بازدید 57737
گزارشی از کفتار دره دماوند؛

مردمانی بی شناسنامه در نزدیکی پایتخت! +تصاویر

اندک خانوار ساکن در کفتار دره دماوند که شناسنامه ندارند، یارانه ندارند، از سهام عدالت چیزی نمی‌دانند، امکانات خدماتی رفاهی ندارند و سال‌هاست به نزدیک‌ترین روستا نیز نیامدند و هنوز مبادله کالا به کالا انجام می‌دهند، نه خبری از تورم دارند و نه چیزی به نام توافق هسته‌ای و حتی نمی‌دانند دوربین ما چکار می‌کند.
کد خبر: ۵۲۹۰۹۳
تاریخ انتشار: ۱۳ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۵:۴۱ 04 September 2015
اندک خانوار ساکن در کفتار دره دماوند که شناسنامه ندارند، یارانه ندارند، از سهام عدالت چیزی نمی‌دانند، امکانات خدماتی رفاهی ندارند و سال‌هاست به نزدیک‌ترین روستا نیز نیامدند و هنوز مبادله کالا به کالا انجام می‌دهند، نه خبری از تورم دارند و نه چیزی به نام توافق هسته‌ای و حتی نمی‌دانند دوربین ما چکار می‌کند.

به گزارش «تابناک»، شمیم علاءالدینی در پایگاه خبری تارود می‌نویسد: در سال ۱۳۸۷ گزارشی از روستای کفتار دره تهیه شد، و دریکی از ویژه‌نامه‌های شرق استان تهران به چاپ رسید. در این گزارش صحبت از عدالت محوری در جامعه و واژه عدالت در کشور ما شد که با توجه به این گزارش امیدوار بودم که به این روستا توجه و عنایت خاص شود و ساکنان روستا با امکانات محدود، زندگی را بگذرانند و حداقل یک مقام عالی‌رتبه به این روستا سری بزند. اما این روستاییان هیچ مسئولی را ندیدند. به همین منظور سری به این روستا زدم تا گزارشی داشته باشم.

روستای کفتار دره در ۶۵ کیلومتری شهر دماوند در شعاع ۱۰۰ کیلومتری پایتخت قرار دارد ولی ساکنانش فاقد شناسنامه و امکانات خدماتی و رفاهی می‌باشند. روستاییان ساده‌ای که روزگارشان را با چند عدد دام در خانه‌های کوچک گلی سپری می‌کنند، این افراد تاکنون وارد شهر نشده و جوانان این روستا تابه‌حال به روستاهای اطراف نرفته و دنیا را در فضای منزل مسکونی خود خلاصه می‌کنند.

وقتی پای صحبت این افراد نشستم دریافتم که تعدادی از مصاحبه‌شوندگان سال ۸۷ دار فانی را وداع گفته و اکنون زیر خروارها خاک آرمیده‌اند.


در بدو ورود به روستا با خود گفتم زندگی مدرن ماشینی و تکنولوژی پیشرفته نگاهمان را به این واقعیت بسته است که، هستند هنوز هموطنانی که به روش سنتی و قدیمی زندگی می‌کنند. کسانی که امورات زندگی‌شان با ۴۰ الی ۵۰ رأس گوسفند می‌گذرد و برای شستشو ازگل‌های مخصوص استفاده می‌کنند، روستایی که از برق و امکانات تکنولوژی بی‌بهره است و هنوز ساکنان آن بعد از سال‌ها  در یک چهار دیواری کوچک استحمام می‌کنند. آری کسانی که در نزدیکی پایتخت هستند ولی از فرهنگ شهری فرسنگ‌ها فاصله‌دارند!

پس از یک ساعت پیاده‌روی در داخل دره به کلبه کوچک گلی، محل زندگی خانواده چهار نفری آقای محمد حسینی رسیدیم. آقای محمد حسینی می‌گوید: ما از تورم هیچ‌چیز نمی‌دانیم ولی خشکسالی خسارت زیادی برای ما به بار آورده است. روشنی‌بخش شب‌های تاریک ما گردسوزهای حاوی روغن و پی است که تنها برای دو ساعت از این روشنایی بهره‌مند می‌شویم و هنگام غروب لقمه‌ای نان و ماست خورده و می‌خوابیم تا تاریکی و سیاهی شب بر روشنایی دل ما چیره نشود.

