بازدید 4027

ادیبستان «تابناک»؛ پیش شماره

«تابناک» در راستای اعتلای فرهنگ و ادبیات ایران به صورت هفتگی بخشی را به این مهم اختصاص داده است. در همین چارچوب در «ادیبستان»، بسته ادبی تابناک با مجموعه‌ای از شعر، حکایت، مباحث ادبی و فرهنگی و... میزبان مخاطبین هستیم.
کد خبر: ۱۱۵۳۷۸۹
تاریخ انتشار: ۰۶ دی ۱۴۰۱ - ۱۴:۳۸ 27 December 2022

ادیبستان«تابناک» در راستای اعتلای فرهنگ و ادبیات ایران به صورت هفتگی بخشی را به این مهم اختصاص داده است. در همین چارچوب در «ادیبستان»، بسته ادبی تابناک با مجموعه‌ای از شعر، حکایت، مباحث ادبی و فرهنگی و... میزبان مخاطبین هستیم.

رواق منظر چشم من آشیانه تو است
کرم نما و فرود آی که خانه خانه توست

 

راوی شیرین سخن؛ قاآنی شیرازی

هرجا حکایت از صنمی دلربا رود
از هر زبان بر او همه مدح و ثنا رود

در مسجدی که ساده رخی می کند نماز
صد دست بر فلک ز برای دعا رود

سر پیشِ چشم من به حقیقت عزیز نیست
الاّ دمی که در سرِ مهر و وفا رود

این پنج روزِ عمرِ گرامی عزیز دار
با دوستان بِهِل که به صدق و صفا رود

چون کس خبر ندارد از اسرار علم غیب
حیف است از آن نفس که به چون و چرا رود

رویی گشاده دار و لبی بسته تا ز در
بیگانه آید ار به درون، آشنا رود

تیرم بزن، بکش، که خطا نیست مرگ من
مرگ من آن دَم است که تیرت خطا رود

بر صورتت مگر در و دیوار عاشقند
کز هر کجا روم همه ذکر شما رود؟

از خاطرم نمی رود آن ساقِ سیمگون
مشکل خیالِ سیم زیاد از گدا رود

تعداد بازدید : 17

میرزا حبیب الله شیرازی متخلص به قاآنی ،از شعرای نامدار عهد قاجار است که در سال ۱۲۲۳ "ق" در شیراز متولد شد. در دوره فتحعلی شاه و محمد شاه و آغاز پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار می زیسته و توسط این شاهان قاجاری لقب مجتهد الشعرا و حسام العجم گرفت.

قاآنی در ادبیات عرب و حکمت بسیار تبحّر داشت، به حدی که برخی حکما وی را در حکمت همپایه ی ملاصدرا و حاج ملا هادی سبزواری و در شرعیات هم شان حاج مرتضی انصاری دانسته اند. اما در شعر چنان مشهور شد که جایگاه شعری اش در راس علوم دیگر وی قرار گرفت. وی نخستین شاعر ایرانی است که به زبان فرانسه تسلط داشت. در ریاضیات، کلام و منطق نیز به استادی رسید.

به کار بردن آرایه های شعری و ابتکار در قوافی شعریِ این شاعرِ توانمند، بی همتا و قابل تحسین است. کتاب منصوری بنام «پریشان» که به سبک گلستان سعدی است از او به جای مانده که شامل تحمیدیه ها ،هزلیات و حکایات پند آموز است. وی در سال ۱۲۷۰ قمری در تهران درگذشت و در حرم حضرتِ شاه عبدالعظیم ری به خاک سپرده شد.  علاوه ‌بر غزلی که در همین شماره از ایشان آمد و خواندید، جهت تفنّن هم که شده یک شعر از وی که مکالمه ی پیرمرد و کودکی که هر دو لکنت زبان دارند را عرضه میداریم و به صورت صوتی نیز تقدیم می گردد.

پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
می شنیدم که بدین نوع همی راند سخن

کای ز زلفت صصصبحم شاشا شام تاریک
وی ز چهرت شاشا شامم صصصبح روشن

تتتریاکی ام و بی شششهدِ للبت
صصصبر و تاتاتابم در رفت از تتتن

طفل گفتا: مممن را تتو تقلید مکن
گُگُگُم شو ز برم ای کککمتر از زن

مممی خواهی ممشتی به ککله ت بزنم
که بیفتد مممغزت میان دَ دهن؟

پیر گفتا: وووالله که معلوم است این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن

هههفتاد و ههشتاد و سه سال است فزون
گگگنگ ولالالالم به خخلاق زَمَن

طفل گفتا: خخدا را صصصد بار ششکر
که برستم به جهان از مملال و ممهن

مممن هم گگگنگم مممثل تتتو
تتتو هم گگگنگی مممثل مممن

تعداد بازدید : 14

 

حکایت

گویند ملک الشعرای بهار علاوه بر اشعار، در بداهه سرایی چیره دستِ خلاّقی بود و موجب تعجب ادیبان. روزی با حضور بزرگان ادب و شاعران ادیب و حتی درباریان و خواص، در مجلسی ادبی گرد هم جمع بودند که حاضرین از بهار خواستند بداهه سرایی نماید . حاضرین کلمه یا کلماتی را می گفتند و بهار بلافاصله با آن کلمات شعری زیبا و معنادار می سرود، یکی از صاحب منصبان فرزند خود را که کودکی تیزهوش و علاقه مند به شعر بود را با خود به این محفل آورده بود.

این نوجوان تردید داشت که شاید از قبل این کلمات را به ملک الشعرای بهار داده اند و او با آمادگی قبلی این اشعار را می‌سراید. لذا گفت جناب بهار من چهار کلمه می گویم که هیچ ارتباطی با هم ندارند و شما یک رباعی با این کلمه ها بسرایید، به طوری که کلمات به ترتیبی که من می گویم در آن به کار برده شود و دارای معنا هم باشد، ملک الشعرا از جسارت و البته گستاخی این نوجوان تعجب کرد و گفت: چهار کلمه ات را بگو . نوجوان گفت: (ارّه، چراغ ،کفش و مویز) بهار خواست کمی نوجوان را هم تنبیه کند و هم پند دهد،لذا بلافاصله و فی البداهه گفت:

چون ارّه به خلق تیز گشتی احسنت
مانند چراغ نور خیز گشتی احسنت

در کفش غیبان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی احسنت

 

انواع سبک‌های شعری

شعر فارسی سبک های مختلفی را تا به امروز پشت سر نهاده است. تاکنون پنج سبک را میتوان نام برد و برای هر ادیبی لازم است که این پنج سبکِ شعری را بداند و بشناسد.
سبک ها عبارتند از:
۱- سبک خراسانی
۲- سبک عراقی
۳- سبک هندی
۴- سبک بازگشت
۵- سبک شعر نو

بدلیلِ طولانی شدنِ بحث و فراگیریِ آسان ترِ این موضوع ،فعلا در این شماره به دو سبک اشاراتی می شود و در ادیبستانِ بعدی به بقیه سبک ها پرداخته خواهد شد.

 

سبک خراسانی

مختصات این سبک عبارتند از:
۱- کلمات عربی بسیار اندک است.
۲- ساده و روان است.
۳- تشبیهات ملموس است.
۴- صراحت لهجه و صداقت دارد.
۵- مضمون های مدح و پند و طبیعت از خصایص مهم آن است.

از شاعران بزرگ این دوره میتوان به رودکی، بلخی ،دقیقی، فرخی، عنصری، منوچهری و ناصر خسرو نام برد. قالب اشعار خراسانی قصیده است. این سبک شعری از نیمه قرن سوم تا پنجم ادامه یافت.

 

سبک عراقی

مشخصات این سبک:
۱- قالب شعری غزل است.
۲- کلمات عربی زیادی دارد.
۳- مضامین آن اخلاقی، تربیتی، عاشقانه و عارفانه است.
۴- تشبیهات و آرایه های ادبی فراوان به چشم می‌خورد.
۵- صناعات شعری رواج یافت.
۶- لطافت، زیبایی و تازگی از خصایص دیگر این سبک می باشد. بهترین نمونه از این سبک را میتوان سعدی و حافظ دانست.

از شاعران بزرگ این سبک ،سعدی، حافظ، انوری، نظامی، خاقانی، مولوی، عراقی و بسیاری از شاعران بنام دیگر هستند. این سبک از اواخر قرن ششم تا قرن نهم رواج کامل یافت.

 

ملاصدرا و فرهنگ عشق

صدرالدین شیرازی معروف به ملاصدرا عارف و فیلسوف بزرگ ایران چند روزی در قمصر کاشان مهمان دامادش یعنی ملا فیض کاشانی بود، در همان ایّام خانواده ای به خواستگاری دختری رفتند و مقرر شد عروس و داماد تا زمان عروسیِ رسمی یکدیگر را نبینند. پس از مدتی این دختر و پسر دلتنگ یکدیگر شدند، دختر پیام فرستاد در فلان روز من می روم پشت بام قالی را بتکانم، تو بیا در کوچه تا یکدیگر را ببینیم. وقتی زمان قرار فرا رسید ملاصدرا از آن کوچه عبور می کرد و دید جوانی با شور و اشتیاق برای معشوق خود شعر می خواند و چنین می گوید:

اومدی به پشت بوندی اومدی فرش رو تکوندی
اومدی گردی نبوندی اومدی خودتو نشوندی

ملاصدرا گریه اش گرفت و تا دو روز آرامش و قرار نداشت دامادش علت را از او پرسید. ملا صدرا حکایت را برای او تعریف کرد و به فیض کاشانی گفت: وای بر من که به اندازه این پسر نسبت به معشوقش، خدا را این چنین با شوق و اشتیاق صدا نزده ام و با این همه عرفان و حکمت عاشقانه خدایم را نخوانده ام.

 

رباعیاتی از جلیل صفربیگی

هر چند که بیمار تو هستیم همه
دیوانه ی دیدار تو هستیم همه

بین خودمان بماند آقا عمریست
انگار طلبکار تو هستیم همه

***

طفلک پسرم باز مجابش کردم
بی شام به زور قصّه خوابش کردم

ناگاه کبوتری به خوابش آمد
ناچار گرفتم و کبابش کردم

***

مانند همیشه چشم هایم به در است
بر سفره ی ما جگر نه.. خون جگر است

ته مانده ی سفره شما را آورد
آری پدرم مورچه کارگر است

***

در آب که شستی تن بی تابت را
دیدند تمام رودها خوابت را

لب هام به شکل بوسه ماهی شده‌اند
بنداز درون آب قلابت را

تعداد بازدید : 9



اِغراق

در شعر و ادبیات آرایه های متفاوتی وجود دارند که موجب زیبایی و قدرت و تاثیرگذاریِ کلام می شوند که در این شماره به آرایه اغراق می پردازیم. اغراق به حالتی یا صفتی که برای کسی یا چیزی به کار میبریم و محال و غیر ممکن باشد اطلاق می‌شود.

مثلاً وقتی میگوییم: «او آنقدر قوی است که کوه را جابجا می‌کند» اغراق کرده‌ایم، چون در واقعیت چنین نیست و برای همین است که می گویند هر چقدر شاعری اغراق گوتر باشد امکان این می رود که شعرش از جذابیت بیشتری برخوردار تر باشد. بیشترین کاربرد اغراق را ممکن است در اشعار حماسی پیدا کنیم ،چرا که یکی از زیبایی های شعر حماسی بیان همین اغراق ها و بزرگ سازی هاست.

مثال حماسی:

شود کوه آهن چو دریای آب
اگر بشنود نام افراسیاب

فردوسی می فرماید: اگر کوه آهن نام افراسیاب را بشنود از ترس آب می‌شود

مثالی غنایی:

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداعِ یاران

گریستن، چون ابر بهاری و از سنگ ناله برخاستن اغراقی زیبایند.

تقریبا در بسیاری از اشعار این آرایه وجود دارد و موجبِ آرایش ِ کلام و سخن می‌گردد.

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب ها
مطالب مرتبط
سایر اخبار
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هفدهم رمضان