در میان اخبار اغلب جگرسوز این چند روز یک خبر اندکی در سایه قرار گرفت. خبر مرگ غریبانه چهار «کولبر» کرد در سقوط بهمن در سردشت. اگر کرد نیستید، دوست کرد ندارید و یا به مناطق کردنشین ایران سفر نکرده باشید، شاید با این باور عمومی همراه باشید که «کولبر» همان «قاچاقچی» است. در ظاهر و طبق قانون و مقررات رسمی کشور البته که این طور هم هست.
اما ماجرا یک تفاوت مهم دارد. مردم مناطق مرزی ایران که اغلب هم کردنشین هستند در چنان محرومیتی به سر میبرند که روزگار، راهی جز کولبری برای آنها باقی نگذاشته است. در واقع جبر زندگی آنها را به این مسیر سخت و پر خطر وامیدارد و آنچه در اینجا آن را «قاچاق» میخوانیم در آنجا «تنها راه نجات زندگی» نام دارد.
پر واضح است که مردمان سختکوش کرد هم اگر شرایط مساعد و روزگار پررونقی داشتند، شاید هیچ گاه پا در این مسیر پرخطر نمیگذاشتند، ولی به هر روی، کمبود امکانات، کوتاهی دولتها و سایر مسائل دست به دست هم میدهند تا این روزها کولبری در این مناطق به شیوهای رایج برای گذران زندگی بدل شود.
شما کولبر را قاچاقچی و قانونشکن میدانید یا فردی که قربانی یک سیستم اقتصادی ناعادلانه شدهاند؟
اگر خودتان یکی از ساکنان این مناطق بودید و جبر زندگی راهی جز این برایتان نمیگداشت چه میکردید؟
نام کولبری با نام کردستان در این چند سال همنشین شده. چرا این همه دولت آمده و رفته و هیچ یک کاری برای آنها انجام نداده است؟
مردم سردشت، بانه و مناطق مرزی جز «کولبری» چه راه دیگری دارند؟