تمام امورات زندگی آقای محمد حسینی با تعدادی گوسفند سپری می‌شود. همسرش می‌گوید: تمام زندگی من در کنار هیزم و یک دیگ گلی جهت پخت لقمه نانی برای دخترانم می‌گذرد، که بعد از نماز صبح به همراه پدر برای امرارمعاش به دامنه‌های کوه می‌روند، تا شب‌هنگام به‌وقت بازگشت شام صرف کنند.

مادر خانواده آهی می‌کشد و با دست‌های چروکیده زلفان آشفته‌اش را درون روسری پنهان می‌کند و می‌گوید: امسال گرمای بیش‌ازحد و کمبود باران خسارات زیادی به درختان و مزارع وارد کرده و روستا را با کمبود شدید آب مواجه کرده است. او ادامه می‌دهد: پدران ما سه چهار نسل است که در این روستا زندگی می‌کردند و هم اکنون نیز ما ساکن این روستاییم. زندگی ما قدیمی و سنتی است تنها روشنایی کلبه‌های مان چراغ‌های گردسوز و فانوس است.

دختران آقای محمد حسینی ۴۳ و ۴۷ ساله و مجرد هستند درحالی‌که دیگر امیدی به زندگی مستقل نخواهند داشت، دختری که سرخی آتش گونه‌هایش را سرخ گون کرده است می‌گوید: جوانی‌ام را با این بزغاله‌ها گذرانده‌ام و کاری غیر از دوشاندن شیر و پختن نان و تهیه ماست بلد نیستم، من فقط نمازخواندن و قرآن را به لطف مادرم یاد گرفته‌ام.


از این خانواده جدا می‌شویم و به راهمان ادامه می‌دهیم تا به خانواده دیگر برسیم و گزارشی برای خوانندگان داشته باشیم، پس از ۴۵ دقیقه راه رفتن در یک آفتاب سوزان به خانواده‌ای دیگر می‌رسیم.

پسر که ابراهیم نام داشت و فارسی بلد نبود پس از دیدن من شروع کرد به کردی صحبت کردن و گفت: از سال ۸۷ که شما به این روستا آمده‌اید هیچ مسئول دیگری به ما سر نزده است و ما هنوز هیچ امکاناتی نداریم. ابراهیم به همراه پنج خواهر، یک برادر، پدر و مادرش در این خانه گلی زندگی می‌کند و می‌گوید: زندگی در طبیعت را دوست دارم، فضای پاک این محیط را به فضای آلوده شهری ترجیح می‌دهم.

ابراهیم هنوز سواد خواندن ندارد، شناسنامه هم ندارد و از سهام عدالت و امکانات شهری نیز بی‌بهره است و با بیلی که در دست دارد کشاورزی می‌کند.

مادر خانواده با لبانی خندان و چشمانی اشک‌بار به سراغ من آمد و گفت: حدود ۶۲ سال است در این مکان زندگی می‌کنم و شما تنها کسانی هستید که به سراغ ما آمده‌اید و جویای حال ما شدید. او می‌گوید ۱۵ ساله بودم که به این منطقه آمدم و تاکنون شهر را ندیده‌ام. روستای ما تغییری نکرده، فقط تعدادی از افراد از بین رفته‌اند. او می‌گوید دخترانم بزرگ شده‌اند و چون ارتباطی با روستاهای اطراف نداریم همچنان مجرد مانده‌اند، همسرم همانند سال‌های قبل هرروز با دختران برای چرای گوسفندها به دامنه کوه می‌رود. این مادر آهی می‌کشد و می‌گوید: هنوز آب شیرین را از پنج کیلومتری کوه تهیه می‌کنیم، ظرف‌هایمان را با گل و نوعی سبزی مخصوص شستشو می‌دهیم و برای استحمام با چوب آب داخل دیگ را گرم کرده و خودمان را می‌شوییم. او همان اتاق گلی چند سال پیش را به من نشان می‌دهد و می‌گوید: همچنان نه نفرِ در این اتاق زندگی می‌کنیم.

این گزارشی بود از روستای کفتار دره، مردمی که در نزدیکی پایتخت هستند ولی از امکانات شهری چیزی نمی‌دانند. از مسئولان انتظار می‌رود حداقل با یک سرکشی به این مردمان، حداقل همانند هر ایرانی، آن‌ها را از یارانه بهره‌مند سازند.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۷
در انتظار بررسی: ۳۸
انتشار یافته: ۵۱
تصاویرشو خوردین!!!
شما از امکانات اولیه محروم هستید اما کسانی در 100 کیلومتری شما پست و مقام و پول های آن چنانی می گیرند که اطمینان دارم شما اگر آن ها را بشناسید گوسفندانتان را هم برای چرا به آن ها نمی دهید چه برسد به....
شما که نوشته بودید اهالی این روستا با استفاده از یک گل مخصوص،برای شستشو استفاده میکنند...پس پودر لباسشویی برف که در عکسها دبده میشه،چیه؟؟؟؟
پاسخ ها
تارود
| Iran, Islamic Republic of |
۲۱:۴۴ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
نوشته شده که مبادله کالا به کالا دارند
مردمان روستای گرمابسرد براشون کالا می آورند و در ازای پولش، گوسفند ازشون می گیرند
عزیزم درد و بلا کم دارند میخوای یارانه هم به جان شان بیفته ..... یه راه بهتر پیشنهاد کن
این پودر رخت شویی برف را از کجا خریده اند
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۰۹:۰۶ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۴
کولی براشون از شهر میاره
خوش بحالشون
ازین نظر که خبری از اختلاس و دزدی و باند بازی و حق خوری و بیکاری و گرانی و.... ندارن و کمتر حرص میخورن خوش بحالشان
پرداخت یارانه مصیبت عضما !!! .............عزما ماست ماست عثماست!!!
گزارشی از کفتار دره دماوند

"کفتار دره در محاصره زمین خواران+تصاویر"

کدخبر:824123 تاریخ انتشار:98/2/13
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۲۲:۴۱ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
عجب خلاقیتی!
چرا دروغ میگی پودر لباسشویی دارن تابناک برای جلب خواننده اینطوری واقعیت رو منحرف نکن اگه به معاد اعتقاد داری
سر و ته گزارش باهم جور نبود!! چطور تا بحال شهر نرفته اند و مبادله کالا به کالا می کنند اما ساعت امروزی به دست دخترانشان است؟ یا چطور پودر لباسشویی برف دارند؟
به نظرم گزارشگر بیش از حد اغراق کرده بود. قطعا این منطقه نیاز به کمک از سوی دولت دارد اما مردم آن هم به نوبه خود جالبند!! می گوید چون با روستاهای اطراف ارتباط نداریم، دخترانمان مجرد مانده اند!! خب مادر خوب، برو با روستاهای اطراف ارتباط برقرار کن.
یا میگوید آب آشامیدنی نداریم. انگار انسان می تواند هرکجا که دلش خواست مسکن کند، و بعد از دولت انتظار داشته باشد که امکانات رفاهی را به هروسیله ای به منطقه سکونت آنها برساند! مثلا من می روم نوک قله دماوند ساکن می شوم و بعد گلایه میکنم که چرا نوک دماوند آب و برق و گاز و تلفن ندارد!!
به نظرم اینها مردمانی هستند که به این سبک زندگی علاقه دارند و نیازی هم به چیزی ندارند. چون اگر نیاز داشتند، می توانستند چند کیلومتر آن طرفتر آن را پیدا کنند.

انّ الله لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم
خدا چيزی را که از آن مردمی است دگرگون نکند تا زمانی که آن مردم خود دگرگون شوند.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۲۱:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
قبل تر که جوانتر بودند برخیاشون به روستای مجاور می آمدند
آلان دو سال است که نیامدند
اینها که ساعت مواد شوینده منسوجات صنعتی کتر ی ولیوان وقابلمه هم دارند پس چطور ازهمه جدا افتاده اند؟
یک روستای دیگری نیز شبیه به این روستا در طالقان وجود دارد که نه برق دارند و نه شناسنامه
بهتره که قبل از عکس گرفتن میگفتین ساعت مچیشونو در بیارن
چشم ودلتان روشن
برف تایدچیه بااین اوصاف؟!
سلام بگذارید راحت زندگی شان بکنن. دوست دارید زمبن خوارها وفخر فروشان با ماشینهایشان بروند وآسایش این بندگان خدارو بهم بریزن. راحتن از فساد بی عدالتی و..... خبر ندارن.
این مردمان خوشبخت ترین آدمهای دنیا هستند که در عین بی چیزی غنی از غیرتند!!! چکاردارید که اینها را به سطح میلیونر های آزمند شهری برسانید که برای گردش امور زندگیشان محتاج 45 تومان صدقه سری دولت باشند؟
سلام
اگر به شهر نیامده اند چرا آن خانم ساعت دارد؟
فکر می کنم خود خواسته این روش زندگی را انتخاب کرده اند.
سنت خداوند این است سرنوشت هیچ کس یا هیچ قومی تا خودشان نخواهند(اقدام عملی ننمایند) تغییر نمی دهد.
همین پایتخشش هم بی هویته
خخخخخ
ههههه
در تصاویر ساعت مچی ، دمپایی مدل جدید و پودر لباسشویی دیده می شود.
یا این تصاویر متعلق به این گزارش نیست یا این گزارش صادقانه نیست
مگه میشه،مگه داریم
با سلام و سپاس از تهیه کننده گزارش:
شاید و صد البته بهتر همان باشد تا همین گونه زندگی کنند.
روستا زاده ایی 50 ساله ام . تحصیلا عالیه ام را در یکی از معتبرترین دانشگاههای کشور در بیش از دو ده پیش به اتمام رسانده و در یکی از معتبرترین و پر کارترین دستگاههای خدمات رسان پایتخت مشغول به خدمتم.
زندگی ام بسیار ساده و غیر تجملاتی و همیشه ایام به مانند پدر و مادر روستایی خود در تلاشم تا معاشم از راه حلال باشد و بسیار تلاش میکنم تا آرامش و آسایش را نصیب خود و خانواده و حتی هم نوع حود نمایم و در این راه نیز بس مشقت ها کشیده ام که مپرس.
وقتی که به زادگاهم میروم دلم و چون پاهایم نای برگشتن به شهر و به تهران را ندارد.
کوچک که بوده ام فیلم سینمایی " کبوتران به لانه بر می گردند" را با جان دل تماشا کردم و دوست داشتم تا با تحصیلات خود به همنوعان خود کمک کنم و صد حیف که نشد و خود داستانی دارد و.....
البته روستایمان به اصطلاح با شهر هیچ تفاوتی ندارد.
حتی مادر پیرم به مانند مادر خانم پیر پایتخت نشینم باید در صف نانوایی بایستد.
پسر نوجوانم از طعم شیر گاو همسایه مادرم در روستا خوشش نمی آید.
زن و فرزندم چون همه ما به سر و صدا عادت کردند.
پسرم را به تمامی کلاسهای معمولی که همه شهروندان و به ویژه تهران نشینان می فرستند من نیز می فرستم.
زبان انگلیس میداند.
کامپیوتر و تمامی روزنه های اجتماعی و سایبری را به اصطلاح می داند.
از همین الان مطمئن هستم در دانشگاه آزاد و به اصطلاح در رشته مهندسی در طبقه فوقانی شیرینی فروشی سر خیابانمان لیسانس و شاید دکتری بگیرد.
از همین الان آنقدر سر گرم موبایل و شبکه های اجتماعی است که گاها وقتی فامیل ها دور هم و آن هم به خاطر فوت خاله خانم عزیزم و آن هم پس از ماهها و شاید هم سالها جمع شده ایم بازهم توی مسجد به مانند آن دیگر فامیل همسالش دارند چت می کنند.
این پسر و همه فرزندان این سرزمین بوی نان زا نمی فهمند.
بچه های شهر نشین ما آب سر چشمه را نمی فهمند و اصولا چشمه ایی نمانده است تا در سر چشمه آب بازی کنند و تا شاید آن را گل کنند؟؟
بچه های امروزین چه می دانند خواندن خروس دم سحری چیست؟؟
آنها دیگر شعر "باران ، باز باران ، با ترانه"" و.... را نمی فهمند و حاضر هم نیستند بدانند که چه بوده؟؟؟
امروز حتی وقتی که بارانی اندک می بارد یا با خود چتری به همراه دارند و یا در زیر سرپوشی تلاش دارند تا به تنشان باران نزند.
امروز در تهران و حتی در دیگر شهر هایمان نه مرغی است و نه خروسی، دیگر از هدهد و شانه به سر که در مزارع روستایمان در روزگاری بسیار فراوان بود خبری نیست. از کلاغ هم چیزی نمی دانند.
...................
......................
...............................
حال با تمامی حرف های ناگفته ام وقتی به 4 ده پیشم نگاه می کننم و مرور می کنم و...می بینم که برای شهرنشینی ، حتی همه چیزمان را از دست دادیم.
حتی آرامش و آسایش و جوانی ام را.
می خواهم برگردم به روستای خود؛ ولی آنجا هم همه موبایل دارند و ماشین و دانشگاه جامع علمی کاربردی؟؟
اونجا هم سر وصدا هست و آنتن ماهواره.اونجا هم در شب حنا بندان نوه همسایه مادری ام ارکستر میاره و تا 3 صبح با صدای گوش خراششان به روح مردمان زحمتکش آن روستا لطمه می زنند.
و آنجا هم از همه چیز می شود جست به جزء آرامش و آسایش و قدری مهربانی .
دختران اونجا هم همه پیر شدند و پسرانشان پیرتر و فقط 50 ساله ها و به بالاتر با تعجب به ما نگاه می کنند و لابد از ته دل می پرسند :
ره آورد این همه تلاشی که برای 6 فرزندان خود کردیم و همگی به دانشگاههای معتبر رفته اند چی بوده و چی هست؟؟
بی تردید شرمم می آید تا به زادگاهم بر گردم. چون نتوانستیم آرامش و آسایش و طیب خاطر را برای پدر و مادر پیرمان به ارمغان ببریم. اونا هنوز به فکر ما هستند و دائم با ما در تماس هستد تا نکند در تهران مشکلی داشته باشیم.
و.....
پس ای بزرگواری که این گزارش را تهیه کرده ایی: به همانجا برو و از قول یک مدرس دانشگاه که دست بر قضا درس " روستا" تدریس میکند بفرمایید که:
"تکنولوژی" برای مردمان ما چیزی جزء وابستگی به دنیای استعماری و استکباری به ارمغان نیاورده هست.
و بگویید در شهر هیچ خبری نیست.
بگویید در شهر و در آپارتمانها، همسایه حالی از همسایه نی پرسد. و در همین آپارتمان ها وقتی بوی تعفن همه جا را گرفته باشد آنگاه متوجه می شوند شخص تنهایی در آن دیگر واحد مدتهاست که مرده و جسدش حتی آن چنان متلاشی شده که قابل شناسایی نیست.
در شهر نه از هویت خبری هست و نه از معرفت و نه از بوی نان تازه و نه از بوی خورشت فسنجون و نه از کفتر و یا کریم و نه حتی صدای قار قار کلاغهایی که مثل سگ صد تا جون دارند/
در شهر کسی به گربه ها غذا نمی دهد و بالطبع ببه سطل های آشغالی هجوم می آورند / در شهر به سگهای گرسنه که زمانی رمه دارمان بود و به هیچ گرگ و گرگ صفتی اجازه چپ نگاه کردن به حریم گله را نمی داد ، شده اند "سگ هار" و با بی رحمی نابودشان می کنند و این اواخر عقیمشان می کنند.

به آنها بگو و با صدای بلند بگو:
آی دهانی ، وقتی که به روستایتان برق بیاد و جاده بیاد و تکنولوژی های دیگر بیاید، فکر نکنید که آرامش و آسایش می آید.
وقتی که کارت یارانه بگیرید، اونوقت باید برید شهر و کارتتان را به نانوای شهر بدهب تا به شما نان بدهد.
اونوقت شرکت آب و فاضلاب روستایی می آید و بر روی چاه و قنات آبتان به بهانه های مختلف کنتور آب تعبیه می کند و هم چنین کنتور گاز و بره و دیگر شبکه ها و آنگاه بانک غیر انتفاعی و دانشگاه غیر انتفاعی و مهندسینی چون من بنای اجدادیتان را به بهانه ای مختلف تخریب می کنند تا برای شما آشپزخانه ا و پ ن ؟؟؟ بزنند.
اونوقت پنجره ای برایتان می سازیم که نیاز به شصت مت پرده حریر دیبا باشد و در کنار این پرده مبلمان و تلویزیون های فول و بذایتان برنامه از روستا چه خبر را پخش می کنند تا خودتان را از تلویزیون ببینید وتازه متوجه می شوید که ای بابا چقدر عقب افتاده ایم؟؟؟
و یقین داشته باشید که به شهر مهاجرت می کنید و پس از سالها که اضافه کاری هایی چند گرفتید صاحب ماشین می شوید و دلتان می خواهد که بچه تهران باشید و پس از چندین سال که پولدار پولدار شدید دلتان می خواهد مثل بچه تهرون برید توی روستایتان ویلا بسازید تا کسب آرامش کنید و وقتی به سن من رسیده اید متوجه می شوید که این ماشین خریدن و ویلا ساختن و... فقط و فقط برای کم نیاوردن و پوز و افاده و فحر فروشی به هم دهاتی هایت هست و حتی نام فامیلیت که مثلا بوده ابر آبادی دماوندی با هزار بهتانه میکنیدش: " تهرانی اصل" و یا شمیرانی و...........
بمان، در همان روستایت بمان .بی تردید ما راه را گم کرده ایم و همه آن نیز زیر سر تکنولوژی است و بس.
نگاه کنید به مقاله "مهندسی ایرانی" نوشته استاد سید محمد بهشتی و دیگر مقولاتی از این دست به مانند: "ایران را از یاد نبریم" نوشته محمدعلی اسلامی ندوشون و....
عجیبه.!اینایی که میگی لباس ارکجا تهیه میکنن؟
آفرین حداعقل خیلی از چیزارو نمی‌بینند اعصابش خورد نیمیشه
توی یکی ازسه خانس های سفید ساعت به دستش بسته. توی بقیه عکس ها هم چیزهای دیگه ای مثل. پودر رختشویی برف و... دیده میشد که نشون میداد مردم این روستا خیلی هم با تمدن شهر و محصولاتش نا آشنا نیستن. از همه مهم تر از حرف هایی که ازشون نقل شده و توقعاتی که دارن معلوم میشه اطلاعات بالایی از دنیا ی خارج از روستاشون دارن.بنابراین یا خبرنگار تابناک زیادی درباره غیرمتمدن بودن این روستا اغراق کرده یا حرف هایی که خودش به ذهنش میرسیده رو از قول مردم این روستا بیان کرده
چشم ودل مسولان ما مبارک از حال مردم لبنان وسوریه خبر دارند اما از کنار بیخ کوش نه
پودر برف رو شما برده بودید براشون؟ :-)
نگارنده این گزارش هر چند قصد داشته کمکی در بهتر شدن رفاه حال این هموطنانمون داشته باشه نا خواسته به هموطنانمون طعنه زده . در روستا زندگی کردن و زندگی سنتی داشتن دلیلی بر عقب ماندگی نیست
لباس ها شون كه خودشون تهيه نكردن ؟؟؟ از كجا خريد مي كنن ؟؟؟؟
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۲۱:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
اینا مبادله کالا به کالا دارند که در گزارش هست. مردم روستاهای اطراف گاهی براشون کالا می برند و در ازا گوسفند ازشون می گیرند
مگه میشه تا بحال شهر رو ندیده باشند؟ لباس‌ها رو از کجا گرفتند؟ ساعت دست خانم رو چی؟ پودر رختشویی؟
عزیز من نماینده اون شهر چه کار می کنه وظیفه ی اون اقا می باشد که به مردم تحت پوشش خود رسیدگی کنه فقط بلدند وزیر استیضاح کنند وظیفه ی اصلی شون رسیدگی به وضعیت حوضه ی زیر نظرشون است
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۲۱:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۳
اینها از زمان رضاشاه به اون روستا تبعید شدند و سالهاس در آنجا در حال گذرانند
موضوع مربوط به ی هفته و ی سال اخیر نیست
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۰:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۴
تعطيلات تابستان /
اگر وارد شهر نشده اند پس اون تاید از کجا اومده است اقای گزارشگر زیاد اغراق کرده ای دست رو شد
شاید فروشنده های دوره گرد وسایل مورد نیاز روستا را به آنجا می برند .
مسئولین گل به جمالتون 100 کیلومتر آنورتر است نه 150 کیلومتر درود بر شما که فرشته اید
از این تابناک دروغگو تر نیست حالم از این سایت بهم میخوره
چقدر بدبینی در کامنت ها مشخص است. منتظر بودید با برگ خودشان را بپوشانند؟
انصافا به قوم بنی اسراعیل و ایرادهای انها شباهت زیادی داریم.
این ها در برابر مردمان زه کلوت و کهنوج و کوه شاه و قلعه گنج کرمان واکثر روستاهای سیستان بلوچستان شاهی دارند میکنند
تابناك جان ، چرا الكي شلوغش ميكني ، مگه ميشه تو اين اشفته بازار ، كسي رنگ شهر و شهرستان رو نبينه? گيريم هم كه نديد ، مقصر خودشون....
ولشون کنید و بگذارید زندگیشان را بکنند
حالا که مکان کفتار دره لو رفته فردا سر و کله زمینخواران به آنجا هم پیدا میشود و این چند تا خانواده رو فراری میدهند شروع میکنند به ویلا سازی عین پلور و دماوند و مشا و گردنه حیران و کذاوکذا . اقلا بگذارید یک جای بکر در مملکت بماند . فردا خدابیخبرهای زمینخوار با لودر و بولدوزر سرازیر میشوند به کفتار دره و حکایت طبیعت خواری بازهم تکرار میشود .
اگه شناسنامه ندارند پس چطوری اسم اون آقایی که باهاش مصاحبه کردید محمد حسینی هست
اینکه اسم فامیل داره نشون میده شناسنامه هم داره
اونجا برره است ، کولی هم براشون از شهر پودر برف و ساعت و لباس می بره و اونها می خرند.البته اجناس را با نخود برره معاوضه می کنند.
در بیان مطالب اغراق شده
کاملا گزارش بی ربطی است کم وزیاد گوئی در گزارش وجود دارد امکان ندارد در دنیای امروز که دنیای عصر ارتباطات است ورادیو در بین عشایر وروستاها جایگاه خاصی دارد اینقدر از دنیای خارج از روستا بی اطلاع باشند یادم هست سال اول که در تهران وسایر شهرها تظاهرات بود ومن 14 سالم بود از رادیو حوادث انقلاب را گوش می دادیم یعنی 37 سال پیش تو روستاها رادیو بود چطور در فاصله 100 کیلومتری پایتخت چنین مردمی وجودداردتازه ما در یه استان کاملا محروم وکوهستانی وبدون جاده بودیم بنام کهگیلویه وبویر احمد که هنوز هم .اقعا در بعضی از روستاهای استانمون فقر ومحرومیت موج میزند حتی شهرهای کوچک رنگ محرومیت دارندلذا میخوام بگم که بهتر وقت مردم به خاطر چیزای الکی تلف نکنید
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل
آخرین اخبار