال می‌دهد، ترجمه می‌کند، در واقع، به احتمال زیاد، محصولِ مواجهۀ خود با آن متن را در اختیار مخاطب می‌گذارد؛ اما آن‌که به ترجمۀ فرد دیگری مراجعه می‌کند، مقلد و پیرو اوست و دستاورد آن‌فرد دیگر را، به کم‌وزیاد، تکرار می‌کند. ( و حداکثر، به جای تفسیر متن اصلی به تفسیر ترجمۀ آن متن خواهد پرداخت.)
 
 
اگر سری به نوشته‌های اهل فلسفه در این سرزمین بزنیم، می‌بینیم که اغلب آنان به ترجمۀ فارسیِ، مثلاً، متافیزیکِ ارسطو، و یا به ترجمۀ آن به یکی از زبان‌های اروپایی ارجاع داده-اند و نه این‌که به اصلِ یونانی آن مراجعه کرده باشند. چنان‌که یکی از استادان بسیارمحترم و مشهور و سختگیر فلسفه با ارجاع به ترجمه‌ها و شروح فرانسویِ آثار فیلسوفانِ آلمانی، و بدون رجوع به اصل آلمانیِ آنها، دربارۀ فلسفۀ آلمانی کتابی نوشته‌اند قطور. و کاش، لااقل، با این همه زحمت کتابی فراهم می‌کردند از روایتِ فرانسوی‌ها از فلسفۀ آلمانی؛ کتابی که اگر با این رویکرد تدوین می‌شد می‌توانست محلِ رجوع جدی باشد و خواندنی. و ازین قبیل نوشته‌ها در زبان فارسی بسیار.
 
باری، در نتیجۀ مراجعه به ترجمۀ دیگران، بویژه ترجمۀ متون درجه یک فلسفی، باید مقلد و پیرو آن مترجمان بود و آنگاه باید به تکرار تفسیر آنان از آن متن پرداخت. و بدین گونه، می‌توان برگ بر برگ افزود؛ اما هیچ سخن تازه مهمی نمی‌توان گفت. چرا که وقتی کسی به اصل متن مراجعه نکند، زمینۀ فهم خود از آن متن را از میان برداشته و باید به تقلید از دیگری، یعنی همان مترجم متن، اکتفا کند و فهم، حرف و سخنش را تکرار.
 
پرویز ضیاءشهابی، در این جستارهای این کتاب، به اصل سخن فیلسوفان یا شارحانِ ایشان مراجعه و هریک را خود ترجمه یا همان تفسیر کرده است و بدین‌طریق بی‌پیروی از دیگر مترجمان-مفسران به ترجمه-تفسیر خود از سخنان ایشان کوشیده‌اند. گو این‌که ایشان برای رسیدن به ترجمه‌تفسیر خود از متون، از ترجمه‌های دیگر هم کمک گرفته است.
 
قبل از ایشان، در زبان عربی، عبدالرحمن بدوی چنین کرده است. او نیز یونانی، آلمانی، عربی و چند زبان دیگر می‌دانست و خود مستقیم به اصل متون مراجعه می‌کرد. در نتیجه هنوز هم به کارهای او مراجعه می‌شود و ارجاع می‌توان داد. در زبان فارسی هم چند تن، از جمله شرف‌الدین خراسانی، در مواردی با مراجعه به زبان اصلی، عبارات لازم برای نوشته-های خود را ترجمه کرده‌اند. اما این موارد همان نادرِ کالمعدوم‌اند و معمولاً از سر دغدغۀ رسیدن به فهم تفسیر خاصِ خود نبوده است.
 
مراجعۀ به متن در زبان اصلی، در میان اهل فلسفه در زبان پارسی نه کاری لازم که شاید فضیلتی نالازم به حساب آید! شاید چون خلاف آن شیوع دارد. اما با گسترش امکانات ارتباطی و آموزشی و تفطن به مساوی بودنِ ترجمه با تفسیر، حداقل در متون فلسفی، اکنون وقت آن است که ورزندگان این وادی بکوشند زبان‌های ضروری برای علایق فلسفی خود را بیاموزند و  اگر قصد بیانِ تفسیر خود از متن یا متون فیلسوفی را دارند به آن متون در زبان اصلی‌اشان مراجعه کنند و به ترجمه‌های دیگر و دیگران از آن متون به هدف دستیابی به تفسیر مترجمان از آنها مراجعه کنند و بنگرند.
 
اگر قرارست نوشتنِ جستارهای فلسفی به یافتۀ تازه‌ای بینجامد، یکی از لوازم آن، باتوجه به آنچه گذشت، مراجعۀ بی‌واسطه به متون اصلی فلسفی‌ست و جامعۀ فلسفی فارسی، اکنون که توانایی این کار را دارد، بایست که آن را وجهۀ همت و داوری خود قرار دهد.
 
اهتمام به زبان پارسی
 
پرویز ضیاءشهابی در جستارهای سرآغاز و سرانجام هست‌ها از گزینش و چینش واژه‌ها تا ساخت جملات و عبارات را باآگاهی و دقت و با ارجاع به سنت ادبی پارسی به انجام می‌رساند. با دلایل و ذوق‌ورزی‌های ایشان در این یا آن مورد موافق باشیم یا نباشیم، نمی‌توانیم اهتمام او را به دقت در گزینش واژه‌ها و خوش‌نوشتن نادیده بگیریم.
 
زبان پارسی در دورۀ جدیدی از تعامل با فلسفه، اکنون، به جایی رسیده‌ست که می‌توانیم از ورزندگانش خواهان دقت‌هایی از جنس دقت‌های ضیاءشهابی باشیم. او کلمات را بر می‌گزیند و برای برگزیدن این یا آن واژه، معادل یا اصطلاح هم دلایلی دارد. مهم نیست که ما آن دلایل را و آن اصطلاحات و معادل‌ها را بپذیریم یا نپذیریم؛ مهم این است که خود نیز در انتخاب واژه یا معادلی و نیز در انتخاب‌نکردن واژه یا معادلی بیندیشیم و این کار را به دلیلی انجام دهیم. واژه‌ها را نباید سرسری در متن پاشید؛ بلکه بایدشان که بادقت برگزید و باذوق در کنار یکدیگر قرار داد. و پیداست که چنین خواسته‌ای به ورزیدنِ بسیار حاصل می‌شود.
 
علاوه برین، به سبب کثرت ترجمه‌ها و تأثیرپذیری اهل فلسفه در زبان فارسی از آنها، برخی متون تألیفی فلسفی در این زبان سخت رنجورند و نه‌فقط ذوقی در نوشتنشان نرفته و نمی-رود؛ بلکه از بی‌دقتی و بی‌ذوقی نویسندگانشان بسیار سست و ناخواندنی شده‌اند. فلسفه که همسایۀ هنرهای ادبی است، بیش از علوم و فنون دیگر بایست که متونش خوش نوشته شده باشد و خوش‌خوان از کار درآمده باشد؛ اما اکنون آن‌چنان که باید این‌چنین نیست. بعد از گذشت حدود صد سال از عمر ترجمه و تألیف متون فلسفی جدید به فارسی، این دیگر انتظار زیادی نیست؛ بویژه در زبانی که شکر است.
 
مرور جستارهای ضیاءشهابی در سرآغاز و سرانجام هست‌ها نشان می‌دهد که او آن‌چنان با سنت ادبی پارسی زیسته که ذهن و زبانش ادامۀ آن شده است. با زیستن عاشقانۀ شعر و نثر پارسی‌ست که چنین‌چیزی ممکن می‌شود. از اهل فلسفه اگر کسی اشتیاقی به نوشتن دارد آن به که از کوچۀ شعر و ادب زبان خویش آغاز کند تا به خوش‌نوشتن فلسفی به این زبان بلکه برسد.



تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار