بازدید 2360
۲
محمد دادکان، آن طور که نديديد و نشنيديد؛

يکدنده، مستقل و البته مدير

اول بازي تيمسار نوآموز رفته بود VIP بنشيند اما راهش ندادند، گفتند معاون رئيس جمهور علي آبادي نشسته، نمي شود. تيمسار آمد پايين و به دادکان گفت، رئيس هم جوابش را داد؛ «عمري دست ما بود از اين کارها نمي کرديم. اشکال نداره. خدا بزرگه.»
کد خبر: ۶۲۸۴۵
تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۳۸۸ - ۱۰:۲۸ 06 September 2009
بعد از چهار سال که ديديمش بسيار لاغرتر و نحيف تر شده بود. محمد دادکان پسر آقامصطفي، بچه پامنار، حالا ديگر خودش را سرگرم دانشگاه کرده است و البته هنوز هم به فرش و طراحي داخلي علاقه دارد؛ «هر پنجشنبه مي رويم در پاساژي نزديک ونک و دور هم جمع مي شويم و فرش مي خريم و مي فروشيم. همه بچه هاي قديمي هستند.»

به نوشته اعتماد؛ او با علاقه درباره شناختش از فرش حرف مي زند؛ «باورتان نمي شود، مي گويم فرش را از بالا بيندازند پايين و به آنها مي گويم چند گره است. از صدايش مي فهمم اما آنها بايد حتماً ببينند.»

طراحي داخلي ساختمان از شاهکارهاي حاج محمد است که با ذوق و سليقه خاصي اين کار را انجام مي دهد. او دستمان را گرفت و به اتاق هاي ديگر برد و نشان داد چه ذوق سرشاري دارد. يک جا هم ستون را کنده کاري کرد و اتاقک کوچکي براي خودش ساخت که باورنکردني بود. دادکان هنوز هم مرد باذوقي است.


محروميت اسطوره ها

روزهاي ابتدايي مديريت محمد دادکان را يادتان هست؟ او همان اول گربه را دم حجله کشت و بزرگان فوتبال را محروم کرد. آن روزها ناصر حجازي در شموشک بود و مثل هميشه معترض به فوتبال، دادکان قلمش را چرخاند و ناصرخان را محروم کرد تا ديگر نخواهد آن گونه حملات لفظي عليه فدراسيون شکل دهد. قدم بعدي علي پروين بود که در پرسپوليس حضور داشت و در مصاحبه يي به دادکان حمله کرد. رئيس تصاوير را ديد و روز بعد حکم محروميت چندجلسه يي را صادر کرد که پروين نبايد روي نيمکت بنشيند. سلطان برايش پيغام داد؛ «مي روم بنشينم ببينم کي مي تونه جلومو بگيره.» و دادکان هم جواب داد؛ «برو ببينم مي توني بشيني يا نه.» سر بازي با ملوان بود، ناظر بازي اجازه نداد پروين بنشيند. سلطان رفت رو سکوها اما دادکان زنگ زد به صوفي مدير تلويزيون و از او خواست تصوير پروين را روي سکو نشان دهند. چند روز بعد پروين رفت فدراسيون و گله کرد. همان لحظه مادر دادکان زنگ زد، پروين زود گوشي رو گرفت و گفت؛ «حاج خانوم، اين ممدتون محروممون کرده و ول کن نيست. بگو بي خيال شه، تورو به ارواح خاک حاج مصطفي،» دادکان از پروين تعهد گرفت و بخشيدش.


بزن تو سايت

سردار آجورلو براي خودش خيلي بيا و برو داشت، با پاس پادشاهي مي کرد و خبرگزاري و روزنامه براي خودش راه انداخته بود. آن روزها دادکان و آجورلو هنوز با هم دوست بودند، حکمي آمد براي آجورلو مديرعامل آن روزهاي پاس تهران که بايد محروميت تعليقي يا 300 هزار تومان جريمه را پرداخت کند. سردار اول صبح آمد فدراسيون تا دادکان را ببيند. رفت اتاق رئيس و گفت؛ «بي خيال ماشو محمدجان، جريمه را مي دهم فقط رسانه يي اش نکن.» آمد همين را بگويد و برود، دادکان هم جواب داد؛ «بهش فکر مي کنم.» آجورلو رفت پايين و تا خواست سوار ماشينش شود، دادکان زنگ زد به مسوول سايت و گفت خبر جريمه آجورلو را بزن رو سايت، خبر هم رفت رو سايت. سعيد مسوول سايت ايپنا زنگ زد به مديرعامل پاس و گفت اين خبره که رفت رو سايت؟ سردار هم زنگ زد به دادکان و گفت؛ «مگه قرار نشد اين خبر کار نشود؟» رئيس جواب داد؛ «مگه خون تو رنگين تر از بقيه است؟»


ماجراي خبرنگاران مزدور

اين موضوع از همه جالب تر است. اينکه رابطه دادکان و خبرنگاران هميشه بد بوده. خودش ماجرا را اين طور تعريف مي کند؛ «يک روز خبرنگاري به اسم هيوا به من زنگ زد و چند تا سوال پرسيد. يک سوالش زياد جالب نبود، گفتم همين شما خبرنگارها هستيد که اين سوالات را مطرح مي کنيد. بحث مان شد و من هم گفتم اين بحث ها را يکي مثل شما مطرح کرده. اون مزدور بود.» فردايش روزنامه تيتر زد؛ «همه خبرنگارها مزدورند». از همان جا جنگ دادکان و رسانه ها شروع شد. دادکان مي گويد؛ «اصلاً منظورم اين نبود. اما وقتي ديدم اين طور شد، من هم تا آخرش رفتم.» چند روز بعد انجمن نويسندگان بيانيه يي داد و اعلام کرد؛ «از اين به بعد نام محمد دادکان را مي نويسيم ميم. دال» چند روز اول همين کار شد اما بعد از چند روز دادکان را هر شب در شبکه يي ديديم، او شده بود ميهمان ثابت تلويزيون، انجمن هم اعلام کرد؛ «اينکه نشد تحريم. بي خيال» م.د دوباره همان محمد دادکان شد.


جشن پرواز

تيم ملي رفته بود جام جهاني و علي آبادي مي خواست براي تيم ملي «جشن پرواز» بگيرد. اول بازي تيمسار نوآموز رفته بود VIP بنشيند اما راهش ندادند، گفتند معاون رئيس جمهور علي آبادي نشسته، نمي شود. تيمسار آمد پايين و به دادکان گفت، رئيس هم جوابش را داد؛ «عمري دست ما بود از اين کارها نمي کرديم. اشکال نداره. خدا بزرگه.» بازي که تمام شد، علي آبادي و همراهان خواستند به رختکن بروند اما مامور جلوي آنها را گرفت و اجازه نداد وارد راهرو شوند، علي آبادي داشت از عصبانيت منفجر مي شد. دادکان تيم را برداشت و از آن طرف برد هتل تا جشن به هم بريزد. فدراسيون يک- سازمان يک،
تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
20
20
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار